بازی انگلیس و آمریکا با برجام
احمد عظیمیبلوریان . استاد پیشین مریلند
داستان برجام در دولت روحانی بهآرامی شکل گرفت، اما با رسیدن ترامپ به ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا، از دو سال پیش حالت دیگری به خود گرفته است؛ بهگونهای که امروز، مسئله بهصورت یک خطر جهانی درآمده است. دلیل شدتگرفتن تنش، خروج آمریکا از این معاهده و مانورهای سیاسی و نظامی در منطقه است. در مقیاس بینالمللی، در میان امضاکنندگان برجام فقط آمریکا با عزم و اراده قوی از آن خارج شده است و انگلیس در همین راستا این دست و آن دست میکند. در این زمینه پرسشهای فراوانی در محافل روشنفکری مطرح میشود و هر یک تفسیری برای خود دارند. نخستین پرسش این است که آیا رویدادهای اخیر، خطر تنش نظامی را بالا برده است؟ دومین پرسش این است که چرا پس از خروج آمریکا از برجام و آغاز تهدیدهای آن کشور به جنگ با ایران، انگلیس با حمایت از آمریکا، ایران را تهدید به خروج خود از برجام میکند؟ درحالیکه دیگر اعضای اتحادیه اروپا و روسیه و چین ادامه برجام را برای حفظ صلح جهانی ضروری میدانند؟
در پس پرده نیز قرینههایی وجود دارد که در سرنوشت برجام مؤثر است، اما کمتر از آنها سخنی به میان میآید؛ نخست اینکه ترزا می، نخستوزیر کنونی انگلیس، در قدرتطلبی دستکمی از ترامپ ندارد، اما او هم مانند ترامپ در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. جالبتر اینکه در ظاهر، آمریکای دونالد ترامپ و انگلیس ترزا می نزدیکترین دوست در میان کشورهای غربی هستند. همزمانی مشاجرات برجام با جشنهای سالگرد استقلال آمریکا در چهارم جولای نشان میدهد درحالیکه آمریکا جشن مذکور را اغراقآمیزتر از گذشته برگزار کرده و برای نخستینبار رژه نظامیان را بهصورت بخشی از مراسم این جشن درآورده، اشک از دیدگان ترزا می برای همین رویداد -یعنی استقلال آمریکا از امپراتوری انگلستان در ۲۴۳ سال پیش- جاری شده است. در آن زمان، بریتانیای کبیر چنان وسعتی داشت که «آفتاب در آن غروب نمیکرد». بریتانیا نهتنها پنجه بر قاره آمریکا که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام و آلاسکا گسترش داشت، انداخته بود، بلکه هندوستان و چین -دو سرزمین بزرگ شرق جهان- را زیر پنجه استعماری خود خُرد کرده بود. امروز آمریکا در حرکت سلطهیابی بر جهان رقیب انگلیس است. خروج انگلیس از
اتحادیه اروپا هم نشان قدرتطلبی و آرزوی بازگشت انگلیس به یک قدرت مسلط است. حتی ملیشدن صنعت نفت ایران در دوران دکتر مصدق چیزی نبود جز چنگزدن آمریکا به منافع انگلیس که تا آن تاریخ در چنگال انحصاری بریتانیا بود. ایران به دلیل بیعرضگی حکومتهای وقت در دوران قاجار همواره پذیرای قدرتهای بزرگ بوده؛ جداشدن قفقاز و کشورهای شرق ایران کنونی نمونههایی از چنگاندازی قدرتهای آن زمان بر سرزمین و امکانات کشورهای ضعیف و توسریخور بوده است. اینکه ایران پس از انقلاب اسلامی شعار «نه شرقی و نه غربی» را سرلوحه سیاست خارجی خود قرار داده، نمونهای از واکنش به حرکت زورمندان جهانی است.
اما نکته جالب دیگر بحرانهای داخلی در آمریکا و انگلیس است. از دید شهروندان این دو کشور، قدرتطلبی و مبارزطلبیدن این دو کشور، اسراف منابع ملی برای جنگ در راستای سلطهطلبی است. نماد روشن این بحرانها، محبوبیت نسبی برنی سندرز در آمریکا و جرمی کوربین در انگلیس است. با مخالفت نظام قانونگذاری در هر دو کشور، فاتحه ادامه زمامداری کنونی در آمریکا و انگلستان خوانده شده است. اینکه آیا برنی سندرز و جرمی کوربین موفق به کسب رأی کافی از مردم آمریکا یا نمایندگان پارلمان انگلیس میشوند، مسئله بعدی است؛ زیرا هر دوی آنها در انتهای دست چپ سیاست اقتصادی کشور خود قرار دارند. سندرز یک سوسیالیست-دموکرات دوآتشه و با ریشه مهاجرت از اروپای شرقی است و جرمی کوربین از همان دوران جوانی یک سوسیالیست بوده است. اگر بر فرض این دو نتوانند در آمریکا و انگلیس رأی کافی داشته باشند، بهدلیل نداشتن محبوبیت در میان اقشار میانی و پاییندست نیست، بلکه به دلیل وجود ابزار بسیار قوی تبلیغاتی برای جلب آرای مردم است.
