گفتوگو با علياصغر حداد درباره پتر هاندكه به مناسبت نوبل ادبي امسال
هجوم به هاندكه
گروه ادبيات: جايزه نوبل ادبي امسال به پتر هاندكه، نويسنده اتريشي، تعلق گرفت و همزمان نوبل سال 2018، كه سال گذشته لغو شده بود نيز به اولگا توكارچوك، نويسنده لهستاني تعلق گرفت. پتر هاندكه در ايران نويسنده شناختهشدهاي به شمار ميرود و تاكنون برخي از آثار او به فارسي منتشر شدهاند. هاندكه از نويسندگان مهم ادبيات اتريشي است و جايگاه مهمي در ادبيات آلمانيزبان دارد. علياصغر حداد در سالهاي گذشته چند نمايشنامه هاندكه را به فارسي ترجمه كرده بود و به همين مناسبت با او درباره هاندكه و جايگاهش در ادبيات امروز جهان گفتوگو كردهايم. در اين گفتوگو درباره جايگاه هاندكه در ادبيات آلمانيزبان و آثار نمايشي و داستاني او صحبت كردهايم. همچنين از او درباره هجوم مترجمان براي ترجمه آثار نويسندگاني كه نوبل ادبي میبرند هم پرسيدهايم و او در اين مورد ميگويد: «مشكل اين است كه الان يك سري آدم به آثار هاندكه هجوم ميبرند و آنها را به صورت مثلهشده ترجمه ميكنند و در عمل آثارش را نفله ميكنند».
نوبل ادبيات در سالهاي اخير به نوعي غافلگيركننده بود و برخي از نويسندگاني كه برنده نوبل ميشدند تعجب منتقدان را به همراه داشتند. اهداي نوبل به پتر هاندكه چقدر براي شما قابل پيشبيني بود و نظرتان در اين مورد چيست؟
راستش من در طول سالهايي كه ترجمه ميكنم به نوبل ادبي فكر نكردهام و هميشه مسير خودم را طي كردهام. در ادبيات امروز جهان چندان نويسنده شاخص و برجستهاي مثل نويسندگان كلاسيك يا نويسندگان قرن بيستم وجود ندارد و در اين وضعيت براي اهداي نوبل ادبي بايد نوبت به هاندكه هم ميرسيد. هاندكه نويسندهاي است كه در چند سال اخير چند رمان قطور هم نوشته است كه آثار قابل توجهياند. يكي از اين رمانها «زن ميوهدزد» نام دارد كه به نوعي ميتوان گفت بازيافتي از خود هاندكه است. من البته هنوز اين رمان را به طور كامل نخواندهام اما تا جايي كه ميدانم در روايت اين رمان راوي در فرانسه از اين شهر به آن شهر در حال پرسه زدن است و به نوعي در حال رجوعكردن به درون خودش است و خودش را درونكاوي ميكند. به واسطه اين درونكاوي نه فقط رويدادهاي روزمره اروپا بلكه فرهنگ اروپا بازتاب داده ميشود. به جز اين رمان، اثر ديگر او «خليج متروك» نام دارد كه اين نيز كتاب قطوري است و ظاهرا هاندكه دو، سه سالي عزلت گزيده بود و اين رمان نتيجه اين دوران عزلتگزيني او است. اين آثار بازتاب تفكرات نويسنده پا به سن گذاشتهاي درباره اروپا و بهطور كلي جهان است و
تصور ميكنم كه اين كتابها در اهداي جايزه نوبل به هاندكه بيتأثير نبوده است.
شما اولين نفر يا جزء اولين مترجماني بودید كه آثاري از هاندكه را ترجمه كرديد. چه ويژگيهايي در نمايشنامههاي هاندكه بود كه شما را راغب به ترجمهشان كرد؟
آشنايي من با هاندكه به واسطه نمايشنامههاي كلامي او بود كه در قالب يك مجموعه منتشر شدند. «غيبگويي»، «اهانت به تماشاگر» و «كاسپار» نمايشنامههايي بودند كه من از هاندكه ترجمه كردم و اين آثار شناخت خوبي از هاندكه در ايران به وجود آورد. به خصوص «اهانت به تماشاگر» خيلي مورد توجه قرار گرفت. سبك و سياق نوشتن هاندكه و اينكه جملات معمولي و روزمره را مدام تكرار ميكند و آنها را به گونهاي در نمايشنامههايش كنار هم ميچيند كه انگار دوباره اين جملهها را كشف ميكنيم و معني ديگري از آنها به دست ميآوريم از ويژگيهاي برجسته اين آثار است. هاندكه در اين آثارش جملههاي معمولي را دوباره زنده ميكند و يك تفسير و تصوير جديدي از آنها ارائه ميكند و اين ويژگيها براي من خيلي جالب بود.
