صداي شريعتي، مرام آزادگي
حسامالدين واعظزاده
به مناسبت درگذشت مرحوم خانم شريعترضوي، همسر و همدم مبارزات دکتر شريعتي ناگزير شدم بهخاطر بستن درِ حسينيه ارشاد، چند کلمهای بنويسم. تئوريسينها و ليدرهاي حرکت فکري و اجتماعي در تاريخ انقلابها جايگاهي بلند مييابند. دکتر علي شريعتي از اين نوع مصلحان تاريخي است. هيچکس نميتواند به اندازه شريعتي در بيداري جوانهاي نسل دهههای 1330 و 1340 عليه ظلم و ستم پهلوي و پيروزي انقلاب نقش داشته باشد. بدون شک شريعتي در شکستن کليشههاي فکري، درانداختن پرسشهاي جديد معرفتشناسانه و نيز روشهاي مبارزاتي اصلاحگرايانه و غيرخشونتآميز نقش مهمي در تاريخ ايران و جهان دارد. شريعتي به ديانت آن روز صورتي زيبا داد؛ او اولين دانشگاهي زمان خود است که در بسط و ارائه تئوري اجتماعي ديني کوشيد. او معرفت ديني را با معرفت بشري درآميخت و از فلسفه، علم و جامعهشناسي امام علي، امام حسين، فاطمه زهرا، ابوذر و عالمان جهان از جمله دکارت، کانت، فارابي، سهروردي، هگل، دورکهايم، وبر، چارلز ميل و فوکو استفاده کرد؛ بنابراین ما بايد از سر انصاف سپاسگزار روشنفکران ديندوستی باشيم که باب اين ديالوگها و پارادوکسهاي زمانه را گشودند.همانطور که مثنوي ميگويد: تا نزاد او مشکلات عالم است/آنکه نازاده شناسد او کم است؛ بنابراین اتهامها و حملاتي که به اين متفکر و خانواده او وارد ميشد و ميشود، از سوي رژيم پهلوي و گروههاي چپ اعم از تودهايها و کمونيستها بيسابقه بود. او از دانشگاه آمده بود و با متد دانشگاهي روز با سخن، قلم و منطق خود از اسلام نوين و ايران در آن دوران خفقان دفاع ميکرد و این واقعا حيرتانگيز و ستودني است. ما دوران شاه را ديده بوديم و هر روز جو سنگين پليسي آن روز را چه از زبان پدر که يک دانشگاهي بود و چه در خيابان و محافل علمي و حسينيه ارشاد ميديديم که تا چه اندازه سخنگفتن از سياست و دين ميتوانست هزينهبر و در پس آن سرنوشت هولناکي براي گوينده و نويسندهاش بهدنبال داشته باشد. ميدانستيم متفکراني جسور، معتقد و وطندوست مانند شريعتي که تمام گامهاي زندگياش حسابشده براي تبيين اسلام اجتماعي زنده و کارآمد و براي اعتلا و پيشرفت کشور استبدادزدهاش برداشته ميشد، تا چه اندازه زير فشار بودند. همين بس که شريعتي در همان زمان اختناق و جو پليسي کتابهاي «حسين وارث آدم»، «علي»، «فاطمه فاطمه است»، «ابوذر»، «خودسازي انقلابي» و... را مينويسد. بدون شک براي شريعتي بهعنوان يک استاد دانشگاه درسخوانده در خارج که در کشور از دين سخن میگويد، در آن زمان نميتوان نظيري يافت. شريعتي در سه جبهه سياسي و فکري جنگيد و پيروز شد؛ با متحجراني که اسلام را فقط مختص محدودهاي خاص ميدانستند، گروههايي که بهدنبال ترويج جهاني کمونيسم و سوسياليسم در تخاصمات بينالمللي ميان دو ابرقدرت در دوران جنگ سرد بودند و بالاخره رژيم شاه که خواهان محو او بود. او اسلام اجتماعي را براي اولين بار در ايران با زبان و متد روز علمي و دانشگاهي معرفي کرد؛ در زماني که «سنتيها» سخنگفتن دانشگاهيان از اسلام را امري موهوم و بدعت ميدانستند. مگر شريعتي نميتوانست مانند بسياري از همکاران دانشگاهي خود ساکت بماند و سر در کار معلمي و درس و بحثش داشته باشد؟ خيلي از کساني که امروز از مناصب و موقعيتهاي جمهوري اسلامي در دانشگاه، حوزه، صداوسيما و دهها مسئوليت و موقعيتهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بهرهمند شدند و همچنان ميشوند و بيش از شريعتي ادعاي انقلابيبودن و مبارزه با رژيم گذشته را در کارنامه خود درج کردهاند، نتوانستند بر انديشه خود مانند شريعتي مستدام، صالح و شفاف باقي بمانند. تمام مصلحان و انقلابيون در ترازوي قضاوت تاريخ، جنبههاي مثبت بسياري دارند که بايد آنها را ديديد و ارج نهاد؛ در غير اين صورت ما جامعهاي کوتاهمدت و بدون پيشينه افتخارآميز تاريخي خواهيم بود.
به هرجهت، عدهاي ميخواستند و هنوز ميخواهند صداي شريعتي و نمادهاي وابسته به او خاموش بماند.
زماني که خبر بستهبودن در حسينيه ارشاد، اين بلندگوي تاريخ انقلاب و مصلحان دين و کشور و منبر وعظ و خطابه دکتر شريعتي را روي مراسم تشييع همسر مبارز، يار همراه و دلبندش بسته ديدم، برخود لرزيدم. بهراستي صداي شريعتي مرام آزادگی و مردانگي است، شريعتي در اين راه، بدون همسر و فرزنداني آزاده و همسو نميتوانست بهدرستي موفق و پيروز شود.