در آمریکا، آن یک درصد موسوم به «اصحاب والاستریت»، 99 درصد ثروت ملی را در چنگ خود دارند و با پولهای هنگفتی که خرج تبلیغات انتخاباتی و رقصاندن مردم میکنند، میزان قابل توجهی از آرای مردم را به چنگ میآورند. در مقابل، چاره دموکراتها جمعآوری کمکهای انتخاباتی اندک از تعداد بزرگی از مردم عادی است. ناشیگری کاندیداهایی مانند کامالا هریس در آمریکا، در سرکوبکردن سرشناسترین رقیب انتخاباتیاش، یعنی جو بایدن (که هر دو از حزب دموکرات هستند)، اشک شوق را از چشمان جمهوریخواهان جاری کرده است. این خانم که با همه هوش و استعداد به جای پریدن به داوطلبان جمهوریخواه و حفظ اتحاد میان دموکراتها، با همحزبیهای خود درافتاده، امید به پیروزی هرچند رقیق ترامپ را زنده نگه داشته است. درباره خطر جنگ آمریکا با ایران که مورد بحث در محافل مختلف سیاسی است، ذکر چند نکته میتواند به روشنشدن قضیه کمک کند: ترامپ در آخرین مانور سیاسی خود اعلام کرد که پس از ساقطکردن پهپاد آمریکایی بهدست ایران، قصد حمله به ایران را داشته، اما 10 دقیقه پیش از آغاز عملیات نظامی به دلیل تلفات بالقوه غیرنظامیان ایرانی از اجرای آن خودداری کرده و به جای
آن، ادامه سیاست فشار اقتصادی به ایران را برگزیده است. این موضعگیری، نگارنده را به یاد رویدادی انداخت که چند سال پیش برای خودم اتفاق افتاد. یکی از همکاران دانشگاهی کتابی را برای ترجمه توصیه کرد که آن را دو اسرائیلی نگاشته بودند. کتاب را خواندم اما به دلایلی از ترجمه آن صرفنظر کردم. در این کتاب نوشته شده بود که پس از سقوط شوروی و استقلال مقدماتی جمهوریهای جداشده از آن، رهبران آن کشورها پی بردند که شوروی سلاحهای اتمی خود را بسته به نوع، در انبارهای مخفیانه جمهوریهای شوروی نگهداری میکرده، اما قطعات حساس آنها در جای دیگری مخفی شده بودند. با سقوط اتحاد شوروی، زمامداران جدید کشورهای جداشده این سلاحها را محرمانه در معرض فروش قرار داده بودند.
این کتاب را ترجمه نکردم زیرا اگر ادعای نویسندگان خلاف واقع میبود، مترجم و ناشر ناخودآگاه به صورت ابزار تبلیغاتی رژیم اسرائیل درمیآمدند، اما نمیدانم که آیا این کتاب تا کنون به فارسی ترجمه شده است یا نه. احتمال دارد که کتاب مذکور به عربی منتشر شده باشد. حتی اگر محتوای کتاب ساختگی باشد، هدف نویسندگان کتاب ایجاد نگرانی در میان رقبای منطقهای ایران ازجمله عربستان سعودی و امارات است. این نگرانی موجب خرید انبوهی از سلاحهای پیشرفته ازسوی کشورهای منطقه میشود. در این صورت آنها ضمن خرید سلاح، از آمریکا خواهند خواست که تهدیدات خود را به درجهای نرساند که آنها را درگیر جنگ با ایران کند. گفتن جملاتی نظیر اینکه در صورت بروز جنگ، فاتحه اسرائیل نیمساعته خوانده میشود درراستای تقویت اهداف نویسندگان کتاب مورد اشاره است. آمریکا و غرب بدون جنگ اما با ایجاد تنش به اهداف اقتصادی خود رسیدهاند، نیازی به جنگ ندارند. دلارهای بیحساب عربستان هم ته کشیده و سیاست کاهش وابستگی به درآمد نفت را پیش گرفته است. بازگشت کارگران مهاجر از عربستان نیز آغاز شده است. پس همه آنچه غرب به دنبال آن است، بدون جنگ محقق شده است. تشدید فضای روانی،
هدف آمریکا و انگلیس علیه ایران است.
