درباره برابری جهانی
کدام اوضاعواحوال شرایط مناسب زندگی را فراهم میکند؟ چه چیزی زندگی فرد را برای او به زندگی مطلوب تبدیل میکند؟ اگر به این پرسشها از منظرهای مختلف نگریسته شود میتواند به پاسخهای متنوع و متعددی بینجامد که کار سیاستگذاری اجتماعی و اقتصادی در این زمینه را دشوار کند. این دشواری زمانی بیشتر میشود که بخواهیم به الگوهای زیستی مختلف مردم، فرهنگها و سنن متعدد و متکثری توجه کنیم که این سیاستها باید ناظر به آنها تدوین شود.
معنای «کیفیت زندگی» همواره از جمله دغدغههای ذهنی مشترک فلاسفه و اقتصاددانان بوده است. کتاب «کیفیت زندگی» مقالات برگرفته از همایشی است که در 1988 در هلسینکی برگزار شد و برگزارکنندگان آن فیلسوف معاصر مارتا نوسبام و اقتصاددان معاصر آمارتیا سن بودند. بخش مهمی از مأموریت این همایش پرداختن به پژوهشهای میانرشتهای بود که بر حوزه سلامت و عدالت جنسیتی متمرکز بود. سن و نوسبام از دهه 1980 پژوهشهای مهم و جدیدی را در پیوند اقتصاد توسعه و فلسفه اخلاق انجام دادند. این دو متفکر بر این عقیدهاند که گرسنگی، محرومیت و فقر جهانی نهتنها نمایانگر شکست علمی، فنی و سیاسی بلکه نمایانگر شکست اخلاقی و مفهومی است. «اخلاق توانمندی»، ماحصل این مطالعات، چشمانداز هنجاری جدیدی به نظریه و عمل توسعه بینالمللی میگشاید. در ابتدای کتاب مقدمهای از سن و نوسبام آمده که محورهای مقالات کتاب را توضیح میدهد. مقالات کتاب به دو بخش تقسیم شده است. مقالات بخش اول به مسائل کلی حوزه رفاه همچون کامیابی و ملاکهای مناسب جهت ارزیابی کیفیت زندگی میپردازند. مقالات جرالد کوهن و آمارتیا سن در این بخش هر دو درباره «رویکرد توانمندی» است که سن آن را طرح
کرده اما کوهن چند رویکرد دیگر، از جمله محاسبات فایدهگرایانه، تأکید رالز بر موهبتهای اولیه و استفاده دورکین از منابع را نیز بررسی میکند. کوهن پس از آنکه این رویکردها را به نقد میکشد، توجهش را معطوف به آنچه او «میانبود» مینامد میکند که تا حدودی شبیه انگاره عملکردهاست که در ادبیات «توانمندی» به کار میرود. زندگی یک فرد را میتوان ترکیبی در نظر گرفت از اعمال و بودن که بهطورکلی عملکردها نامیده میشود. این عملکردها از موضوعاتی ابتدایی همچون برخورداری از تغذیه خوب و سالمبودن آغاز میشوند و تا بودنها و اعمال پیچیدهای همچون داشتن عزتنفس، حفظ کرامت انسانی، مشارکت در زندگی اجتماعی و غیره ادامه مییابند. کوهن به این بحث میپردازد که چرا باید در این جهت حرکت کرد و نه در جهت پذیرش معیارهای سنتی مثل درآمد، فایده، منابع و موهبات اولیه. در مقاله دوم سن رویکرد توانمندی و منطق آن را ارائه میدهد و همچنین میکوشد به انتقاد کوهن در برخی انتقادهای دیگر که از گوشهوکنار بر نظریه او وارد شده پاسخ دهد. مقالات اریکسون و آلارت برخی روشها و راهبردهای اندازهگیری کیفیت را که از سالها پیش توسط دانشمندان علوم اجتماعی
کشورهای اسکاندیناوی به کار برده شدهاند مورد بحث قرار میدهند. رویکرد آنان شباهت زیادی به رویکرد مبتنیبر عملکردها و توانمندیها دارد و شیوههای اندازهگیری عملی مورد استفاده آنان ارتباط آشکاری با کاربرد رویکرد توانمندی دارد.
