«اون» ترامپ را به رقص آورد
احمد عظيميبلوريان- استاد پيشين دانشگاه مريلند
در يکسالو اندي که از انتخابات آمريكا ميگذرد، بيشتر آنچه رسانههاي جهاني و ايران به آن پرداختهاند، رفتار و کردار دونالد ترامپ، رئيسجمهوري ايالات متحده آمريكا، بوده است که به گمان نگارنده، سرپوشي بر دگرگونيهاي بنيادي جهان و قدرتهاي فعال در آن است. شناخت اين دگرگونيها براي مردم و مسئولان ايران بسيار ضروري است. اميد است که اين يادداشت به تأمين اين هدف کمک کند. بدون ترديد بيشتر مردمي که رويدادهاي جهان را پيگيري ميکنند، رفتار و گفتار رئيسجمهور آمريكا را خندهدار تلقي ميکنند. تنها گروه کوچکي از محافظهکاران حزب جمهوريخواه آمريكا هستند که از ترس ازدستدادن آراي انتخابات سال ۲۰۲۰ سکوت کرده و از انتقاد خودداري ميکنند؛ اگرچه ته دلشان از دست رئيسجمهورشان پُرخون است. رويدادهاي مهمي که ترامپ در دوره کوتاه زمامداري خود نقش حيرتآوري در آنها ايفا کرده، شامل کنارهگيري از برجام و بيانيه پاياني گروه جي 7، انتقال سفارت آمريكا در سرزمينهاي اشغالي از تلآويو به بيتالمقدس، خروج عملي از پيمان نفتا (ميان ايالات متحده آمريكا، کانادا و مکزيک)، خروج از معاهده محیطزيستي پاريس و مانور اخير با رهبري کره شمالي بوده که سرانجام تکلیف هيچکدام از اينها هم هنوز روشن نشده است. دليل اصلي براي خروج از بيانيه پاياني جي 7 و ناديدهانگاشتن چارچوب تجاري نفتا، مسئله معافيت يا دريافت سود گمرکي از واردات کالا از کشورهاي عضو پيمانهاست. اين امر براي ما ايرانيان کاملا شناختهشده است. در دوران سلطنت شاه عباس کبير اگر يکي از سفراي روس يا انگليس از شاه ايران تقاضاي معافيت عوارض گمرکي ميکرد، روز بعد آن سفير ديگر نيز همان تقاضا را براي تجارت کشور خود با شاه مطرح ميکرد. در آن تاريخ روس و انگليس بزرگترين صادرکنندگان کالا به ايران بودند. دليلش هم اين بوده و اکنون هم همين است که درآمد ناشي از عوارض گمرکي به خزانه دولت واردکننده کالا واريز ميشود که به سود دولت است؛ اما قيمت کالا را در بازار مصرف بالا ميبرد. در نتيجه فروش کالاي وارداتي در کشور مقصد و نيز توليد آن در کشور توليدکننده کاهش مييابد که به مفهوم کاهش سطح اشتغال است. بالارفتن قيمت کالاي وارداتي از مسير گمرکات در کشور مصرفکننده به قاچاق کالا از کشورهاي رقيب رونق ميدهد که به سود مصرفکننده؛ اما به زيان خزانه دولت است. حرکت ترامپ در دو مورد اشارهشده در بالا از ورود آهن و آلومينيوم آغاز شد. پديده کولبري در ايران در همين زمينه است که همه با آن آشنا هستند؛ اما آنچه در تحولات اخير و رفتار ترامپ شگفتآور است و از ديد افکار عمومي پنهان مانده و براي ايرانيان آموزنده به نظر ميرسد، اين است که ساختار قدرت هژموني غرب در حال فروپاشي است. اگر از اين ديدگاه به تحولات اخير جهان بنگريم، شايد ترامپ را يک مائده آسماني بدانيم که ناخواسته ديد مردم جهان را به اين واقعيت بسيار مهم و اساسي روشن ميکند.
