تبعات برچیدنِ بساط دستفروشان کتاب
احمد غلامی
شرق: انبارهای پُر از کتاب. انبوه کتابهای انباشته روی هم که در تصویر تلی از کتاب را نمایش میدهد که گویا در انتظار بازیافتاند. این تصاویری است که از انبارهای کشفشده چاپ کتابهای غیرقانونی در دست است. در این میان خبری از چهرههای خسته و فرسوده دستفروشان کتاب و بساطشان در گذر انقلاب و دیگر جاها نیست. عزمِ جزم برخی ناشران و وزارت ارشاد و نهادهای امنیتی برای برچیدنِ بساط دستفروشی کتاب، تَر و خشک را میسوزاند و اگر این طرح به سرانجام برسد، نتیجه آن حذفِ آثاری است که یا فراموش شده و یا در هزارتوی اخذ مجوز ماندهاند. ازدسترفتن شغل عدهای از دستفروشان که ناگزیر به این بازی تن دادهاند نیز از تبعات این اقدامات است. علیرضا رئیسدانایی، مدیر نشر نگاه که از بزرگترین ناشران خسراندیده از فروش غیرقانونی کتابها، خاصه آثار بزرگان ادبیات معاصر ما است، این تبعات ناخواسته را میپذیرد اما از بیکاریِ کارگران نشر و نابودی نشر ایران میگوید. احمد غلامی، روزنامهنگار و نویسنده در گفتوگوی پیشرو بر جنبههایی از این اقدامات اشاره میکند. این مباحثه را در ادامه میخوانید.
بحث تداخلِ كار دستفروشان كتاب با ناشران و تأثیر آن بر فروش کتاب، اخيرا ابعاد تازهاي پيدا كرده و با عنوان «قاچاق كتاب» مطرح شده است. اين تأثيري كه ناشران از آن ميگويند، چگونه است و دقيقا چه نقشي در فروش کتاب دارد كه به اين عزم جدي براي از سر راه برداشتنِ آنان منجر شده است؟
بساطهاي كتابفروشي حدود دو دهه است كه وجود دارند و بهمرور و در طول اين سالها شروع كردند به چاپكردن كتاب و اوج اين موضوع به دو سه سال اخير مربوط است. تا پيش از اين چاپ «ريسو» اينقدر فراگير نبود اما حالا فراگير شده. تا چند ماه پيش، پيش از اينكه انبار دستفروشان كشف شود، تصور ما اين بود كه مثلا از كتاب «شوهر آهو خانم» يا «شازده كوچولو» ده يا بيست نسخه چاپ ميكنند و ميفروشند. يا تصور ميكرديم كه كار آنها كاري معمول است و كتابهايي را كه در خارج از ايران منتشر ميشوند، بهصورت محدود چاپ ميكنند و ميفروشند. ما براي كتابهايمان در روزنامهها و مجلهها آگهي ميدهيم، اما ميديديم تبليغات ما در فروش اين كتابها هيچ تأثيري ندارد. بعد به ما گفتند كه مثلا «شازده كوچولو» را در دههزار نسخه چاپ كردهاند و به هر بساطي صد نسخه دادهاند. ما مدام پول آگهي ميداديم و تبليغات را ما انجام ميداديم اما دستفروشها سودش را ميبردند. پس در طول زمان كار انتشار و فروش غيرقانوني كتاب وسيعتر شده و هيچ نهادي هم مانع آنها نشده است. نه دولت برخوردي با دستفروشان كرده و نه ناشران و نه نهادهاي امنيتي. اگر در ابتدا دَه بساط كتابفروشي
بود بهمرور تعدادشان بيشتر شد، حالا ميگويند برخي از آنها نهصد بساط كتابفروشي دارند و آنقدر فراگير شدهاند كه جلوگيري از اين اتفاق خيلي سخت شده است. در وزارت ارشاد و اتحاديههاي ناشران جلسات متعددي تشكيل شد و بهرغم اينكه ميگفتند با بساطيهاي كتاب برخورد ميكنند، در عمل هيچ اتفاقي نميافتاد. در يكي دو ماه اخير اوضاع فروش ناشران بحرانيتر از هميشه شده و پخشهاي كتاب در آستانه تعطيلي هستند. چاپ غيرقانوني كتاب و بساطهاي دستفروشي باعث شدهاند تا بسياري از ناشران از چرخه توليد خارج شوند و ديگر نميتوانند كتابي چاپ كنند. ما از قوه قضائيه و پليس خواستيم كه به اين موضوع ورود كنند و آنها هم همكاري كردند و در خيابان نوفلاح يكي از انبارهاي آنها را كشف كردند. وقتي به انبار چهارطبقه وارد شديم همه وحشت كرديم. تقريبا بهاندازه تمام كتابهاي نشر «نگاه» در آنجا كتاب وجود داشت. اينجا را توقيف كرديم، فردا باز ديديم كه همان كتابها كنار خيابان فروخته ميشوند. پيگيري كرديم و متوجه شديم كه انبار بزرگ ديگري در خيابان جمالزاده وجود دارد. اين انبار از قبلي هم وحشتناكتر بود. مثلا كتاب دوجلدي «تاريخ مشروطه ايران» احمد كسروي را
دَه هزار نسخه چاپ كردهاند. پنج روز تمام طول كشيد تا چيزي حدود هفتاد نيسان و چندين بنز خاور كتاب از آنجا خارج كرديم. بعد از اين دوباره ديديم كه كتابها در بساطيها فروخته ميشوند. پيگيري كرديم و باز متوجه شديم كه انبار ديگري در ميدان سپاه وجود دارد. با همكاري نهادهاي امنیتی به آنجا رفتيم و ديديم كتابها در آنجا هم هست. آنجا هم تخليه شد اما باز ماجرا تمام نشد. بعد انبار ديگري حوالي ميدان امام حسين كشف شد و در آنجا هم موارد عجيبي وجود داشت. مثلا از «آناكارنينا»ي دوجلدي دو هزار نسخه در آنجا وجود داشت و از كتاب «نبرد من» هيتلر حدود سه هزار نسخه. كنار همان انبار هم يك انبار ديگر كتاب وجود داشت.
