به بهانه اجرای تئاتر «فرشته تاریخ» به نویسندگی و کارگردانی محمد رضاییراد
گفتوگویی در متن تاریخ فلسفه
رامتین شهبازی. پژوهشگر و منتقد
تاریخ فلسفه غرب مظهر پیوستگی است. هر اندازه اتفاقات فکری در شرق، بهصورت منطقهای و گسسته است، مطالعه آرا و اندیشه هر فیلسوفی در غرب بدون دانستن ساختمان فکری پیشینیان ایشان اندکی بعید مینماید. از همینرو است که تفکر و نظریه «بینامتنیت» فارغ از اینکه اندیشهای متکی بر متن باشد، حاصل اندیشه تاریخ تفکر غرب است. ولفگانگ آیزر اعتقاد دارد نظریات را میتوان به دو حوزه نظریات سخت و نرم تقسیم کرد؛ نظریات سخت به حوزه علوم تجربی اختصاص دارد که یکی موجب ابطال دیگری میشود. اما در حوزه علوم انسانی که در دسته نظریات نرم قرار میگیرد، نظریات یکدیگر را باطل نمیکنند بلکه آنها یکدیگر را کامل میکنند. ممکن است در برخورد با تاریخ فلسفه غرب به نظر آید که برخی آرا در رد یکدیگر بیان شدهاند، اما در ذات آنها که بنگری همان ردکردن نیز بحث از ابطال نمیکنند، بلکه در دل خود از نظریه پیشین وام میگیرند. در ابطال اگر دارویی برای بیماری کشف شود که نتواند پاسخ بیمار را بدهد بعد از کشف داروی دیگر به زبالهدان افکنده میشود، اما در حوزه علوم انسانی اینگونه نیست. در بین اندیشمندان نظریه ساختگرایی همان اندازه مدافع دارد که نظریه
پساساختگرایی. عینیتگرایان همان اندازه در محافل آکادمیک قدر میبینند که ذهنیتگرایان.
تئاتر «فرشته تاریخ» سفر در دل همین تاریخ است. رضاییراد با پرداختن صوری به آخرین شب از زندگی والتر بنیامین میکوشد تا این تاریخ را نه در طول رخداد آن، بلکه در عرض مرور کند. همین نکته است که سببساز شکلگیری نوعی دیالکتیک میشود. مرور طولی تاریخ میتواند مخاطب خود را بهشکلی از «توصیف» برساند، اما فرشته تاریخ در عرض به «تحلیل» میرسد. با توجه به کشمکشهای شخصیت محوری این تئاتر به نظر میرسد در نگاه نخست با یک تئاتر زندگینامهمحور مواجهیم. قرار است در یک شب بحرانی که ذهنیت شخصیت اصلی نمایشنامه در بحران به سر میبرد به مدد مخدرات او به نوعی زندگی اندیشگانی خود را به مرور بنشیند، اما این رویه ساده ماجرا است؛ زیرا از حرکت از بیرون به درون اندیشههای بنیامین تاریخ فلسفه پیش از او و پس از او به چالش کشیده میشود.
بحث نخستینی که در حرکت عرضی رضاییراد در برخورد با تاریخ میتوان به آن پرداخت مسئله تاریخ است. از تاریخ دو خوانش وجود دارد؛ یکی خوانش کلاسیک است و دیگری خوانش پساساختگرا موسوم به تاریخگرایی جدید. در خوانش کلاسیک سیر وقایع است که مورد اشاره است. بنابراین در خوانش کلاسیک تئاتر فرشته تاریخ، بنیامین قرار است که صبح شبی که بازداشت شده به مأموران گشتاپو تحویل داده شود و بنیامین در همان شب دست به خودکشی میزند! این نقل تاریخ است. در این تاریخ به این دلیل که خود را پارادایم محق میداند جای گفتوگو و انتقاد خالی است. تاریخ اینجا یک «متن» بسته است، زیرا از منظر «زمانی» یک آغاز دارد و یک پایان. اما در تاریخگرایی جدید اتفاقا وقایعی بیان میشود که از دید مخاطب به دور مانده است. خطهای سپیدی از تاریخ که به دلیل سیالبودن در زمان بیان نمیشود. این اتفاقات ممکن است نطفه در یک زمان داشته باشند، اما محصول خود را در زمان دیگری به بار بنشانند. دیدار برشت و بنیامین یک اتفاق تاریخی است که در آن مباحث مختلفی بیان میشود؛ مباحثی مانند ایده «ژست». اما رضاییراد این دیدار را هوشمندانه در قالب عکس تکهتکه بر دیوار نقش میزند.
این عکس تاریخی «شبح» است. شبیه زندگی است. همان «استودیوم»ی است که بارت در اتاق روشن از آن سخن گفته است. اما بارت از «پونکتوم» هم سخن میگوید. پونکتوم از عکس بیرون میزند و پیشروی تماشاگر تئاتر فرشته تاریخ رخ میدهد. در ژستی که بر ژست برشت نقش میزند که خود در قالب ویرانی عکسهای نهایی کار، در آمیختگی با ژست «سقراط» به «رخداد» بدیو راه میگشاید. این پونکتوم است که تاریخ را نه از سر به انتها که مدور و شبکهای میکند؛ شبکهای که در هرگوشه از آن میتوان یک تکه از جهان اندیشه تفکر غرب را یافت.