ادبيات اتريش چهرههاي برجسته زيادي دارد و جايگاه مهمي در ادبيات آلمانيزبان دارد. جايگاه هاندكه در ادبيات آلمانيزبان كجاست؟
هاندكه در حال حاضر بالاي هفتاد سال سن دارد و نويسندهاي است كه كار نويسندگي را از دهه شصت آغاز كرده و امروز دستكم در بين نويسندگان آلمانيزبان نويسندهاي پيشكسوت به شمار ميرود. او جزو كساني است كه درباره ادبيات نظريه دارد و لااقل روي خيلي از نويسندگان اتريشي تاثيرگذار بوده است و جالب اين است كه او سينما را دوست دارد و كار سينمايي هم كرده و رگههايي از ويژگيهايي سينمايي نيز در آثارش ديده ميشود. مجموع اين ويژگيها و ضمنا ديدگاههاي سياسي و اجتماعي او باعث شده كه او به چهرهاي مهم در ادبيات آلمانيزبان بدل شود.
سبك هاندكه در رمانهاي اخيرش چقدر متفاوت از آثار اوليهاش است؟
يك نكته جالب درباره هاندكه شايد اين باشد كه زماني كه او نويسندگي را در سالهاي دهه شصت شروع كرد تا حدودي نويسندگاني كه كتابهاي قطور مينوشتند را مسخره ميكرد و نوشتههاي اوليه خودش، چه داستانها و چه نمايشنامههايش، هيچكدام از صد صفحه بيشتر نيستند. اما بعدها و به خصوص از دهه نود به اين سو، خود هاندكه يكباره به سراغ نوشتن آثار قطور رفت. هاندكه در آثار اوليهاش خيلي گرايش داشت به اينكه نثر و كلام روزمره را در آثارش به شيوه جديدي ارائه دهد كه يك معناي جديدي از آن بيرون بيايد. نكته ديگر اينكه او متنهايي مينوشت كه خيلي به درد فيلم ساختن ميخوردند و به نوعي ميتوانستند سناريويي براي فيلم باشند. او در اين آثار كمتر به سراغ موضوعات فرهنگي و تعمقي و تفكربرانگيز ميرفت. اما در سالهاي اخير او به نوشتن آثاري با حجم بيشتر و عميقتر رفته و اين احتمالا نتيجه گذران سن است چرا كه در سن بالا آدم بيشتر به سمت آثار متفكرانه ميرود و كمتر به مسائل روزمره دمدستي ميپردازد.
در ميان آثار هاندكه هم نمايشنامه ديده ميشود هم رمان و داستان و همچنين او به عنوان جستارنويس هم مطرح است. آثار هاندكه در كداميك از اين فرمهاي نوشتاري اعتبار بيشتري دارد؟
در رماننويسي اعتبار بيشتري دارد. هاندكه مدت كوتاهي به نمايشنامهنويسي پرداخت و با نوشتن چند نمايشنامه كارش با اين فرم ادبي تمام شد. هاندكه نگاه ديگري به تئاتر دارد و معتقد است كه جريانهاي تئاتري دورانش يا تصنعي بودهاند يا برشتي كه ميخواستند به مخاطب پند و اندرز بدهند و او منتقد هر دو گونه بوده است. او قصد داشت نقدي بر تئاتر بنويسد و كمكم به اين نتيجه رسيد كه اگر نقدش را به شكل نمايشنامه روي صحنه ببرد بهتر است. در اين ميان نمايشنامه «اهانت به تماشاگر» اوج نقد او به تئاتر آن دوره است. خودش درباره اينكه چه چيزي باعث شد تا اين نمايشنامه را بنويسد ميگويد: «به نظر من تصويري كه امروزه تئاتر از واقعيت ارائه ميدهد، تصويري مكانيكي و اتوماتيك است. فزون بر اين، تئاتر كنوني به شكلي تحریفشده ميكوشد طبيعي جلوه كند. به نظر من اين رئاليسمي كه روي صحنه ارائه ميشود، اين ديالوگها، طرز ورود و خروج به صحنه و پسلهگوييها بيش از اندازه تكراري و از روي عادت است. در اين تئاتر طوري وانمود ميشود كه انگار تئاتر خود جزئي از طبيعت است». در «كاسپار» هم به سراغ موضوعي ميرود كه موضوع روز بود و خيلي هوشمندانه آن را مطرح
ميكند. او به سراغ تأثیر رسانههاي عمومي مثل راديو و تلويزيون و مطبوعات بر افكار عمومي ميرود و نشان ميدهد كه چطور اين رسانهها باعث ميشوند كه آدمها نتوانند شخصيت فردي خودشان را بروز دهند چون تحت سلطه رسانهها همه يكشكل ميشوند و به بلندگو تبديل ميشوند.