هنگامی که استانداردهایی برای ارزیابی کیفیت زندگی مردم در نقاط مختلف جهان انتخاب میکنیم باید این پرسش را مطرح کنیم که بهتر است دیدگاه چه کسانی درباره ملاکها تعیینکننده باشد. مثلا باید به سنتهای محلی کشور یا منطقه موردنظرمان توجه کنیم و بپرسیم این سنتها چهچیز را اساس کامیابی میدانند یا برعکس باید تبیینی جهانی برای زندگی خوب انسانی جستوجو کنیم و سنن محلی گوناگون را در نسبت با آن ببینیم؟ مقالات بخش دوم ما را با این پرسشهای دشوار و استدلالهایی مواجه میکنند که نسبیتباوری فرهنگی را از دیدگاههای متفاوت میکاوند و ربط آنها را با مسائل مربوط به کیفیت زندگی نشان میدهند. مقاله پاتنام مخالف این انگاره وسیعا پذیرفتهشده است که پرسشهای علمی درباره امور واقعاند و در مقابل مسائل اخلاقی مسائلیاند که حل آنها جز با تشبث به ترجیحات ذهنی امکانپذیر نیست. مقاله توماس اسکنلون که ارتباطی تنگاتنگ با مناظره در مورد فایده در بخش اول دارد در این ادعا تردید میکند که میل تنها معیار کیفیت زندگی است. چارلز تیلور، فیلسوف کانادایی معاصر، در مقالهای با عنوان «تبیین و خرد عملی» به شکلهای استدلالی میپردازد که مردم برای
نشاندادن برتری یک شیوه زندگی بر شیوههای دیگر به کار میبرند. در آخرین مقاله کتاب با عنوان «فضائل غیرنسبی: رویکردی ارسطویی» نوسبام سراغ یکی از تبیینهای مهم از کیفیت زندگی میرود که برحسب فهرستی از کارکردهای پایهای انسان (منتسب به ارسطو) بیان میشود و ادعای اعتبار برای کل جامعه بشری دارد.
کدام اوضاعواحوال شرایط مناسب زندگی را فراهم میکند؟ چه چیزی زندگی فرد را برای او به زندگی مطلوب تبدیل میکند؟ اگر به این پرسشها از منظرهای مختلف نگریسته شود میتواند به پاسخهای متنوع و متعددی بینجامد که کار سیاستگذاری اجتماعی و اقتصادی در این زمینه را دشوار کند. این دشواری زمانی بیشتر میشود که بخواهیم به الگوهای زیستی مختلف مردم، فرهنگها و سنن متعدد و متکثری توجه کنیم که این سیاستها باید ناظر به آنها تدوین شود.
معنای «کیفیت زندگی» همواره از جمله دغدغههای ذهنی مشترک فلاسفه و اقتصاددانان بوده است. کتاب «کیفیت زندگی» مقالات برگرفته از همایشی است که در 1988 در هلسینکی برگزار شد و برگزارکنندگان آن فیلسوف معاصر مارتا نوسبام و اقتصاددان معاصر آمارتیا سن بودند. بخش مهمی از مأموریت این همایش پرداختن به پژوهشهای میانرشتهای بود که بر حوزه سلامت و عدالت جنسیتی متمرکز بود. سن و نوسبام از دهه 1980 پژوهشهای مهم و جدیدی را در پیوند اقتصاد توسعه و فلسفه اخلاق انجام دادند. این دو متفکر بر این عقیدهاند که گرسنگی، محرومیت و فقر جهانی نهتنها نمایانگر شکست علمی، فنی و سیاسی بلکه نمایانگر شکست اخلاقی و مفهومی است. «اخلاق توانمندی»، ماحصل این مطالعات، چشمانداز هنجاری جدیدی به نظریه و عمل توسعه بینالمللی میگشاید. در ابتدای کتاب مقدمهای از سن و نوسبام آمده که محورهای مقالات کتاب را توضیح میدهد. مقالات کتاب به دو بخش تقسیم شده است. مقالات بخش اول به مسائل کلی حوزه رفاه همچون کامیابی و ملاکهای مناسب جهت ارزیابی کیفیت زندگی میپردازند. مقالات جرالد کوهن و آمارتیا سن در این بخش هر دو درباره «رویکرد توانمندی» است که سن آن را طرح
