تناقض ناسیونالیسم
اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول (۱۹۰۳ - ۱۹۵۰) داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی بود. او را بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروشش، مزرعه حیوانات که در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد و در اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید و نیز رمان ۱۹۸۴ میشناسند. او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتابها مینوشت، بهترین وقایعنگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته میشود. او بهعنوان منتقد ایدئولوژی و توتالیتاریسم، در افشای جوهر نظام توتالیتر بسیار موفق بود. در این عرصه، در کنار فیلسوف سیاسی نامدار، هانا آرنت، شاید اورول از معدود کسانی باشد که در روشنکردن اذهان عمومی و بهویژه تصحیح نگرش روشنفکران جزمگرا نقش بسزایی ایفا کرده است. کتاب «درباره ناسیونالیسم» حدود 70 سال پیش نگاشته شده است. اهمیت بارز این جستار اورول، در این است که او پدیده ناسیونالیسم را از زوایای منحصربهفرد و تاکنون ناشناخته، مورد بررسی و کاوش قرار داده است. گرچه در این نوشته نگاه اورول بیش از همه متوجه گرایشهای ناسیونالیستی روشنفکران کشورش در بحبوحه جنگ دوم بوده، اما توضیح و تبیین هوشمندانه و مبتکرانه جلوهها و جنبههای عام ناسیونالیسم از سوی او، آن را در شرایط امروز نیز به مطلبی بهروز، تازه و زنده بدل کرده است. اما نگاه اورول به ناسیونالیسم در درجه نخست آن درک معمول است که در آن انسانها همچون حشرات طبقهبندی شده و گروههای بزرگ میلیونی با برچسب «خوب» یا «بد» مشخص میشوند و در درجه بعد، آن عادتی است که خود را بهعنوان ملتی یگانه یا واحدی دیگر تعریف میکند، آن را فراسوی خوب مینشاند و وظیفه دیگری هم جز تأمین منافع آن نمیشناسد. همه ناسیونالیستها این توانایی را دارند تا در بازشناختن مشابهتهای میان پدیدههای مشابه عاجر بمانند. یک انگلیسی عضو حزب توری میتواند از حق تعیین سرنوشت در اروپا دفاع کند، اما همین حق را در رد کند بیآنکه تناقض مربوطه را دریابد. همه کارها نه به اعتبار اینکه خوب یا بد هستند، بلکه همواره با این معیار ارزیابی میشوند که چه کسی آن را انجام میدهد. هیچ ستمی نظیر شکنجه، گروگانگیری، کار اجباری، کوچ اجباری، حبس بدون محاکمه، جعل، قتل، بمباران غیرنظامیان و... را نمیتوان یافت که وقتی از جانب ما صورت میگیرد، رنگ اخلاقی به خود نگیرد. هر فرد ناسیونالیسم باور دارد که گذشته قابل تغییر است. او بخشی از وقت خود را در دنیایی خیالی به سر میبرد که در آن، مسائل طوری رخ میدهند که باید رخ میدادند! مثلا خیال میکند که مأموریت آرمادای اسپانیا موفق بود یا انقلاب روسیه در سال 1918 سرکوب شده و به این سیاق، او بخشی از همین دنیا میشود که حتی ممکن است به کتابهای تاریخ هم راه یابد. در پسگفتار آرمین ناصحی، استاد جامعهشناسی با عنوان «قدرت به هر قیمت درباره بهبودناپذیری ناسیونالیسم» مطرح میشود که موضوع عام در آثار جورج اورول، توتالیتاریسم و رابطه فرد و کلکتیو است. دو اثر دیستوپیایی مشهور وی، «مزرعه حیوانات» (سال 1945) و «1984» (سال 1949)، به حکمرانی توتالیتر، بهویژه به مسئله سرکوب فرد توسط ساختارهای اقتدارگرا و تسلط نظام ضددموکراتیک بر جامعه پرداختهاند. در نگارش این کتابها، تجربههای