روزنامهنگاری یعنی پرسشگری، باقی «هیچ» است
پژمان موسوی
ذات روزنامهنگاری «پرسشگری» است؛ از این اصل نباید کوتاه آمد. «راه»، هر چقدر هم که دشوار و سخت باشد، روزنامهنگار نباید هویت اصلی خود را فراموش کند؛ هویتی که خمیرمایه آن «پرسشگری» و نقشه راهش خدمتگزاری «حقیقت» و «آزادی» است. روزنامهنگار اگر پرسش نکند، چه کسی قرار است پرسشهای مردم را بپرسد؟ روزنامهنگار اگر آزادانه منافع مردم را فریاد نزند و کاستیها را روی کاغذ نیاورد، مگر باز هم میتواند به خودش بگوید روزنامهنگار؟ روزنامهنگار اگر ضد فساد نباشد، ضد رانت نباشد، ضد دروغ نباشد، مگر باز هم روزنامهنگار است؟ روزنامهنگاران به واسطه نمایندگی افکار عمومی و دسترسی به مدیران و صاحبمنصبان، همواره و در همه حال باید منافع و پرسشهای موکلانشان را که همان مردم هستند، مطرح کنند، دولت را به چالش بکشند، ابهامها را بزدایند و نتیجه فعالیتهایشان را صادقانه در نوشتهها، گزارشها یا گفتوگوهایشان با مردم در میان بگذارند. فقط در این صورت است که مخاطب، دنبالکننده رسانهها شده و یکی از دلمشغولیهایش مطالعه و پیگیری همهروزه روزنامهها و وبسایتها میشود. فکر میکنیم این اقبال کم به مطبوعات و خبرگزاریها در این روزهای شلوغ تصادفی است؟ حتما یک جای کار میلنگد، حتما ایرادی هست و تا دیر نشده است باید راهی برای حذفنشدن، همچنان دیدهشدن، خریدهشدن و خواندهشدن پیدا کرد. حیات روزنامهنگاری و روزنامهداری به وجود مخاطب است و اگر مخاطب نباشد یا باشد و بیاعتماد باشد، آن روز یعنی مرگ روزنامهنگاری. شرایط سختتر هم شده است، دیگر روزنامهای یا روزنامهنگاری نیست که بتواند خواسته یا ناخواسته حقیقت یا بخشی از آن را از مردم پنهان کند یا مثلا بگوید من به منابع خبری دسترسی نداشتم. در این روزها که هر شهروند یک رسانه است و رسانهها و روزنامهنگاران در داخل و خارج از کشور، هر کدام صفحهای در اینستاگرام یا اکانتی در توییتر دارند، هم اطلاعات، هم فرضیات یک واقعه و هم نظرگاههای متفاوت به آن در دسترس است. از اینرو هم دیگر نمیتوان یکطرفه به قاضی رفت و بدون بررسی همهجانبه اوضاع، گزارش کرد، یادداشت نوشت، تیتر زد یا سرمقاله نوشت. همهچیز به عرصه داوری میآید و کدام قاضی بهتر از مردم؟ یونسکو سالها پیش، این روزها را خوب میدید چراکه بر پایه اعلامیه یونسکو، «خبرنگاران و روزنامهنگاران باید کوشش کنند تا اخباری که در اختیار عموم میگذارند درست، دقیق و معتبر باشد و در درستی اخباری که به دست میآورند، پژوهش و اندیشه کنند. خبرنگاران نباید حقیقتی را عمدا تحریف یا خراب کنند و نیز هیچگونه مطلبی را نباید از دید مردم پنهان نگه دارند». این یعنی هیچ روزنامهنگاری که به خود حرفهای میگوید، نمیتواند و نباید «پیشداوری» کرده، «گمانهزنی» کند و محتوای فضای مجازی را که ملغمهای از درست و نادرست و راست و دروغ است، به عنوان دستمایه اطلاعرسانی و تحلیلش در نظر بگیرد. باید پذیرفت كه جهان در روزگار ما وارد عصر تازهای شده است که در آن رسانههای نوین حاکمیت بلامنازعی در همه عرصههای زندگی ایجاد کرده و به طور باورناپذیری با شتاب در حال ایجاد تغییرات بسیار گستردهتری در همه شئونات زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه امروز هستند. همین حاکمیت بلامنازع هم هست که کار روزنامهنگارانِ حرفهای را چه در عرصه روزنامهنگاری مکتوب و چه در عرصه روزنامهنگاری نوین سخت کرده است. در این روزگار باید دقیقتر نوشت، حساستر موضع گرفت، عمیقتر کنکاش کرد و جدیتر با مقولهای به نام مخاطب روبهرو شد؛ یک اشتباه میتواند به معنای پایان کار یک رسانه/حرفه یا بیاعتبارشدن آن نزد مخاطب باشد.
