چالشگری خودفروشی
جواد مجابي
1 جانمایههای چندی در شعر و داستان ایرانی سه دهه اخیر رخ نموده که پیش از آن بدین شکل و حجم نبوده یا از آن پس بهگونهای خاص، گستره و نیرو یافته است. مثلا طرح «منپرستی» و کندوکاو مصرانه در فردیت که واکنشی نسبت به غلبه «ما»ی اجتماعی در دهههای پیشین است، یا گرایش «تنپرستی» -که بیارتباط با منپرستی نیست- با تأکید بر جسمانیت فرد و مادیت جهان، روالی تازه برای دورشدن از بستهبندی سنتی «خوار انگاشت جسم و نکوداشت روح» در ادبیات فارسی است. در این میان بالاگرفتن فمینیسم در بازار عقاید و ترویج اروتیسیسم از طریق فضای مجازی، به بدنگرايی حالتی فعال داده است چنانکه در زیر پوست داستانها و شعرهای نسل جدید، تمایلی عمومی و گاه بیماروار به تننگاری و عوالم بدنی دیده میشود. این تنبارگیِ فعال که گستره و عمق پرتنوعی دارد بر ساختار ذهنی و معماری برونی شعر و داستان تأثیرگذار بوده و حاصل آن گاه صدوهشتاد درجه تضاد داشته است، از سويی به عوالم درونشناسان مالیخولیايی و قصههای تخیلی پرابهام منجر شده و در سوی دیگر به عوالم غیرداستانی و گزارشنویسی سرد و صریح در داستانها و رمانها (البته تئاتر و فیلم) هم مجال تجلی داده
است.
2 «نرخ تن» عرصه رویارويی خودفروشی با تنفروشی است. رضا با خیانتهای گوناگون در طول زندگیاش به «آذر» معشوقش، «سبحان» همقطارش، و کشتن «محمد» همجبههاش و سیاهکاریهای شغلی، به پایينترین حد ظرفیت انسانیاش فرو افتاده است؛ در ورطه اضطراب و افسردگی، ضمن تدارک سفری به نامعلوم، با اجیرکردنِ زنی تنفروش و بدكاره میخواهد کسی را در اختیار داشته باشد که در مقایسه خود را برتر جلوه دهد یا برای تسکین حقارتهایش موجودی فروتر از خود بیابد، اما در این بازی «رویا»، غرور و عواطف انسانیاش را حفظ میکند و مرد خودفروخته را در کشمکشی نابرابر، همچنان عاجز وامینهد. داستان؛ ماجرای درگیری ذهنی و زیستی دو شخصیت خودفروخته و تنباخته در یک سفر جادهای است. مرد در طول سفر کویری میکوشد حس کهتری خود را نسبت به دیگری و اینجا، زن تنفروش با صرف پولش و قدرتنمايی مردانه (و عملا نامردانه)؛ در آخر با بازسازی فضای اعترافگیری جبران کند. او که افشای راز این و آن، برهنهکردن دیگران از معیارها و ارزشهاشان، لودادن خود و دیگران را روندی بدیهی و لازم میشمرده است، در چالشگری با تنفروشی زیرک و سرسخت، به بنبستی میرسد که جز شکنجه و مرگِ
اسیرگرفتهاش، راهی نمیشناسد. برتری ذهنی و مادیاش که خود را بدان میفریفت در برابر واقعیت زمانهای تغییریافته و آدمیانی از فضای دیگر -و شاید واقعیتر- رنگ میبازد.
