سفر به عراق ؛52 سال قبل
حسين روحاني صدر*
سنت پيادهروي و زيارت قبور شهداي کربلا در فرهنگ مردم ايران سابقه زيادي دارد؛ بهویژه پيادهروي شبهاي جمعه و شب اربعين از نجف به کربلا، بهصورت يک راهپيمايي سکوت، براي بزرگان شيعه از اهميت خاصي برخوردار بوده است. تا پيشازاين، مشکل زوار و بدي راه و بيمهري مأموران ايراني- عراقي و بدخلقوخوييهاي کاروانبران يا قاچاقبران بوده است. در زير خاطرات حاج حسين سليماني، از خدام آستان قدس و از بازاريان سابق شهر قم را از نظر خواهيم گذراند؛ ازجمله نکات تأملبرانگیز در اين خاطرات خلوص ويژه مردمان قديم، بررسي وضعيت رفتوآمد به عراق، بازسازي و مرمت بقاع کربلا و سنت چاووشخواني است. در دوم فروردين 1345 بهدنبال زندانيشدن آيتالله منتظري، طلاب حوزه علميه قم در بيت آيتالله مرعشينجفي تجمع کردند که در همين زمان حجتالاسلام اشراقي، منتظري، ربانيشيرازي، آذري و... نيز دستگير و تبعيد شدند. ما هرچه تلاش کرديم براي احوالپرسي از اين روحانيون تبعيدي به تبعيدگاههايشان برويم، نشد؛ چون امکانات و موقعيت اين خدمت را پيدا نکرديم. تا آنکه در جلسات، صحبت رفتن به کربلا بهصورت قاچاق شد. برادران چاوشي، آقايان جورابچي و سيداحمد مشرف
هرساله به کربلا مشرف ميشدند و بيشتر اوقات آنجا اقامت ميگزیدند. بنده نيز بسيار مشتاق رفتن به کربلا شدم. زماني که به اهواز رسيديم، از مردم درباره راههاي سفر به عراق بهصورت قاچاق پرسوجو و بهصورت عبوري از بازار خرمشهر و آبادان ديدن كرديم. آنها حاج آقا قائمي، روحاني پرنفوذ شهر آبادان را که مرد مؤمن، خوب و معاديخواه و با قاچاقبران به کربلا آشنا بود، به ما معرفي كردند. ما را با 10، 20 نفري که از شهرستانهاي مختلف جمع کرده بودند، لب شط بردند. سوار يک بلم شديم و نيمهشب به آن طرف آب رسيديم. سحر، کاميون باري آوردند و عقب ماشين سوار شديم و از بيراهه يعني وسط بيابان که همه رمل (شن نرم) بود، با سرعت زياد حرکت ميکرد که مبادا در رمل بمانيم. بعد از نماز مغرب و عشا شب اربعين وارد نجف اشرف شديم. ماشين گرفتيم و عازم کربلا شديم و در حسينيه تهرانيها که مقابل درب حرم مطهر بود، بهصورت مجاني سکونت كرديم. در ايران، همه تعجب کردند که اينها چطور مشرف شدهاند. چون سالهاي متمادي بود که راه کربلا بسته و اصلا زواري رفتوآمد نداشت.
بيستوسومين روز از سفرم وقتي به حرم مشرف شدم، محمدرضا شاه مقداري سنگ مرمر از ايران جهت اصلاح ديوارهاي حرم مطهر و تعويض ستونها فرستاده بود. آقاي لرزاده، سازنده و طراح مسجد اعظم قم، رياست و مهندسي اين پروژه را بر عهده داشت. بنده با سن کم خدمت ايشان رفتم و خواستم اجازه دهد بهعنوان کارگر داوطلبانه بدون مزد و پاداشي مشغول به کار شوم. در نجف بيشتر اوقات نماز جماعت را پشت سر آيتالله سيد ابوالقاسم خوئي که مسجدش کنار حرم آقا اميرالمؤمنين بود و در کربلا شبها بعد از کارگري در صحن امام حسين(ع) پشت سر آيتالله سيدمحسن حکيم ميخواندم. مسافرت من حدود يک ماه طول کشيد که در آن توانستم به شهرهاي کاظمين و سردابه آقا امام زمان(عج) و جاهاي ديدني کربلا، نجف، واديالسلام و طفلان مسلم و حر و مسجد کوفه و مسجد سهله و در سامرا به مدرسه بزرگ و ديدني آيتالله بروجردي و تمام جاهاي ديگر که دوستان آشنايي قبلي داشتند، بروم. ما 20، 30 نفري که بهطور قاچاق به کربلا آمده بوديم، در مسجد همديگر را ميديديم و در ترس و وحشت بوديم که مبادا ما را بگيرند و زنداني کنند.
