از عقب زده يا از جلو؟
پوریا عالمی
باباي سوفيا ميگويد: خبرگزاري ايسنا گزارش داده که دوروبر زايندهرود کشاورزان مشغول کشت برنج هستند.
آب و آبدان!
من ميگويم: بابابزرگ ما فيلسوفي بود براي خودش و وقتي ما حمله ميکرديم به شام و ناهار و يخچال، ميگفت: «کاه از خودت نيست، کاهدان که از خودت است!»
حالا شده حکايت کشاورزي. 90 درصد زايندهرود را سياستهاي مسئولان خشک کرد، آن 10 درصد باقيمانده کار مريخيهاست؟ يا ما که دور زايندهرود هزارتا چاه زديم؟ يا ما که اينهمه قنات را خشک کرديم؟ يا ما که شکم سفرههاي زيرزميني را سفره کرديم؟
باباي سوفيا ميگويد: تو بيشعوري. اگر تو به داد خودت نرسي هيچکس نميرسد.
سوراخ قايق
من ميگويم: بابابزرگ فيلسوف ما تعريف ميکرد آدمخوارها چندنفر را گرفته بودند و يکييکي پوست آنها را اول ميکندند و باهاش قايق درست ميکردند. بعد خودشان را ميانداختند توي ديگ و آبگوشت درست ميکردند.
بعد اين وسط ديدند يکي با ميخ برداشته و هي ميزند به دست و پاش!
بهش گفتند: داري چيکار ميکني؟
گفت: اينها که ميخواهند من را بخورند و با پوستم هم قايق درست کنند؛ من با ميخ ميزنم پوستم را سوراخ ميکنم که وقتي قايق درست کردند قايقشان سوراخ باشد و غرق شوند!
حالا شده حکايت کشاورزي. شمال که آبکي است همه شاليزارها را خشک ميکنند و ويلا ميفروشند. بعد باقي جاها که بيآب است برنج ميکارند و هندوانه. وقتي هم بپرسي، ميگويند تقصير مسئولان است که وضعيت اين است. ما هم ميگوييم تقصير مسئولان است، ولي قايقي که داريم سوراخ ميکنيم به اميد آينده، پوست تن خودمان است.
مار از پشت: باباي سوفيا ميگويد: يعني تو ميگويي نبايد از کشاورز و کارگر حمايت کرد؟ آيا تو غرق رؤياي کاپيتاليستها شدهاي؟ آيا عمله بازار آزاد هستي؟ بدبخت؟ آيا تو با مسئولان ساختوپاخت کردي؟ بيشعور وطنفروش؟ ضد چپي اي ابله؟
من ميگويم: بابابزرگ فيلسوف ما ميگفت يکي رفته بود آموزشگاه رانندگي. وقتي داشت برميگشت باغ، بهش گفتند: مملي بدو که بابات را مار نيش زده.
مملي گفت: مار از پشت زده يا از جلو؟ بهش گفتند: از جلو. مملي گفت: چون مار از جلو زده به بابام، مقصر بابام است که عقب بوده.
حالا حکايت ماست. ما هم ميگوييم با اين بيآبي و اين بيسياسي، کشاورزان واقعا بيچاره شدند، اما به کسي که قنات خشک ميکند و رشوه ميدهد که چاه بزند و حتي به فکر آينده زمين و خانوادهاش نيست، به کسي که صدها ليتر آب مصرف ميکند که دو ليتر هندوانه و برنج بفروشد، چه بايد گفت؟ نبايد گفت لطفا به زمين و آب رحم کن اخوي؟
باباي سوفيا ميگويد: خاکتوسرت که تو هم زدي توي خاکي. بايد دوتا توييت عيلهات کنم و موتورت را بياورم پايين.
جمعبندي: سوفيا... عشقم... قبلا که بچه بودم ميرفتم زايندهرود عشقوحال. الان هردفعه ميروم اصفهان انگار ميروم زيارت اهل قبور و براي مرحوم زايندهرود فاتحه ميخوانم. عاشق خشکسال تو؛ ميدون دوم
باباي سوفيا ميگويد: خبرگزاري ايسنا گزارش داده که دوروبر زايندهرود کشاورزان مشغول کشت برنج هستند.