ذات روزنامهنگاری «پرسشگری» است؛ از این اصل نباید کوتاه آمد. «راه»، هر چقدر هم که دشوار و سخت باشد، روزنامهنگار نباید هویت اصلی خود را فراموش کند؛ هویتی که خمیرمایه آن «پرسشگری» و نقشه راهش خدمتگزاری «حقیقت» و «آزادی» است. روزنامهنگار اگر پرسش نکند، چه کسی قرار است پرسشهای مردم را بپرسد؟ روزنامهنگار اگر آزادانه منافع مردم را فریاد نزند و کاستیها را روی کاغذ نیاورد، مگر باز هم میتواند به خودش بگوید روزنامهنگار؟ روزنامهنگار اگر ضد فساد نباشد، ضد رانت نباشد، ضد دروغ نباشد، مگر باز هم روزنامهنگار است؟ روزنامهنگاران به واسطه نمایندگی افکار عمومی و دسترسی به مدیران و صاحبمنصبان، همواره و در همه حال باید منافع و پرسشهای موکلانشان را که همان مردم هستند، مطرح کنند، دولت را به چالش بکشند، ابهامها را بزدایند و نتیجه فعالیتهایشان را صادقانه در نوشتهها، گزارشها یا گفتوگوهایشان با مردم در میان بگذارند. فقط در این صورت است که مخاطب، دنبالکننده رسانهها شده و یکی از دلمشغولیهایش مطالعه و پیگیری همهروزه روزنامهها و وبسایتها میشود. فکر میکنیم این اقبال کم به مطبوعات و خبرگزاریها در این روزهای شلوغ تصادفی است؟ حتما یک جای کار میلنگد، حتما ایرادی هست و تا دیر نشده است باید راهی برای حذفنشدن، همچنان دیدهشدن، خریدهشدن و خواندهشدن پیدا کرد. حیات روزنامهنگاری و روزنامهداری به وجود مخاطب است و اگر مخاطب نباشد یا باشد و بیاعتماد باشد، آن روز یعنی مرگ روزنامهنگاری. شرایط سختتر هم شده است، دیگر روزنامهای یا روزنامهنگاری نیست که بتواند خواسته یا ناخواسته حقیقت یا بخشی از آن را از مردم پنهان کند یا مثلا بگوید من به منابع خبری دسترسی نداشتم. در این روزها که هر شهروند یک رسانه است و رسانهها و روزنامهنگاران در داخل و خارج از کشور، هر کدام صفحهای در اینستاگرام یا اکانتی در توییتر دارند، هم اطلاعات، هم فرضیات یک واقعه و هم نظرگاههای متفاوت به آن در دسترس است. از اینرو هم دیگر نمیتوان یکطرفه به قاضی رفت و بدون بررسی همهجانبه اوضاع، گزارش کرد، یادداشت نوشت، تیتر زد یا سرمقاله نوشت. همهچیز به عرصه داوری میآید و کدام قاضی بهتر از مردم؟ یونسکو سالها پیش، این روزها را خوب میدید چراکه بر پایه اعلامیه یونسکو، «خبرنگاران و روزنامهنگاران باید کوشش کنند تا اخباری که در اختیار عموم میگذارند درست، دقیق و معتبر باشد و در درستی اخباری که به دست میآورند، پژوهش و اندیشه کنند. خبرنگاران نباید حقیقتی را عمدا تحریف یا خراب کنند و نیز هیچگونه مطلبی را نباید از دید مردم پنهان نگه دارند». این یعنی هیچ روزنامهنگاری که به خود حرفهای میگوید، نمیتواند و نباید «پیشداوری» کرده، «گمانهزنی» کند و محتوای فضای مجازی را که ملغمهای از درست و نادرست و راست و دروغ است، به عنوان دستمایه اطلاعرسانی و تحلیلش در نظر بگیرد. باید پذیرفت كه جهان در روزگار ما وارد عصر تازهای شده است که در آن رسانههای نوین حاکمیت بلامنازعی در همه عرصههای زندگی ایجاد کرده و به طور باورناپذیری با شتاب در حال ایجاد تغییرات بسیار گستردهتری در همه شئونات زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه امروز هستند. همین حاکمیت بلامنازع هم هست که کار روزنامهنگارانِ حرفهای را چه در عرصه روزنامهنگاری مکتوب و چه در عرصه روزنامهنگاری نوین سخت کرده است. در این روزگار باید دقیقتر نوشت، حساستر موضع گرفت، عمیقتر کنکاش کرد و جدیتر با مقولهای به نام مخاطب روبهرو شد؛ یک اشتباه میتواند به معنای پایان کار یک رسانه/حرفه یا بیاعتبارشدن آن نزد مخاطب باشد.