يعني معتقديد كه فروش كتاب در دستفروشيها بهصورت سازماندهيشده صورت میگیرد؟
بله، اينها طراح و حروفچين دارند و خودشان به ناشر بدل شدهاند، كتاب توليد ميكنند و كتابهايشان را هم پخش ميكنند. در انبار يكي از اين افراد دستگيرشده، هشت ميليارد تومان كتاب توقيف شده است. اين فرد با هشتاد ميليون تومان وثيقه آزاد شده است. امروز ناشران براي خريد كاغذ با مشكل مالي روبهرو شدهاند اما همين فرد چندين برابر ناشران كاغذ ميخرد. برخي از اين افراد چندين مجوز نشر هم دارند. اينها به برخي از مأموران شهرداري هم پول ميدهند تا با بساطهايشان برخورد نشود. امروز بساط كتاب در تهران آنقدر گسترده شده است كه برخورد با آن دشوار شده و در شهرهاي ديگر مثل مشهد، قم، شيراز، اصفهان و... هم بساط كتاب ديده ميشود. اينها صنف ما را ورشكسته كردهاند.
انتقاد شما بيشتر متوجهِ ناشران خودسري است كه از اين راه كسب سود ميكنند. اما ماجرا همينجا تمام نميشود. مشكلي كه وجود دارد اين است كه شما با يك تضاد روبهرو هستيد. در فضايي که بيكاري بيداد ميكند، عمده اين بساطيها از اقشار آسيبپذير و مستضعف هستند و از راهِ دستفروشي كتاب روزگار ميگذرانند. با اين وجهِ ماجرا چگونه ميخواهيد مواجه شويد؟
اين مسئله مربوط به شرايط اقتصادي امروز است كه من به آن ورود نميكنم. اما ليتوگرافها، چاپخانهها، كاغذفروشها، طراحان، صحافها و ناشران درگير اين مسئله شدهاند و امروز همه اين اصناف اوضاعي بحراني دارند و از طرفي بسياري از چاپخانهها تعطيل شدهاند و كارگرانشان بيكار شدهاند. خيلي از ناشران هم تعطيل شدهاند و بسياري از همكاران ما هم بيكار شدهاند.
پس شما معتقديد افرادي كه مافياي قاچاق كتاب هستند از فقرِ دستفروشان استفاده ميكنند و درنهايت هم چيز چندانی عايد دستفروشان نميشود.
به هرحال همين دستفروشان هم منافعي دارند كه وارد اين كار ميشوند. اينها خوب ميفروشند و يكي از شگردهايشان پنجاهدرصد تخفيف است. شگرد ديگرشان اين است كه به مردم ميگويند كتابهاي ما سانسورنشده هستند، در حالي كه مثلا از كتابهاي «چشمهايش» و «شوهر آهوخانم» و «شازده كوچولو» كه ما منتشر كردهايم يك واو هم كم نشده است، اما اين كتابها در بساطيها فروخته ميشوند و فروشندههايشان مدعياند كه كتاب آنها براي قبل از انقلاب است و سانسور نشده است. در دوره احمدينژاد حوزه كتاب را قلعوقمع كردند و اين موضوع اعتماد مردم را خدشهدار كرد و باعث شد كه دستفروشها رشد كردند. امروز در شهرستانها دستفروشها غوغا ميكنند. در تهران هم در مترو به اينها جا دادهاند. يا در ميدان ونك پارچه زدهاند كه با همكاري شهرداري تهران كتابها با پنجاهدرصد تخفيف فروخته ميشوند، بخشي از اين مسئله حتي به كتابفروشيها رسوخ كرده است. در چاپ برخي از كتابها نميتوانيم تشخيص دهيم كتاب براي چه كسي است. كتابي اينجا دارم كه روي جلدش نوشته شده «كلمات» سارتر با ترجمه رضا سيدحسيني؛ ولي در كتاب نوشته شده كه مترجم حسينقلي جواهرچي است و چاپ آن به قبل از
انقلاب برميگردد. يا مثلا «دنياي سوفي» را منتشر كردهاند و نام داريوش آشوري را بهعنوان مترجم روي جلدش زدهاند، درحالي كه آشوري اصلا اين كتاب را ترجمه نكرده. بخشي از اين كتابها با نام نشر «گردون» به چاپ رسيدهاند، درحاليكه گردون اصلا اين كتابها را منتشر نكرده است.
همه اينها بهجاي خود قابل بحث است، اما اين موارد كه از عهده دستفروشِ كنار خيابان برنميآيد!
