در سوگ رشید و امید
عرفان مردانی
امروز ششمین سالگرد مرگ «رشید اسماعیلی» فعال سیـاسی جوان عرصه اصلاحطلبی است. فرازوفرودی که این جوان تا 31سالگی عمرش پیمود، شاید بهانه اصلی این یادداشت است. آموزه رشید برای امروز یک کنشگر سیاسی- اجتماعی چیست؟ و نقطه تفاوت ما با رشید کجاست؟
1- خرداد 76 دانشآموز بود. ستادهاي پرشور آن زمان و رفتوآمدهای آن روزهاي پیروزی جنبش اصلاحطلبی و آغاز مطالعاتی که بیشتر جنبه فلسفی داشت. در جلسات دانشآموزی پای ثابت ارائهها بود. در یک نمونه و بر اساس مطالبات آن روزهای جامعه ایرانی، نیچه و «چنین گفت زرتشت» ارائه میکرد.
2- بهمن 78 همچنان دانشآموز و فعال دوساله جنبش اصلاحات بود. حزب مشارکت تازه در اصفهان تشکیل ساختار داده بود و ستادهای خود را برای انتخابات مجلس ششم مهیا ميکرد. رئیس ستاد دانشآموزی برای همین انتخابات شد. به تدریج قدرت سازماندهی رشید رخ مینمود و تازه استعدادهای بالقوه در حال بالفعلشدن بود. دانشآموزان اصفهانی را بهخوبی سازماندهی و مناظره مهندس سحابی - آغاجری را در همان 17سالگی راهبری میکرد.
3- خرداد 80: اگرچه کجدارومریز در حزب مشارکت رفتوآمد داشت اما به شدت فعالیت خود را مستقل از این وابستگی حزبی تعریف میکرد. حالا در کنار قدرت سازماندهی بالا، تکثیر و پذيرش آن در صحنه اندیشه را هم تمرین میکرد. انتخابات ریاستجمهوری در این دوره اهمیت پررنگي داشت. دل در گرو نیروهای منتقدی داشت که عبور از خاتمی را شعار اصلی خود کرده بودند و تئوری عباس عبدی «خروج از حاکمیت» را سرلوحه اندیشه و رفتار کرده بود. همزمان در رشته حقوق وارد دانشگاه شد و بر همان سیاق، منتقد وضع موجود جریان اصلاحات شد. صریح و گزنده نقد میکرد و خوب میخواند. آهسته آهسته چارچوب تحلیل علمی را فرا گرفت و خوبخواندن هم شد یکی از مزیتهای اصلی رشید. خوب سازماندهی میکرد، تکثر در اندیشه و رواداری را تمرین و البته خوب مطالعه میکرد.
خرداد 84: افول اصلاحطلبی آغاز شده بود. اگرچه در دور نخست معین را انتخاب کرد و مثل همیشه یکی از اعضای مؤثر ستاد ایشان شد اما در دور بعد، نه از سر رضایت که از عقلانیتی که به تدریج در حال سروشکل یافتن در رفتار رشید بود، به ناگزیر آیتالله را انتخاب کرد. در دوره کارشناسی ارشد «حقوق بشر» دانشگاه علامه پذیرفته شد. فضا چنانکه تحلیل میشد پیش رفت؛ این بار اما رشید جامه عقل به تن کرده و بیش از گذشته به «گروههای نفوذ ناهمگن» واقف شده بود؛ ریاستجمهوری دهم و دوباره احیای امید. در ستادها مجددا مشغول فعالیت شد. پس از آن اگرچه بارها تحت فشارهای غیرمتعارف قرار گرفت اما عنان از کف نداد و همچنان در مسیر باقی ماند. قدرت سازماندهی بالا، اهل مدارابودن و عمیق مطالعهکردن چنان چهره استراتژیستی از رشید ساخته بود که علاوه بر اینکه اکنون را به خوبی تحلیل میکرد، وجههاي آيندهپژوهانه نیز در نوشتههایش موج میزد؛ قلمی شیوا با درک عمیقتری از ساخت قدرت سیاسی در ایران. همین ویژگیها باعث شد به تنهایی و برای انتخابات پیشروی ریاستجمهوری گفتوگوهایی را آغاز کند. عبدالله نوری، محمدعلی نجفی و عباس عبدی مصادیق این حرکت هستند. حالا
رشید از آن همه تجربه در سیاست ایران درس گرفته بود و راه را در اصلاحات ميدانست که یک سر در کسب قدرت سیاسی دارد و سر دیگر نزد اجتماع. حالا از «خروج از حاکمیت» عبدی به «فشار از پایین و چانهزنی در بالا» یا «اصلاحات مرد زنده باد اصلاحات» حجاریان رسیده بود. 28 مرداد 92: حالا آنچه میپنداشت بهبر نشسته بود. حسن روحانی پیروز انتخابات و امید سرشت جامعه ایران. ساعت چهار بعدازظهر، مرگ رشید یکباره و بهت... به قول عبدی «سرمایه اصلاحطلبان بود رشید». رشید اسماعیلی مرد و انگار ما همنسلان رشید هم بعد از شش سال مردهایم. همین که آن امیدی که سرشتمان شده بود، حالا مسیری دگر گرفته، هم قدرت سازماندهی یا اهل تکثر بودن یا خوبخواندن و عميقشدن برای تحلیلها یا نگرشی مبتنی بر حفظ نفع ملی و آیندهپژوهی یا درک بازی گروههای نفوذ ناهمگن و... جایی در اندیشه و رفتارمان ندارد. 28 مرداد حداقل از نظر من روزی است که باید ساعت بیشتری برای خودارزیابی یک فعال داعیهدار سیاست وقت گذاشت.