تاریخی، یعنی ناسیونالسوسیالیسم و فاشیسم از یکسو و کمونیسم شوروی از سوی دیگر، نقش آشکاری داشتهاند. کتاب «مزرعه حیوانات» را میتوان مانند اثری طنزآمیز خواند که در آن حتی جنبش ضد سرکوبگران، باز به سیطره خشن گروهی کوچک منجر میشود. برای جورج اورول سوسیالیست، این مسئله پیش از هر چیز به معنای کلنجاررفتن با نظام شوروی بود؛ نظامی که در آن تلاش انقلابی برای محو تضادهای طبقاتی، خود طبقات جدیدی را پدید آورد که در آن، بعضی برابرتر از بعضی دیگر بودند. آنچه ذهن اورول را مشغول میکرد، نهتنها خودمحوری اینگونه نظامهای سرکوبگر بلکه جذابیت برای روشنفکران بود. همین نکته انگیزه اصلی او در نگارش «درباره ناسیونالیسم» بود که در همان سال انتشار «مزرعه حیوانات» با عنوان یادداشتهایی درباره ناسیونالیسم چاپ شد. اورول، ناسیونالیسم را چونان پدیدهای معرفی میکند که قیدوشرط و جایگزین نمیشناسد. تأکید او بر ضرورت تمایز دو مفهوم «میهنگرایی» و «ناسیونالیسم» با درنظرداشت همین نکته است. میهنگرا کسی است که گرچه در برابر شیوه هستی خویش احساس وظیفه میکند، اما آن را مطلق نمیبیند و سرشتی تدافعی («هم از نظر نظامی و هم از جنبه فرهنگی») به آن میدهد. میهنگرا، قصد اعمال قدرت بر دیگران ندارد، درحالیکه برای ناسیونالیست، چنین کاری، نقش اساسی و حیاتی دارد. ادعای بیقیدوشرط اعتبار و حیثیت در وجود یک ناسیونالیست، نه در واقعیت بلکه عمدتا در منطق برتریجویی خود وی نهفته است. ناسیونالیسم چنان به منیت متکی است که در برابر هرگونه کار آگاهگرانه مقاومت نشان میدهد؛ تا جایی که میتوان گفت یک ناسیونالیست در هر زمینهای مجابشدنی است بهجز در زمینه ناسیونالیسم.
اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول (۱۹۰۳ - ۱۹۵۰) داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی بود. او را بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروشش، مزرعه حیوانات که در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد و در اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید و نیز رمان ۱۹۸۴ میشناسند. او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتابها مینوشت، بهترین وقایعنگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته میشود. او بهعنوان منتقد ایدئولوژی و توتالیتاریسم، در افشای جوهر نظام توتالیتر بسیار موفق بود. در این عرصه، در کنار فیلسوف سیاسی نامدار، هانا آرنت، شاید اورول از معدود کسانی باشد که در روشنکردن اذهان عمومی و بهویژه تصحیح نگرش روشنفکران جزمگرا نقش بسزایی ایفا کرده است. کتاب «درباره ناسیونالیسم» حدود 70 سال پیش نگاشته شده است. اهمیت بارز این جستار اورول، در این است که او پدیده ناسیونالیسم را از زوایای منحصربهفرد و تاکنون ناشناخته، مورد بررسی و کاوش قرار داده است. گرچه در این نوشته نگاه اورول بیش از همه متوجه گرایشهای ناسیونالیستی روشنفکران کشورش در بحبوحه جنگ دوم بوده، اما توضیح و تبیین هوشمندانه و مبتکرانه جلوهها و جنبههای عام ناسیونالیسم از سوی او، آن را در شرایط امروز نیز به مطلبی بهروز، تازه و زنده بدل کرده است. اما نگاه اورول به ناسیونالیسم در درجه نخست آن درک معمول است که در آن انسانها همچون حشرات طبقهبندی شده و گروههای بزرگ میلیونی با برچسب «خوب» یا «بد» مشخص میشوند و در درجه