به مناسبت درگذشت مرحوم خانم شريعترضوي، همسر و همدم مبارزات دکتر شريعتي ناگزير شدم بهخاطر بستن درِ حسينيه ارشاد، چند کلمهای بنويسم. تئوريسينها و ليدرهاي حرکت فکري و اجتماعي در تاريخ انقلابها جايگاهي بلند مييابند. دکتر علي شريعتي از اين نوع مصلحان تاريخي است. هيچکس نميتواند به اندازه شريعتي در بيداري جوانهاي نسل دهههای 1330 و 1340 عليه ظلم و ستم پهلوي و پيروزي انقلاب نقش داشته باشد. بدون شک شريعتي در شکستن کليشههاي فکري، درانداختن پرسشهاي جديد معرفتشناسانه و نيز روشهاي مبارزاتي اصلاحگرايانه و غيرخشونتآميز نقش مهمي در تاريخ ايران و جهان دارد. شريعتي به ديانت آن روز صورتي زيبا داد؛ او اولين دانشگاهي زمان خود است که در بسط و ارائه تئوري اجتماعي ديني کوشيد. او معرفت ديني را با معرفت بشري درآميخت و از فلسفه، علم و جامعهشناسي امام علي، امام حسين، فاطمه زهرا، ابوذر و عالمان جهان از جمله دکارت، کانت، فارابي، سهروردي، هگل، دورکهايم، وبر، چارلز ميل و فوکو استفاده کرد؛ بنابراین ما بايد از سر انصاف سپاسگزار روشنفکران ديندوستی باشيم که باب اين ديالوگها و پارادوکسهاي زمانه را گشودند.همانطور که مثنوي ميگويد: تا نزاد او مشکلات عالم است/آنکه نازاده شناسد او کم است؛ بنابراین اتهامها و حملاتي که به اين متفکر و خانواده او وارد ميشد و ميشود، از سوي رژيم پهلوي و گروههاي چپ اعم از تودهايها و کمونيستها بيسابقه بود. او از دانشگاه آمده بود و با متد دانشگاهي روز با سخن، قلم و منطق خود از اسلام نوين و ايران در آن دوران خفقان دفاع ميکرد و این واقعا حيرتانگيز و ستودني است. ما دوران شاه را ديده بوديم و هر روز جو سنگين پليسي آن روز را چه از زبان پدر که يک دانشگاهي بود و چه در خيابان و محافل علمي و حسينيه ارشاد ميديديم که تا چه اندازه سخنگفتن از سياست و دين ميتوانست هزينهبر و در پس آن سرنوشت هولناکي براي گوينده و نويسندهاش بهدنبال داشته باشد. ميدانستيم متفکراني جسور، معتقد و وطندوست مانند شريعتي که تمام گامهاي زندگياش حسابشده براي تبيين اسلام اجتماعي زنده و کارآمد و براي اعتلا و پيشرفت کشور استبدادزدهاش برداشته ميشد، تا چه اندازه زير فشار بودند. همين بس که شريعتي در همان زمان اختناق و جو پليسي کتابهاي «حسين وارث آدم»، «علي»، «فاطمه فاطمه است»، «ابوذر»، «خودسازي انقلابي» و... را مينويسد. بدون شک براي شريعتي بهعنوان يک استاد دانشگاه درسخوانده در خارج که در کشور از دين سخن میگويد، در آن زمان نميتوان نظيري يافت. شريعتي در سه جبهه سياسي و فکري جنگيد و پيروز شد؛ با متحجراني که اسلام را فقط مختص محدودهاي خاص ميدانستند، گروههايي که بهدنبال ترويج جهاني کمونيسم و سوسياليسم در تخاصمات بينالمللي ميان دو ابرقدرت در دوران جنگ سرد بودند و بالاخره رژيم شاه که خواهان محو او بود. او اسلام اجتماعي را براي اولين بار در ايران با زبان و متد روز علمي و دانشگاهي معرفي کرد؛ در زماني که «سنتيها» سخنگفتن دانشگاهيان از اسلام را امري موهوم و بدعت ميدانستند. مگر شريعتي نميتوانست مانند بسياري از همکاران دانشگاهي خود ساکت بماند و سر در کار معلمي و درس و بحثش داشته باشد؟ خيلي از کساني که امروز از مناصب و موقعيتهاي جمهوري اسلامي در دانشگاه، حوزه، صداوسيما و دهها مسئوليت و موقعيتهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بهرهمند شدند و همچنان ميشوند و بيش از شريعتي ادعاي انقلابيبودن و مبارزه با رژيم گذشته را در کارنامه خود درج کردهاند، نتوانستند بر انديشه خود مانند شريعتي مستدام، صالح و شفاف باقي بمانند. تمام مصلحان و انقلابيون در ترازوي قضاوت تاريخ، جنبههاي مثبت بسياري دارند که بايد آنها را ديديد و ارج نهاد؛ در غير اين صورت ما جامعهاي کوتاهمدت و بدون پيشينه افتخارآميز تاريخي خواهيم بود.
به هرجهت، عدهاي ميخواستند و هنوز ميخواهند صداي شريعتي و نمادهاي وابسته به او خاموش بماند.
زماني که خبر بستهبودن در حسينيه ارشاد، اين بلندگوي تاريخ انقلاب و مصلحان دين و کشور و منبر وعظ و خطابه دکتر شريعتي را روي مراسم تشييع همسر مبارز، يار همراه و دلبندش بسته ديدم، برخود لرزيدم. بهراستي صداي شريعتي مرام آزادگی و مردانگي است، شريعتي در اين راه، بدون همسر و فرزنداني آزاده و همسو نميتوانست بهدرستي موفق و پيروز شود.