به مناسبت سالروز خاکسپاری حسين شاهحسيني
در رثاي مردي كه 7 دهه براي ايران كوشيد
سيدحسين مجتهدي : در رثاي حسين شاهحسيني، همان ارجمند جبهه ملي ايران، مردي که بيش از هفت دهه براي ايران و ايراني به کوشش و پويش پرداخت و اگر هستي خود را در عرصه سياست تاريخ معاصر در راه بزرگمرد تاريخساز دوران، دکتر محمد مصدق، پاک باخت؛ مانند او هرگز و هرگز پاکي را نباخت، سخنراندن دشوار است؛ چراکه جامه سخن کوتاه و قامت آن شخصيت بس بلند است؛ اما شايد بتوان پرسشي بنيادين و کلان درافکند و آن اينکه راز اثرگذاري ژرف شاهحسيني در عرصههاي مختلف اجتماعي، سياسي، تاريخي و ورزشي در درازناي زماني که ادواري مختلف بوده است و از آن مهمتر دلبستگي نسلهاي مختلف به او -چنانکه در آخرين سخنرانياش در دانشگاه که شايد نزدیک به 70 سال اختلاف سن با مخاطبانش داشت، اشتياقي دوسويه در اين رابطه موج ميزد- چيست؟ شايد يکي از دلايل آن که چالشي سترگ براي نسل امروز و فرداي اين کهن ديار است، مسئله رشد و تحوليافتگي روانشناختي و باليدگي اخلاقي-اجتماعي کنشگر سياسي است. به مفهومي روان ژرفپيما در روان تحليلگري پرداخته ميشود که به آن «من-آرمان» گفته ميشود و طيفي از معناهاي روانشناختي را در خويش دارد. يکي از جنبههاي
بنيادين اين مفهوم که زيگموند فرويد، بنيانگذار روانکاوي در نوشتاري درباره نرگسانگي (نارسيسيسم) (1914) به آن پرداخته است، آن را در آرمانيسازي قسمتي از «من» سوژه انساني ميبيند که از همسانسازي با والدين، جانشينان آنها و آرمانهاي جمعي به وجود ميآيد و جانشين نرگسانگي و خويش، عشقورزي گمشده کودکي ميشود؛ زماني که کودک خودش آرمان خودش بوده است. در روند پديدآمدن اين خاستگاه ويژه در «من» فرد، اسوهاي عرضه ميشود که سوژه، همگوني با آن را ميجويد.
آنچه را که ما در تاريخچه زندگاني حسين شاهحسيني از زودهنگام تا واپسين دم حيات پربارش ميبينيم، آن است که در دامان خانوادهاي فرهيخته و پدري ميهندوست و کوشا در عرصه اجتماعي و سياسي، با آن آرمانهاي جمعي ملتگرايانه و ميهندوستانه آشنا ميشود و تبلور و اعتلاي آنها را در انديشه و حرکت سياسي دکتر محمد مصدق بازمييابد و در جبهه او، جبهه ملي ايران، تلاشي بيوقفه را براي تحققشان آغاز میکند و در اين راه، ويژگيهاي برجسته روانشناختياش، به او جايگاهي بس اثرگذار ميدهد.
نخست آنکه ورود او به سياست، وظيفهای بنيادی بود و کوشش سياسي براي تحول جامعه را فريضه اخلاقي خويش ميديد. تاريخ معاصر گواه آن است که او با وجود امکانات متعدد، بهرهمندي از مواهب قدرت و مکنت در ادوار مختلف، نهتنها از چنين موقعيتهايي بهره نبرد، بلکه از بسياري از حقوق شهروندي خود محروم شد. در جواني از دانشگاه به دلیل فعاليتهايش در عرصه سياست اخراج و از ورزش در سطح جهاني محروم شد و زندانهاي متعدد و آسيبهاي جسمي و روحي بسياري را تحمل کرد. دوم آنکه اگرچه او فردي باورمند و دينورز بود، از آن استفادهاي ابزاري براي نان و نام نداشت و خويش و برترپندار نبود و باورمندي او را به تحجر و تعصب سوق نميداد. به تعبير و بر پايه پژوهشهاي علمي گامندر و اوسر، دو روانشناس صاحبنظر معاصر، چنين انسانهايي در روند رشد و تحول معنوي به جايگاهي ميرسند که جهتگيري آنان به آزادي انسان است. هستي اينان فرارونده به سوي رهايي است. باورمنداني هستند که ديگري و فرهنگ ديگري را به رسميت ميشناسند. نگاه ملي شاهحسيني به همميهنانش و طيف گسترده ارتباطي او با صاحبان انديشه بس متفاوت، در کنار حفظ اصول اخلاقي فردياش گواهي گويا بر اين مسئله
است. او بهعنوان يکي از نزديکترين و وفادارترين ياران آيتالله سيدرضا زنجاني، بنيانگذار نهضت مقاومت ملي ايران، پس از کودتاي 28 مرداد که دکتر محمد مصدق در حصر است و فضاي اجتماعي سرشار از يأس و درد، طلايهدار بشارت و اميد ميشود و برگههاي ارمغانبخش «نهضت ادامه دارد» را مانند عطري نويدبخش اميد، در شهر شبزده ميپراکند.
