«سرتاسر» یک پرفورمنس
پژند سلیمانی. نویسنده
«پرفورمنس چیست؟» این سؤال در ذهن خیلیها پیچوتاب میخورد. بعضیها از هم درگوشی میپرسند. برخی میروند میگردند ببینند چیست. شک ندارم آنهایی که رفتهاند و گشتهاند، بسیار گیج خوردهاند، با دنیایی واژه و توضیح و تعریف مواجه شدهاند و در نهایت اگر کسی از آنها پرسیده: «بالاخره این پرفورمنس چیست؟» خندیده و گفتهاند: «یعنی نمیدونی؟» و از توضیح و تعریفش فرار کردهاند.
از نظر معنایی که به واژه پرفورمنس نگاه کنیم، همان اجرای خودمان است. میتوان آن را به هر نوع اجرائی نسبت داد و هر اجرائی را به این اسم فرنگی نامید. اما ما در زبان فارسی بهجای پرفورمنس نمیتوانیم «اجرا» را جایگزین کنیم، چراکه اجرا مشتق از پرفورمنس است و این واژه وجوه دیگری را درون خود بار کرده و به همراه دارد؛ یعنی اگر اجرا را جایگزین کنیم، آنطور که باید حق مطلب را ادا نکردهایم.
پرفورمنس تکمیل و ارائه ایدهای است که در آن دانش، هنر و تواناییهای اجراگر به نمایش درمیآید. اینکه کدامیک از اجراهایی را که میبینیم، پرفورمنس هستند و کدام نیستند میگذاریم کنار که خودش شرح مفصلی میخواهد و بهاصطلاح در این مقال نمیگنجد. یکراست میرویم به سراغ پرفورمنسی که سال 97 توسط سروش کریمینژاد در خانه نمایش «دا» که همیشه حامی اینگونه اجراهاست، روی صحنه رفته است. پرفورمنس «سرتاسر».
سروش جزء معدود اجراگران حرکت در ایران است که سرکی به همه کارها نزده و بعد آمده باشد به سراغ حرکت و طراحی آن. تکلیفش با خودش معلوم بوده. میدانسته میخواهد حرکت کار کند. آموزش دیده، مطالعه کرده، سالها طراحی کرده و رسیده به اینجایی که امروز هست. بدنش آماده است. وقتی روی صحنه قرار میگیرد لقولوق الکی نمیخورد. صحنه، بدن و حرکاتش را میشناسد.
سروش کریمینژاد در پرفورمنس «سرتاسر» یکتنه، با طراحی حرکت، میزانسن (همان محل قرارگیری روی صحنه)، نور و البته بالطبع سایهها، توانست داستانی برای ما روی صحنه روایت کند. او با استفاده از نور متمرکز و حضور اجراگر در جلوی صحنه و قرارگیریاش با فاصله کم توانست به مفهوم سینمایی «کلوزآپ» روی صحنه دست پیدا کند.
اگر بخواهم تنها از جنس داستانی به آن نگاه کنم، باید بگویم، سرتاسر، از یک اولشخص شروع میشود و بعد با حرکت اجراگر به عمق و پهنکردن نور روی صحنه، یک لانگشات سینمایی و دانای کل داستانی دست پیدا میکند. از یک نقطه آغاز و به سرتاسر جهان تعمیم داده میشود. این بازیها و استفاده هوشمندانه از نور و میزانسن، مخاطب را همراه داستان میکند و بیآنکه کلامی روی صحنه گفته شود، ما همراه این شخصیت پیش میرویم؛ شخصیتی که گاه یکتنه، جهانی را به تصویر میکشد.
اجرای «سرتاسر» که در سال 97 روی صحنه رفت، داستان خشونت بشری است. وقتی حرف از این ترکیب پیچیده میشود، باید نشانههایی از انسانیت و عذاب و درد را با هم ترکیب کرد و روی صحنه برد؛ عذابی که در هر روایت، با هر نظرگاه میتوانیم آن را لمس کنیم. در سرتاسر این پرفورمنس، اجراگر شکنجهکشیدن را به تصویر میکشد. درد را. خشونت تحمیلشده را. سرتاسر وجوه تاریک انسانیت را. در جایی دیگر نقش شکنجهگر را به تصویر میکشد. آنجا که قدرت در دستان اوست. آنچه تغییر نیافته، آنچه ذرهای تقلیل پیدا نکرده، درد است. درد، جزء همیشگی انسانیت. درد، تجربه گریزناپذیر بشر.
آنچه سروش در این پرفورمنس به ما نشان میدهد، یک اجرای حرکت و پرفورمنس تنها نیست؛ داستانی است که میتوانیم روی صحنه حسش کنیم، آنگونه که انگار خود ما آن را تجربه کردهایم. چشیدهایم. سرتاسر یک حس که تمامناشدنی است. اصلا وظیفه پرفورمنس جز این نیست؛ درگیری اندیشهها برای یافتن معناهایی متغیر بر یک تصویر واحد.