اينها كار همين ناشران غيرقانوني است. كسي كه با اين حجم زياد كتاب چاپ ميكند امروز ديگر مشاور دارد. توليد مگر كار يكي دو نفر است؟ اينها دفتر و كارمند و چاپخانه و... دارند.
درستتر نيست بهجاي برخورد با دستفروشها، به ليدر اين جريانها فشار آورده شود. دستفروشي شغلی از سر ناچاري است.
ما چهكار ميتوانيم بكنيم! ما و كارگران ما بيكار شدهاند. چاره ما چيست؟
ناشران كساني را كه كتابها را بدون مجوز چاپ ميكنند «سارق» ميخوانند، همينجا مسئله ديگري مطرح ميشود. ناشران ما هم هزينهاي براي كپيرايت پرداخت نميكنند و كتابها در ايران بدون لحاظِ حقوق معنوي و مالكيت فكري منتشر ميشوند. بهعبارتي ميتوان ادعا كرد كاري را كه دستفروشان با كتابهاي تألیفی ميكنند، ناشران هم با آثار غيرفارسي انجام ميدهند.
کتاب «صدسال تنهايي» را در نظر بگيريد. اين كتاب را ما ترجمه و منتشر كردهايم. ما به مترجم و ويراستار حقالتألیف دادهايم و كتاب را طراحي و منتشر كردهايم. اينها همين كتاب ما را غيرقانوني منتشر ميكنند و ميفروشند. اين مسئله ارتباطي با كپيرايت ندارد. ضمنا كتابهايي كه در خارج از ايران منتشر ميشود پنج درصد از كتابهايي را كه در بساطيها به فروش ميروند، تشكيل ميدهد. نودوپنج درصد كتاب دستفروشان كتابهايي است كه ناشران ما منتشر كردهاند. اين حرف كه ما ميخواهيم جلوي آزادي بيان را بگيريم، فقط براي انحراف افكار عمومي زده ميشود. كتابهاي غلامحسين ساعدي امروز كپيرايت ندارد. اما ناشران غيرقانوني همان كتابي را كه ما منتشر كردهايم چاپ ميكنند و ميفروشند. اين چه ربطي به آزادي بيان دارد؟
بحث من درباره كتابهاي خارجي بود كه در اينجا بدون كپيرايت ترجمه و منتشر ميشوند...
ما از خدا ميخواهيم كه عضو كپيرايت شويم و دولت بايد اين را بپذيرد. اما در همين شرايط هم ما به مترجم و ويراستار و طراح پول ميدهيم تا كتاب منتشر شود. مسئله اين است كه مثلا انتشارات «نگاه» بيش از سه هزار عنوان كتاب منتشر كرده و پنجاه عنوان آن پرفروش است. دقيقا همين كتابهاي پرفروش ما هستند كه غيرقانوني چاپ ميشوند و در دستفروشيها به فروش ميرسند. چرا كتابهاي كمفروش ما در اين بساطيها ديده نميشود؟
درباره آزادي بيان، اقدام شما تبعاتي دارد كه ناشران هم ميپردازند. از تبعات ناخواسته آن ميتواند كمك به سانسور يا آسيبزدن به قشري باشد كه از اين راه گذران زندگي ميكنند. تردیدی نیست بخشي از كتابهايي را كه کنار خیابان فروخته ميشود، ناشران قانوني چاپ نميكنند و تنها در بساط دستفروشان پیدا میشود.
من كاملا مخالف حرف شما هستم. ما هيچ اعتقادي به سانسور نداريم. امسال در نمايشگاه كتاب فرانكفورت من از ناشر افغانستاني درباره سانسور پرسيدم و او گفت يعني چه؟ در افغانستان كتاب سانسور نميشود و بعد از چاپ اگر احيانا مسئلهاي پيش آمد و شاكي خصوصي شكايتي كرد جلوي انتشار آن كتاب را ميگيرند. ما ناشران مانندِ نشر ني، مركز، ققنوس، چشمه، نگاه و ثالث، اعتقادي به سانسور نداريم. ما معتقديم كه در چارچوب قانون اساسي بايد بتوانيم كتاب منتشر كنيم. آنها كه ميگويند ما با برخورد با چاپ غيرقانونيِ كتاب ميخواهيم به سانسور دامن بزنيم فقط افكار را منحرف ميكنند. ما چهكاره هستيم كه بخواهيم سانسور كنيم!
با برچیدن بساطِ دستفروشان، اين نوع كتابها هم از چاپ بازميمانند. شما مشكلي با فروش كتابهايي كه ناشران ايراني چاپ نميكنند، نداريد؟
نَه. اگر كتابي كه در خارج از ايران چاپ شده كنار خيابان فروخته شود ما بهعنوان ناشر چهكاره هستيم كه بخواهيم جلوي آن را بگيريم! بحث ما اين است كه اينها با چاپ و فروش غيرقانوني كتابهاي ما ،شغل ما را در معرض نابودي قرار دادهاند. تا چند ماه پيش ما فكر ميكرديم مردم كتاب نميخرند. اما وقتي كتابهاي زيادي را در انبارهاي غيرقانوني ديديم فهميدم اين كتابها فروش ميروند. امروز نظر من و همكارانم تغيير كرده و معتقديم مردم كتاب ميخرند. اگر نميخرند چرا اين كتابها در تيراژهاي بالا غيرقانوني چاپ شدهاند؟ كتابهايي كه ما جرئت نميكنيم با تيراژ هزار نسخه چاپ كنيم، اينها در پنج هزار نسخه چاپ ميكنند.