آنگاه که آيتالله زنجاني او را مأمور کمک به خانوادههاي زندانيان سياسي فارغ از عقيده و مسلکشان ميکند، به او ميگويد: «هرکس با ديکتاتوري مخالفت کند و مخالف ظالم باشد... بايد به او کمک کرد».
فولر روانشناس نظريهپرداز معاصر در حوزه رشد و تحول ايمان در فرد، بالاترين مرحله را ايمان عطفي ميداند. فردي که به اين مرحله ميرسد؛ با احساس مسئوليتي درونزاد و با پشتوانهاي از رواداري و پرهيز از مطلقگرايي به جستوجوي خير همگاني برميخيزد و در برابر شکنجه و بيعدالتي ايستادگي ميورزد. مثالهاي او گاندي، مادر ترزا و مارتين لوترکينگ است که بيگمان نام مصدق را نيز بدين مثالها ميتوان افزود. اين ويژگيها در شاهحسيني نيز تبلوري تمامعيار داشت که به برخي مصاديقش اشاره ميشود:
الف) تلاش در امور خيريه: در خيريه عودلاجان همراه پدر تا کمک به زلزلهزدگان (از بويينزهرا تا بم)
ب) تلاش براي حفاظت از آراي مردم در راستاي تحقق مردمسالاري: کوشش بيدريغ در سازمان نگاهبانان آزادي.
پ) تلاش براي احياي حقوق بشر در ايران: عضو کوشاي جمعيت ايراني دفاع از حقوق بشر.
ت) تلاش براي استقرار حاکميت ملي: گرويدن به جبهه ملي ايران و تا پايان عمر عضو نقشآفرين آن بودن، از عضو شوراي مرکزي جبهه ملي دوم تا عضو هيئت رهبري آن شدن. همزمان تلاش در جمعيت دفاع از آزادي و حاکميت ملي ايران، هيئت حسن نيت و همراهي با شوراي مليمذهبيها و نيز عضويت در کميته دفاع از قربانيان قتلهاي زنجيرهاي در سال 77.
تا پايان زندگاني پربارش حقيقت اخلاقي را به مسلخ مصلحت نبرد و از اعتراض شفاف و محترمانه نهراسيد، زيرا رشديافتگي رواني - اخلاقي از درون احساس قدرت و غنا به او ميبخشيد.
رابرت پك پيرامون مرحله پاياني زندگاني از منظر روانشناختي بر پايه پژوهشهاي علمي اريکسون و خودش معتقد است فردي که مراحل رشدي و تحولياش را به خوبي گذرانده باشد، در اين مرحله رابط دوستانه و نقشهاي اجتماعياش براي او به اندازه شغلش رضايتبخشاند و فراتر از انديشيدن به ضعف جسماني، با توانمنديهاي شناختي، اجتماعي و احساسياش از بدن فراتر ميرود و اگرچه بسياري از دوستان و نزديکانش را از دست داده است، اما به آيندهاي طولانيتر از عمرش ميانديشد و اينکه براي ديگران زندگاني را معنادارتر و خشنودکنندهتر كند. هر سه اين ويژگيها را در او ميديديم.
نوعدوستي، وجدانگرابودن، فضايل مدني، روحيه ورزشکاري و ادب و نزاکت از سويي و از سوي ديگر کولهباري از تجربه و انديشه و آگاهي تاريخي داشتن، آميزهاي بيبديل از او ميساخت که خرد و کلان از هر طبقه و طيفي را روادارانه و تکثرگرايانه جذب خويش ميکرد.
تا واپسين دم دلنگران ايران بود. آخرين بيانيه سياسي را که با همکوشان هموندش در هيئت رهبري جبهه ملي ايران امضا کرد، پيرامون 16 آذر ماه بود. جنبش دانشجويي، بيمها و اميدهايش و مسائل سياست داخلي، محور مطالب طرحشده در آن بود که از اين حکايت داشت که روح بلندش به فراتر از حيات خويش، به حيات ايران و ايراني که به درازناي تاريخ فرهنگ جهان است، ميانديشد.
