اسطوره نسازیم
فریدون مجلسی
در صفحه اول «شرق» چهارشنبه، 21 آذر 1397، یادداشت مفصلی از آقای محمود نکوروح در پاسخ به نقد نگارنده درباره گفتوگوی قبلی مهندس محمد توسلی با «شرق» در باب بزرگداشت مرحوم سیدحسین فاطمی منتشر شده است. ضمن احترام به وفاداری مسلکی ایشان به جنبش ملی-مذهبی ایران، هرچند با برخی نکات اشارهشده موافق هستم؛ اما ارتباط موضوعی اغلب نکات یادداشت مذکور با یادداشت قبلی اینجانب برایم مبهم است. چهرههای فعالان سیاسی در نظر نگارنده، در جایگاه یک تحلیلگر سیاسی و تاریخی، انسانهایی هستند قابل نقد که تحلیلگر از دیدگاه خودش (که امری نسبی است) آنها را ارزیابی و بررسی میکند. بههمیندلیل آن چهرهها را «اسطورهای» نمیبیند، «انسانی» میبیند. به همین دلیل است که برایشان خط سبز و قرمز قائل نیست. میدانم که در کشور ما امر سیاسی گاه رنگ ستایشگونه و مرید و مرادی مییابد و شیفتگان و مریدان در منطق و کلیشههای مناسکی خود مراد را از نقد مبرا میدانند، خواه مصدق باشد یا رضاشاه یا هرکس دیگر. ازاینرو فلسفه پژوهشی آنان بر پایه تعهد به اثبات حقانیت مراد در همه امور است. تحلیلگر چنین تعهدی ندارد. آقای نکوروح معتقد است «اسطورهشدن بعد از مرگ در تاریخ کشورها به خاطر کاری بزرگ برای آن کشور است...».
ایراد ذکرشده در باب انتقاد نگارنده از اسطورهسازی را به حساب تفاوت دیدگاه و درک متفاوت از معنای اسطوره میگذارم. فکر میکردم اسطورهسازی موجب افسانهپردازی مانند نشستن در جای نماینده انگلیس در دادگاه لاهه و نوعی هاله نور میشود و حقایق درباره آنان را هم به همان اندازه عوامانه میکند. هرگز به ساحت مصدق درباره ملیکردن نفت و سایر خادمان ملی که حق به گردن کشور دارند، اهانتی روا نداشته و آنان را متصف به برچسب و دشنام نکردهام.اشاره به پیشینه تمدید قرارداد نفت و سوزاندن پرونده آن از سوی رضاشاه «به دلیل بیسوادی» و روی زمین نشاندن رجال و روی صندلی نشستن خودش که مرقوم داشته، ربطی به عرایض قبلی اینجانب و نیاز به پاسخ ندارد.اشاره به دخالت فروغی در رأی اعتماد گرفتن برای پادشاهی 19ساله از مجلس فرمایشی هم ربطی به یادداشت نگارنده ندارد؛ اما شاید این تذکر بیجا نباشد که برای شاه رأی اعتماد نمیگیرند، مرحوم فروغی برای خودش رأی اعتماد گرفت و با استعفای رضاشاه، ولیعهد 22ساله را برای ادای سوگند به مجلس برد.آقای نکوروح از اشاره نگارنده به دیپلماسی ایران در قضیه آذربایجان و دادگاه لاهه و قضیه نفت چنین نتیجه گرفتهاند
که «... یعنی شاه وظایف خود را به خوبی انجام داده است!». البته نوشته بودم: «با اینکه با توجه به دخالت مستقيم شاه و دربار نفوذ عملي دستگاه ديپلماسي قبل از انقلاب تحتالشعاع عملکرد مستقيم دربار بود...»؛ اما در جایگاه یک دیپلمات و کارشناس ضمن احترام به اهمیت جنبه داخلی ملیکردن نفت، برخلاف نظر مهندس توسلی برای آن جنبه «دیپلماسی قدرتمند» قائل نیستم. ضمنا مرحوم مصدق از نیویورک به قاهره رفت، نه از لاهه. رأی لاهه مقارن بود با قیام 30 تیر.مسائل نفت شمال و لایحه ممنوعیت هرگونه قرارداد نفت و خروج نیروهای شوروی ربطی به یادداشت اینجانب ندارد. درباره بیسوادی 80درصدی مردم اغلب روستانشین، منظورم از رعیتبودن التزام به اوامر خوانین در رأیدادن است که در انتخاباتی که دولت مصدق خودش انجام داد، نتیجه آن را دید. هنگام مشروطه 95 درصد مردم بیسواد و ناآگاه بودند و بههمیندلیل اینجانب بهعنوان نظری شخصی آن رخداد بزرگ را جنبش مینامم که طبقه رقیق نخبگان باسواد تهران و تبریز و رشت و اصفهان به شاه تحمیل کرد، نه انقلاب برخاسته از آگاهی نسبی طبقات فرودست که آنهم ربطی به یادداشت قبلی اینجانب ندارد. اشاره به اصلاح واپسگرایانه