3 راوی با تلمیحی رازگشا در چند سطر آغازین داستان، فضای کل اثر را ترسیم میکند «... معلوم نیست این چیز تازه که به آن پناه بردهاند تا چه اندازه پناهشان میدهد... همین است که آدم را کلافه و دو به شک میکند که کاری نکند تا گند بزند به زندگیاش». خیال تازهای به ذهن راوی رسیده که از ملال روزانه میرهاندش: سفری با یک زن اجیرشده به مقصدی اتفاقی. در طول سفر زن که تن خود را یکماهه اجاره داده، خیلی سریع به حریف میفهماند که او مالک ذهن و روان او نیست و تنها به بدن او حقی طبیعی دارد. در رویارويی با این زن، تکههايی از خاطرات بهصورت موازی و تداعیگونه، در ذهن راوی احضار میشود تا ابعاد شخصیتی او را بشناسیم که منحرفی فتیشیست است و عاشق موی معلم زن و دختربچه دماسبی دوران مدرسه و انقلابی سالهای بعد است. ناروزنی و لودهندگیاش با یادآوری صحنههايی مکرر میشود که او آذر و یارانش را به بازجو لو میدهد، سبحان و منشی گردان را -که میخواست او با گردانی نرود که میرود و برنمیگردد- به بالادستی لو میدهد، محمد را که از راز آنها باخبر شده، به گلوله میبندد. جايی در حوالی آشکارشدن حقیقت، مصلحتاندیشانه تشخیص میدهند او مأمور
خوبی خواهد شد. در آخر رویا را تا مرز خفگی و مرگ میکشاند. این آدم که مراتب دوستی و عشق و ارتباط انسانی را نمیشناسد و فاقد حس همدلی و همدردی است، به جبران کاستیهای روانش، قدرت خود را در خیانت به هر که و هر چیز، ویرانکردن ارتباطها میجوید و این استیلای ظاهری را در اعترافگرفتن از اسیران و اینجا از همسفری اجیرشده جستوجو میکند. او به دلیل شغلش نسبت به دربندشدهها، عملا در موقعیتی فراقانون قرار دارد که اخلاق و عرف و اصول در آن جايی ندارد، عادت کرده که از هر که هرچه را میخواهد بپرسد و در این افشای راز و برهنهکردن آدمها از هویت و فردیتشان، مرزی نشناسد و حالا با زنی روبهرو شده که مقاومتی اخلاقی دارد درست خلاف انتظار او از شغل -که تصور میکرده روح و اصول خود را هم یکجا میفروشند- این زن، بازیِ یاوهبوده مرد را به سود انسانیتی قربانیشده تغییر میدهد.
4 روزنامهنگاری در قرن بیستم بر داستاننویسی جهان تأثیری بنیادی داشته است، تسلط بر وقایعنگاری به واقعنگری نویسنده یاری رسانده و ذهن آفرینشگر تجربههای زیستی را مادیت و صراحتی عام بخشیده است. بدینگونه عوالم تخیلی در این نوع گزارشنویسی به لایههای زیرین اثر رانده شده و زیرساختی استوار برای حرکت وقایع و اندیشهها شده است. آقای احمد غلامی -که روزنامهنگار و داستاننویس است- در داستان بلند «نرخ تن»، داستان را در دو لایه پیش میبرد که لایه رويی درگیریهای دو تن در فضای متحرک جادهای است و شتاب گسسته حرکت در جاده، وقایع را سرعت میبخشد و درگیریهای تنانه دو حریف را در تسلط بر دیگری نشان میدهد، اما این سفر لایهای زیرین دارد که بازجوی فتیشیست دلزده در سفری به عمق خاطراتش، پریشان از خیانتهای مکرر، برای اثبات برتری موریانهخورده، ناگزیر از جنایت پیشرو میشود. درون این جنایتکار خیانتپیشه کودکی پنهان است تنها و زجرکشیده از معلم معتاد و ملامتشده از همه که در پایان آخرین رابطه دوست دارد همانطور که در کلاس به موهای خانم وزیری دست کشید در هتل به آبشار گیسوی رویا دست بساید. نویسنده با واقعنگری عقلانی از
فرازونشیب حوادث این رابطه خطرناک عاطفی آگاهانه عبور میکند. بیآنکه نسبت به یکی از دو طرف داوری کند با شفقتی همدلانه داستان را با این پرسش اساسی رویا تمام میکند که «ما آدمها چرا اینجوری شدهایم؟».