بعد، آن عادتی است که خود را بهعنوان ملتی یگانه یا واحدی دیگر تعریف میکند، آن را فراسوی خوب مینشاند و وظیفه دیگری هم جز تأمین منافع آن نمیشناسد. همه ناسیونالیستها این توانایی را دارند تا در بازشناختن مشابهتهای میان پدیدههای مشابه عاجر بمانند. یک انگلیسی عضو حزب توری میتواند از حق تعیین سرنوشت در اروپا دفاع کند، اما همین حق را در رد کند بیآنکه تناقض مربوطه را دریابد. همه کارها نه به اعتبار اینکه خوب یا بد هستند، بلکه همواره با این معیار ارزیابی میشوند که چه کسی آن را انجام میدهد. هیچ ستمی نظیر شکنجه، گروگانگیری، کار اجباری، کوچ اجباری، حبس بدون محاکمه، جعل، قتل، بمباران غیرنظامیان و... را نمیتوان یافت که وقتی از جانب ما صورت میگیرد، رنگ اخلاقی به خود نگیرد. هر فرد ناسیونالیسم باور دارد که گذشته قابل تغییر است. او بخشی از وقت خود را در دنیایی خیالی به سر میبرد که در آن، مسائل طوری رخ میدهند که باید رخ میدادند! مثلا خیال میکند که مأموریت آرمادای اسپانیا موفق بود یا انقلاب روسیه در سال 1918 سرکوب شده و به این سیاق، او بخشی از همین دنیا میشود که حتی ممکن است به کتابهای تاریخ هم راه یابد. در پسگفتار آرمین ناصحی، استاد جامعهشناسی با عنوان «قدرت به هر قیمت درباره بهبودناپذیری ناسیونالیسم» مطرح میشود که موضوع عام در آثار جورج اورول، توتالیتاریسم و رابطه فرد و کلکتیو است. دو اثر دیستوپیایی مشهور وی، «مزرعه حیوانات» (سال 1945) و «1984» (سال 1949)، به حکمرانی توتالیتر، بهویژه به مسئله سرکوب فرد توسط ساختارهای اقتدارگرا و تسلط نظام ضددموکراتیک بر جامعه پرداختهاند. در نگارش این کتابها، تجربههای تاریخی، یعنی ناسیونالسوسیالیسم و فاشیسم از یکسو و کمونیسم شوروی از سوی دیگر، نقش آشکاری داشتهاند. کتاب «مزرعه حیوانات» را میتوان مانند اثری طنزآمیز خواند که در آن حتی جنبش ضد سرکوبگران، باز به سیطره خشن گروهی کوچک منجر میشود. برای جورج اورول سوسیالیست، این مسئله پیش از هر چیز به معنای کلنجاررفتن با نظام شوروی بود؛ نظامی که در آن تلاش انقلابی برای محو تضادهای طبقاتی، خود طبقات جدیدی را پدید آورد که در آن، بعضی برابرتر از بعضی دیگر بودند. آنچه ذهن اورول را مشغول میکرد، نهتنها خودمحوری اینگونه نظامهای سرکوبگر بلکه جذابیت برای روشنفکران بود. همین نکته انگیزه اصلی او در نگارش «درباره ناسیونالیسم» بود که در همان سال انتشار «مزرعه حیوانات» با عنوان یادداشتهایی درباره ناسیونالیسم چاپ شد. اورول، ناسیونالیسم را چونان پدیدهای معرفی میکند که قیدوشرط و جایگزین نمیشناسد. تأکید او بر ضرورت تمایز دو مفهوم «میهنگرایی» و «ناسیونالیسم» با درنظرداشت همین نکته است. میهنگرا کسی است که گرچه در برابر شیوه هستی خویش احساس وظیفه میکند، اما آن را مطلق نمیبیند و سرشتی تدافعی («هم از نظر نظامی و هم از جنبه فرهنگی») به آن میدهد. میهنگرا، قصد اعمال قدرت بر دیگران ندارد، درحالیکه برای ناسیونالیست، چنین کاری، نقش اساسی و حیاتی دارد. ادعای بیقیدوشرط اعتبار و حیثیت در وجود یک ناسیونالیست، نه در واقعیت بلکه عمدتا در منطق برتریجویی خود وی نهفته است. ناسیونالیسم چنان به منیت متکی است که در برابر هرگونه کار آگاهگرانه مقاومت نشان میدهد؛ تا جایی که میتوان گفت یک ناسیونالیست در هر زمینهای مجابشدنی است بهجز در زمینه ناسیونالیسم.