به ما گفتند آقاي حکيم ميتواند برايتان کاري کند. بنده يک روز بعد از نماز مغرب و عشا به نمايندگي از بقيه بچهها جلو رفتم و گفتم: حدود 30 نفر از ايران بهصورت قاچاقي آمديم و حال ميترسيم برگرديم، زنداني شويم.
وقتي صحبتم تمام شد آقاي حکيم لبخند مليحي زد و گفت: خيلي خوب، فردا نزد نمايندهام، آقاي شيخ نصرالله خلخالي برويد، در عراق شيخ بسيار فعال و زرنگي است و کارتان را اصلاح ميکند. فردا صبح بعد از تحقيق به منزل دوطبقهاي که حياط کوچکي داشت، رفتم و گفتم: از طرف آقاي حکيم آمدهام و قضيه را توضيح دادم، گفت: فردا صبح ساعت 10 جلوي شرطهخانه بياييد. شب به خانه برگشتم و به رفقا گفتم ساعت10 صبح بايد شرطهخانه باشيم، ترسيدند که مبادا به شرطهخانه برويم دستگيرمان کنند. من با جسارتي که داشتم قبل از ساعت 10 آنجا ايستادم، وقتي آقا نزديک در شرطهخانه شد، پليس به او احترام نظامي گذاشت. همراه با آقا وارد شرطهخانه شديم، رئیس فوري بلند شد و احترام نظامي گذاشت و آقا را بوسيد. و به زبان عربي صحبت کردند و به من گفت هر موقع ميخواهيد سوار شويد و برويد کاري به شما ندارند. فرداي آن روز با اتوبوس از راه قصر شیرین بدون اينکه مشکلي پيش بيايد وارد ايران شديم. شب به قم رسيديم، صبح وقتي اهالي محل و دوستان و آشنايان پدرم از آمدنم باخبر شدند، به ديدنم آمدند و من را با چاوشخواني به حرم حضرت معصومه (س) بردند در مسير خانه تا حرم بسيار ذوقزده و
خوشحال از اينکه با اين سنوسال کم مورد محبت و استقبال مردم قرار گرفتم، خجالتزده شدم.
1- کارشناس ارشد تاريخ ايران دوره اسلامي، کارشناس گروه ايرانشناسي و اسلامشناسي سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران
2 - مقداد توانانيا، حسين آقاجاني/ روزشمار انقلاب اسلامي در قم 1357-1341/ مرکز اسناد انقلاب اسلامي/ چاپ 1387/ 2 فروردين 1345/ ص 89
سنت پيادهروي و زيارت قبور شهداي کربلا در فرهنگ مردم ايران سابقه زيادي دارد؛ بهویژه پيادهروي شبهاي جمعه و شب اربعين از نجف به کربلا، بهصورت يک راهپيمايي سکوت، براي بزرگان شيعه از اهميت خاصي برخوردار بوده است. تا پيشازاين، مشکل زوار و بدي راه و بيمهري مأموران ايراني- عراقي و بدخلقوخوييهاي کاروانبران يا قاچاقبران بوده است. در زير خاطرات حاج حسين سليماني، از خدام آستان قدس و از بازاريان سابق شهر قم را از نظر خواهيم گذراند؛ ازجمله نکات تأملبرانگیز در اين خاطرات خلوص ويژه مردمان قديم، بررسي وضعيت رفتوآمد به عراق، بازسازي و مرمت بقاع کربلا و سنت چاووشخواني است. در دوم فروردين 1345 بهدنبال زندانيشدن آيتالله منتظري، طلاب حوزه علميه قم در بيت آيتالله مرعشينجفي تجمع کردند که در همين زمان حجتالاسلام اشراقي، منتظري، ربانيشيرازي، آذري و... نيز دستگير و تبعيد شدند. ما هرچه تلاش کرديم براي احوالپرسي از اين روحانيون تبعيدي به تبعيدگاههايشان برويم، نشد؛ چون امکانات و موقعيت اين خدمت را پيدا نکرديم. تا آنکه در جلسات، صحبت رفتن به کربلا بهصورت قاچاق شد. برادران چاوشي، آقايان جورابچي و سيداحمد مشرف
هرساله به کربلا مشرف ميشدند و بيشتر اوقات آنجا اقامت ميگزیدند. بنده نيز بسيار مشتاق رفتن به کربلا شدم. زماني که به اهواز رسيديم، از مردم درباره راههاي سفر به عراق بهصورت قاچاق پرسوجو و بهصورت عبوري از بازار خرمشهر و آبادان ديدن كرديم. آنها حاج آقا قائمي، روحاني پرنفوذ شهر آبادان را که مرد مؤمن، خوب و معاديخواه و با قاچاقبران به کربلا آشنا بود، به ما معرفي كردند. ما را با 10، 20 نفري که از شهرستانهاي مختلف جمع کرده بودند، لب شط بردند. سوار يک بلم شديم و نيمهشب به آن طرف آب رسيديم. سحر، کاميون باري آوردند و عقب ماشين سوار شديم و از بيراهه يعني وسط بيابان که همه رمل (شن نرم) بود، با سرعت زياد حرکت ميکرد که مبادا در رمل بمانيم. بعد از نماز مغرب و عشا شب اربعين وارد نجف اشرف شديم. ماشين گرفتيم و عازم کربلا شديم و در حسينيه تهرانيها که مقابل درب حرم مطهر بود، بهصورت مجاني سکونت كرديم. در ايران، همه تعجب کردند که اينها چطور مشرف شدهاند. چون سالهاي متمادي بود که راه کربلا بسته و اصلا زواري رفتوآمد نداشت.