اینچنین است که رضاییراد در اجرا نیز خود را مقید به همین تفکر نهفته در بطن اثر میداند. نمایش پیرامون ایدههای مختلفی شکل میگیرد و ناگهان آن را میگسلد. همسرایانی که نجاتدهندگان بنیامین هستند و این نقش دائم بین آنها تغییر میکند.
همین نکته سبب شده که نتوان هویت و نقش ایشان را براساس داشتههای ساختاری تئاتر تشخیص داد؛ اتفاقی که درباره افسر گشتاپو و نگهبان و سگ تابلو فرشته تاریخ نیز رخ میدهد. اینجاست که حتی محبوبه بنیامین نیز دو شکل ظاهری به خود میگیرد تا نویسنده و کارگردان این تئاتر بتواند هر تمرکزی را از مخاطب خود سلب کرده و ذهن او را به بازی بگیرد. این فرم تا انتها تکرار میشود و از منظر اجرائی در یکسوم نهایی موجباتی را از ملال پدید میآورد و کارگردان نمیتواند استراحتگاهی ذهنی برای مخاطبش در نظر بگیرد، اما انسجام درونی اثر تا انتها این نقیصه را پس پردهای پنهان میکند.
رضاییراد در این اثر ژستهایی را تدارک میبیند که به هزارتو میماند. اندیشهها و افراد مختلف برای تحلیل تاریخ «بایسته» کنار هم قرار میگیرند و همین سبب میشود خود بینامتن بهوجودآمده نگاهی توأم با انتقاد داشته باشد. حالا بنیامین و آرای او نیز در دل اثر تحلیل میشود و نقطه روشن آن همان معکوسشدن ایده کوتوله و عروسک است. تغییر دیدگاه نسبت الهیات و ماتریالیسم. تماشاگر این تئاتر با عکسهایی که بهمثابه پیرامتن در سالن انتظار چهارسو نقش بسته وارد سالن میشود تا «روایتی» را از تاریخ فلسفه ببیند. در انتها بنیامین از مرگگاه سقراط برمیخیزد و دوباره بعد از تشویق تماشاگران به جای خود بازمیگردد. حالا تماشاگران نیز از حاشیه به درون متن آمدهاند. حال که ایشان سالن را ترک میکنند، عکسها همچنان بر دیوار است. اما این عکسها نیز در طول اجرا به حرکت درآمده و معنای تازهای یافتهاند.
تاریخ فلسفه غرب مظهر پیوستگی است. هر اندازه اتفاقات فکری در شرق، بهصورت منطقهای و گسسته است، مطالعه آرا و اندیشه هر فیلسوفی در غرب بدون دانستن ساختمان فکری پیشینیان ایشان اندکی بعید مینماید. از همینرو است که تفکر و نظریه «بینامتنیت» فارغ از اینکه اندیشهای متکی بر متن باشد، حاصل اندیشه تاریخ تفکر غرب است. ولفگانگ آیزر اعتقاد دارد نظریات را میتوان به دو حوزه نظریات سخت و نرم تقسیم کرد؛ نظریات سخت به حوزه علوم تجربی اختصاص دارد که یکی موجب ابطال دیگری میشود. اما در حوزه علوم انسانی که در دسته نظریات نرم قرار میگیرد، نظریات یکدیگر را باطل نمیکنند بلکه آنها یکدیگر را کامل میکنند. ممکن است در برخورد با تاریخ فلسفه غرب به نظر آید که برخی آرا در رد یکدیگر بیان شدهاند، اما در ذات آنها که بنگری همان ردکردن نیز بحث از ابطال نمیکنند، بلکه در دل خود از نظریه پیشین وام میگیرند. در ابطال اگر دارویی برای بیماری کشف شود که نتواند پاسخ بیمار را بدهد بعد از کشف داروی دیگر به زبالهدان افکنده میشود، اما در حوزه علوم انسانی اینگونه نیست. در بین اندیشمندان نظریه ساختگرایی همان اندازه مدافع دارد که نظریه
پساساختگرایی. عینیتگرایان همان اندازه در محافل آکادمیک قدر میبینند که ذهنیتگرایان.
تئاتر «فرشته تاریخ» سفر در دل همین تاریخ است. رضاییراد با پرداختن صوری به آخرین شب از زندگی والتر بنیامین میکوشد تا این تاریخ را نه در طول رخداد آن، بلکه در عرض مرور کند. همین نکته است که سببساز شکلگیری نوعی دیالکتیک میشود. مرور طولی تاریخ میتواند مخاطب خود را بهشکلی از «توصیف» برساند، اما فرشته تاریخ در عرض به «تحلیل» میرسد. با توجه به کشمکشهای شخصیت محوری این تئاتر به نظر میرسد در نگاه نخست با یک تئاتر زندگینامهمحور مواجهیم. قرار است در یک شب بحرانی که ذهنیت شخصیت اصلی نمایشنامه در بحران به سر میبرد به مدد مخدرات او به نوعی زندگی اندیشگانی خود را به مرور بنشیند، اما این رویه ساده ماجرا است؛ زیرا از حرکت از بیرون به درون اندیشههای بنیامین تاریخ فلسفه پیش از او و پس از او به چالش کشیده میشود.