قانون اساسی در 1327 (لابد منظور 1328 بود) که قوام نامه کوبندهای به شاه نوشت و مرحوم مصدق هم گویا بازگشت به قاجاریه نامیده بودند و ذکر مذاکرات تاریخی استوکس و باند سیدضیا و رشوه پنجهزارتومانی به هر وکیل که بنده آگاهی و سندی از این مطالب ندارم، ربطی به یادداشت اینجانب ندارد.به پیشنهاد مرحوم رحیمیان درباره نخستوزیری مصدق اشاره فرمودهاند که ربطی به یادداشت من ندارد. اما چون جناب مهندس توسلی به استناد تذکر کتبی مرحوم مصدق از مرحوم فاطمی به عنوان نخستین کسی که موضوع ملیکردن را مطرح کرد، نام برده بودند، عرض من این بود که این ادعا برای توجیه ارجاع مقام وزارت خارجه به ایشان بوده وگرنه نخستین کسی که ملیشدن را مطرح کرد، رحیمیان بود. آیا نبود؟بیان شده که مجلسی «بیانصافانه» گفته مصدق سیاسی نبود و حقوقدان بود. توضیح آنکه مهندس محمد توسلی در آن گفتوگو بیان کرده بود «دکتر مصدق نميخواست ذرهاي از منافع ملي ايران کوتاه بيايد». نگارنده نیز در جایگاه یک حقوقدان که خود را در درجه نخست دیپلمات حرفهای و سیاسی میداند، فکر کردم برای جناب «مهندس» توضیح بدهم که «منافع ملی» با «حقوق ملی» فرق میکند. نوشته بودم: «اما
دانش مصدق حقوقي بود نه سياسي. در مقام حقوقدان خواهان استيفاي کامل «حقوق ملت» ايران بود. شرافتمندانه است...» برای استیفای حقوق توانمندی لازم است وگرنه شکست میخورد و منافع ملی بر باد میرود آنچنان که در ترکمانچای با امضای عباس میرزای دلیر جد بزرگ دکتر مصدق رفت. آیا غیرمنصفانه است؟ شاید در نظر مهندسان باشد، اما کارشناس سیاسی به «منافع ملی» مینگرد و آن را حتی قربانی«حقوق ملی» نمیکند. ضمنا یارانی که مانع پذیرش پیشنهادهای عملی حل مسئله نفت شدند، مهندسان شریف مانند حسیبی بودند که بعدها به آمریکا مهاجرت کردند. آنان از اینکه نفت ایران غیر قابل جایگزین نیست، آگاه نبودند.یادداشت آقای محمود نکوروح به پایان رسید، اما جز درباره اسطورهسازی (غیر قابل انتقادسازی) از چهره انسانی «پاسخی به پرسشهای فریدون مجلسی» خصوصا در ارتباط با سالگرد مرحوم فاطمی نبود:
* «دیپلماسی قدرتمند» مصدق مبالغهآمیز است.
*80 درصد مردم بیسواد و ناآگاه بودند اما «شهروند بودند که از ملیکردن نفت حمایت کردند»
*چرا مصدق در دولت بعد از 30 تیر مرحوم حسین نواب را وزیر خارجه کرد؟ چرا او استعفا کرد؟
*نگارنده با تأیید شور وطنپرستی و ضداستعماری مرحوم فاطمی به دلایل مندرج در یادداشت خود صلاحیت و تجربه او را در ارجاع مقام وزارت امور خارجه در 32سالگی تأیید نمیکنم.
* غرامت موضوع غیر قابل حلی نبود، مرحوم امینی در قرارداد پیمانکاری کنسرسیوم آن موضع را بدون فشاری به کشور پذیرفت و در سال 349 قرارداد 55-45 شد و چهار سال بعد هم پایان داده شد.
* تحمیل اقتصاد بدون نفت به جای امضای قرارداد متعارف و معقول و فشار به مردم ضرورتی نداشت و از استقلال ملی میکاست.