بيستوسومين روز از سفرم وقتي به حرم مشرف شدم، محمدرضا شاه مقداري سنگ مرمر از ايران جهت اصلاح ديوارهاي حرم مطهر و تعويض ستونها فرستاده بود. آقاي لرزاده، سازنده و طراح مسجد اعظم قم، رياست و مهندسي اين پروژه را بر عهده داشت. بنده با سن کم خدمت ايشان رفتم و خواستم اجازه دهد بهعنوان کارگر داوطلبانه بدون مزد و پاداشي مشغول به کار شوم. در نجف بيشتر اوقات نماز جماعت را پشت سر آيتالله سيد ابوالقاسم خوئي که مسجدش کنار حرم آقا اميرالمؤمنين بود و در کربلا شبها بعد از کارگري در صحن امام حسين(ع) پشت سر آيتالله سيدمحسن حکيم ميخواندم. مسافرت من حدود يک ماه طول کشيد که در آن توانستم به شهرهاي کاظمين و سردابه آقا امام زمان(عج) و جاهاي ديدني کربلا، نجف، واديالسلام و طفلان مسلم و حر و مسجد کوفه و مسجد سهله و در سامرا به مدرسه بزرگ و ديدني آيتالله بروجردي و تمام جاهاي ديگر که دوستان آشنايي قبلي داشتند، بروم. ما 20، 30 نفري که بهطور قاچاق به کربلا آمده بوديم، در مسجد همديگر را ميديديم و در ترس و وحشت بوديم که مبادا ما را بگيرند و زنداني کنند.
به ما گفتند آقاي حکيم ميتواند برايتان کاري کند. بنده يک روز بعد از نماز مغرب و عشا به نمايندگي از بقيه بچهها جلو رفتم و گفتم: حدود 30 نفر از ايران بهصورت قاچاقي آمديم و حال ميترسيم برگرديم، زنداني شويم.
وقتي صحبتم تمام شد آقاي حکيم لبخند مليحي زد و گفت: خيلي خوب، فردا نزد نمايندهام، آقاي شيخ نصرالله خلخالي برويد، در عراق شيخ بسيار فعال و زرنگي است و کارتان را اصلاح ميکند. فردا صبح بعد از تحقيق به منزل دوطبقهاي که حياط کوچکي داشت، رفتم و گفتم: از طرف آقاي حکيم آمدهام و قضيه را توضيح دادم، گفت: فردا صبح ساعت 10 جلوي شرطهخانه بياييد. شب به خانه برگشتم و به رفقا گفتم ساعت10 صبح بايد شرطهخانه باشيم، ترسيدند که مبادا به شرطهخانه برويم دستگيرمان کنند. من با جسارتي که داشتم قبل از ساعت 10 آنجا ايستادم، وقتي آقا نزديک در شرطهخانه شد، پليس به او احترام نظامي گذاشت. همراه با آقا وارد شرطهخانه شديم، رئیس فوري بلند شد و احترام نظامي گذاشت و آقا را بوسيد. و به زبان عربي صحبت کردند و به من گفت هر موقع ميخواهيد سوار شويد و برويد کاري به شما ندارند. فرداي آن روز با اتوبوس از راه قصر شیرین بدون اينکه مشکلي پيش بيايد وارد ايران شديم. شب به قم رسيديم، صبح وقتي اهالي محل و دوستان و آشنايان پدرم از آمدنم باخبر شدند، به ديدنم آمدند و من را با چاوشخواني به حرم حضرت معصومه (س) بردند در مسير خانه تا حرم بسيار ذوقزده و
خوشحال از اينکه با اين سنوسال کم مورد محبت و استقبال مردم قرار گرفتم، خجالتزده شدم.
1- کارشناس ارشد تاريخ ايران دوره اسلامي، کارشناس گروه ايرانشناسي و اسلامشناسي سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران
2 - مقداد توانانيا، حسين آقاجاني/ روزشمار انقلاب اسلامي در قم 1357-1341/ مرکز اسناد انقلاب اسلامي/ چاپ 1387/ 2 فروردين 1345/ ص 89