آب و آبدان!
من ميگويم: بابابزرگ ما فيلسوفي بود براي خودش و وقتي ما حمله ميکرديم به شام و ناهار و يخچال، ميگفت: «کاه از خودت نيست، کاهدان که از خودت است!»
حالا شده حکايت کشاورزي. 90 درصد زايندهرود را سياستهاي مسئولان خشک کرد، آن 10 درصد باقيمانده کار مريخيهاست؟ يا ما که دور زايندهرود هزارتا چاه زديم؟ يا ما که اينهمه قنات را خشک کرديم؟ يا ما که شکم سفرههاي زيرزميني را سفره کرديم؟
باباي سوفيا ميگويد: تو بيشعوري. اگر تو به داد خودت نرسي هيچکس نميرسد.
سوراخ قايق
من ميگويم: بابابزرگ فيلسوف ما تعريف ميکرد آدمخوارها چندنفر را گرفته بودند و يکييکي پوست آنها را اول ميکندند و باهاش قايق درست ميکردند. بعد خودشان را ميانداختند توي ديگ و آبگوشت درست ميکردند.
بعد اين وسط ديدند يکي با ميخ برداشته و هي ميزند به دست و پاش!
بهش گفتند: داري چيکار ميکني؟
گفت: اينها که ميخواهند من را بخورند و با پوستم هم قايق درست کنند؛ من با ميخ ميزنم پوستم را سوراخ ميکنم که وقتي قايق درست کردند قايقشان سوراخ باشد و غرق شوند!
حالا شده حکايت کشاورزي. شمال که آبکي است همه شاليزارها را خشک ميکنند و ويلا ميفروشند. بعد باقي جاها که بيآب است برنج ميکارند و هندوانه. وقتي هم بپرسي، ميگويند تقصير مسئولان است که وضعيت اين است. ما هم ميگوييم تقصير مسئولان است، ولي قايقي که داريم سوراخ ميکنيم به اميد آينده، پوست تن خودمان است.
مار از پشت: باباي سوفيا ميگويد: يعني تو ميگويي نبايد از کشاورز و کارگر حمايت کرد؟ آيا تو غرق رؤياي کاپيتاليستها شدهاي؟ آيا عمله بازار آزاد هستي؟ بدبخت؟ آيا تو با مسئولان ساختوپاخت کردي؟ بيشعور وطنفروش؟ ضد چپي اي ابله؟
من ميگويم: بابابزرگ فيلسوف ما ميگفت يکي رفته بود آموزشگاه رانندگي. وقتي داشت برميگشت باغ، بهش گفتند: مملي بدو که بابات را مار نيش زده.
مملي گفت: مار از پشت زده يا از جلو؟ بهش گفتند: از جلو. مملي گفت: چون مار از جلو زده به بابام، مقصر بابام است که عقب بوده.
حالا حکايت ماست. ما هم ميگوييم با اين بيآبي و اين بيسياسي، کشاورزان واقعا بيچاره شدند، اما به کسي که قنات خشک ميکند و رشوه ميدهد که چاه بزند و حتي به فکر آينده زمين و خانوادهاش نيست، به کسي که صدها ليتر آب مصرف ميکند که دو ليتر هندوانه و برنج بفروشد، چه بايد گفت؟ نبايد گفت لطفا به زمين و آب رحم کن اخوي؟
باباي سوفيا ميگويد: خاکتوسرت که تو هم زدي توي خاکي. بايد دوتا توييت عيلهات کنم و موتورت را بياورم پايين.
جمعبندي: سوفيا... عشقم... قبلا که بچه بودم ميرفتم زايندهرود عشقوحال. الان هردفعه ميروم اصفهان انگار ميروم زيارت اهل قبور و براي مرحوم زايندهرود فاتحه ميخوانم. عاشق خشکسال تو؛ ميدون دوم