در صفحه اول «شرق» چهارشنبه، 21 آذر 1397، یادداشت مفصلی از آقای محمود نکوروح در پاسخ به نقد نگارنده درباره گفتوگوی قبلی مهندس محمد توسلی با «شرق» در باب بزرگداشت مرحوم سیدحسین فاطمی منتشر شده است. ضمن احترام به وفاداری مسلکی ایشان به جنبش ملی-مذهبی ایران، هرچند با برخی نکات اشارهشده موافق هستم؛ اما ارتباط موضوعی اغلب نکات یادداشت مذکور با یادداشت قبلی اینجانب برایم مبهم است. چهرههای فعالان سیاسی در نظر نگارنده، در جایگاه یک تحلیلگر سیاسی و تاریخی، انسانهایی هستند قابل نقد که تحلیلگر از دیدگاه خودش (که امری نسبی است) آنها را ارزیابی و بررسی میکند. بههمیندلیل آن چهرهها را «اسطورهای» نمیبیند، «انسانی» میبیند. به همین دلیل است که برایشان خط سبز و قرمز قائل نیست. میدانم که در کشور ما امر سیاسی گاه رنگ ستایشگونه و مرید و مرادی مییابد و شیفتگان و مریدان در منطق و کلیشههای مناسکی خود مراد را از نقد مبرا میدانند، خواه مصدق باشد یا رضاشاه یا هرکس دیگر. ازاینرو فلسفه پژوهشی آنان بر پایه تعهد به اثبات حقانیت مراد در همه امور است. تحلیلگر چنین تعهدی ندارد. آقای نکوروح معتقد است «اسطورهشدن بعد از مرگ در تاریخ کشورها به خاطر کاری بزرگ برای آن کشور است...».
ایراد ذکرشده در باب انتقاد نگارنده از اسطورهسازی را به حساب تفاوت دیدگاه و درک متفاوت از معنای اسطوره میگذارم. فکر میکردم اسطورهسازی موجب افسانهپردازی مانند نشستن در جای نماینده انگلیس در دادگاه لاهه و نوعی هاله نور میشود و حقایق درباره آنان را هم به همان اندازه عوامانه میکند. هرگز به ساحت مصدق درباره ملیکردن نفت و سایر خادمان ملی که حق به گردن کشور دارند، اهانتی روا نداشته و آنان را متصف به برچسب و دشنام نکردهام.اشاره به پیشینه تمدید قرارداد نفت و سوزاندن پرونده آن از سوی رضاشاه «به دلیل بیسوادی» و روی زمین نشاندن رجال و روی صندلی نشستن خودش که مرقوم داشته، ربطی به عرایض قبلی اینجانب و نیاز به پاسخ ندارد.اشاره به دخالت فروغی در رأی اعتماد گرفتن برای پادشاهی 19ساله از مجلس فرمایشی هم ربطی به یادداشت نگارنده ندارد؛ اما شاید این تذکر بیجا نباشد که برای شاه رأی اعتماد نمیگیرند، مرحوم فروغی برای خودش رأی اعتماد گرفت و با استعفای رضاشاه، ولیعهد 22ساله را برای ادای سوگند به مجلس برد.آقای نکوروح از اشاره نگارنده به دیپلماسی ایران در قضیه آذربایجان و دادگاه لاهه و قضیه نفت چنین نتیجه گرفتهاند
که «... یعنی شاه وظایف خود را به خوبی انجام داده است!». البته نوشته بودم: «با اینکه با توجه به دخالت مستقيم شاه و دربار نفوذ عملي دستگاه ديپلماسي قبل از انقلاب تحتالشعاع عملکرد مستقيم دربار بود...»؛ اما در جایگاه یک دیپلمات و کارشناس ضمن احترام به اهمیت جنبه داخلی ملیکردن نفت، برخلاف نظر مهندس توسلی برای آن جنبه «دیپلماسی قدرتمند» قائل نیستم. ضمنا مرحوم مصدق از نیویورک به قاهره رفت، نه از لاهه. رأی لاهه مقارن بود با قیام 30 تیر.مسائل نفت شمال و لایحه ممنوعیت هرگونه قرارداد نفت و خروج نیروهای شوروی ربطی به یادداشت اینجانب ندارد. درباره بیسوادی 80درصدی مردم اغلب روستانشین، منظورم از رعیتبودن التزام به اوامر خوانین در رأیدادن است که در انتخاباتی که دولت مصدق خودش انجام داد، نتیجه آن را دید. هنگام مشروطه 95 درصد مردم بیسواد و ناآگاه بودند و بههمیندلیل اینجانب بهعنوان نظری شخصی آن رخداد بزرگ را جنبش مینامم که طبقه رقیق نخبگان باسواد تهران و تبریز و رشت و اصفهان به شاه تحمیل کرد، نه انقلاب برخاسته از آگاهی نسبی طبقات فرودست که آنهم ربطی به یادداشت قبلی اینجانب ندارد. اشاره به اصلاح واپسگرایانه