داستان برجام در دولت روحانی بهآرامی شکل گرفت، اما با رسیدن ترامپ به ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا، از دو سال پیش حالت دیگری به خود گرفته است؛ بهگونهای که امروز، مسئله بهصورت یک خطر جهانی درآمده است. دلیل شدتگرفتن تنش، خروج آمریکا از این معاهده و مانورهای سیاسی و نظامی در منطقه است. در مقیاس بینالمللی، در میان امضاکنندگان برجام فقط آمریکا با عزم و اراده قوی از آن خارج شده است و انگلیس در همین راستا این دست و آن دست میکند. در این زمینه پرسشهای فراوانی در محافل روشنفکری مطرح میشود و هر یک تفسیری برای خود دارند. نخستین پرسش این است که آیا رویدادهای اخیر، خطر تنش نظامی را بالا برده است؟ دومین پرسش این است که چرا پس از خروج آمریکا از برجام و آغاز تهدیدهای آن کشور به جنگ با ایران، انگلیس با حمایت از آمریکا، ایران را تهدید به خروج خود از برجام میکند؟ درحالیکه دیگر اعضای اتحادیه اروپا و روسیه و چین ادامه برجام را برای حفظ صلح جهانی ضروری میدانند؟
در پس پرده نیز قرینههایی وجود دارد که در سرنوشت برجام مؤثر است، اما کمتر از آنها سخنی به میان میآید؛ نخست اینکه ترزا می، نخستوزیر کنونی انگلیس، در قدرتطلبی دستکمی از ترامپ ندارد، اما او هم مانند ترامپ در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. جالبتر اینکه در ظاهر، آمریکای دونالد ترامپ و انگلیس ترزا می نزدیکترین دوست در میان کشورهای غربی هستند. همزمانی مشاجرات برجام با جشنهای سالگرد استقلال آمریکا در چهارم جولای نشان میدهد درحالیکه آمریکا جشن مذکور را اغراقآمیزتر از گذشته برگزار کرده و برای نخستینبار رژه نظامیان را بهصورت بخشی از مراسم این جشن درآورده، اشک از دیدگان ترزا می برای همین رویداد -یعنی استقلال آمریکا از امپراتوری انگلستان در ۲۴۳ سال پیش- جاری شده است. در آن زمان، بریتانیای کبیر چنان وسعتی داشت که «آفتاب در آن غروب نمیکرد». بریتانیا نهتنها پنجه بر قاره آمریکا که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام و آلاسکا گسترش داشت، انداخته بود، بلکه هندوستان و چین -دو سرزمین بزرگ شرق جهان- را زیر پنجه استعماری خود خُرد کرده بود. امروز آمریکا در حرکت سلطهیابی بر جهان رقیب انگلیس است. خروج انگلیس از
اتحادیه اروپا هم نشان قدرتطلبی و آرزوی بازگشت انگلیس به یک قدرت مسلط است. حتی ملیشدن صنعت نفت ایران در دوران دکتر مصدق چیزی نبود جز چنگزدن آمریکا به منافع انگلیس که تا آن تاریخ در چنگال انحصاری بریتانیا بود. ایران به دلیل بیعرضگی حکومتهای وقت در دوران قاجار همواره پذیرای قدرتهای بزرگ بوده؛ جداشدن قفقاز و کشورهای شرق ایران کنونی نمونههایی از چنگاندازی قدرتهای آن زمان بر سرزمین و امکانات کشورهای ضعیف و توسریخور بوده است. اینکه ایران پس از انقلاب اسلامی شعار «نه شرقی و نه غربی» را سرلوحه سیاست خارجی خود قرار داده، نمونهای از واکنش به حرکت زورمندان جهانی است.
اما نکته جالب دیگر بحرانهای داخلی در آمریکا و انگلیس است. از دید شهروندان این دو کشور، قدرتطلبی و مبارزطلبیدن این دو کشور، اسراف منابع ملی برای جنگ در راستای سلطهطلبی است. نماد روشن این بحرانها، محبوبیت نسبی برنی سندرز در آمریکا و جرمی کوربین در انگلیس است. با مخالفت نظام قانونگذاری در هر دو کشور، فاتحه ادامه زمامداری کنونی در آمریکا و انگلستان خوانده شده است. اینکه آیا برنی سندرز و جرمی کوربین موفق به کسب رأی کافی از مردم آمریکا یا نمایندگان پارلمان انگلیس میشوند، مسئله بعدی است؛ زیرا هر دوی آنها در انتهای دست چپ سیاست اقتصادی کشور خود قرار دارند. سندرز یک سوسیالیست-دموکرات دوآتشه و با ریشه مهاجرت از اروپای شرقی است و جرمی کوربین از همان دوران جوانی یک سوسیالیست بوده است. اگر بر فرض این دو نتوانند در آمریکا و انگلیس رأی کافی داشته باشند، بهدلیل نداشتن محبوبیت در میان اقشار میانی و پاییندست نیست، بلکه به دلیل وجود ابزار بسیار قوی تبلیغاتی برای جلب آرای مردم است.