اگر صد سال به گذشته برگرديم و به ساختار سياسي و اقتصادي جهان آن زمان بنگريم، ميبينيم که غرب تقريبا بر همه جهان چيره بود. خاورميانه، خاور نزديک، آفريقا و جنوب و شرق آسيا به دست قدرتهاي استعماري غرب به خاک سياه کشيده شده بودند. چين که امروز پرجمعيتترين کشور دنيا و دومين اقتصاد بزرگ جهان است، در دست استعمار بريتانيا به سرزميني مفلوک با مردمي معتاد تبديل شده بود. هند و خاور دور روزگار بهتري از چين نداشتند. امپراتوري روسيه تزاري و سپس اتحاد جماهير شوروي همه سرزمينهاي قفقاز و شرق درياي خزر و خراسان را مستعمره خود کرده بودند. بريتانيا با درهمپاشيدن امپراتوري عثماني، همه خاور ميانه و خاور نزديک را به زير يوغ استعمار خود درآورده بود. فرانسه در آفريقا تاختوتاز ميکرد. ايران هم از اين بلايا در امان نبود. جنگ جهاني دوم که در واقع جنگ رقابتي ميان استعمارگران غربي بود، اگرچه منجر به جابهجايي مراکز قدرت غرب، ظهور اَبَرقدرت شوروي و باعث بازشدن راه قدرت آمريكا شد؛ اما موجبات استقلال کشورهايي مانند چين و هند را فراهم کرد. فروپاشي نظام شوروي منجر به استقلال کشورهاي حوزه قفقاز و شمال شرقي ايران شد. نياز به شمارش رويدادهاي 30، 40ساله اخير نيست. آنچه براي ايران و ايرانيان مهم است، تحولاتي است که به تدريج در سياستها و رقابتها و همکاريهاي بينالمللي در حال شکلگيري است و به ايران بسيار مربوط است. امانوئل تاد، نويسنده سرشناس فرانسوي، در کتاب «آمريكا پس از جهانگشايي - درهمپاشي نظم آمريكايي» (ترجمه اين نويسنده) که پرفروشترين کتاب سياسي سال ۲۰۰۳ در اروپا بود، بيشتر اين رويدادها را پيشبيني ميکند. ازجمله اينکه ايران با همکاري روسيه و چين به يک قدرت بزرگ منطقهاي بدل خواهد شد. اينکه اين پيشبيني درست از کار درآيد يا نه، موضوع بحث در اينجا نيست. مهمتر از آن بهوجودآمدن امکانات همکاريهاي منطقهاي براي ايران است. کشورهاي دالان قفقاز و شرق درياي خزر و خراسان بزرگ که روزگاري با ايران يک مجموعه بزرگ فرهنگي-منطقهاي را تشکيل ميدادند، امروز با فروپاشي شوروي (که در محاسبات سنتو نبود)، از قيد اسارت روسها آزاد شدهاند؛ اگرچه زبان روسي تحميلي در اين کشورها هنوز رايج است. ايران ميتواند در ايجاد همکاري و نظمي نوين با اين کشورها پيشگام شود. ترکيب سيستماتيک منابع اين کشورها و همبستگي ميان آنها ميتواند به تولد دوباره فرهنگ ايراني بينجامد و اين منطقه را به يکي از پيشروترين مناطق جهان، هم به لحاظ اقتصادي و هم فرهنگي تبديل کند. اين کشورها بسياري از پديدههاي مورد علاقه ايران - ازجمله شعر يا دستاوردهاي فرهنگي ما را از آنِ خود ميدانند. اين همبستگي دشوار نيست. راه همکاريداشتن، سعه صدر و پذيرش ارزشهاي گوناگون اعضاي اين گروه بالقوه است. نيازي نيست که اين همکاري به صورت تشکيل يک دولت منطقهاي يا فدرال صورت گيرد. اتحاديه اروپا مدل بسيار آموزندهاي در اين زمينه است. امروز قدرتهاي غربي که توان خود را در کنترل اين منطقه از دست دادهاند، با دامنزدن به اختلافات فرهنگي و مذهبي و واردآوردن فشارهاي اقتصادي مانع اينگونه همکاريها هستند؛ اما ترامپ با حرکات و نمايشهای خود نشان داده است که حتي يک کشور فقير و محلي مانند کرهشمالي ميتواند او را به رقص درآورد.