1 جانمایههای چندی در شعر و داستان ایرانی سه دهه اخیر رخ نموده که پیش از آن بدین شکل و حجم نبوده یا از آن پس بهگونهای خاص، گستره و نیرو یافته است. مثلا طرح «منپرستی» و کندوکاو مصرانه در فردیت که واکنشی نسبت به غلبه «ما»ی اجتماعی در دهههای پیشین است، یا گرایش «تنپرستی» -که بیارتباط با منپرستی نیست- با تأکید بر جسمانیت فرد و مادیت جهان، روالی تازه برای دورشدن از بستهبندی سنتی «خوار انگاشت جسم و نکوداشت روح» در ادبیات فارسی است. در این میان بالاگرفتن فمینیسم در بازار عقاید و ترویج اروتیسیسم از طریق فضای مجازی، به بدنگرايی حالتی فعال داده است چنانکه در زیر پوست داستانها و شعرهای نسل جدید، تمایلی عمومی و گاه بیماروار به تننگاری و عوالم بدنی دیده میشود. این تنبارگیِ فعال که گستره و عمق پرتنوعی دارد بر ساختار ذهنی و معماری برونی شعر و داستان تأثیرگذار بوده و حاصل آن گاه صدوهشتاد درجه تضاد داشته است، از سويی به عوالم درونشناسان مالیخولیايی و قصههای تخیلی پرابهام منجر شده و در سوی دیگر به عوالم غیرداستانی و گزارشنویسی سرد و صریح در داستانها و رمانها (البته تئاتر و فیلم) هم مجال تجلی داده
است.
2 «نرخ تن» عرصه رویارويی خودفروشی با تنفروشی است. رضا با خیانتهای گوناگون در طول زندگیاش به «آذر» معشوقش، «سبحان» همقطارش، و کشتن «محمد» همجبههاش و سیاهکاریهای شغلی، به پایينترین حد ظرفیت انسانیاش فرو افتاده است؛ در ورطه اضطراب و افسردگی، ضمن تدارک سفری به نامعلوم، با اجیرکردنِ زنی تنفروش و بدكاره میخواهد کسی را در اختیار داشته باشد که در مقایسه خود را برتر جلوه دهد یا برای تسکین حقارتهایش موجودی فروتر از خود بیابد، اما در این بازی «رویا»، غرور و عواطف انسانیاش را حفظ میکند و مرد خودفروخته را در کشمکشی نابرابر، همچنان عاجز وامینهد. داستان؛ ماجرای درگیری ذهنی و زیستی دو شخصیت خودفروخته و تنباخته در یک سفر جادهای است. مرد در طول سفر کویری میکوشد حس کهتری خود را نسبت به دیگری و اینجا، زن تنفروش با صرف پولش و قدرتنمايی مردانه (و عملا نامردانه)؛ در آخر با بازسازی فضای اعترافگیری جبران کند. او که افشای راز این و آن، برهنهکردن دیگران از معیارها و ارزشهاشان، لودادن خود و دیگران را روندی بدیهی و لازم میشمرده است، در چالشگری با تنفروشی زیرک و سرسخت، به بنبستی میرسد که جز شکنجه و مرگِ
اسیرگرفتهاش، راهی نمیشناسد. برتری ذهنی و مادیاش که خود را بدان میفریفت در برابر واقعیت زمانهای تغییریافته و آدمیانی از فضای دیگر -و شاید واقعیتر- رنگ میبازد.