در اين بين تكليف كتابهايي كه اجازه انتشار نميگيرند، يا آثار نويسندگانی كه وارث ندارند يا با مرور زمان از شمولِ قوانين حق مالكيت معنوي خارج شدند، چيست؟
دولت بايد سعهصدر بيشتري نشان دهد و اجازه دهد اين كتابها چاپ شوند.
مثلا برخي از كتابهاي براهني يا آثار نعلبنديان اجازه انتشار ندارند، يا آثار نعلبنديان وارثي ندارد و كسي مدعي آنها نيست. تكليف اين آثار چيست؟
در مورد رضا براهني سوءتفاهمي وجود دارد. من فكر ميكنم كه اتفاقا اگر آثار رضا براهني منتشر شوند به نفع کشور است. افشاگري زمان شاه و زندانهاي شاه است، اما سوءتفاهمي در يك ادارهاي يا دستگاهي پيش آمده كه اجازه نميدهند آثارش منتشر شود. مدت كوتاهي در سال 88 اجازه دادند تا برخي از كتابهاي براهني را منتشر كنيم. با چاپ اين كتابها چه اتفاقي افتاد؟ هيچكس نميگويد كه من اين كتابها را خواندم و دزد و آدمكش و اختلاسگر شدم. اگر اجازه ميدادند كه كتابهاي خوب به چاپ برسند و خوانده شوند، امروز اين همه اختلاسگر در كشور نداشتيم.
با اين حرف شما موافقم، اما ميخواهم بگويم كه از تبعات مهم كار شما اين است كه مردم را از خواندن بخشي از اين آثار كه اجازه انتشار ندارند محروم ميكنيد.
اين كتابها از كانال غيرقانوني منتشر شدند و خوب فروختند و همين موضوع باعث شد كه به سراغ انتشار غيرقانوني كتابهاي ما هم بيايند.
با اين كار بخشي از ادبيات و تاريخ ما حذف ميشود. يعني از يك طرف دولت اجازه انتشار اين آثار را نميدهد و از طرفی شما فشار ميآوريد كه ايندست كتابها چاپ نشود.
خب ما بايد به دولت هم فشار بياوريم كه اجازه چاپ آن كتابها را هم بدهند. مشكل ما اين است كه عدهاي تنگنظرانه برخورد ميكنند و اعتماد مردم به كتابهاي ما از بين ميرود. من پيشتر هم گفتم كه علت رواج دستفروشيها سختگيريهاي بيموردي است كه در دولت احمدينژاد اتفاق افتاد و بيجهت اجازه انتشار كتابها را ندادند.
چرا ناشراني كه امروز چنين عزم و اتحادي براي مقابله بافروش غيرقانوني کتابها دارند، اين عزم و اتحاد را براي ازبينرفتن سانسور به کار نمیگیرند؟
متأسفانه در صنف ما تشتت وجود دارد و اين به كار ما ضربه زده است. اجازه بخشي از كتابهاي ما خارج از ارشاد بايد داده شود و اين هم يكي از مشكلات ما است. بايد آنهايي كه گرداننده دولت هستند به اين نتيجه برسند كه كتاب نهتنها لطمهاي به كشور ما نميزند، بلكه باعث ارتقاي فرهنگ ما ميشود. آخر كدام نويسنده مطرح جامعه ما دزد و آدمكش و اختلاسگر است!
از تبعات مهم كار شما ميتواند همراهي با سانسور تلقي شود، این تبعات ناخواسته را قبول داريد؟
تبعات اين كار را من قبول دارم، اما سؤالم اين است كه چه كاري بايد بكنيم؟ بله، تبعاتي هم دارد. اما ما بايد افشاگري كنيم و توضيح دهيم. بايد با ارشاد هم صحبت شود و با آدمهاي ناپيدايي هم كه در حوزه كتاب و مجوز كتاب نقش دارند بايد صحبت شود.
بايد از ارشاد بخواهيد و از آزادي بيان و انتشار بدون سانسور دفاع كنيد.
خب ما از ارشاد میخواهیم و قرار است كه با آنها هم جلسه بگذاريم. متأسفم كه اين را ميگويم اما گاهي اين مسئله از اراده ارشاد هم خارج است. آنان كه تصميم ميگيرند كتابها منتشر نشوند، مسبب و مروج این وضعيت كتاب شدهاند.
مسئله ديگر اين است كه برخی معتقدند طرحِ اين بحث با چنين حجم تبلیغاتی در زمان فعلي چندان هم بیارتباط با انتخابات اتحاديه ناشران و كتابفروشان نیست.
واقعا هيچ ربطي ندارد. آنهايي كه اين حرف را ميزنند ناشران آموزشي هستند و كتابهاي كمكدرسي ميفروشند و از نظر من اصلا ناشر نيستند.
اين موضوع از اين حيث مطرح شده كه اتحاديه ناشران اين جريان را به راه انداخت و خبري كرد و آقاي آموزگار، رئيس كنوني اتحاديه هم چندينبار به دفاع از اين جريان پرداخت و در امضاي تفاهمنامه با ارشاد سهم پررنگي داشت.
اصلا آقاي آموزگار پشت اين جريان نيست و اين جريان، مربوط به گروه صيانت است.