در يکسالو اندي که از انتخابات آمريكا ميگذرد، بيشتر آنچه رسانههاي جهاني و ايران به آن پرداختهاند، رفتار و کردار دونالد ترامپ، رئيسجمهوري ايالات متحده آمريكا، بوده است که به گمان نگارنده، سرپوشي بر دگرگونيهاي بنيادي جهان و قدرتهاي فعال در آن است. شناخت اين دگرگونيها براي مردم و مسئولان ايران بسيار ضروري است. اميد است که اين يادداشت به تأمين اين هدف کمک کند. بدون ترديد بيشتر مردمي که رويدادهاي جهان را پيگيري ميکنند، رفتار و گفتار رئيسجمهور آمريكا را خندهدار تلقي ميکنند. تنها گروه کوچکي از محافظهکاران حزب جمهوريخواه آمريكا هستند که از ترس ازدستدادن آراي انتخابات سال ۲۰۲۰ سکوت کرده و از انتقاد خودداري ميکنند؛ اگرچه ته دلشان از دست رئيسجمهورشان پُرخون است. رويدادهاي مهمي که ترامپ در دوره کوتاه زمامداري خود نقش حيرتآوري در آنها ايفا کرده، شامل کنارهگيري از برجام و بيانيه پاياني گروه جي 7، انتقال سفارت آمريكا در سرزمينهاي اشغالي از تلآويو به بيتالمقدس، خروج عملي از پيمان نفتا (ميان ايالات متحده آمريكا، کانادا و مکزيک)، خروج از معاهده محیطزيستي پاريس و مانور اخير با رهبري کره شمالي بوده که سرانجام تکلیف هيچکدام از اينها هم هنوز روشن نشده است. دليل اصلي براي خروج از بيانيه پاياني جي 7 و ناديدهانگاشتن چارچوب تجاري نفتا، مسئله معافيت يا دريافت سود گمرکي از واردات کالا از کشورهاي عضو پيمانهاست. اين امر براي ما ايرانيان کاملا شناختهشده است. در دوران سلطنت شاه عباس کبير اگر يکي از سفراي روس يا انگليس از شاه ايران تقاضاي معافيت عوارض گمرکي ميکرد، روز بعد آن سفير ديگر نيز همان تقاضا را براي تجارت کشور خود با شاه مطرح ميکرد. در آن تاريخ روس و انگليس بزرگترين صادرکنندگان کالا به ايران بودند. دليلش هم اين بوده و اکنون هم همين است که درآمد ناشي از عوارض گمرکي به خزانه دولت واردکننده کالا واريز ميشود که به سود دولت است؛ اما قيمت کالا را در بازار مصرف بالا ميبرد. در نتيجه فروش کالاي وارداتي در کشور مقصد و نيز توليد آن در کشور توليدکننده کاهش مييابد که به مفهوم کاهش سطح اشتغال است. بالارفتن قيمت کالاي وارداتي از مسير گمرکات در کشور مصرفکننده به قاچاق کالا از کشورهاي رقيب رونق ميدهد که به سود مصرفکننده؛ اما به زيان خزانه دولت است. حرکت ترامپ در دو مورد اشارهشده در بالا از ورود آهن و آلومينيوم آغاز شد. پديده کولبري در ايران در همين زمينه است که همه با آن آشنا هستند؛ اما آنچه در تحولات اخير و رفتار ترامپ شگفتآور است و از ديد افکار عمومي پنهان مانده و براي ايرانيان آموزنده به نظر ميرسد، اين است که ساختار قدرت هژموني غرب در حال فروپاشي است. اگر از اين ديدگاه به تحولات اخير جهان بنگريم، شايد ترامپ را يک مائده آسماني بدانيم که ناخواسته ديد مردم جهان را به اين واقعيت بسيار مهم و اساسي روشن ميکند.