در آمریکا، آن یک درصد موسوم به «اصحاب والاستریت»، 99 درصد ثروت ملی را در چنگ خود دارند و با پولهای هنگفتی که خرج تبلیغات انتخاباتی و رقصاندن مردم میکنند، میزان قابل توجهی از آرای مردم را به چنگ میآورند. در مقابل، چاره دموکراتها جمعآوری کمکهای انتخاباتی اندک از تعداد بزرگی از مردم عادی است. ناشیگری کاندیداهایی مانند کامالا هریس در آمریکا، در سرکوبکردن سرشناسترین رقیب انتخاباتیاش، یعنی جو بایدن (که هر دو از حزب دموکرات هستند)، اشک شوق را از چشمان جمهوریخواهان جاری کرده است. این خانم که با همه هوش و استعداد به جای پریدن به داوطلبان جمهوریخواه و حفظ اتحاد میان دموکراتها، با همحزبیهای خود درافتاده، امید به پیروزی هرچند رقیق ترامپ را زنده نگه داشته است. درباره خطر جنگ آمریکا با ایران که مورد بحث در محافل مختلف سیاسی است، ذکر چند نکته میتواند به روشنشدن قضیه کمک کند: ترامپ در آخرین مانور سیاسی خود اعلام کرد که پس از ساقطکردن پهپاد آمریکایی بهدست ایران، قصد حمله به ایران را داشته، اما 10 دقیقه پیش از آغاز عملیات نظامی به دلیل تلفات بالقوه غیرنظامیان ایرانی از اجرای آن خودداری کرده و به جای
آن، ادامه سیاست فشار اقتصادی به ایران را برگزیده است. این موضعگیری، نگارنده را به یاد رویدادی انداخت که چند سال پیش برای خودم اتفاق افتاد. یکی از همکاران دانشگاهی کتابی را برای ترجمه توصیه کرد که آن را دو اسرائیلی نگاشته بودند. کتاب را خواندم اما به دلایلی از ترجمه آن صرفنظر کردم. در این کتاب نوشته شده بود که پس از سقوط شوروی و استقلال مقدماتی جمهوریهای جداشده از آن، رهبران آن کشورها پی بردند که شوروی سلاحهای اتمی خود را بسته به نوع، در انبارهای مخفیانه جمهوریهای شوروی نگهداری میکرده، اما قطعات حساس آنها در جای دیگری مخفی شده بودند. با سقوط اتحاد شوروی، زمامداران جدید کشورهای جداشده این سلاحها را محرمانه در معرض فروش قرار داده بودند.
این کتاب را ترجمه نکردم زیرا اگر ادعای نویسندگان خلاف واقع میبود، مترجم و ناشر ناخودآگاه به صورت ابزار تبلیغاتی رژیم اسرائیل درمیآمدند، اما نمیدانم که آیا این کتاب تا کنون به فارسی ترجمه شده است یا نه. احتمال دارد که کتاب مذکور به عربی منتشر شده باشد. حتی اگر محتوای کتاب ساختگی باشد، هدف نویسندگان کتاب ایجاد نگرانی در میان رقبای منطقهای ایران ازجمله عربستان سعودی و امارات است. این نگرانی موجب خرید انبوهی از سلاحهای پیشرفته ازسوی کشورهای منطقه میشود. در این صورت آنها ضمن خرید سلاح، از آمریکا خواهند خواست که تهدیدات خود را به درجهای نرساند که آنها را درگیر جنگ با ایران کند. گفتن جملاتی نظیر اینکه در صورت بروز جنگ، فاتحه اسرائیل نیمساعته خوانده میشود درراستای تقویت اهداف نویسندگان کتاب مورد اشاره است. آمریکا و غرب بدون جنگ اما با ایجاد تنش به اهداف اقتصادی خود رسیدهاند، نیازی به جنگ ندارند. دلارهای بیحساب عربستان هم ته کشیده و سیاست کاهش وابستگی به درآمد نفت را پیش گرفته است. بازگشت کارگران مهاجر از عربستان نیز آغاز شده است. پس همه آنچه غرب به دنبال آن است، بدون جنگ محقق شده است. تشدید فضای روانی،
هدف آمریکا و انگلیس علیه ایران است.