بحران کرونا و «خودآييني جامعه»
علي جنادله.عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي
عصر ما بهدرستي عصر جوامع مخاطرهآميز است. مخاطراتي که عامل انساني در پيدايش، شيوع، مديريت و پيامدهاي آنها نقش مهمي ايفا ميکند و به همين دليل اين مخاطرات، فراتر از منشأ طبيعي آنها، ماهيتي اجتماعي و سياسي پيدا ميکنند. اجتماعي، زيرا در شبکهاي از روابط اجتماعي ظهور و بروز يافته و گسترش مييابند و سياسي به اين دليل که اين مخاطرات آکنده از مناسبات نابرابر قدرت هستند: نابرابري گروههاي مختلف به لحاظ نقشآفريني در پيدايش مخاطرات، نابرابري در حق سخنگفتن جدي و تصميمگيري درباره آنها و نابرابري در تأثيرپذيري از اين مخاطرات. بهگونهاي که گروههايي که کمترين نقش در پيدايش مخاطرات، کمترين حق سخنگفتن جدي درباره آنها و کمترين قدرت در تصميمگيري درخصوص اين مخاطرات را دارند، بيشتر در معرض اين مخاطرات و پيامدهاي آنها هستند. به اين معني که در حالي که گروه اقليتي انحصار تصميمگيري و حق سخنگفتن جدي درخصوص اين مخاطرات را دارند، اکثريت جامعه به ويژه اقشار ضعيفتر جامعه هستند که بيشتر در معرض اين مخاطرات و پيامدهاي آن هستند: توزيع نابرابر مخاطره. مسئولان و اعضاي خانوادههاي آنها که به راحتي به امکانات تست کرونا دسترسي
دارند، با همديگر رقابت چالش و نمايش کرونا راه انداختهاند، در صورتي که شمار انبوهي از مبتلايان به کرونا در ميان اقشار ضعيف جامعه وجود دارند که به دليل عدم دسترسي به کيتهاي تست کرونا حتي خودشان هم نميدانند که متبلا به اين بيماري بوده يا حتي در صورت آگاهي با توجه به وابستگي معيشت آنها به درآمد روزانه، امکان خودقرنطينگي برايشان فراهم نيست.
از اين رو، مخاطرات امروزي، معنا و دلالتهاي اجتماعي و سياسي پيدا ميکنند. معناها و دلالتهايي که فارغ از منشأ طبيعي مخاطرات، وابسته به بافت و زمينه اجتماعي و مناسبات قدرتي است که در آن رخ ميدهند. بهگونهاي که يک پديده يکسان در بسترهاي اجتماعي متفاوت، معناها و دلالتهاي متفاوت و در نتيجه واکنشهاي متفاوتي را به دنبال خواهد داشت. منشأ ورود کرونا به ايران، فارغ از منشأ طبيعي آن، خود به محل مناقشه تبديل ميشود: از مبحث يك شرکت هواپيمايي در حمل مسافران چيني تا ملاحظات سياسي در عدم ممنوعيت ورود مسافران چيني يا تقليل مسئله به بيمبالاتي و منفعتطلبي يک بازرگان قمي. شروع شيوع کرونا از قم نيز خود محمل يک منازعه بين باورمندان و غيرباورمندان ميشود. به اين ترتيب پيامدهاي يک حادثه يا رخداد صرفا نتيجه ابعاد فني و طبيعي آن نيست بلکه برايند بستر اجتماعي، ابعاد فني و طبيعي پديده و نحوه و توزيع مداخله عوامل مختلف انساني در مواجهه با آن در يک بافت گستردهتر اجتماعي و سياسي است.
