کارآمدی اصلاحطلبان و يك علامت سؤال
غلامعلی دهقان . فعال سیاسی
واقعیت این است که هر جریان فکری-سیاسی اگر بخواهد حضور خود را در عرصه جامعه نهادینه کند، بايد هم پایههای تئوریک قابلقبولی عرضه کند و هم در عمل بتواند دیدگاههای نظری خود را به منصه ظهور برساند که رضایت شهروندان تهرانی را در پی داشته باشد. آنچه این روزها در قضیه ناکارآمدی پارلمان شهری پایتخت و بعضا برخی شهرهای دیگر دیده میشود، محل توجه و قابل مداقه و اندیشه است که چرا سخنگویان جریان فکری- سیاسی اصلاحطلب که عقبه مناسبی هم در جامعه دارند، تاکنون نتوانستهاند پاسخگوی مطالبات رأیدهندگان و حامیان خود باشند؟ دراینباره نکات زیر قابلتوجه است:
1- آنچه در جریان موسوم به اصلاحات و اعتدال مشاهده میشود، پدیدارشدن نوعی تشتت آرا و بهنوعی نبود انسجام در تصمیمگیریها و عملکردها و نبود روحیه همکاری برای اخذ تصمیمات کارآمد و پخته در عرصه مدیریت شهری است. بهنظر میرسد قطببندیهای درون مجموعه اصلاحات به معنای عام و درباره شورای شهر و شهرداری تهران، یکی از دلایل شرایط کنونی و نرسیدن به جمعبندی کارساز و مشکلگشاست. بهاینترتیب زمان در حال گذر است و تا ماههای دیگر، عملا نیمی از عمر شورا به پایان رسیده و هنوز اعضای لیست اصلاحات در شورای شهر پنجم اندر خم یک کوچه هستند تا شهرداری جدید برگزینند. حاصل این عملکرد چیزی نیست جز تعلیق خدماترسانی در شهر و بهساماننرسیدن مطالبات فراوانی که شهروندان کلانشهر پایتخت دارند.
2- تهدید جریان اصلاحات در وضعیت فعلی و همچنین آینده، رفتارهای موردی در زمینه ترجیح منافع فردی بر منافع جناحی و ترجیح منافع جناحی بر منافع ملی است. بهنظر میرسد آنچه در ماههای گذشته در شورای شهر تهران کمابیش دیده شده است، بیتوجهی حتی به منافع و آرمان مشترک جناحی بوده چه برسد به منافع ملی. دلیل آن این است که برخی شایستگان که سابقه مدیریت اجرائی قابلتوجهی داشتند، خیلی راحت توسط بهقدرترسیدگان در شهرداری، به اشکال مختلف از گردونه خارج شدند تا شهر تهران در زمینه برنامهریزی نظری هم دچار خلأ و کمبود شود. در آخرین مورد هم در آخرین روزهای کاری شهردار فعلی که مشمول بازنشستگی است، یکی از چهرههای دانشگاهی و باسابقه اجرائی مناسب که میتوانست مثمرثمر باشد، توسط بخش دیگری از جریان اصلاحات و با حکم شهردار، از گردونه حذف شد. بنابراین بايد بیش از گذشته به این مقوله توجه کرد تا دچار سرزنش و ملامت در آینده نشد.
3- باید از تجربه شورای اول که بین سالهاي 1378 تا 1381 بود عبرت گرفت. در آن زمان هم قطببندیهای داخل شورا و همچنین ترجیح منافع فردی بر منافع تشکیلاتی و ملی، سبب شد که در سالهای پایانی عمر آن شورا، به دليل اختلافات پیشآمده و همچنین اجماعنداشتن روی گزینهاي واحد، سخن از انحلال اولین پارلمان شهری بهعنوان یکی از دستاوردهای دولت به ميان آيد که همین بیتوجهی به آیندهنگری سبب شد تا مردم در شهر بزرگ و ملی تهران در اسفند 1381، رغبتی به شرکت در انتخابات نداشته باشند و در نهایت، کمترین میزان شرکتکننده در انتخاباتهای تهران در تمامی ادوار شورا، مجلس و ریاستجمهوری در آن سال رقم بخورد.
سرانجام این رویداد، بهقدرترسیدن جریان آبادگران آن هم با کمترین آرای واجدان شرایط بود که بهجز دو نفر اول یعنی آقایان چمران و شیبانی، از نفر سوم به بعد رأی زیر صد هزار نفر داشتند. آن هم در انتخاباتی که همه فعالان سیاسی حتی نیروهای موسوم به ملی-مذهبی تأیید صلاحیت شده بودند و کسی نمیتوانست فیلترهای قانونی را بهانه کند. اگر شورای اول بهتر عمل میکرد و اختلافات فردی و قطببندیهای داخلی را ترجیح نمیداد، نه شورای دوم شکل میگرفت نه محمود احمدینژاد منتخب انتخابات نهم ریاستجمهوری میشد. پس به قول معروف چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟
4- پیشنهاد میشود تا دیر نشده کلیت جریان اصلاحات فراسوی خطکشیهای درونگفتمانی، به تصمیمی عاجل برسد که اولا سهمخواهیهای داخلی و ناکارآمدی در تشکیلات سیاسی پشت شورا را تصحیح کند. ثانیا با اجماع بر شخصیتی جوان و دارای انگیزه، پشتوانه ملی و دارای تجربه مدیریت شهری، کار را تمام کند وگرنه آنچه مشهود است این است که اختلافات فکری درونگفتمانی میتواند کارآمدی اصلاحات بهعنوان یکی از استدلالهای اصلاحطلبان برای حضور در ساختار اجرائی را در عمل خدشهدار كند و آینده این جریان را در عرصه سیاسی جامعه در هالهای از ابهام فرو ببرد.
