من هم کرونا گرفتم
عبدالرضا ناصرمقدسی- متخصص مغز و اعصاب
جمعه بود که احساس بدندرد و کمی لرز داشتم. اول فکر کردم که سرماخوردگی است. اما با توجه به این نکته که برای هر سرماخوردگی اولین فرض را باید بر کرونا بگذاریم، با خودم گفتم که اگر علائم ادامه داشت فردا برای تست مراجعه میکنم. آن شب تا صبح لرزیدم. فردا به بیمارستان رفتم و تست دادم. تستم مثبت شده بود. من هم کرونا گرفته بودم و حالا باید 14 روز در خانه قرنطینه میشدم. هزار چیز در ذهنم چرخید: بیمارانم چه میشوند؟ وقتهای کلینیک؟ بستریها؟ ولی چارهای نبود و من هم باید این مدت را میگذراندم. باید خانه میماندم و منتظر علائم بعدی میشدم. اما اگر راستش را بخواهید سعی کردم از فکرکردن به آنچه احتمال اتفاقافتادنش به دنبال ابتلا به کووید19 بود، بپرهیزم. فقط به این فکر کردم که باید خوب شوم و سر کارم بازگردم. همین. خداراشکر این دوره را بهخوبی گذراندم و حالا که دارم این یادداشت را مینویسم، روزهای آخر قرنطینه من است. در این مدت خیلیها از من پرسیدند که دکتر شما چرا؟ مگر رعایت نمیکردید؟ مگر خودتان نمیگفتید که ماسک بزنید و دستتان را بشویید؟ یعنی خودتان به حرفهای خودتان عمل نمیکردید؟ البته راست میگفتند. من هم با وجود تمام رعایتها شاید جایی حواسم نبوده است. شاید دستی به چشم و دهانم زدهام و هزار احتمال دیگر که انسان اصلا فکرش را نمیکند. اما یک نکته بسیار مهمتر وجود دارد و آن هم اینکه ریسک ابتلا در کادر درمان بسیار بالاتر از انسانهای دیگر است. گاهی در خبرها میشنوید که یکی دیگر از افراد کادر درمان از این بیماری فوت کرده است. میزان ابتلا را که دیگر خدا میداند. این موضوع فقط به مواجهه بیشتر کادر درمان با مبتلایان به کرونا مربوط نیست، بلکه فشارهای کاری زیاد ناشی از حجم بالای بیماران میتواند بهشدت سبب تحلیلرفتن بدن و کاهش قدرت سیستم ایمنی شود. از سوی دیگر باید به فشارهای اقتصادی نیز اشاره کرد که این رنج را چندبرابر میکند و هیچکس هم گوشش بدهکار نیست و همه توقع دارند که این کادر زحمتکش و ازجانگذشته تا آخرین نفس و بدون استراحت و وقفه کار کند و بقیه مردمان نیز هر کاری که میخواهند، انجام دهند؛ ماسک نزنند، پروتکلهای بهداشتی را رعایت نکنند، بهجای ماندن در خانه شمال بروند و... . بارها و بارها بیمارانم را دیدهام که حتی در مراکز درمانی و بیمارستانها هم ماسک نمیزدند و وقتی با اعتراض من روبهرو میشدند، میگفتند: «آقای دکتر اینها همه حرف است. در ضمن کرونا به من کاری ندارد». انگار ویروس کرونا انتخاب میکند که به چه کسی کار داشته باشد و به چه کسی نه و صدالبته که اوج بیمسئولیتی اجتماعی و نداشتن وظیفه در برابر دیگران را نیز میتوان در همین جملات مشاهده کرد. به سخن دیگر میتوان از بین همین رفتارها دست به تحلیل و آسیبشناسی اجتماعی زد و چقدر خوب است که چنین مطالعاتی توسط جامعهشناسان انجام شود. یادمان نرود که چنین فرصتهایی برای پژوهش و سپس ارائه راهکار شاید فقط یک بار در زندگی یک پژوهشگر به وجود آید. حتی با یک نگاه اجمالی نیز میتوان بعضی از مهمترین این آسیبها را دید: اولین آن همین بیتوجهی به نفع جمعی است. اگر هر کسی فقط به نفع شخصی خود فکر کند، حاصل آن آسیب بزرگ جمعیای خواهد بود که دامان همان فرد را هم خواهد گرفت. مسئله بعدی نداشتن نگرشی درازمدت است. اگر هم به نفع شخصی خود فکر میکنیم، بهتر است آن را در یک بستر زمانی ببینیم. ببینیم کاری که میکنیم، آیا در درازمدت منافع ما را تأمین میکند؟ وقتی نتوانیم آینده را ببینیم و سود و زیان خود را بسنجیم، در آن صورت آنچه به دست میآوریم، جز خسران چیز دیگری نخواهد بود. این رفتارها که در جنبههای مختلف فرهنگی ما دیده میشود، خود را در امر درمان و بهداشت هم نشان میدهد. اینگونه است که آمار کشتهشدگان کووید19 باید در جامعه ما اینقدر بالا بوده و روزبهروز هم بالاتر برود. این روزهای قرنطینه بیشتر به فکرکردن گذشت. به آنچه رخ داده بود. درباره کرونا خیلی نوشتهام و حالا خودم هم به آن مبتلا شدهام. انگار تجربه من از کرونا درحال کاملشدن است. من به این ابتلا هم به شکل یکجور تجربه نگاه میکنم؛ تجربهای که میتواند دید من را نسبت به خودم، بیمارانم و جامعهای که در آن زندگی میکنم، تغییر دهد.