براين اساس، فهم دلالتها و پيامدهاي اجتماعي بحران کرونا نيازمند فهم آن بهعنوان يک پديده اجتماعي و نهادن آن در بافت و زمينه اجتماعي و سياسي جامعه است. شيوع و گسترش کروناويروس را بايد در امتداد تاريخچهاي از سلسله حوادث و رخدادهاي اخير جامعه ايران فهم کرد. زنجيره رخدادهايي همچون زلزله کرمانشاه، سيلهاي 98، اعتراضات آبانماه، سقوط هواپيماي اوکرايني و... که در آنها ترکيبي از بياعتمادي و ناکارآمدي، منجر به رفتار خاصي در جامعه شده است که ميتوان از آن تحت عنوان «خودآييني جامعه» در برابر تصميمات و برنامههاي نهاد قدرت نام برد. به اين معنا که جامعه به معناي اقشار و گروههاي مختلف اجتماعي در مواجهه با اين سلسله رخدادها، در فضاي ذهني مبتني بر بياعتمادي به نهادهاي رسمي و ناکارآمدي آنها، فارغ از تصميمات و سياستهاي اتخاذشده از سوي نهاد قدرت و حتي بياعتنا يا در تقابل با آنها، راه خود را در پيش گرفته و استراتژيهاي مبتني بر خلاقيت خود را ملاک کنشها و رفتارهاي خود قرار ميدهند. در حالي که در مواجهه با شيوع کرونا، نهادهاي رسمي بر درپيشگرفتن روال عادي امور تأکيد ميکنند، مردم از فرستادن فرزندان خود به مدرسه و دانشگاه
امتناع ميکنند و در مقابل در حالي که دولت بر خودقرنطينگي مردم و پرهيز از تردد تأکيد ميکند، بخشي از مردم نجات خود از کرونا را در ترک شهر محل اقامت و مسافرت به شهرهاي به زعم آنها امنتر ميبيند.
خودآیيني جامعه خود محصول «بيمعناشدن دولت» به معني ذهنيت مردم درباره بيقدرتي سطوح مختلف نهادهاي رسمي در مواجهه با مسائل و مشکلات مختلف جامعه است. هم در زلزله کرمانشاه و هم در سيلابهاي فروردين 98، مردم با شک و ترديد در کارآمدي و توانمندي نهادهاي رسمي در مواجهه با حوادث پيشآمده، براي کمکرساني به مناطق حادثهديده يا کاهش مخاطرات در مناطق حادثهديده، شبکهها و مجاري محلي و مردمي را بر مکانيسمها و فرايندهاي رسمي ترجيح دادند و حتي در مواردي، استراتژيهاي غيررسمي و مردمي را اثربخشتر و موفقتر از مکانيسمها و فرايندهاي رسمي ديدند. بهعنوان مثال درحاليکه در سيلابهاي 98 در خوزستان، بر تخليه خانهها تأکيد ميشد، مردم، استراتژي ماندن در خانه و مقاومسازي محل سکونت از طريق احداث سيلبندها را موفقتر ديدند. همچنين هم در زلزله کرمانشاه و هم در سيلابهاي 98، با وجود اصرار دولت بر ارسال کمکها از طريق نهادهاي رسمي، مردم امدادرساني از طريق سمنها يا حتي شبکههاي مبتني بر روابط چهرهبهچهره را اثربخشتر ميدانستند. در برخي از اين موارد، خودآیيني جامعه نهفقط توصيهها و اقدامات نهاد قدرت را بلاموضوع کرده؛ بلکه حتي
نهاد قدرت را ناچار به تبعيت از خود کرده است. بهعنوان مثال در همين بحران کرونا درحاليکه دولت بر استمرار روال عادي امور تأکيد ميکرد، تأکيد مردم بر تعطيلي مدارس و دانشگاهها، دولت را ناچار به تندادن به اين امر کرده است.
خودآیيني جامعه، فينفسه ميتواند امري مطلوب و بيانگر قوي بودن/شدن جامعه باشد؛ اما در شرايط «سياستزدگي» و «فرسودگي سرمايه اجتماعي» ميتواند منجر به نوعي آشفتگي و سردرگمي در جامعه شود. در يک جامعه «سياستزده»، معاني و دلالتهاي سياسي مخاطرات دوچندان ميشوند. جامعهاي که در آن نهاد قدرت همه پديدهها را از منظر سياسي و امنيتي و در نسبت با موجوديت و حيثيت خود فهم ميکند و براي سلطه فهم خاص خود از مخاطرات و پديدهها، حق سخنگفتن جدي درباره پديدهها را به انحصار خود درميآورد، چنين نگاهي به دیگر لايههاي جامعه تسري يافته و آنها نيز در مقابل، گفتارها و کردارهاي نهاد قدرت در ارتباط با حوادث و مخاطرات را در نسبت با منافع نهاد قدرت و نه مصلحت عمومي فهم و تفسير ميکنند. براساس این است که شيوع کرونا در ايران در چارچوب مناسبات سياسي و اقتصادي دولت با چين و عدم ممنوعيت مسافران چيني فهم شده، زمان و نحوه اطلاعرساني نهادهاي رسمي درباره شيوع ويروس کرونا، ناگزير با موضوع انتخابات گره ميخورد و آمار اعلامشده درباره مبتلايان و متوفيان و تصميمات رسمي درباره مديريت و کنترل اين فراگيري، در افکار عمومي براساس دوگانه منفعت
قدرت/ مصلحت مردم تفسير و فهم شده و مورد شک و ترديد قرار گرفته و جامعه، اطلاعات و احکام صادرشده از سوي نهادهاي رسمي را معيار قابل اتکايي براي تنظیم رفتار و کنشهاي خود تلقي نکرده و حتي در برابر آنها مقاومت ميکند.
