صورت و بدن انسان در هزار سال بعد
عبدالرضا ناصرمقدسي. متخصص مغز و اعصاب
هزار سال بعد گونه هومو ساپينس چگونه خواهد بود؟ از نظر تکاملي چه تغييراتي پيدا خواهد کرد؟ آيا هنوز در نظر انسان هزار سال بعد، زيباييهاي بدن همان چيزي هستند که ما اکنون ميپسنديم؟ يا نه، ممکن است اندامي چون پا يا دست اندامهاي زائدي در نظر بیايند که انسانِ آن روزها سعي در حذف آن توسط جراحي پلاستيک براي هرچهزيباترکردن خود داشته باشد؟ وقتي به مجسمههاي يونان يا روم باستان نگاه ميکنيم از هر لحاظ معيارهاي زيبايي حتي امروزي را در خود مستتر دارند، اما فکر نميکنم چنين چيزي درباره انسان هزار سال بعد صادق باشد.
تحقيقات نشان ميدهد تکامل يا فرگشت موضوعي است که بهطور مستمر در حال تدوام و انجام است. حتي انسانهاي امروزي نيز بسته به شرايط و اقليمي که در آن زندگي ميکنند، تغيير يافتهاند. يکي از بهترين تحقيقات دراينباره مربوط به ساکنان ارتفاعات هيماليا است که توانستهاند خود را با شرايط کمبود اکسيژن در آن ارتفاعات بهخوبي وفق دهند.
پس يکي از موضوعاتي که ميتواند بيولوژي ما را تغيير دهد، تغيير شرايط اقليمي است. گرماي تابستان امسال که به اثر گلخانهاي داغ شهرت يافت، نشان ميدهد که اقليم بهشدت در حال تغيير است و اگر گونه هومو ساپينس بخواهد بقا يابد، بايد خود را همسو با اين تغييرات، تغيير دهد. توجه به اين موضوع، زمينهاي براي نظريهپردازي ايجاد کرده است. پس اولين سؤال اين خواهد بود که اقليم در هزار سال ديگر چگونه خواهد بود؟ آيا ممکن است زمين، ديگر محلي مناسب براي زندگي نباشد و گونه انسان مجبور به ترک آن و زندگي در سيارهاي دورتر با نور کمتر شود؟ در اين محيط بسيار متفاوت، بيشک انسانهايي که به وجود ميآيند، تفاوتهاي ماهوي با ما خواهند داشت. جاذبه، محيط پيراموني، ميزان اکسيژن موجود در اتمسفر فرضي و نوع غذاي مصرفي همه و همه از عواملي هستند که در آن محيط، متفاوت خواهند بود و همين تفاوت سبب ميشود انساني که در آنجا رشد ميکند، با ما بسيار متفاوت باشد. اتفاقا اين موضوع، سوژه پيشبينيهاي هنرمند و محققي با نام نيکولاي لام شده است. او اين سؤال را دنبال ميكند که در 100 هزار سال بعد انسانها به چه شکلي خواهند بود. آنچه او متصور ميشود چندان
تفاوتي با آدمهاي فضايي فيلم برخورد نزديک از نوع سوم اسپيلبرگ ندارد: انسانهايي با چشماني بزرگ، پوستهايي رنگين و پيشانياي بزرگ. در واقع او استدلال ميکند که در آينده، دو موضوع، اساس اين تغييرات خواهند بود؛ اولينِ آن تغيير بارز در محيط اطراف ما و آنچه بهعنوان اکولوژي ما محسوب ميشود و دومين آن کنترل بهتر و شديدتري است که انسان بر بيولوژي خود براساس تکنولوژيهايي مانند مهندسي ژنتيک پيدا خواهد کرد.
در وهله اول بهدليل بزرگشدن مغز ما، پيشانيها نيز برجستهتر و بزرگتر خواهد شد. به نظر ميرسد اين موضوع ادامه روند عادي تکاملي سَرده هومو محسوب شود. لوب پيشاني در عرصه تکامل انسان نقش مهمي دارد. از لوب پيشاني با عنوان لوب تمدني نيز ياد ميشود، زيرا بسياري از عملکردهاي عالي انسان مانند زبان و نيز عملکرد اجرائي انسان مربوط به اين لوب است. به غير از بزرگترشدن پيشاني، اتفاق ديگري نيز براي انسان خواهد افتاد. با تغيير محيط زيست زمين، افزايش جمعيت و کمبود منابع غذايي، انسان مجبور ميشود به سيارههاي ديگر با نور کمتر مهاجرت كند. زندگي در نور کمتر سبب ميشود چشمهاي بزرگتري داشته باشيم، چشمهايي که بتوانند نور بيشتري را جذب كنند.