شرق: انبارهای پُر از کتاب. انبوه کتابهای انباشته روی هم که در تصویر تلی از کتاب را نمایش میدهد که گویا در انتظار بازیافتاند. این تصاویری است که از انبارهای کشفشده چاپ کتابهای غیرقانونی در دست است. در این میان خبری از چهرههای خسته و فرسوده دستفروشان کتاب و بساطشان در گذر انقلاب و دیگر جاها نیست. عزمِ جزم برخی ناشران و وزارت ارشاد و نهادهای امنیتی برای برچیدنِ بساط دستفروشی کتاب، تَر و خشک را میسوزاند و اگر این طرح به سرانجام برسد، نتیجه آن حذفِ آثاری است که یا فراموش شده و یا در هزارتوی اخذ مجوز ماندهاند. ازدسترفتن شغل عدهای از دستفروشان که ناگزیر به این بازی تن دادهاند نیز از تبعات این اقدامات است. علیرضا رئیسدانایی، مدیر نشر نگاه که از بزرگترین ناشران خسراندیده از فروش غیرقانونی کتابها، خاصه آثار بزرگان ادبیات معاصر ما است، این تبعات ناخواسته را میپذیرد اما از بیکاریِ کارگران نشر و نابودی نشر ایران میگوید. احمد غلامی، روزنامهنگار و نویسنده در گفتوگوی پیشرو بر جنبههایی از این اقدامات اشاره میکند. این مباحثه را در ادامه میخوانید.
بحث تداخلِ كار دستفروشان كتاب با ناشران و تأثیر آن بر فروش کتاب، اخيرا ابعاد تازهاي پيدا كرده و با عنوان «قاچاق كتاب» مطرح شده است. اين تأثيري كه ناشران از آن ميگويند، چگونه است و دقيقا چه نقشي در فروش کتاب دارد كه به اين عزم جدي براي از سر راه برداشتنِ آنان منجر شده است؟
بساطهاي كتابفروشي حدود دو دهه است كه وجود دارند و بهمرور و در طول اين سالها شروع كردند به چاپكردن كتاب و اوج اين موضوع به دو سه سال اخير مربوط است. تا پيش از اين چاپ «ريسو» اينقدر فراگير نبود اما حالا فراگير شده. تا چند ماه پيش، پيش از اينكه انبار دستفروشان كشف شود، تصور ما اين بود كه مثلا از كتاب «شوهر آهو خانم» يا «شازده كوچولو» ده يا بيست نسخه چاپ ميكنند و ميفروشند. يا تصور ميكرديم كه كار آنها كاري معمول است و كتابهايي را كه در خارج از ايران منتشر ميشوند، بهصورت محدود چاپ ميكنند و ميفروشند. ما براي كتابهايمان در روزنامهها و مجلهها آگهي ميدهيم، اما ميديديم تبليغات ما در فروش اين كتابها هيچ تأثيري ندارد. بعد به ما گفتند كه مثلا «شازده كوچولو» را در دههزار نسخه چاپ كردهاند و به هر بساطي صد نسخه دادهاند. ما مدام پول آگهي ميداديم و تبليغات را ما انجام ميداديم اما دستفروشها سودش را ميبردند. پس در طول زمان كار انتشار و فروش غيرقانوني كتاب وسيعتر شده و هيچ نهادي هم مانع آنها نشده است. نه دولت برخوردي با دستفروشان كرده و نه ناشران و نه نهادهاي امنيتي. اگر در ابتدا دَه بساط كتابفروشي
بود بهمرور تعدادشان بيشتر شد، حالا ميگويند برخي از آنها نهصد بساط كتابفروشي دارند و آنقدر فراگير شدهاند كه جلوگيري از اين اتفاق خيلي سخت شده است. در وزارت ارشاد و اتحاديههاي ناشران جلسات متعددي تشكيل شد و بهرغم اينكه ميگفتند با بساطيهاي كتاب برخورد ميكنند، در عمل هيچ اتفاقي نميافتاد. در يكي دو ماه اخير اوضاع فروش ناشران بحرانيتر از هميشه شده و پخشهاي كتاب در آستانه تعطيلي هستند. چاپ غيرقانوني كتاب و بساطهاي دستفروشي باعث شدهاند تا بسياري از ناشران از چرخه توليد خارج شوند و ديگر نميتوانند كتابي چاپ كنند. ما از قوه قضائيه و پليس خواستيم كه به اين موضوع ورود كنند و آنها هم همكاري كردند و در خيابان نوفلاح يكي از انبارهاي آنها را كشف كردند. وقتي به انبار چهارطبقه وارد شديم همه وحشت كرديم. تقريبا بهاندازه تمام كتابهاي نشر «نگاه» در آنجا كتاب وجود داشت. اينجا را توقيف كرديم، فردا باز ديديم كه همان كتابها كنار خيابان فروخته ميشوند. پيگيري كرديم و متوجه شديم كه انبار بزرگ ديگري در خيابان جمالزاده وجود دارد. اين انبار از قبلي هم وحشتناكتر بود. مثلا كتاب دوجلدي «تاريخ مشروطه ايران» احمد كسروي را
دَه هزار نسخه چاپ كردهاند. پنج روز تمام طول كشيد تا چيزي حدود هفتاد نيسان و چندين بنز خاور كتاب از آنجا خارج كرديم. بعد از اين دوباره ديديم كه كتابها در بساطيها فروخته ميشوند. پيگيري كرديم و باز متوجه شديم كه انبار ديگري در ميدان سپاه وجود دارد. با همكاري نهادهاي امنیتی به آنجا رفتيم و ديديم كتابها در آنجا هم هست. آنجا هم تخليه شد اما باز ماجرا تمام نشد. بعد انبار ديگري حوالي ميدان امام حسين كشف شد و در آنجا هم موارد عجيبي وجود داشت. مثلا از «آناكارنينا»ي دوجلدي دو هزار نسخه در آنجا وجود داشت و از كتاب «نبرد من» هيتلر حدود سه هزار نسخه. كنار همان انبار هم يك انبار ديگر كتاب وجود داشت.