جمعه بود که احساس بدندرد و کمی لرز داشتم. اول فکر کردم که سرماخوردگی است. اما با توجه به این نکته که برای هر سرماخوردگی اولین فرض را باید بر کرونا بگذاریم، با خودم گفتم که اگر علائم ادامه داشت فردا برای تست مراجعه میکنم. آن شب تا صبح لرزیدم. فردا به بیمارستان رفتم و تست دادم. تستم مثبت شده بود. من هم کرونا گرفته بودم و حالا باید 14 روز در خانه قرنطینه میشدم. هزار چیز در ذهنم چرخید: بیمارانم چه میشوند؟ وقتهای کلینیک؟ بستریها؟ ولی چارهای نبود و من هم باید این مدت را میگذراندم. باید خانه میماندم و منتظر علائم بعدی میشدم. اما اگر راستش را بخواهید سعی کردم از فکرکردن به آنچه احتمال اتفاقافتادنش به دنبال ابتلا به کووید19 بود، بپرهیزم. فقط به این فکر کردم که باید خوب شوم و سر کارم بازگردم. همین. خداراشکر این دوره را بهخوبی گذراندم و حالا که دارم این یادداشت را مینویسم، روزهای آخر قرنطینه من است. در این مدت خیلیها از من پرسیدند که دکتر شما چرا؟ مگر رعایت نمیکردید؟ مگر خودتان نمیگفتید که ماسک بزنید و دستتان را بشویید؟ یعنی خودتان به حرفهای خودتان عمل نمیکردید؟ البته راست میگفتند. من هم با وجود تمام رعایتها شاید جایی حواسم نبوده است. شاید دستی به چشم و دهانم زدهام و هزار احتمال دیگر که انسان اصلا فکرش را نمیکند. اما یک نکته بسیار مهمتر وجود دارد و آن هم اینکه ریسک ابتلا در کادر درمان بسیار بالاتر از انسانهای دیگر است. گاهی در خبرها میشنوید که یکی دیگر از افراد کادر درمان از این بیماری فوت کرده است. میزان ابتلا را که دیگر خدا میداند. این موضوع فقط به مواجهه بیشتر کادر درمان با مبتلایان به کرونا مربوط نیست، بلکه فشارهای کاری زیاد ناشی از حجم بالای بیماران میتواند بهشدت سبب تحلیلرفتن بدن و کاهش قدرت سیستم ایمنی شود. از سوی دیگر باید به فشارهای اقتصادی نیز اشاره کرد که این رنج را چندبرابر میکند و هیچکس هم گوشش بدهکار نیست و همه توقع دارند که این کادر زحمتکش و ازجانگذشته تا آخرین نفس و بدون استراحت و وقفه کار کند و بقیه مردمان نیز هر کاری که میخواهند، انجام دهند؛ ماسک نزنند، پروتکلهای بهداشتی را رعایت نکنند، بهجای ماندن در خانه شمال بروند و... . بارها و بارها بیمارانم را دیدهام که حتی در مراکز درمانی و بیمارستانها هم ماسک نمیزدند و وقتی با اعتراض من روبهرو میشدند، میگفتند: «آقای دکتر اینها همه حرف است. در ضمن کرونا به من کاری ندارد». انگار ویروس کرونا انتخاب میکند که به چه کسی کار داشته باشد و به چه کسی نه و صدالبته که اوج بیمسئولیتی اجتماعی و نداشتن وظیفه در برابر دیگران را نیز میتوان در همین جملات مشاهده کرد. به سخن دیگر میتوان از بین همین رفتارها دست به تحلیل و آسیبشناسی اجتماعی زد و چقدر خوب است که چنین مطالعاتی توسط جامعهشناسان انجام شود. یادمان نرود که چنین فرصتهایی برای پژوهش و سپس ارائه راهکار شاید فقط یک بار در زندگی یک پژوهشگر به وجود آید. حتی با یک نگاه اجمالی نیز میتوان بعضی از مهمترین این آسیبها را دید: اولین آن همین بیتوجهی به نفع جمعی است. اگر هر کسی فقط به نفع شخصی خود فکر کند، حاصل آن آسیب بزرگ جمعیای خواهد بود که دامان همان فرد را هم خواهد گرفت. مسئله بعدی نداشتن نگرشی درازمدت است. اگر هم به نفع شخصی خود فکر میکنیم، بهتر است آن را در یک بستر زمانی ببینیم. ببینیم کاری که میکنیم، آیا در درازمدت منافع ما را تأمین میکند؟ وقتی نتوانیم آینده را ببینیم و سود و زیان خود را بسنجیم، در آن صورت آنچه به دست میآوریم، جز خسران چیز دیگری نخواهد بود. این رفتارها که در جنبههای مختلف فرهنگی ما دیده میشود، خود را در امر درمان و بهداشت هم نشان میدهد. اینگونه است که آمار کشتهشدگان کووید19 باید در جامعه ما اینقدر بالا بوده و روزبهروز هم بالاتر برود. این روزهای قرنطینه بیشتر به فکرکردن گذشت. به آنچه رخ داده بود. درباره کرونا خیلی نوشتهام و حالا خودم هم به آن مبتلا شدهام. انگار تجربه من از کرونا درحال کاملشدن است. من به این ابتلا هم به شکل یکجور تجربه نگاه میکنم؛ تجربهای که میتواند دید من را نسبت به خودم، بیمارانم و جامعهای که در آن زندگی میکنم، تغییر دهد.