آنچه آشفتگي و سردرگمي را در مواجهه بحران کرونا و ديگر مخاطرات افزونتر ميکند، درهمتنيدگي اين شرايط با «فرسودگي سرمايه اجتماعي» است. از يک سو اعتماد مردم به جريانها و احزاب سياسي و کارآمدي نهادهاي قانوني انتخابي کاهش يافته و از سوي ديگر جامعه مدني بانشاط به معني سمنها و انجمنهاي صنفي تأثيرگذار در نقش تنظيمکنندگي مناسبات درون جامعه يا وجود نداشته يا در مواجهه با محدوديتهاي ساختاري از عامليت مؤثري برخوردار نيستند؛ بنابراین در فقدان لايههاي ميانجي ميان جامعه و نهاد قدرت، جامعه در فهم و دريافت معاني و دلالتهاي کنشها و تصميمات نهاد قدرت در مواجهه با حوادث و مخاطرات، دچار ابهام و تعليق ميشود و در مواجهه با پيامهاي ارسالي از سوي نهاد قدرت يا دچار ابهام و سردرگمي شده يا راهي کاملا متفاوت را در پيش ميگيرد.
بهاينترتيب خودآیيني جامعه در شرايط «سياستزدگي» و «فرسودگي سرمايه اجتماعي» هزينههاي مادي، اجتماعي و سياسي مواجهه با مخاطرات را دوچندان ميکند؛ بهگونهايکه در چنين شرايطي هرگونه مخاطرهاي توان بالايي براي تبديلشدن به کانون منازعه سلطه/مقاومت ميان نهاد قدرت و جامعه ميشود. منازعه بر سر اطلاعات و آمارها، مرجع تصميمگيري، استراتژيهاي مواجهه با مخاطره و در مجموع حق سخنگفتن جدي درباره مخاطره. همانگونه که در زلزله کرمانشاه، سيلابهاي فروردين 98 و... ديديم و اکنون در بحران کرونا شاهد آن هستيم.
عصر ما بهدرستي عصر جوامع مخاطرهآميز است. مخاطراتي که عامل انساني در پيدايش، شيوع، مديريت و پيامدهاي آنها نقش مهمي ايفا ميکند و به همين دليل اين مخاطرات، فراتر از منشأ طبيعي آنها، ماهيتي اجتماعي و سياسي پيدا ميکنند. اجتماعي، زيرا در شبکهاي از روابط اجتماعي ظهور و بروز يافته و گسترش مييابند و سياسي به اين دليل که اين مخاطرات آکنده از مناسبات نابرابر قدرت هستند: نابرابري گروههاي مختلف به لحاظ نقشآفريني در پيدايش مخاطرات، نابرابري در حق سخنگفتن جدي و تصميمگيري درباره آنها و نابرابري در تأثيرپذيري از اين مخاطرات. بهگونهاي که گروههايي که کمترين نقش در پيدايش مخاطرات، کمترين حق سخنگفتن جدي درباره آنها و کمترين قدرت در تصميمگيري درخصوص اين مخاطرات را دارند، بيشتر در معرض اين مخاطرات و پيامدهاي آنها هستند. به اين معني که در حالي که گروه اقليتي انحصار تصميمگيري و حق سخنگفتن جدي درخصوص اين مخاطرات را دارند، اکثريت جامعه به ويژه اقشار ضعيفتر جامعه هستند که بيشتر در معرض اين مخاطرات و پيامدهاي آن هستند: توزيع نابرابر مخاطره. مسئولان و اعضاي خانوادههاي آنها که به راحتي به امکانات تست کرونا دسترسي
دارند، با همديگر رقابت چالش و نمايش کرونا راه انداختهاند، در صورتي که شمار انبوهي از مبتلايان به کرونا در ميان اقشار ضعيف جامعه وجود دارند که به دليل عدم دسترسي به کيتهاي تست کرونا حتي خودشان هم نميدانند که متبلا به اين بيماري بوده يا حتي در صورت آگاهي با توجه به وابستگي معيشت آنها به درآمد روزانه، امکان خودقرنطينگي برايشان فراهم نيست.