يكي از موضوعاتي كه هاندكه در نمايشنامههايش به آن توجه ميكند موضوع زبان است. به طور كلي مقوله زبان براي نويسندگان و متفكران اتريشي همواره مطرح بوده و هاندكه نيز به اين موضوع در نمايشنامههايش توجه ميكند. اینطور نيست؟
بله، در يك قرن اخير در اتريش بيشتر از هر كشور آلمانيزبان ديگري به موضوع نقد زبان پرداخته شده است. اولين كسي كه در آستانه قرن بيستم به بحث درباره سوءاستفاده از زبان پرداخت، منتقد و نويسنده اتريشي كارل كراوس بود. در ابتداي قرن بيستم نويسنده ديگري با نام فرتس ماوتنر نيز كتابي سهجلدي درباره نقد زبان منتشر كرد. بعد لودويگ ويتگنشتاين به بررسي انتقادي زبان پرداخت و بعدها جريانهايي شكل گرفتند كه تحت تأثیر آراي ويتگنشتاين بودند. او زبان را به عنوان سوژه فرهنگي و اجتماعي در آثارش مطرح كرد. هاندكه نيز نخستين نوشتههاي خود را در زمينه نقد زبان در سالهاي 1963-1964 منتشر كرد و در نمايشنامههايش نيز به اين موضوع پرداخته است.
آيا زبان هاندكه در نمايشنامهها و داستانهايش زبان دشواري است؟
نه، هاندكه زبان دشواري ندارد فقط ممكن است تصويرهايي كه در آثارش به دست ميدهد ديرياب باشد اما زبانش شستهورفته و معمولي است.
موضعگيريهاي سياسي هاندكه همواره مورد بحث بوده و حالا كه نوبل ادبي را كسب كرده بار ديگر انتقاداتي درباره مواضع او مطرح شده است. آيا مواضع سياسي او در آثارش هم بازتاب يافته است؟
مواضع سياسي او در آثارش كمتر ديده ميشود اما در مباحث اجتماعي كه او مطرح كرده ميتوان مواضع سياسي او را مشاهده كرد. موضع او بهخصوص درباره جنگ بالكان و تجزيه يوگسلاوي خيلي مورد بحث قرار گرفت. برخي حرفهايي كه هاندكه مطرح ميكرد اینطور به نظر ميرسيد كه او از صربها دفاع ميكند و از اين حيث مورد انتقاد زيادي قرار گرفت.
بنا بر آنچه در اين سالها باب شده ميتوان پيشبيني كرد كه به زودي آثار هاندكه با ترجمههاي مختلف روانه بازار شوند و احتمالا برخي از مترجمان تلاش ميكنند تا با سبقت گرفتن از ديگران سريعتر آثاري از او را ترجمه و منتشر كنند. نظرتان درباره اين دست ترجمهها چيست؟
بله، مشكل اين است كه الان يكسري آدم به آثار هاندكه هجوم ميبرند و آنها را به صورت مثلهشده ترجمه ميكنند و در عمل آثارش را نفله ميكنند. مثل ترجمه كتاب «ترس دروازهبان از ضربه پنالتي» كه چند سال پيش منتشر شده بود و اين ترجمه واقعا كتاب را نابود كرده است. اين اثر بخشهايي داشته كه با مميزي حذف شده و با حذف آن بخشها كتاب محتواي واقعياش را كاملا از دست داده است. همانطور كه گفتيد حالا هم متأسفانه ميتوان پيشبيني كرد كه اين اتفاق درباره آثار ديگر او هم بيفتد.