يعني معتقديد كه فروش كتاب در دستفروشيها بهصورت سازماندهيشده صورت میگیرد؟
بله، اينها طراح و حروفچين دارند و خودشان به ناشر بدل شدهاند، كتاب توليد ميكنند و كتابهايشان را هم پخش ميكنند. در انبار يكي از اين افراد دستگيرشده، هشت ميليارد تومان كتاب توقيف شده است. اين فرد با هشتاد ميليون تومان وثيقه آزاد شده است. امروز ناشران براي خريد كاغذ با مشكل مالي روبهرو شدهاند اما همين فرد چندين برابر ناشران كاغذ ميخرد. برخي از اين افراد چندين مجوز نشر هم دارند. اينها به برخي از مأموران شهرداري هم پول ميدهند تا با بساطهايشان برخورد نشود. امروز بساط كتاب در تهران آنقدر گسترده شده است كه برخورد با آن دشوار شده و در شهرهاي ديگر مثل مشهد، قم، شيراز، اصفهان و... هم بساط كتاب ديده ميشود. اينها صنف ما را ورشكسته كردهاند.
انتقاد شما بيشتر متوجهِ ناشران خودسري است كه از اين راه كسب سود ميكنند. اما ماجرا همينجا تمام نميشود. مشكلي كه وجود دارد اين است كه شما با يك تضاد روبهرو هستيد. در فضايي که بيكاري بيداد ميكند، عمده اين بساطيها از اقشار آسيبپذير و مستضعف هستند و از راهِ دستفروشي كتاب روزگار ميگذرانند. با اين وجهِ ماجرا چگونه ميخواهيد مواجه شويد؟
اين مسئله مربوط به شرايط اقتصادي امروز است كه من به آن ورود نميكنم. اما ليتوگرافها، چاپخانهها، كاغذفروشها، طراحان، صحافها و ناشران درگير اين مسئله شدهاند و امروز همه اين اصناف اوضاعي بحراني دارند و از طرفي بسياري از چاپخانهها تعطيل شدهاند و كارگرانشان بيكار شدهاند. خيلي از ناشران هم تعطيل شدهاند و بسياري از همكاران ما هم بيكار شدهاند.
پس شما معتقديد افرادي كه مافياي قاچاق كتاب هستند از فقرِ دستفروشان استفاده ميكنند و درنهايت هم چيز چندانی عايد دستفروشان نميشود.
به هرحال همين دستفروشان هم منافعي دارند كه وارد اين كار ميشوند. اينها خوب ميفروشند و يكي از شگردهايشان پنجاهدرصد تخفيف است. شگرد ديگرشان اين است كه به مردم ميگويند كتابهاي ما سانسورنشده هستند، در حالي كه مثلا از كتابهاي «چشمهايش» و «شوهر آهوخانم» و «شازده كوچولو» كه ما منتشر كردهايم يك واو هم كم نشده است، اما اين كتابها در بساطيها فروخته ميشوند و فروشندههايشان مدعياند كه كتاب آنها براي قبل از انقلاب است و سانسور نشده است. در دوره احمدينژاد حوزه كتاب را قلعوقمع كردند و اين موضوع اعتماد مردم را خدشهدار كرد و باعث شد كه دستفروشها رشد كردند. امروز در شهرستانها دستفروشها غوغا ميكنند. در تهران هم در مترو به اينها جا دادهاند. يا در ميدان ونك پارچه زدهاند كه با همكاري شهرداري تهران كتابها با پنجاهدرصد تخفيف فروخته ميشوند، بخشي از اين مسئله حتي به كتابفروشيها رسوخ كرده است. در چاپ برخي از كتابها نميتوانيم تشخيص دهيم كتاب براي چه كسي است. كتابي اينجا دارم كه روي جلدش نوشته شده «كلمات» سارتر با ترجمه رضا سيدحسيني؛ ولي در كتاب نوشته شده كه مترجم حسينقلي جواهرچي است و چاپ آن به قبل از
انقلاب برميگردد. يا مثلا «دنياي سوفي» را منتشر كردهاند و نام داريوش آشوري را بهعنوان مترجم روي جلدش زدهاند، درحالي كه آشوري اصلا اين كتاب را ترجمه نكرده. بخشي از اين كتابها با نام نشر «گردون» به چاپ رسيدهاند، درحاليكه گردون اصلا اين كتابها را منتشر نكرده است.
همه اينها بهجاي خود قابل بحث است، اما اين موارد كه از عهده دستفروشِ كنار خيابان برنميآيد!