از اين رو، مخاطرات امروزي، معنا و دلالتهاي اجتماعي و سياسي پيدا ميکنند. معناها و دلالتهايي که فارغ از منشأ طبيعي مخاطرات، وابسته به بافت و زمينه اجتماعي و مناسبات قدرتي است که در آن رخ ميدهند. بهگونهاي که يک پديده يکسان در بسترهاي اجتماعي متفاوت، معناها و دلالتهاي متفاوت و در نتيجه واکنشهاي متفاوتي را به دنبال خواهد داشت. منشأ ورود کرونا به ايران، فارغ از منشأ طبيعي آن، خود به محل مناقشه تبديل ميشود: از مبحث يك شرکت هواپيمايي در حمل مسافران چيني تا ملاحظات سياسي در عدم ممنوعيت ورود مسافران چيني يا تقليل مسئله به بيمبالاتي و منفعتطلبي يک بازرگان قمي. شروع شيوع کرونا از قم نيز خود محمل يک منازعه بين باورمندان و غيرباورمندان ميشود. به اين ترتيب پيامدهاي يک حادثه يا رخداد صرفا نتيجه ابعاد فني و طبيعي آن نيست بلکه برايند بستر اجتماعي، ابعاد فني و طبيعي پديده و نحوه و توزيع مداخله عوامل مختلف انساني در مواجهه با آن در يک بافت گستردهتر اجتماعي و سياسي است.
براين اساس، فهم دلالتها و پيامدهاي اجتماعي بحران کرونا نيازمند فهم آن بهعنوان يک پديده اجتماعي و نهادن آن در بافت و زمينه اجتماعي و سياسي جامعه است. شيوع و گسترش کروناويروس را بايد در امتداد تاريخچهاي از سلسله حوادث و رخدادهاي اخير جامعه ايران فهم کرد. زنجيره رخدادهايي همچون زلزله کرمانشاه، سيلهاي 98، اعتراضات آبانماه، سقوط هواپيماي اوکرايني و... که در آنها ترکيبي از بياعتمادي و ناکارآمدي، منجر به رفتار خاصي در جامعه شده است که ميتوان از آن تحت عنوان «خودآييني جامعه» در برابر تصميمات و برنامههاي نهاد قدرت نام برد. به اين معنا که جامعه به معناي اقشار و گروههاي مختلف اجتماعي در مواجهه با اين سلسله رخدادها، در فضاي ذهني مبتني بر بياعتمادي به نهادهاي رسمي و ناکارآمدي آنها، فارغ از تصميمات و سياستهاي اتخاذشده از سوي نهاد قدرت و حتي بياعتنا يا در تقابل با آنها، راه خود را در پيش گرفته و استراتژيهاي مبتني بر خلاقيت خود را ملاک کنشها و رفتارهاي خود قرار ميدهند. در حالي که در مواجهه با شيوع کرونا، نهادهاي رسمي بر درپيشگرفتن روال عادي امور تأکيد ميکنند، مردم از فرستادن فرزندان خود به مدرسه و دانشگاه
امتناع ميکنند و در مقابل در حالي که دولت بر خودقرنطينگي مردم و پرهيز از تردد تأکيد ميکند، بخشي از مردم نجات خود از کرونا را در ترک شهر محل اقامت و مسافرت به شهرهاي به زعم آنها امنتر ميبيند.
خودآیيني جامعه خود محصول «بيمعناشدن دولت» به معني ذهنيت مردم درباره بيقدرتي سطوح مختلف نهادهاي رسمي در مواجهه با مسائل و مشکلات مختلف جامعه است. هم در زلزله کرمانشاه و هم در سيلابهاي فروردين 98، مردم با شک و ترديد در کارآمدي و توانمندي نهادهاي رسمي در مواجهه با حوادث پيشآمده، براي کمکرساني به مناطق حادثهديده يا کاهش مخاطرات در مناطق حادثهديده، شبکهها و مجاري محلي و مردمي را بر مکانيسمها و فرايندهاي رسمي ترجيح دادند و حتي در مواردي، استراتژيهاي غيررسمي و مردمي را اثربخشتر و موفقتر از مکانيسمها و فرايندهاي رسمي ديدند. بهعنوان مثال درحاليکه در سيلابهاي 98 در خوزستان، بر تخليه خانهها تأکيد ميشد، مردم، استراتژي ماندن در خانه و مقاومسازي محل سکونت از طريق احداث سيلبندها را موفقتر ديدند. همچنين هم در زلزله کرمانشاه و هم در سيلابهاي 98، با وجود اصرار دولت بر ارسال کمکها از طريق نهادهاي رسمي، مردم امدادرساني از طريق سمنها يا حتي شبکههاي مبتني بر روابط چهرهبهچهره را اثربخشتر ميدانستند. در برخي از اين موارد، خودآیيني جامعه نهفقط توصيهها و اقدامات نهاد قدرت را بلاموضوع کرده؛ بلکه حتي
نهاد قدرت را ناچار به تبعيت از خود کرده است. بهعنوان مثال در همين بحران کرونا درحاليکه دولت بر استمرار روال عادي امور تأکيد ميکرد، تأکيد مردم بر تعطيلي مدارس و دانشگاهها، دولت را ناچار به تندادن به اين امر کرده است.