گروه ادبيات: جايزه نوبل ادبي امسال به پتر هاندكه، نويسنده اتريشي، تعلق گرفت و همزمان نوبل سال 2018، كه سال گذشته لغو شده بود نيز به اولگا توكارچوك، نويسنده لهستاني تعلق گرفت. پتر هاندكه در ايران نويسنده شناختهشدهاي به شمار ميرود و تاكنون برخي از آثار او به فارسي منتشر شدهاند. هاندكه از نويسندگان مهم ادبيات اتريشي است و جايگاه مهمي در ادبيات آلمانيزبان دارد. علياصغر حداد در سالهاي گذشته چند نمايشنامه هاندكه را به فارسي ترجمه كرده بود و به همين مناسبت با او درباره هاندكه و جايگاهش در ادبيات امروز جهان گفتوگو كردهايم. در اين گفتوگو درباره جايگاه هاندكه در ادبيات آلمانيزبان و آثار نمايشي و داستاني او صحبت كردهايم. همچنين از او درباره هجوم مترجمان براي ترجمه آثار نويسندگاني كه نوبل ادبي میبرند هم پرسيدهايم و او در اين مورد ميگويد: «مشكل اين است كه الان يك سري آدم به آثار هاندكه هجوم ميبرند و آنها را به صورت مثلهشده ترجمه ميكنند و در عمل آثارش را نفله ميكنند».
نوبل ادبيات در سالهاي اخير به نوعي غافلگيركننده بود و برخي از نويسندگاني كه برنده نوبل ميشدند تعجب منتقدان را به همراه داشتند. اهداي نوبل به پتر هاندكه چقدر براي شما قابل پيشبيني بود و نظرتان در اين مورد چيست؟
راستش من در طول سالهايي كه ترجمه ميكنم به نوبل ادبي فكر نكردهام و هميشه مسير خودم را طي كردهام. در ادبيات امروز جهان چندان نويسنده شاخص و برجستهاي مثل نويسندگان كلاسيك يا نويسندگان قرن بيستم وجود ندارد و در اين وضعيت براي اهداي نوبل ادبي بايد نوبت به هاندكه هم ميرسيد. هاندكه نويسندهاي است كه در چند سال اخير چند رمان قطور هم نوشته است كه آثار قابل توجهياند. يكي از اين رمانها «زن ميوهدزد» نام دارد كه به نوعي ميتوان گفت بازيافتي از خود هاندكه است. من البته هنوز اين رمان را به طور كامل نخواندهام اما تا جايي كه ميدانم در روايت اين رمان راوي در فرانسه از اين شهر به آن شهر در حال پرسه زدن است و به نوعي در حال رجوعكردن به درون خودش است و خودش را درونكاوي ميكند. به واسطه اين درونكاوي نه فقط رويدادهاي روزمره اروپا بلكه فرهنگ اروپا بازتاب داده ميشود. به جز اين رمان، اثر ديگر او «خليج متروك» نام دارد كه اين نيز كتاب قطوري است و ظاهرا هاندكه دو، سه سالي عزلت گزيده بود و اين رمان نتيجه اين دوران عزلتگزيني او است. اين آثار بازتاب تفكرات نويسنده پا به سن گذاشتهاي درباره اروپا و بهطور كلي جهان است و
تصور ميكنم كه اين كتابها در اهداي جايزه نوبل به هاندكه بيتأثير نبوده است.
شما اولين نفر يا جزء اولين مترجماني بودید كه آثاري از هاندكه را ترجمه كرديد. چه ويژگيهايي در نمايشنامههاي هاندكه بود كه شما را راغب به ترجمهشان كرد؟
آشنايي من با هاندكه به واسطه نمايشنامههاي كلامي او بود كه در قالب يك مجموعه منتشر شدند. «غيبگويي»، «اهانت به تماشاگر» و «كاسپار» نمايشنامههايي بودند كه من از هاندكه ترجمه كردم و اين آثار شناخت خوبي از هاندكه در ايران به وجود آورد. به خصوص «اهانت به تماشاگر» خيلي مورد توجه قرار گرفت. سبك و سياق نوشتن هاندكه و اينكه جملات معمولي و روزمره را مدام تكرار ميكند و آنها را به گونهاي در نمايشنامههايش كنار هم ميچيند كه انگار دوباره اين جملهها را كشف ميكنيم و معني ديگري از آنها به دست ميآوريم از ويژگيهاي برجسته اين آثار است. هاندكه در اين آثارش جملههاي معمولي را دوباره زنده ميكند و يك تفسير و تصوير جديدي از آنها ارائه ميكند و اين ويژگيها براي من خيلي جالب بود.