اينها كار همين ناشران غيرقانوني است. كسي كه با اين حجم زياد كتاب چاپ ميكند امروز ديگر مشاور دارد. توليد مگر كار يكي دو نفر است؟ اينها دفتر و كارمند و چاپخانه و... دارند.
درستتر نيست بهجاي برخورد با دستفروشها، به ليدر اين جريانها فشار آورده شود. دستفروشي شغلی از سر ناچاري است.
ما چهكار ميتوانيم بكنيم! ما و كارگران ما بيكار شدهاند. چاره ما چيست؟
ناشران كساني را كه كتابها را بدون مجوز چاپ ميكنند «سارق» ميخوانند، همينجا مسئله ديگري مطرح ميشود. ناشران ما هم هزينهاي براي كپيرايت پرداخت نميكنند و كتابها در ايران بدون لحاظِ حقوق معنوي و مالكيت فكري منتشر ميشوند. بهعبارتي ميتوان ادعا كرد كاري را كه دستفروشان با كتابهاي تألیفی ميكنند، ناشران هم با آثار غيرفارسي انجام ميدهند.
کتاب «صدسال تنهايي» را در نظر بگيريد. اين كتاب را ما ترجمه و منتشر كردهايم. ما به مترجم و ويراستار حقالتألیف دادهايم و كتاب را طراحي و منتشر كردهايم. اينها همين كتاب ما را غيرقانوني منتشر ميكنند و ميفروشند. اين مسئله ارتباطي با كپيرايت ندارد. ضمنا كتابهايي كه در خارج از ايران منتشر ميشود پنج درصد از كتابهايي را كه در بساطيها به فروش ميروند، تشكيل ميدهد. نودوپنج درصد كتاب دستفروشان كتابهايي است كه ناشران ما منتشر كردهاند. اين حرف كه ما ميخواهيم جلوي آزادي بيان را بگيريم، فقط براي انحراف افكار عمومي زده ميشود. كتابهاي غلامحسين ساعدي امروز كپيرايت ندارد. اما ناشران غيرقانوني همان كتابي را كه ما منتشر كردهايم چاپ ميكنند و ميفروشند. اين چه ربطي به آزادي بيان دارد؟
بحث من درباره كتابهاي خارجي بود كه در اينجا بدون كپيرايت ترجمه و منتشر ميشوند...
ما از خدا ميخواهيم كه عضو كپيرايت شويم و دولت بايد اين را بپذيرد. اما در همين شرايط هم ما به مترجم و ويراستار و طراح پول ميدهيم تا كتاب منتشر شود. مسئله اين است كه مثلا انتشارات «نگاه» بيش از سه هزار عنوان كتاب منتشر كرده و پنجاه عنوان آن پرفروش است. دقيقا همين كتابهاي پرفروش ما هستند كه غيرقانوني چاپ ميشوند و در دستفروشيها به فروش ميرسند. چرا كتابهاي كمفروش ما در اين بساطيها ديده نميشود؟
درباره آزادي بيان، اقدام شما تبعاتي دارد كه ناشران هم ميپردازند. از تبعات ناخواسته آن ميتواند كمك به سانسور يا آسيبزدن به قشري باشد كه از اين راه گذران زندگي ميكنند. تردیدی نیست بخشي از كتابهايي را كه کنار خیابان فروخته ميشود، ناشران قانوني چاپ نميكنند و تنها در بساط دستفروشان پیدا میشود.
من كاملا مخالف حرف شما هستم. ما هيچ اعتقادي به سانسور نداريم. امسال در نمايشگاه كتاب فرانكفورت من از ناشر افغانستاني درباره سانسور پرسيدم و او گفت يعني چه؟ در افغانستان كتاب سانسور نميشود و بعد از چاپ اگر احيانا مسئلهاي پيش آمد و شاكي خصوصي شكايتي كرد جلوي انتشار آن كتاب را ميگيرند. ما ناشران مانندِ نشر ني، مركز، ققنوس، چشمه، نگاه و ثالث، اعتقادي به سانسور نداريم. ما معتقديم كه در چارچوب قانون اساسي بايد بتوانيم كتاب منتشر كنيم. آنها كه ميگويند ما با برخورد با چاپ غيرقانونيِ كتاب ميخواهيم به سانسور دامن بزنيم فقط افكار را منحرف ميكنند. ما چهكاره هستيم كه بخواهيم سانسور كنيم!
با برچیدن بساطِ دستفروشان، اين نوع كتابها هم از چاپ بازميمانند. شما مشكلي با فروش كتابهايي كه ناشران ايراني چاپ نميكنند، نداريد؟
نَه. اگر كتابي كه در خارج از ايران چاپ شده كنار خيابان فروخته شود ما بهعنوان ناشر چهكاره هستيم كه بخواهيم جلوي آن را بگيريم! بحث ما اين است كه اينها با چاپ و فروش غيرقانوني كتابهاي ما ،شغل ما را در معرض نابودي قرار دادهاند. تا چند ماه پيش ما فكر ميكرديم مردم كتاب نميخرند. اما وقتي كتابهاي زيادي را در انبارهاي غيرقانوني ديديم فهميدم اين كتابها فروش ميروند. امروز نظر من و همكارانم تغيير كرده و معتقديم مردم كتاب ميخرند. اگر نميخرند چرا اين كتابها در تيراژهاي بالا غيرقانوني چاپ شدهاند؟ كتابهايي كه ما جرئت نميكنيم با تيراژ هزار نسخه چاپ كنيم، اينها در پنج هزار نسخه چاپ ميكنند.