کرده اما کوهن چند رویکرد دیگر، از جمله محاسبات فایدهگرایانه، تأکید رالز بر موهبتهای اولیه و استفاده دورکین از منابع را نیز بررسی میکند. کوهن پس از آنکه این رویکردها را به نقد میکشد، توجهش را معطوف به آنچه او «میانبود» مینامد میکند که تا حدودی شبیه انگاره عملکردهاست که در ادبیات «توانمندی» به کار میرود. زندگی یک فرد را میتوان ترکیبی در نظر گرفت از اعمال و بودن که بهطورکلی عملکردها نامیده میشود. این عملکردها از موضوعاتی ابتدایی همچون برخورداری از تغذیه خوب و سالمبودن آغاز میشوند و تا بودنها و اعمال پیچیدهای همچون داشتن عزتنفس، حفظ کرامت انسانی، مشارکت در زندگی اجتماعی و غیره ادامه مییابند. کوهن به این بحث میپردازد که چرا باید در این جهت حرکت کرد و نه در جهت پذیرش معیارهای سنتی مثل درآمد، فایده، منابع و موهبات اولیه. در مقاله دوم سن رویکرد توانمندی و منطق آن را ارائه میدهد و همچنین میکوشد به انتقاد کوهن در برخی انتقادهای دیگر که از گوشهوکنار بر نظریه او وارد شده پاسخ دهد. مقالات اریکسون و آلارت برخی روشها و راهبردهای اندازهگیری کیفیت را که از سالها پیش توسط دانشمندان علوم اجتماعی
کشورهای اسکاندیناوی به کار برده شدهاند مورد بحث قرار میدهند. رویکرد آنان شباهت زیادی به رویکرد مبتنیبر عملکردها و توانمندیها دارد و شیوههای اندازهگیری عملی مورد استفاده آنان ارتباط آشکاری با کاربرد رویکرد توانمندی دارد.
هنگامی که استانداردهایی برای ارزیابی کیفیت زندگی مردم در نقاط مختلف جهان انتخاب میکنیم باید این پرسش را مطرح کنیم که بهتر است دیدگاه چه کسانی درباره ملاکها تعیینکننده باشد. مثلا باید به سنتهای محلی کشور یا منطقه موردنظرمان توجه کنیم و بپرسیم این سنتها چهچیز را اساس کامیابی میدانند یا برعکس باید تبیینی جهانی برای زندگی خوب انسانی جستوجو کنیم و سنن محلی گوناگون را در نسبت با آن ببینیم؟ مقالات بخش دوم ما را با این پرسشهای دشوار و استدلالهایی مواجه میکنند که نسبیتباوری فرهنگی را از دیدگاههای متفاوت میکاوند و ربط آنها را با مسائل مربوط به کیفیت زندگی نشان میدهند. مقاله پاتنام مخالف این انگاره وسیعا پذیرفتهشده است که پرسشهای علمی درباره امور واقعاند و در مقابل مسائل اخلاقی مسائلیاند که حل آنها جز با تشبث به ترجیحات ذهنی امکانپذیر نیست. مقاله توماس اسکنلون که ارتباطی تنگاتنگ با مناظره در مورد فایده در بخش اول دارد در این ادعا تردید میکند که میل تنها معیار کیفیت زندگی است. چارلز تیلور، فیلسوف کانادایی معاصر، در مقالهای با عنوان «تبیین و خرد عملی» به شکلهای استدلالی میپردازد که مردم برای
نشاندادن برتری یک شیوه زندگی بر شیوههای دیگر به کار میبرند. در آخرین مقاله کتاب با عنوان «فضائل غیرنسبی: رویکردی ارسطویی» نوسبام سراغ یکی از تبیینهای مهم از کیفیت زندگی میرود که برحسب فهرستی از کارکردهای پایهای انسان (منتسب به ارسطو) بیان میشود و ادعای اعتبار برای کل جامعه بشری دارد.