خودآیيني جامعه، فينفسه ميتواند امري مطلوب و بيانگر قوي بودن/شدن جامعه باشد؛ اما در شرايط «سياستزدگي» و «فرسودگي سرمايه اجتماعي» ميتواند منجر به نوعي آشفتگي و سردرگمي در جامعه شود. در يک جامعه «سياستزده»، معاني و دلالتهاي سياسي مخاطرات دوچندان ميشوند. جامعهاي که در آن نهاد قدرت همه پديدهها را از منظر سياسي و امنيتي و در نسبت با موجوديت و حيثيت خود فهم ميکند و براي سلطه فهم خاص خود از مخاطرات و پديدهها، حق سخنگفتن جدي درباره پديدهها را به انحصار خود درميآورد، چنين نگاهي به دیگر لايههاي جامعه تسري يافته و آنها نيز در مقابل، گفتارها و کردارهاي نهاد قدرت در ارتباط با حوادث و مخاطرات را در نسبت با منافع نهاد قدرت و نه مصلحت عمومي فهم و تفسير ميکنند. براساس این است که شيوع کرونا در ايران در چارچوب مناسبات سياسي و اقتصادي دولت با چين و عدم ممنوعيت مسافران چيني فهم شده، زمان و نحوه اطلاعرساني نهادهاي رسمي درباره شيوع ويروس کرونا، ناگزير با موضوع انتخابات گره ميخورد و آمار اعلامشده درباره مبتلايان و متوفيان و تصميمات رسمي درباره مديريت و کنترل اين فراگيري، در افکار عمومي براساس دوگانه منفعت
قدرت/ مصلحت مردم تفسير و فهم شده و مورد شک و ترديد قرار گرفته و جامعه، اطلاعات و احکام صادرشده از سوي نهادهاي رسمي را معيار قابل اتکايي براي تنظیم رفتار و کنشهاي خود تلقي نکرده و حتي در برابر آنها مقاومت ميکند.
آنچه آشفتگي و سردرگمي را در مواجهه بحران کرونا و ديگر مخاطرات افزونتر ميکند، درهمتنيدگي اين شرايط با «فرسودگي سرمايه اجتماعي» است. از يک سو اعتماد مردم به جريانها و احزاب سياسي و کارآمدي نهادهاي قانوني انتخابي کاهش يافته و از سوي ديگر جامعه مدني بانشاط به معني سمنها و انجمنهاي صنفي تأثيرگذار در نقش تنظيمکنندگي مناسبات درون جامعه يا وجود نداشته يا در مواجهه با محدوديتهاي ساختاري از عامليت مؤثري برخوردار نيستند؛ بنابراین در فقدان لايههاي ميانجي ميان جامعه و نهاد قدرت، جامعه در فهم و دريافت معاني و دلالتهاي کنشها و تصميمات نهاد قدرت در مواجهه با حوادث و مخاطرات، دچار ابهام و تعليق ميشود و در مواجهه با پيامهاي ارسالي از سوي نهاد قدرت يا دچار ابهام و سردرگمي شده يا راهي کاملا متفاوت را در پيش ميگيرد.
بهاينترتيب خودآیيني جامعه در شرايط «سياستزدگي» و «فرسودگي سرمايه اجتماعي» هزينههاي مادي، اجتماعي و سياسي مواجهه با مخاطرات را دوچندان ميکند؛ بهگونهايکه در چنين شرايطي هرگونه مخاطرهاي توان بالايي براي تبديلشدن به کانون منازعه سلطه/مقاومت ميان نهاد قدرت و جامعه ميشود. منازعه بر سر اطلاعات و آمارها، مرجع تصميمگيري، استراتژيهاي مواجهه با مخاطره و در مجموع حق سخنگفتن جدي درباره مخاطره. همانگونه که در زلزله کرمانشاه، سيلابهاي فروردين 98 و... ديديم و اکنون در بحران کرونا شاهد آن هستيم.