بحث نخستینی که در حرکت عرضی رضاییراد در برخورد با تاریخ میتوان به آن پرداخت مسئله تاریخ است. از تاریخ دو خوانش وجود دارد؛ یکی خوانش کلاسیک است و دیگری خوانش پساساختگرا موسوم به تاریخگرایی جدید. در خوانش کلاسیک سیر وقایع است که مورد اشاره است. بنابراین در خوانش کلاسیک تئاتر فرشته تاریخ، بنیامین قرار است که صبح شبی که بازداشت شده به مأموران گشتاپو تحویل داده شود و بنیامین در همان شب دست به خودکشی میزند! این نقل تاریخ است. در این تاریخ به این دلیل که خود را پارادایم محق میداند جای گفتوگو و انتقاد خالی است. تاریخ اینجا یک «متن» بسته است، زیرا از منظر «زمانی» یک آغاز دارد و یک پایان. اما در تاریخگرایی جدید اتفاقا وقایعی بیان میشود که از دید مخاطب به دور مانده است. خطهای سپیدی از تاریخ که به دلیل سیالبودن در زمان بیان نمیشود. این اتفاقات ممکن است نطفه در یک زمان داشته باشند، اما محصول خود را در زمان دیگری به بار بنشانند. دیدار برشت و بنیامین یک اتفاق تاریخی است که در آن مباحث مختلفی بیان میشود؛ مباحثی مانند ایده «ژست». اما رضاییراد این دیدار را هوشمندانه در قالب عکس تکهتکه بر دیوار نقش میزند.
این عکس تاریخی «شبح» است. شبیه زندگی است. همان «استودیوم»ی است که بارت در اتاق روشن از آن سخن گفته است. اما بارت از «پونکتوم» هم سخن میگوید. پونکتوم از عکس بیرون میزند و پیشروی تماشاگر تئاتر فرشته تاریخ رخ میدهد. در ژستی که بر ژست برشت نقش میزند که خود در قالب ویرانی عکسهای نهایی کار، در آمیختگی با ژست «سقراط» به «رخداد» بدیو راه میگشاید. این پونکتوم است که تاریخ را نه از سر به انتها که مدور و شبکهای میکند؛ شبکهای که در هرگوشه از آن میتوان یک تکه از جهان اندیشه تفکر غرب را یافت.
اینچنین است که رضاییراد در اجرا نیز خود را مقید به همین تفکر نهفته در بطن اثر میداند. نمایش پیرامون ایدههای مختلفی شکل میگیرد و ناگهان آن را میگسلد. همسرایانی که نجاتدهندگان بنیامین هستند و این نقش دائم بین آنها تغییر میکند.
همین نکته سبب شده که نتوان هویت و نقش ایشان را براساس داشتههای ساختاری تئاتر تشخیص داد؛ اتفاقی که درباره افسر گشتاپو و نگهبان و سگ تابلو فرشته تاریخ نیز رخ میدهد. اینجاست که حتی محبوبه بنیامین نیز دو شکل ظاهری به خود میگیرد تا نویسنده و کارگردان این تئاتر بتواند هر تمرکزی را از مخاطب خود سلب کرده و ذهن او را به بازی بگیرد. این فرم تا انتها تکرار میشود و از منظر اجرائی در یکسوم نهایی موجباتی را از ملال پدید میآورد و کارگردان نمیتواند استراحتگاهی ذهنی برای مخاطبش در نظر بگیرد، اما انسجام درونی اثر تا انتها این نقیصه را پس پردهای پنهان میکند.
رضاییراد در این اثر ژستهایی را تدارک میبیند که به هزارتو میماند. اندیشهها و افراد مختلف برای تحلیل تاریخ «بایسته» کنار هم قرار میگیرند و همین سبب میشود خود بینامتن بهوجودآمده نگاهی توأم با انتقاد داشته باشد. حالا بنیامین و آرای او نیز در دل اثر تحلیل میشود و نقطه روشن آن همان معکوسشدن ایده کوتوله و عروسک است. تغییر دیدگاه نسبت الهیات و ماتریالیسم. تماشاگر این تئاتر با عکسهایی که بهمثابه پیرامتن در سالن انتظار چهارسو نقش بسته وارد سالن میشود تا «روایتی» را از تاریخ فلسفه ببیند. در انتها بنیامین از مرگگاه سقراط برمیخیزد و دوباره بعد از تشویق تماشاگران به جای خود بازمیگردد. حالا تماشاگران نیز از حاشیه به درون متن آمدهاند. حال که ایشان سالن را ترک میکنند، عکسها همچنان بر دیوار است. اما این عکسها نیز در طول اجرا به حرکت درآمده و معنای تازهای یافتهاند.