سيدحسين مجتهدي : در رثاي حسين شاهحسيني، همان ارجمند جبهه ملي ايران، مردي که بيش از هفت دهه براي ايران و ايراني به کوشش و پويش پرداخت و اگر هستي خود را در عرصه سياست تاريخ معاصر در راه بزرگمرد تاريخساز دوران، دکتر محمد مصدق، پاک باخت؛ مانند او هرگز و هرگز پاکي را نباخت، سخنراندن دشوار است؛ چراکه جامه سخن کوتاه و قامت آن شخصيت بس بلند است؛ اما شايد بتوان پرسشي بنيادين و کلان درافکند و آن اينکه راز اثرگذاري ژرف شاهحسيني در عرصههاي مختلف اجتماعي، سياسي، تاريخي و ورزشي در درازناي زماني که ادواري مختلف بوده است و از آن مهمتر دلبستگي نسلهاي مختلف به او -چنانکه در آخرين سخنرانياش در دانشگاه که شايد نزدیک به 70 سال اختلاف سن با مخاطبانش داشت، اشتياقي دوسويه در اين رابطه موج ميزد- چيست؟ شايد يکي از دلايل آن که چالشي سترگ براي نسل امروز و فرداي اين کهن ديار است، مسئله رشد و تحوليافتگي روانشناختي و باليدگي اخلاقي-اجتماعي کنشگر سياسي است. به مفهومي روان ژرفپيما در روان تحليلگري پرداخته ميشود که به آن «من-آرمان» گفته ميشود و طيفي از معناهاي روانشناختي را در خويش دارد. يکي از جنبههاي
بنيادين اين مفهوم که زيگموند فرويد، بنيانگذار روانکاوي در نوشتاري درباره نرگسانگي (نارسيسيسم) (1914) به آن پرداخته است، آن را در آرمانيسازي قسمتي از «من» سوژه انساني ميبيند که از همسانسازي با والدين، جانشينان آنها و آرمانهاي جمعي به وجود ميآيد و جانشين نرگسانگي و خويش، عشقورزي گمشده کودکي ميشود؛ زماني که کودک خودش آرمان خودش بوده است. در روند پديدآمدن اين خاستگاه ويژه در «من» فرد، اسوهاي عرضه ميشود که سوژه، همگوني با آن را ميجويد.
آنچه را که ما در تاريخچه زندگاني حسين شاهحسيني از زودهنگام تا واپسين دم حيات پربارش ميبينيم، آن است که در دامان خانوادهاي فرهيخته و پدري ميهندوست و کوشا در عرصه اجتماعي و سياسي، با آن آرمانهاي جمعي ملتگرايانه و ميهندوستانه آشنا ميشود و تبلور و اعتلاي آنها را در انديشه و حرکت سياسي دکتر محمد مصدق بازمييابد و در جبهه او، جبهه ملي ايران، تلاشي بيوقفه را براي تحققشان آغاز میکند و در اين راه، ويژگيهاي برجسته روانشناختياش، به او جايگاهي بس اثرگذار ميدهد.
نخست آنکه ورود او به سياست، وظيفهای بنيادی بود و کوشش سياسي براي تحول جامعه را فريضه اخلاقي خويش ميديد. تاريخ معاصر گواه آن است که او با وجود امکانات متعدد، بهرهمندي از مواهب قدرت و مکنت در ادوار مختلف، نهتنها از چنين موقعيتهايي بهره نبرد، بلکه از بسياري از حقوق شهروندي خود محروم شد. در جواني از دانشگاه به دلیل فعاليتهايش در عرصه سياست اخراج و از ورزش در سطح جهاني محروم شد و زندانهاي متعدد و آسيبهاي جسمي و روحي بسياري را تحمل کرد. دوم آنکه اگرچه او فردي باورمند و دينورز بود، از آن استفادهاي ابزاري براي نان و نام نداشت و خويش و برترپندار نبود و باورمندي او را به تحجر و تعصب سوق نميداد. به تعبير و بر پايه پژوهشهاي علمي گامندر و اوسر، دو روانشناس صاحبنظر معاصر، چنين انسانهايي در روند رشد و تحول معنوي به جايگاهي ميرسند که جهتگيري آنان به آزادي انسان است. هستي اينان فرارونده به سوي رهايي است. باورمنداني هستند که ديگري و فرهنگ ديگري را به رسميت ميشناسند. نگاه ملي شاهحسيني به همميهنانش و طيف گسترده ارتباطي او با صاحبان انديشه بس متفاوت، در کنار حفظ اصول اخلاقي فردياش گواهي گويا بر اين مسئله
است. او بهعنوان يکي از نزديکترين و وفادارترين ياران آيتالله سيدرضا زنجاني، بنيانگذار نهضت مقاومت ملي ايران، پس از کودتاي 28 مرداد که دکتر محمد مصدق در حصر است و فضاي اجتماعي سرشار از يأس و درد، طلايهدار بشارت و اميد ميشود و برگههاي ارمغانبخش «نهضت ادامه دارد» را مانند عطري نويدبخش اميد، در شهر شبزده ميپراکند.
