آب خزر در جيب سمنانيها
پوریا عالمی
در پي سخنراني رئيسجمهور در سمنان و پذيرش انتقال آب خزر به اين استان، نمايندگان مازندران واکنشهاي مختلفي نشان دادند.
واکنشهاي مختلف به واکنش نمايندگان به رئيسجمهور
يک پيرمرد بازنشسته در مترو: دادا، اين رئيسجمهور مملکته که باشه، رفته شهرشون، همشهريها گفتند آب قطعه، گفته آب از خزر مياريم. چيزي نشده که حالا.
يک همشهري: اگه رئيسجمهور بوديد چيکار ميکرديد؟ من خودم رئيسجمهور نيستم، هر روز به همشهريام قول ميدم گردوخاک خوزستان رو جارو کنم بريزم تهران که بره تو چشموچالشون. بعد با ابرها شهر رو گردگيري کنم. بعد اقيانوس اطلس رو بردارم بيارم بزنم تنگ رودخونه کارون. تيم ملي برزيل رو هم بيام مستقر کنم لب کارون... چه گلبارون...
محمود احمدينژاد (يک فعال اينترنتي): آقاي رئيسجمهور جاي اينکه آب رو بخوان بريزن همون...، دستهگل به آب ندن. مردم... بهار... من... قشنگا... (به دوربين لبخند ميزند).
صادق زيباکلام: ما در وضعيتي بهسر ميبريم که رئيسجمهور مملکت اختيار آبش را هم ندارد، درحاليکه رضاشاه آب را ميبست به خيک آبدوغخيار و کسي هم جرئت نداشت شير را ببندد.
يك نماينده مجلس: من چندتا فيش دارم که اگر اينها رو منتشر کنم، آب منزل رئيسجمهور را قطع ميکنند. رئيسجمهور جاي آب خزر، آب منزلش را پرداخت کند که قطع نشود.
مشايي و ثمرههاشمي: همه ايدههاي ما را رو هوا زدند. اين ايده که آب خليجفارس را بياوريم کوير، خندهدار بود، اما اينکه آب خزر را بياورند سمنان، کارشناسيشده است؟ فقط گل رزهاي مديريتي ما خار دارد و ميرود توي دست مردم؟
جمعبندي: سوفيا... عشقم... از قديم گفتند سنگ بزرگ علامت نزدن است. آب بزرگ علامت نريختن!
عاشق سنگريزه تو؛ ميدون دوم
در پي سخنراني رئيسجمهور در سمنان و پذيرش انتقال آب خزر به اين استان، نمايندگان مازندران واکنشهاي مختلفي نشان دادند.
واکنشهاي مختلف به واکنش نمايندگان به رئيسجمهور
يک پيرمرد بازنشسته در مترو: دادا، اين رئيسجمهور مملکته که باشه، رفته شهرشون، همشهريها گفتند آب قطعه، گفته آب از خزر مياريم. چيزي نشده که حالا.
يک همشهري: اگه رئيسجمهور بوديد چيکار ميکرديد؟ من خودم رئيسجمهور نيستم، هر روز به همشهريام قول ميدم گردوخاک خوزستان رو جارو کنم بريزم تهران که بره تو چشموچالشون. بعد با ابرها شهر رو گردگيري کنم. بعد اقيانوس اطلس رو بردارم بيارم بزنم تنگ رودخونه کارون. تيم ملي برزيل رو هم بيام مستقر کنم لب کارون... چه گلبارون...
محمود احمدينژاد (يک فعال اينترنتي): آقاي رئيسجمهور جاي اينکه آب رو بخوان بريزن همون...، دستهگل به آب ندن. مردم... بهار... من... قشنگا... (به دوربين لبخند ميزند).
صادق زيباکلام: ما در وضعيتي بهسر ميبريم که رئيسجمهور مملکت اختيار آبش را هم ندارد، درحاليکه رضاشاه آب را ميبست به خيک آبدوغخيار و کسي هم جرئت نداشت شير را ببندد.
يك نماينده مجلس: من چندتا فيش دارم که اگر اينها رو منتشر کنم، آب منزل رئيسجمهور را قطع ميکنند. رئيسجمهور جاي آب خزر، آب منزلش را پرداخت کند که قطع نشود.
مشايي و ثمرههاشمي: همه ايدههاي ما را رو هوا زدند. اين ايده که آب خليجفارس را بياوريم کوير، خندهدار بود، اما اينکه آب خزر را بياورند سمنان، کارشناسيشده است؟ فقط گل رزهاي مديريتي ما خار دارد و ميرود توي دست مردم؟
جمعبندي: سوفيا... عشقم... از قديم گفتند سنگ بزرگ علامت نزدن است. آب بزرگ علامت نريختن!
عاشق سنگريزه تو؛ ميدون دوم