همين لزوم جذب نور بيشتر سبب ميشود رنگدانههاي پوستي ما نيز تغيير يافته و تيرهتر شود. بنا به گفته اين محقق، البته زيبايي هنوز در کانون توجه انسان است. بنابراين والدين با کمک دستکاريهاي ژنتيکي به دنبال فرزنداني هستند که در صورت و بدن، تقارن بيشتري داشته باشند و درعينحال بينيهاي مستقيمتري داشته باشند. اما اين صرفا گوشه کمي از اتفاقاتي است که ميتواند بهعنوان آيندههاي محتمل در کمين نوع انسان و فرگشت او باشد. در واقع همانطورکه ذکر شد اين فقط تکامل بيولوژيک نيست که ساختار هويتي انسان را تغيير خواهد داد. مهندسي ژنتيک و نيز مفهوم ترابشريت يا انسان- ماشين جزء موضوعات بسيار مهمي هستند که چهره انسان را تغيير خواهند داد.
به نظر ميرسد اين حيطههاي جديد که توسط خود انسان در حال شکلگرفتن هستند مورفولوژي او را نيز بهشدت تغيير خواهند داد. ترکيب انسان- ماشين ابتدا در عرصه پزشکي ظهور کرد. انسان از تکنولوژي براي بهترکردن نقصهاي بدني خود استفاده کرد. از پروتزها براي جايگزيني پا و دست آسيبديده استفاده شد و حتي اين پروتزها به درون بدن انسان نيز رسوخ کردند. اما چيزي نگذشت که اين سؤال براي انسان پديد آمد که آيا ميتوان از پروتزها براي ارتقاي شرايط خود استفاده کرد؟ مثلا حس شنوايي يا بينايي را ارتقا بخشيد تا دنيا را به شکلي ديگر و با دقتي بيشتر ديد؟ همين سؤال باني مفهومي به نام ترابشريت شده است که ميتوان از آن بهعنوان مقدمهاي براي سايبورگها ياد كرد. اکنون ديگر سايبورگها محدود به فيلمهاي علمي-تخيلي نيستند. بلکه سايبورگها بهعنوان واقعيتي شناخته ميشوند که بسيار زودتر از آنچه فکر ميکنيم فراگير خواهند شد. در اين صورت فرگشت و تکامل انسان بسيار فراتر از تغييرات بيولوژيک ناشي از تغيير اقليم خواهد بود. شايد سايبورگها بتوانند در برابر تغييرات اقليمي مقاومت کنند. اينها تواناييهايي است که انسان- ماشين ميتواند به گونه هومو
ساپينس ببخشد و بهطورکلي آن را از روند معمول تکامل بيولوژيکي جدا کند و ما اصلا آنچه را درباره رشد پيشاني يا تغيير رنگدانههاي پوستي گفتيم، شاهد نباشيم.
هزار سال بعد گونه هومو ساپينس چگونه خواهد بود؟ از نظر تکاملي چه تغييراتي پيدا خواهد کرد؟ آيا هنوز در نظر انسان هزار سال بعد، زيباييهاي بدن همان چيزي هستند که ما اکنون ميپسنديم؟ يا نه، ممکن است اندامي چون پا يا دست اندامهاي زائدي در نظر بیايند که انسانِ آن روزها سعي در حذف آن توسط جراحي پلاستيک براي هرچهزيباترکردن خود داشته باشد؟ وقتي به مجسمههاي يونان يا روم باستان نگاه ميکنيم از هر لحاظ معيارهاي زيبايي حتي امروزي را در خود مستتر دارند، اما فکر نميکنم چنين چيزي درباره انسان هزار سال بعد صادق باشد.
تحقيقات نشان ميدهد تکامل يا فرگشت موضوعي است که بهطور مستمر در حال تدوام و انجام است. حتي انسانهاي امروزي نيز بسته به شرايط و اقليمي که در آن زندگي ميکنند، تغيير يافتهاند. يکي از بهترين تحقيقات دراينباره مربوط به ساکنان ارتفاعات هيماليا است که توانستهاند خود را با شرايط کمبود اکسيژن در آن ارتفاعات بهخوبي وفق دهند.