ادبيات اتريش چهرههاي برجسته زيادي دارد و جايگاه مهمي در ادبيات آلمانيزبان دارد. جايگاه هاندكه در ادبيات آلمانيزبان كجاست؟
هاندكه در حال حاضر بالاي هفتاد سال سن دارد و نويسندهاي است كه كار نويسندگي را از دهه شصت آغاز كرده و امروز دستكم در بين نويسندگان آلمانيزبان نويسندهاي پيشكسوت به شمار ميرود. او جزو كساني است كه درباره ادبيات نظريه دارد و لااقل روي خيلي از نويسندگان اتريشي تاثيرگذار بوده است و جالب اين است كه او سينما را دوست دارد و كار سينمايي هم كرده و رگههايي از ويژگيهايي سينمايي نيز در آثارش ديده ميشود. مجموع اين ويژگيها و ضمنا ديدگاههاي سياسي و اجتماعي او باعث شده كه او به چهرهاي مهم در ادبيات آلمانيزبان بدل شود.
سبك هاندكه در رمانهاي اخيرش چقدر متفاوت از آثار اوليهاش است؟
يك نكته جالب درباره هاندكه شايد اين باشد كه زماني كه او نويسندگي را در سالهاي دهه شصت شروع كرد تا حدودي نويسندگاني كه كتابهاي قطور مينوشتند را مسخره ميكرد و نوشتههاي اوليه خودش، چه داستانها و چه نمايشنامههايش، هيچكدام از صد صفحه بيشتر نيستند. اما بعدها و به خصوص از دهه نود به اين سو، خود هاندكه يكباره به سراغ نوشتن آثار قطور رفت. هاندكه در آثار اوليهاش خيلي گرايش داشت به اينكه نثر و كلام روزمره را در آثارش به شيوه جديدي ارائه دهد كه يك معناي جديدي از آن بيرون بيايد. نكته ديگر اينكه او متنهايي مينوشت كه خيلي به درد فيلم ساختن ميخوردند و به نوعي ميتوانستند سناريويي براي فيلم باشند. او در اين آثار كمتر به سراغ موضوعات فرهنگي و تعمقي و تفكربرانگيز ميرفت. اما در سالهاي اخير او به نوشتن آثاري با حجم بيشتر و عميقتر رفته و اين احتمالا نتيجه گذران سن است چرا كه در سن بالا آدم بيشتر به سمت آثار متفكرانه ميرود و كمتر به مسائل روزمره دمدستي ميپردازد.
در ميان آثار هاندكه هم نمايشنامه ديده ميشود هم رمان و داستان و همچنين او به عنوان جستارنويس هم مطرح است. آثار هاندكه در كداميك از اين فرمهاي نوشتاري اعتبار بيشتري دارد؟
در رماننويسي اعتبار بيشتري دارد. هاندكه مدت كوتاهي به نمايشنامهنويسي پرداخت و با نوشتن چند نمايشنامه كارش با اين فرم ادبي تمام شد. هاندكه نگاه ديگري به تئاتر دارد و معتقد است كه جريانهاي تئاتري دورانش يا تصنعي بودهاند يا برشتي كه ميخواستند به مخاطب پند و اندرز بدهند و او منتقد هر دو گونه بوده است. او قصد داشت نقدي بر تئاتر بنويسد و كمكم به اين نتيجه رسيد كه اگر نقدش را به شكل نمايشنامه روي صحنه ببرد بهتر است. در اين ميان نمايشنامه «اهانت به تماشاگر» اوج نقد او به تئاتر آن دوره است. خودش درباره اينكه چه چيزي باعث شد تا اين نمايشنامه را بنويسد ميگويد: «به نظر من تصويري كه امروزه تئاتر از واقعيت ارائه ميدهد، تصويري مكانيكي و اتوماتيك است. فزون بر اين، تئاتر كنوني به شكلي تحریفشده ميكوشد طبيعي جلوه كند. به نظر من اين رئاليسمي كه روي صحنه ارائه ميشود، اين ديالوگها، طرز ورود و خروج به صحنه و پسلهگوييها بيش از اندازه تكراري و از روي عادت است. در اين تئاتر طوري وانمود ميشود كه انگار تئاتر خود جزئي از طبيعت است». در «كاسپار» هم به سراغ موضوعي ميرود كه موضوع روز بود و خيلي هوشمندانه آن را مطرح
ميكند. او به سراغ تأثیر رسانههاي عمومي مثل راديو و تلويزيون و مطبوعات بر افكار عمومي ميرود و نشان ميدهد كه چطور اين رسانهها باعث ميشوند كه آدمها نتوانند شخصيت فردي خودشان را بروز دهند چون تحت سلطه رسانهها همه يكشكل ميشوند و به بلندگو تبديل ميشوند.