امروز ششمین سالگرد مرگ «رشید اسماعیلی» فعال سیـاسی جوان عرصه اصلاحطلبی است. فرازوفرودی که این جوان تا 31سالگی عمرش پیمود، شاید بهانه اصلی این یادداشت است. آموزه رشید برای امروز یک کنشگر سیاسی- اجتماعی چیست؟ و نقطه تفاوت ما با رشید کجاست؟
1- خرداد 76 دانشآموز بود. ستادهاي پرشور آن زمان و رفتوآمدهای آن روزهاي پیروزی جنبش اصلاحطلبی و آغاز مطالعاتی که بیشتر جنبه فلسفی داشت. در جلسات دانشآموزی پای ثابت ارائهها بود. در یک نمونه و بر اساس مطالبات آن روزهای جامعه ایرانی، نیچه و «چنین گفت زرتشت» ارائه میکرد.
2- بهمن 78 همچنان دانشآموز و فعال دوساله جنبش اصلاحات بود. حزب مشارکت تازه در اصفهان تشکیل ساختار داده بود و ستادهای خود را برای انتخابات مجلس ششم مهیا ميکرد. رئیس ستاد دانشآموزی برای همین انتخابات شد. به تدریج قدرت سازماندهی رشید رخ مینمود و تازه استعدادهای بالقوه در حال بالفعلشدن بود. دانشآموزان اصفهانی را بهخوبی سازماندهی و مناظره مهندس سحابی - آغاجری را در همان 17سالگی راهبری میکرد.
3- خرداد 80: اگرچه کجدارومریز در حزب مشارکت رفتوآمد داشت اما به شدت فعالیت خود را مستقل از این وابستگی حزبی تعریف میکرد. حالا در کنار قدرت سازماندهی بالا، تکثیر و پذيرش آن در صحنه اندیشه را هم تمرین میکرد. انتخابات ریاستجمهوری در این دوره اهمیت پررنگي داشت. دل در گرو نیروهای منتقدی داشت که عبور از خاتمی را شعار اصلی خود کرده بودند و تئوری عباس عبدی «خروج از حاکمیت» را سرلوحه اندیشه و رفتار کرده بود. همزمان در رشته حقوق وارد دانشگاه شد و بر همان سیاق، منتقد وضع موجود جریان اصلاحات شد. صریح و گزنده نقد میکرد و خوب میخواند. آهسته آهسته چارچوب تحلیل علمی را فرا گرفت و خوبخواندن هم شد یکی از مزیتهای اصلی رشید. خوب سازماندهی میکرد، تکثر در اندیشه و رواداری را تمرین و البته خوب مطالعه میکرد.
خرداد 84: افول اصلاحطلبی آغاز شده بود. اگرچه در دور نخست معین را انتخاب کرد و مثل همیشه یکی از اعضای مؤثر ستاد ایشان شد اما در دور بعد، نه از سر رضایت که از عقلانیتی که به تدریج در حال سروشکل یافتن در رفتار رشید بود، به ناگزیر آیتالله را انتخاب کرد. در دوره کارشناسی ارشد «حقوق بشر» دانشگاه علامه پذیرفته شد. فضا چنانکه تحلیل میشد پیش رفت؛ این بار اما رشید جامه عقل به تن کرده و بیش از گذشته به «گروههای نفوذ ناهمگن» واقف شده بود؛ ریاستجمهوری دهم و دوباره احیای امید. در ستادها مجددا مشغول فعالیت شد. پس از آن اگرچه بارها تحت فشارهای غیرمتعارف قرار گرفت اما عنان از کف نداد و همچنان در مسیر باقی ماند. قدرت سازماندهی بالا، اهل مدارابودن و عمیق مطالعهکردن چنان چهره استراتژیستی از رشید ساخته بود که علاوه بر اینکه اکنون را به خوبی تحلیل میکرد، وجههاي آيندهپژوهانه نیز در نوشتههایش موج میزد؛ قلمی شیوا با درک عمیقتری از ساخت قدرت سیاسی در ایران. همین ویژگیها باعث شد به تنهایی و برای انتخابات پیشروی ریاستجمهوری گفتوگوهایی را آغاز کند. عبدالله نوری، محمدعلی نجفی و عباس عبدی مصادیق این حرکت هستند. حالا
رشید از آن همه تجربه در سیاست ایران درس گرفته بود و راه را در اصلاحات ميدانست که یک سر در کسب قدرت سیاسی دارد و سر دیگر نزد اجتماع. حالا از «خروج از حاکمیت» عبدی به «فشار از پایین و چانهزنی در بالا» یا «اصلاحات مرد زنده باد اصلاحات» حجاریان رسیده بود. 28 مرداد 92: حالا آنچه میپنداشت بهبر نشسته بود. حسن روحانی پیروز انتخابات و امید سرشت جامعه ایران. ساعت چهار بعدازظهر، مرگ رشید یکباره و بهت... به قول عبدی «سرمایه اصلاحطلبان بود رشید». رشید اسماعیلی مرد و انگار ما همنسلان رشید هم بعد از شش سال مردهایم. همین که آن امیدی که سرشتمان شده بود، حالا مسیری دگر گرفته، هم قدرت سازماندهی یا اهل تکثر بودن یا خوبخواندن و عميقشدن برای تحلیلها یا نگرشی مبتنی بر حفظ نفع ملی و آیندهپژوهی یا درک بازی گروههای نفوذ ناهمگن و... جایی در اندیشه و رفتارمان ندارد. 28 مرداد حداقل از نظر من روزی است که باید ساعت بیشتری برای خودارزیابی یک فعال داعیهدار سیاست وقت گذاشت.