قانون اساسی در 1327 (لابد منظور 1328 بود) که قوام نامه کوبندهای به شاه نوشت و مرحوم مصدق هم گویا بازگشت به قاجاریه نامیده بودند و ذکر مذاکرات تاریخی استوکس و باند سیدضیا و رشوه پنجهزارتومانی به هر وکیل که بنده آگاهی و سندی از این مطالب ندارم، ربطی به یادداشت اینجانب ندارد.به پیشنهاد مرحوم رحیمیان درباره نخستوزیری مصدق اشاره فرمودهاند که ربطی به یادداشت من ندارد. اما چون جناب مهندس توسلی به استناد تذکر کتبی مرحوم مصدق از مرحوم فاطمی به عنوان نخستین کسی که موضوع ملیکردن را مطرح کرد، نام برده بودند، عرض من این بود که این ادعا برای توجیه ارجاع مقام وزارت خارجه به ایشان بوده وگرنه نخستین کسی که ملیشدن را مطرح کرد، رحیمیان بود. آیا نبود؟بیان شده که مجلسی «بیانصافانه» گفته مصدق سیاسی نبود و حقوقدان بود. توضیح آنکه مهندس محمد توسلی در آن گفتوگو بیان کرده بود «دکتر مصدق نميخواست ذرهاي از منافع ملي ايران کوتاه بيايد». نگارنده نیز در جایگاه یک حقوقدان که خود را در درجه نخست دیپلمات حرفهای و سیاسی میداند، فکر کردم برای جناب «مهندس» توضیح بدهم که «منافع ملی» با «حقوق ملی» فرق میکند. نوشته بودم: «اما
دانش مصدق حقوقي بود نه سياسي. در مقام حقوقدان خواهان استيفاي کامل «حقوق ملت» ايران بود. شرافتمندانه است...» برای استیفای حقوق توانمندی لازم است وگرنه شکست میخورد و منافع ملی بر باد میرود آنچنان که در ترکمانچای با امضای عباس میرزای دلیر جد بزرگ دکتر مصدق رفت. آیا غیرمنصفانه است؟ شاید در نظر مهندسان باشد، اما کارشناس سیاسی به «منافع ملی» مینگرد و آن را حتی قربانی«حقوق ملی» نمیکند. ضمنا یارانی که مانع پذیرش پیشنهادهای عملی حل مسئله نفت شدند، مهندسان شریف مانند حسیبی بودند که بعدها به آمریکا مهاجرت کردند. آنان از اینکه نفت ایران غیر قابل جایگزین نیست، آگاه نبودند.یادداشت آقای محمود نکوروح به پایان رسید، اما جز درباره اسطورهسازی (غیر قابل انتقادسازی) از چهره انسانی «پاسخی به پرسشهای فریدون مجلسی» خصوصا در ارتباط با سالگرد مرحوم فاطمی نبود:
* «دیپلماسی قدرتمند» مصدق مبالغهآمیز است.
*80 درصد مردم بیسواد و ناآگاه بودند اما «شهروند بودند که از ملیکردن نفت حمایت کردند»
*چرا مصدق در دولت بعد از 30 تیر مرحوم حسین نواب را وزیر خارجه کرد؟ چرا او استعفا کرد؟
*نگارنده با تأیید شور وطنپرستی و ضداستعماری مرحوم فاطمی به دلایل مندرج در یادداشت خود صلاحیت و تجربه او را در ارجاع مقام وزارت امور خارجه در 32سالگی تأیید نمیکنم.
* غرامت موضوع غیر قابل حلی نبود، مرحوم امینی در قرارداد پیمانکاری کنسرسیوم آن موضع را بدون فشاری به کشور پذیرفت و در سال 349 قرارداد 55-45 شد و چهار سال بعد هم پایان داده شد.
* تحمیل اقتصاد بدون نفت به جای امضای قرارداد متعارف و معقول و فشار به مردم ضرورتی نداشت و از استقلال ملی میکاست.