پس يکي از موضوعاتي که ميتواند بيولوژي ما را تغيير دهد، تغيير شرايط اقليمي است. گرماي تابستان امسال که به اثر گلخانهاي داغ شهرت يافت، نشان ميدهد که اقليم بهشدت در حال تغيير است و اگر گونه هومو ساپينس بخواهد بقا يابد، بايد خود را همسو با اين تغييرات، تغيير دهد. توجه به اين موضوع، زمينهاي براي نظريهپردازي ايجاد کرده است. پس اولين سؤال اين خواهد بود که اقليم در هزار سال ديگر چگونه خواهد بود؟ آيا ممکن است زمين، ديگر محلي مناسب براي زندگي نباشد و گونه انسان مجبور به ترک آن و زندگي در سيارهاي دورتر با نور کمتر شود؟ در اين محيط بسيار متفاوت، بيشک انسانهايي که به وجود ميآيند، تفاوتهاي ماهوي با ما خواهند داشت. جاذبه، محيط پيراموني، ميزان اکسيژن موجود در اتمسفر فرضي و نوع غذاي مصرفي همه و همه از عواملي هستند که در آن محيط، متفاوت خواهند بود و همين تفاوت سبب ميشود انساني که در آنجا رشد ميکند، با ما بسيار متفاوت باشد. اتفاقا اين موضوع، سوژه پيشبينيهاي هنرمند و محققي با نام نيکولاي لام شده است. او اين سؤال را دنبال ميكند که در 100 هزار سال بعد انسانها به چه شکلي خواهند بود. آنچه او متصور ميشود چندان
تفاوتي با آدمهاي فضايي فيلم برخورد نزديک از نوع سوم اسپيلبرگ ندارد: انسانهايي با چشماني بزرگ، پوستهايي رنگين و پيشانياي بزرگ. در واقع او استدلال ميکند که در آينده، دو موضوع، اساس اين تغييرات خواهند بود؛ اولينِ آن تغيير بارز در محيط اطراف ما و آنچه بهعنوان اکولوژي ما محسوب ميشود و دومين آن کنترل بهتر و شديدتري است که انسان بر بيولوژي خود براساس تکنولوژيهايي مانند مهندسي ژنتيک پيدا خواهد کرد.
در وهله اول بهدليل بزرگشدن مغز ما، پيشانيها نيز برجستهتر و بزرگتر خواهد شد. به نظر ميرسد اين موضوع ادامه روند عادي تکاملي سَرده هومو محسوب شود. لوب پيشاني در عرصه تکامل انسان نقش مهمي دارد. از لوب پيشاني با عنوان لوب تمدني نيز ياد ميشود، زيرا بسياري از عملکردهاي عالي انسان مانند زبان و نيز عملکرد اجرائي انسان مربوط به اين لوب است. به غير از بزرگترشدن پيشاني، اتفاق ديگري نيز براي انسان خواهد افتاد. با تغيير محيط زيست زمين، افزايش جمعيت و کمبود منابع غذايي، انسان مجبور ميشود به سيارههاي ديگر با نور کمتر مهاجرت كند. زندگي در نور کمتر سبب ميشود چشمهاي بزرگتري داشته باشيم، چشمهايي که بتوانند نور بيشتري را جذب كنند.
همين لزوم جذب نور بيشتر سبب ميشود رنگدانههاي پوستي ما نيز تغيير يافته و تيرهتر شود. بنا به گفته اين محقق، البته زيبايي هنوز در کانون توجه انسان است. بنابراين والدين با کمک دستکاريهاي ژنتيکي به دنبال فرزنداني هستند که در صورت و بدن، تقارن بيشتري داشته باشند و درعينحال بينيهاي مستقيمتري داشته باشند. اما اين صرفا گوشه کمي از اتفاقاتي است که ميتواند بهعنوان آيندههاي محتمل در کمين نوع انسان و فرگشت او باشد. در واقع همانطورکه ذکر شد اين فقط تکامل بيولوژيک نيست که ساختار هويتي انسان را تغيير خواهد داد. مهندسي ژنتيک و نيز مفهوم ترابشريت يا انسان- ماشين جزء موضوعات بسيار مهمي هستند که چهره انسان را تغيير خواهند داد.
به نظر ميرسد اين حيطههاي جديد که توسط خود انسان در حال شکلگرفتن هستند مورفولوژي او را نيز بهشدت تغيير خواهند داد. ترکيب انسان- ماشين ابتدا در عرصه پزشکي ظهور کرد. انسان از تکنولوژي براي بهترکردن نقصهاي بدني خود استفاده کرد. از پروتزها براي جايگزيني پا و دست آسيبديده استفاده شد و حتي اين پروتزها به درون بدن انسان نيز رسوخ کردند. اما چيزي نگذشت که اين سؤال براي انسان پديد آمد که آيا ميتوان از پروتزها براي ارتقاي شرايط خود استفاده کرد؟ مثلا حس شنوايي يا بينايي را ارتقا بخشيد تا دنيا را به شکلي ديگر و با دقتي بيشتر ديد؟ همين سؤال باني مفهومي به نام ترابشريت شده است که ميتوان از آن بهعنوان مقدمهاي براي سايبورگها ياد كرد. اکنون ديگر سايبورگها محدود به فيلمهاي علمي-تخيلي نيستند. بلکه سايبورگها بهعنوان واقعيتي شناخته ميشوند که بسيار زودتر از آنچه فکر ميکنيم فراگير خواهند شد. در اين صورت فرگشت و تکامل انسان بسيار فراتر از تغييرات بيولوژيک ناشي از تغيير اقليم خواهد بود. شايد سايبورگها بتوانند در برابر تغييرات اقليمي مقاومت کنند. اينها تواناييهايي است که انسان- ماشين ميتواند به گونه هومو
ساپينس ببخشد و بهطورکلي آن را از روند معمول تکامل بيولوژيکي جدا کند و ما اصلا آنچه را درباره رشد پيشاني يا تغيير رنگدانههاي پوستي گفتيم، شاهد نباشيم.