آنگاه که آيتالله زنجاني او را مأمور کمک به خانوادههاي زندانيان سياسي فارغ از عقيده و مسلکشان ميکند، به او ميگويد: «هرکس با ديکتاتوري مخالفت کند و مخالف ظالم باشد... بايد به او کمک کرد».
فولر روانشناس نظريهپرداز معاصر در حوزه رشد و تحول ايمان در فرد، بالاترين مرحله را ايمان عطفي ميداند. فردي که به اين مرحله ميرسد؛ با احساس مسئوليتي درونزاد و با پشتوانهاي از رواداري و پرهيز از مطلقگرايي به جستوجوي خير همگاني برميخيزد و در برابر شکنجه و بيعدالتي ايستادگي ميورزد. مثالهاي او گاندي، مادر ترزا و مارتين لوترکينگ است که بيگمان نام مصدق را نيز بدين مثالها ميتوان افزود. اين ويژگيها در شاهحسيني نيز تبلوري تمامعيار داشت که به برخي مصاديقش اشاره ميشود:
الف) تلاش در امور خيريه: در خيريه عودلاجان همراه پدر تا کمک به زلزلهزدگان (از بويينزهرا تا بم)
ب) تلاش براي حفاظت از آراي مردم در راستاي تحقق مردمسالاري: کوشش بيدريغ در سازمان نگاهبانان آزادي.
پ) تلاش براي احياي حقوق بشر در ايران: عضو کوشاي جمعيت ايراني دفاع از حقوق بشر.
ت) تلاش براي استقرار حاکميت ملي: گرويدن به جبهه ملي ايران و تا پايان عمر عضو نقشآفرين آن بودن، از عضو شوراي مرکزي جبهه ملي دوم تا عضو هيئت رهبري آن شدن. همزمان تلاش در جمعيت دفاع از آزادي و حاکميت ملي ايران، هيئت حسن نيت و همراهي با شوراي مليمذهبيها و نيز عضويت در کميته دفاع از قربانيان قتلهاي زنجيرهاي در سال 77.
تا پايان زندگاني پربارش حقيقت اخلاقي را به مسلخ مصلحت نبرد و از اعتراض شفاف و محترمانه نهراسيد، زيرا رشديافتگي رواني - اخلاقي از درون احساس قدرت و غنا به او ميبخشيد.
رابرت پك پيرامون مرحله پاياني زندگاني از منظر روانشناختي بر پايه پژوهشهاي علمي اريکسون و خودش معتقد است فردي که مراحل رشدي و تحولياش را به خوبي گذرانده باشد، در اين مرحله رابط دوستانه و نقشهاي اجتماعياش براي او به اندازه شغلش رضايتبخشاند و فراتر از انديشيدن به ضعف جسماني، با توانمنديهاي شناختي، اجتماعي و احساسياش از بدن فراتر ميرود و اگرچه بسياري از دوستان و نزديکانش را از دست داده است، اما به آيندهاي طولانيتر از عمرش ميانديشد و اينکه براي ديگران زندگاني را معنادارتر و خشنودکنندهتر كند. هر سه اين ويژگيها را در او ميديديم.
نوعدوستي، وجدانگرابودن، فضايل مدني، روحيه ورزشکاري و ادب و نزاکت از سويي و از سوي ديگر کولهباري از تجربه و انديشه و آگاهي تاريخي داشتن، آميزهاي بيبديل از او ميساخت که خرد و کلان از هر طبقه و طيفي را روادارانه و تکثرگرايانه جذب خويش ميکرد.
تا واپسين دم دلنگران ايران بود. آخرين بيانيه سياسي را که با همکوشان هموندش در هيئت رهبري جبهه ملي ايران امضا کرد، پيرامون 16 آذر ماه بود. جنبش دانشجويي، بيمها و اميدهايش و مسائل سياست داخلي، محور مطالب طرحشده در آن بود که از اين حکايت داشت که روح بلندش به فراتر از حيات خويش، به حيات ايران و ايراني که به درازناي تاريخ فرهنگ جهان است، ميانديشد.