واقعیت این است که هر جریان فکری-سیاسی اگر بخواهد حضور خود را در عرصه جامعه نهادینه کند، بايد هم پایههای تئوریک قابلقبولی عرضه کند و هم در عمل بتواند دیدگاههای نظری خود را به منصه ظهور برساند که رضایت شهروندان تهرانی را در پی داشته باشد. آنچه این روزها در قضیه ناکارآمدی پارلمان شهری پایتخت و بعضا برخی شهرهای دیگر دیده میشود، محل توجه و قابل مداقه و اندیشه است که چرا سخنگویان جریان فکری- سیاسی اصلاحطلب که عقبه مناسبی هم در جامعه دارند، تاکنون نتوانستهاند پاسخگوی مطالبات رأیدهندگان و حامیان خود باشند؟ دراینباره نکات زیر قابلتوجه است:
1- آنچه در جریان موسوم به اصلاحات و اعتدال مشاهده میشود، پدیدارشدن نوعی تشتت آرا و بهنوعی نبود انسجام در تصمیمگیریها و عملکردها و نبود روحیه همکاری برای اخذ تصمیمات کارآمد و پخته در عرصه مدیریت شهری است. بهنظر میرسد قطببندیهای درون مجموعه اصلاحات به معنای عام و درباره شورای شهر و شهرداری تهران، یکی از دلایل شرایط کنونی و نرسیدن به جمعبندی کارساز و مشکلگشاست. بهاینترتیب زمان در حال گذر است و تا ماههای دیگر، عملا نیمی از عمر شورا به پایان رسیده و هنوز اعضای لیست اصلاحات در شورای شهر پنجم اندر خم یک کوچه هستند تا شهرداری جدید برگزینند. حاصل این عملکرد چیزی نیست جز تعلیق خدماترسانی در شهر و بهساماننرسیدن مطالبات فراوانی که شهروندان کلانشهر پایتخت دارند.
2- تهدید جریان اصلاحات در وضعیت فعلی و همچنین آینده، رفتارهای موردی در زمینه ترجیح منافع فردی بر منافع جناحی و ترجیح منافع جناحی بر منافع ملی است. بهنظر میرسد آنچه در ماههای گذشته در شورای شهر تهران کمابیش دیده شده است، بیتوجهی حتی به منافع و آرمان مشترک جناحی بوده چه برسد به منافع ملی. دلیل آن این است که برخی شایستگان که سابقه مدیریت اجرائی قابلتوجهی داشتند، خیلی راحت توسط بهقدرترسیدگان در شهرداری، به اشکال مختلف از گردونه خارج شدند تا شهر تهران در زمینه برنامهریزی نظری هم دچار خلأ و کمبود شود. در آخرین مورد هم در آخرین روزهای کاری شهردار فعلی که مشمول بازنشستگی است، یکی از چهرههای دانشگاهی و باسابقه اجرائی مناسب که میتوانست مثمرثمر باشد، توسط بخش دیگری از جریان اصلاحات و با حکم شهردار، از گردونه حذف شد. بنابراین بايد بیش از گذشته به این مقوله توجه کرد تا دچار سرزنش و ملامت در آینده نشد.
3- باید از تجربه شورای اول که بین سالهاي 1378 تا 1381 بود عبرت گرفت. در آن زمان هم قطببندیهای داخل شورا و همچنین ترجیح منافع فردی بر منافع تشکیلاتی و ملی، سبب شد که در سالهای پایانی عمر آن شورا، به دليل اختلافات پیشآمده و همچنین اجماعنداشتن روی گزینهاي واحد، سخن از انحلال اولین پارلمان شهری بهعنوان یکی از دستاوردهای دولت به ميان آيد که همین بیتوجهی به آیندهنگری سبب شد تا مردم در شهر بزرگ و ملی تهران در اسفند 1381، رغبتی به شرکت در انتخابات نداشته باشند و در نهایت، کمترین میزان شرکتکننده در انتخاباتهای تهران در تمامی ادوار شورا، مجلس و ریاستجمهوری در آن سال رقم بخورد.
سرانجام این رویداد، بهقدرترسیدن جریان آبادگران آن هم با کمترین آرای واجدان شرایط بود که بهجز دو نفر اول یعنی آقایان چمران و شیبانی، از نفر سوم به بعد رأی زیر صد هزار نفر داشتند. آن هم در انتخاباتی که همه فعالان سیاسی حتی نیروهای موسوم به ملی-مذهبی تأیید صلاحیت شده بودند و کسی نمیتوانست فیلترهای قانونی را بهانه کند. اگر شورای اول بهتر عمل میکرد و اختلافات فردی و قطببندیهای داخلی را ترجیح نمیداد، نه شورای دوم شکل میگرفت نه محمود احمدینژاد منتخب انتخابات نهم ریاستجمهوری میشد. پس به قول معروف چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟
4- پیشنهاد میشود تا دیر نشده کلیت جریان اصلاحات فراسوی خطکشیهای درونگفتمانی، به تصمیمی عاجل برسد که اولا سهمخواهیهای داخلی و ناکارآمدی در تشکیلات سیاسی پشت شورا را تصحیح کند. ثانیا با اجماع بر شخصیتی جوان و دارای انگیزه، پشتوانه ملی و دارای تجربه مدیریت شهری، کار را تمام کند وگرنه آنچه مشهود است این است که اختلافات فکری درونگفتمانی میتواند کارآمدی اصلاحات بهعنوان یکی از استدلالهای اصلاحطلبان برای حضور در ساختار اجرائی را در عمل خدشهدار كند و آینده این جریان را در عرصه سیاسی جامعه در هالهای از ابهام فرو ببرد.