3 راوی با تلمیحی رازگشا در چند سطر آغازین داستان، فضای کل اثر را ترسیم میکند «... معلوم نیست این چیز تازه که به آن پناه بردهاند تا چه اندازه پناهشان میدهد... همین است که آدم را کلافه و دو به شک میکند که کاری نکند تا گند بزند به زندگیاش». خیال تازهای به ذهن راوی رسیده که از ملال روزانه میرهاندش: سفری با یک زن اجیرشده به مقصدی اتفاقی. در طول سفر زن که تن خود را یکماهه اجاره داده، خیلی سریع به حریف میفهماند که او مالک ذهن و روان او نیست و تنها به بدن او حقی طبیعی دارد. در رویارويی با این زن، تکههايی از خاطرات بهصورت موازی و تداعیگونه، در ذهن راوی احضار میشود تا ابعاد شخصیتی او را بشناسیم که منحرفی فتیشیست است و عاشق موی معلم زن و دختربچه دماسبی دوران مدرسه و انقلابی سالهای بعد است. ناروزنی و لودهندگیاش با یادآوری صحنههايی مکرر میشود که او آذر و یارانش را به بازجو لو میدهد، سبحان و منشی گردان را -که میخواست او با گردانی نرود که میرود و برنمیگردد- به بالادستی لو میدهد، محمد را که از راز آنها باخبر شده، به گلوله میبندد. جايی در حوالی آشکارشدن حقیقت، مصلحتاندیشانه تشخیص میدهند او مأمور
خوبی خواهد شد. در آخر رویا را تا مرز خفگی و مرگ میکشاند. این آدم که مراتب دوستی و عشق و ارتباط انسانی را نمیشناسد و فاقد حس همدلی و همدردی است، به جبران کاستیهای روانش، قدرت خود را در خیانت به هر که و هر چیز، ویرانکردن ارتباطها میجوید و این استیلای ظاهری را در اعترافگرفتن از اسیران و اینجا از همسفری اجیرشده جستوجو میکند. او به دلیل شغلش نسبت به دربندشدهها، عملا در موقعیتی فراقانون قرار دارد که اخلاق و عرف و اصول در آن جايی ندارد، عادت کرده که از هر که هرچه را میخواهد بپرسد و در این افشای راز و برهنهکردن آدمها از هویت و فردیتشان، مرزی نشناسد و حالا با زنی روبهرو شده که مقاومتی اخلاقی دارد درست خلاف انتظار او از شغل -که تصور میکرده روح و اصول خود را هم یکجا میفروشند- این زن، بازیِ یاوهبوده مرد را به سود انسانیتی قربانیشده تغییر میدهد.
4 روزنامهنگاری در قرن بیستم بر داستاننویسی جهان تأثیری بنیادی داشته است، تسلط بر وقایعنگاری به واقعنگری نویسنده یاری رسانده و ذهن آفرینشگر تجربههای زیستی را مادیت و صراحتی عام بخشیده است. بدینگونه عوالم تخیلی در این نوع گزارشنویسی به لایههای زیرین اثر رانده شده و زیرساختی استوار برای حرکت وقایع و اندیشهها شده است. آقای احمد غلامی -که روزنامهنگار و داستاننویس است- در داستان بلند «نرخ تن»، داستان را در دو لایه پیش میبرد که لایه رويی درگیریهای دو تن در فضای متحرک جادهای است و شتاب گسسته حرکت در جاده، وقایع را سرعت میبخشد و درگیریهای تنانه دو حریف را در تسلط بر دیگری نشان میدهد، اما این سفر لایهای زیرین دارد که بازجوی فتیشیست دلزده در سفری به عمق خاطراتش، پریشان از خیانتهای مکرر، برای اثبات برتری موریانهخورده، ناگزیر از جنایت پیشرو میشود. درون این جنایتکار خیانتپیشه کودکی پنهان است تنها و زجرکشیده از معلم معتاد و ملامتشده از همه که در پایان آخرین رابطه دوست دارد همانطور که در کلاس به موهای خانم وزیری دست کشید در هتل به آبشار گیسوی رویا دست بساید. نویسنده با واقعنگری عقلانی از
فرازونشیب حوادث این رابطه خطرناک عاطفی آگاهانه عبور میکند. بیآنکه نسبت به یکی از دو طرف داوری کند با شفقتی همدلانه داستان را با این پرسش اساسی رویا تمام میکند که «ما آدمها چرا اینجوری شدهایم؟».