در اين بين تكليف كتابهايي كه اجازه انتشار نميگيرند، يا آثار نويسندگانی كه وارث ندارند يا با مرور زمان از شمولِ قوانين حق مالكيت معنوي خارج شدند، چيست؟
دولت بايد سعهصدر بيشتري نشان دهد و اجازه دهد اين كتابها چاپ شوند.
مثلا برخي از كتابهاي براهني يا آثار نعلبنديان اجازه انتشار ندارند، يا آثار نعلبنديان وارثي ندارد و كسي مدعي آنها نيست. تكليف اين آثار چيست؟
در مورد رضا براهني سوءتفاهمي وجود دارد. من فكر ميكنم كه اتفاقا اگر آثار رضا براهني منتشر شوند به نفع کشور است. افشاگري زمان شاه و زندانهاي شاه است، اما سوءتفاهمي در يك ادارهاي يا دستگاهي پيش آمده كه اجازه نميدهند آثارش منتشر شود. مدت كوتاهي در سال 88 اجازه دادند تا برخي از كتابهاي براهني را منتشر كنيم. با چاپ اين كتابها چه اتفاقي افتاد؟ هيچكس نميگويد كه من اين كتابها را خواندم و دزد و آدمكش و اختلاسگر شدم. اگر اجازه ميدادند كه كتابهاي خوب به چاپ برسند و خوانده شوند، امروز اين همه اختلاسگر در كشور نداشتيم.
با اين حرف شما موافقم، اما ميخواهم بگويم كه از تبعات مهم كار شما اين است كه مردم را از خواندن بخشي از اين آثار كه اجازه انتشار ندارند محروم ميكنيد.
اين كتابها از كانال غيرقانوني منتشر شدند و خوب فروختند و همين موضوع باعث شد كه به سراغ انتشار غيرقانوني كتابهاي ما هم بيايند.
با اين كار بخشي از ادبيات و تاريخ ما حذف ميشود. يعني از يك طرف دولت اجازه انتشار اين آثار را نميدهد و از طرفی شما فشار ميآوريد كه ايندست كتابها چاپ نشود.
خب ما بايد به دولت هم فشار بياوريم كه اجازه چاپ آن كتابها را هم بدهند. مشكل ما اين است كه عدهاي تنگنظرانه برخورد ميكنند و اعتماد مردم به كتابهاي ما از بين ميرود. من پيشتر هم گفتم كه علت رواج دستفروشيها سختگيريهاي بيموردي است كه در دولت احمدينژاد اتفاق افتاد و بيجهت اجازه انتشار كتابها را ندادند.
چرا ناشراني كه امروز چنين عزم و اتحادي براي مقابله بافروش غيرقانوني کتابها دارند، اين عزم و اتحاد را براي ازبينرفتن سانسور به کار نمیگیرند؟
متأسفانه در صنف ما تشتت وجود دارد و اين به كار ما ضربه زده است. اجازه بخشي از كتابهاي ما خارج از ارشاد بايد داده شود و اين هم يكي از مشكلات ما است. بايد آنهايي كه گرداننده دولت هستند به اين نتيجه برسند كه كتاب نهتنها لطمهاي به كشور ما نميزند، بلكه باعث ارتقاي فرهنگ ما ميشود. آخر كدام نويسنده مطرح جامعه ما دزد و آدمكش و اختلاسگر است!
از تبعات مهم كار شما ميتواند همراهي با سانسور تلقي شود، این تبعات ناخواسته را قبول داريد؟
تبعات اين كار را من قبول دارم، اما سؤالم اين است كه چه كاري بايد بكنيم؟ بله، تبعاتي هم دارد. اما ما بايد افشاگري كنيم و توضيح دهيم. بايد با ارشاد هم صحبت شود و با آدمهاي ناپيدايي هم كه در حوزه كتاب و مجوز كتاب نقش دارند بايد صحبت شود.
بايد از ارشاد بخواهيد و از آزادي بيان و انتشار بدون سانسور دفاع كنيد.
خب ما از ارشاد میخواهیم و قرار است كه با آنها هم جلسه بگذاريم. متأسفم كه اين را ميگويم اما گاهي اين مسئله از اراده ارشاد هم خارج است. آنان كه تصميم ميگيرند كتابها منتشر نشوند، مسبب و مروج این وضعيت كتاب شدهاند.
مسئله ديگر اين است كه برخی معتقدند طرحِ اين بحث با چنين حجم تبلیغاتی در زمان فعلي چندان هم بیارتباط با انتخابات اتحاديه ناشران و كتابفروشان نیست.
واقعا هيچ ربطي ندارد. آنهايي كه اين حرف را ميزنند ناشران آموزشي هستند و كتابهاي كمكدرسي ميفروشند و از نظر من اصلا ناشر نيستند.
اين موضوع از اين حيث مطرح شده كه اتحاديه ناشران اين جريان را به راه انداخت و خبري كرد و آقاي آموزگار، رئيس كنوني اتحاديه هم چندينبار به دفاع از اين جريان پرداخت و در امضاي تفاهمنامه با ارشاد سهم پررنگي داشت.
اصلا آقاي آموزگار پشت اين جريان نيست و اين جريان، مربوط به گروه صيانت است.