«پرفورمنس چیست؟» این سؤال در ذهن خیلیها پیچوتاب میخورد. بعضیها از هم درگوشی میپرسند. برخی میروند میگردند ببینند چیست. شک ندارم آنهایی که رفتهاند و گشتهاند، بسیار گیج خوردهاند، با دنیایی واژه و توضیح و تعریف مواجه شدهاند و در نهایت اگر کسی از آنها پرسیده: «بالاخره این پرفورمنس چیست؟» خندیده و گفتهاند: «یعنی نمیدونی؟» و از توضیح و تعریفش فرار کردهاند.
از نظر معنایی که به واژه پرفورمنس نگاه کنیم، همان اجرای خودمان است. میتوان آن را به هر نوع اجرائی نسبت داد و هر اجرائی را به این اسم فرنگی نامید. اما ما در زبان فارسی بهجای پرفورمنس نمیتوانیم «اجرا» را جایگزین کنیم، چراکه اجرا مشتق از پرفورمنس است و این واژه وجوه دیگری را درون خود بار کرده و به همراه دارد؛ یعنی اگر اجرا را جایگزین کنیم، آنطور که باید حق مطلب را ادا نکردهایم.
پرفورمنس تکمیل و ارائه ایدهای است که در آن دانش، هنر و تواناییهای اجراگر به نمایش درمیآید. اینکه کدامیک از اجراهایی را که میبینیم، پرفورمنس هستند و کدام نیستند میگذاریم کنار که خودش شرح مفصلی میخواهد و بهاصطلاح در این مقال نمیگنجد. یکراست میرویم به سراغ پرفورمنسی که سال 97 توسط سروش کریمینژاد در خانه نمایش «دا» که همیشه حامی اینگونه اجراهاست، روی صحنه رفته است. پرفورمنس «سرتاسر».
سروش جزء معدود اجراگران حرکت در ایران است که سرکی به همه کارها نزده و بعد آمده باشد به سراغ حرکت و طراحی آن. تکلیفش با خودش معلوم بوده. میدانسته میخواهد حرکت کار کند. آموزش دیده، مطالعه کرده، سالها طراحی کرده و رسیده به اینجایی که امروز هست. بدنش آماده است. وقتی روی صحنه قرار میگیرد لقولوق الکی نمیخورد. صحنه، بدن و حرکاتش را میشناسد.
سروش کریمینژاد در پرفورمنس «سرتاسر» یکتنه، با طراحی حرکت، میزانسن (همان محل قرارگیری روی صحنه)، نور و البته بالطبع سایهها، توانست داستانی برای ما روی صحنه روایت کند. او با استفاده از نور متمرکز و حضور اجراگر در جلوی صحنه و قرارگیریاش با فاصله کم توانست به مفهوم سینمایی «کلوزآپ» روی صحنه دست پیدا کند.
اگر بخواهم تنها از جنس داستانی به آن نگاه کنم، باید بگویم، سرتاسر، از یک اولشخص شروع میشود و بعد با حرکت اجراگر به عمق و پهنکردن نور روی صحنه، یک لانگشات سینمایی و دانای کل داستانی دست پیدا میکند. از یک نقطه آغاز و به سرتاسر جهان تعمیم داده میشود. این بازیها و استفاده هوشمندانه از نور و میزانسن، مخاطب را همراه داستان میکند و بیآنکه کلامی روی صحنه گفته شود، ما همراه این شخصیت پیش میرویم؛ شخصیتی که گاه یکتنه، جهانی را به تصویر میکشد.
اجرای «سرتاسر» که در سال 97 روی صحنه رفت، داستان خشونت بشری است. وقتی حرف از این ترکیب پیچیده میشود، باید نشانههایی از انسانیت و عذاب و درد را با هم ترکیب کرد و روی صحنه برد؛ عذابی که در هر روایت، با هر نظرگاه میتوانیم آن را لمس کنیم. در سرتاسر این پرفورمنس، اجراگر شکنجهکشیدن را به تصویر میکشد. درد را. خشونت تحمیلشده را. سرتاسر وجوه تاریک انسانیت را. در جایی دیگر نقش شکنجهگر را به تصویر میکشد. آنجا که قدرت در دستان اوست. آنچه تغییر نیافته، آنچه ذرهای تقلیل پیدا نکرده، درد است. درد، جزء همیشگی انسانیت. درد، تجربه گریزناپذیر بشر.
آنچه سروش در این پرفورمنس به ما نشان میدهد، یک اجرای حرکت و پرفورمنس تنها نیست؛ داستانی است که میتوانیم روی صحنه حسش کنیم، آنگونه که انگار خود ما آن را تجربه کردهایم. چشیدهایم. سرتاسر یک حس که تمامناشدنی است. اصلا وظیفه پرفورمنس جز این نیست؛ درگیری اندیشهها برای یافتن معناهایی متغیر بر یک تصویر واحد.