يكي از موضوعاتي كه هاندكه در نمايشنامههايش به آن توجه ميكند موضوع زبان است. به طور كلي مقوله زبان براي نويسندگان و متفكران اتريشي همواره مطرح بوده و هاندكه نيز به اين موضوع در نمايشنامههايش توجه ميكند. اینطور نيست؟
بله، در يك قرن اخير در اتريش بيشتر از هر كشور آلمانيزبان ديگري به موضوع نقد زبان پرداخته شده است. اولين كسي كه در آستانه قرن بيستم به بحث درباره سوءاستفاده از زبان پرداخت، منتقد و نويسنده اتريشي كارل كراوس بود. در ابتداي قرن بيستم نويسنده ديگري با نام فرتس ماوتنر نيز كتابي سهجلدي درباره نقد زبان منتشر كرد. بعد لودويگ ويتگنشتاين به بررسي انتقادي زبان پرداخت و بعدها جريانهايي شكل گرفتند كه تحت تأثیر آراي ويتگنشتاين بودند. او زبان را به عنوان سوژه فرهنگي و اجتماعي در آثارش مطرح كرد. هاندكه نيز نخستين نوشتههاي خود را در زمينه نقد زبان در سالهاي 1963-1964 منتشر كرد و در نمايشنامههايش نيز به اين موضوع پرداخته است.
آيا زبان هاندكه در نمايشنامهها و داستانهايش زبان دشواري است؟
نه، هاندكه زبان دشواري ندارد فقط ممكن است تصويرهايي كه در آثارش به دست ميدهد ديرياب باشد اما زبانش شستهورفته و معمولي است.
موضعگيريهاي سياسي هاندكه همواره مورد بحث بوده و حالا كه نوبل ادبي را كسب كرده بار ديگر انتقاداتي درباره مواضع او مطرح شده است. آيا مواضع سياسي او در آثارش هم بازتاب يافته است؟
مواضع سياسي او در آثارش كمتر ديده ميشود اما در مباحث اجتماعي كه او مطرح كرده ميتوان مواضع سياسي او را مشاهده كرد. موضع او بهخصوص درباره جنگ بالكان و تجزيه يوگسلاوي خيلي مورد بحث قرار گرفت. برخي حرفهايي كه هاندكه مطرح ميكرد اینطور به نظر ميرسيد كه او از صربها دفاع ميكند و از اين حيث مورد انتقاد زيادي قرار گرفت.
بنا بر آنچه در اين سالها باب شده ميتوان پيشبيني كرد كه به زودي آثار هاندكه با ترجمههاي مختلف روانه بازار شوند و احتمالا برخي از مترجمان تلاش ميكنند تا با سبقت گرفتن از ديگران سريعتر آثاري از او را ترجمه و منتشر كنند. نظرتان درباره اين دست ترجمهها چيست؟
بله، مشكل اين است كه الان يكسري آدم به آثار هاندكه هجوم ميبرند و آنها را به صورت مثلهشده ترجمه ميكنند و در عمل آثارش را نفله ميكنند. مثل ترجمه كتاب «ترس دروازهبان از ضربه پنالتي» كه چند سال پيش منتشر شده بود و اين ترجمه واقعا كتاب را نابود كرده است. اين اثر بخشهايي داشته كه با مميزي حذف شده و با حذف آن بخشها كتاب محتواي واقعياش را كاملا از دست داده است. همانطور كه گفتيد حالا هم متأسفانه ميتوان پيشبيني كرد كه اين اتفاق درباره آثار ديگر او هم بيفتد.