اگر صد سال به گذشته برگرديم و به ساختار سياسي و اقتصادي جهان آن زمان بنگريم، ميبينيم که غرب تقريبا بر همه جهان چيره بود. خاورميانه، خاور نزديک، آفريقا و جنوب و شرق آسيا به دست قدرتهاي استعماري غرب به خاک سياه کشيده شده بودند. چين که امروز پرجمعيتترين کشور دنيا و دومين اقتصاد بزرگ جهان است، در دست استعمار بريتانيا به سرزميني مفلوک با مردمي معتاد تبديل شده بود. هند و خاور دور روزگار بهتري از چين نداشتند. امپراتوري روسيه تزاري و سپس اتحاد جماهير شوروي همه سرزمينهاي قفقاز و شرق درياي خزر و خراسان را مستعمره خود کرده بودند. بريتانيا با درهمپاشيدن امپراتوري عثماني، همه خاور ميانه و خاور نزديک را به زير يوغ استعمار خود درآورده بود. فرانسه در آفريقا تاختوتاز ميکرد. ايران هم از اين بلايا در امان نبود. جنگ جهاني دوم که در واقع جنگ رقابتي ميان استعمارگران غربي بود، اگرچه منجر به جابهجايي مراکز قدرت غرب، ظهور اَبَرقدرت شوروي و باعث بازشدن راه قدرت آمريكا شد؛ اما موجبات استقلال کشورهايي مانند چين و هند را فراهم کرد. فروپاشي نظام شوروي منجر به استقلال کشورهاي حوزه قفقاز و شمال شرقي ايران شد. نياز به شمارش رويدادهاي 30، 40ساله اخير نيست. آنچه براي ايران و ايرانيان مهم است، تحولاتي است که به تدريج در سياستها و رقابتها و همکاريهاي بينالمللي در حال شکلگيري است و به ايران بسيار مربوط است. امانوئل تاد، نويسنده سرشناس فرانسوي، در کتاب «آمريكا پس از جهانگشايي - درهمپاشي نظم آمريكايي» (ترجمه اين نويسنده) که پرفروشترين کتاب سياسي سال ۲۰۰۳ در اروپا بود، بيشتر اين رويدادها را پيشبيني ميکند. ازجمله اينکه ايران با همکاري روسيه و چين به يک قدرت بزرگ منطقهاي بدل خواهد شد. اينکه اين پيشبيني درست از کار درآيد يا نه، موضوع بحث در اينجا نيست. مهمتر از آن بهوجودآمدن امکانات همکاريهاي منطقهاي براي ايران است. کشورهاي دالان قفقاز و شرق درياي خزر و خراسان بزرگ که روزگاري با ايران يک مجموعه بزرگ فرهنگي-منطقهاي را تشکيل ميدادند، امروز با فروپاشي شوروي (که در محاسبات سنتو نبود)، از قيد اسارت روسها آزاد شدهاند؛ اگرچه زبان روسي تحميلي در اين کشورها هنوز رايج است. ايران ميتواند در ايجاد همکاري و نظمي نوين با اين کشورها پيشگام شود. ترکيب سيستماتيک منابع اين کشورها و همبستگي ميان آنها ميتواند به تولد دوباره فرهنگ ايراني بينجامد و اين منطقه را به يکي از پيشروترين مناطق جهان، هم به لحاظ اقتصادي و هم فرهنگي تبديل کند. اين کشورها بسياري از پديدههاي مورد علاقه ايران - ازجمله شعر يا دستاوردهاي فرهنگي ما را از آنِ خود ميدانند. اين همبستگي دشوار نيست. راه همکاريداشتن، سعه صدر و پذيرش ارزشهاي گوناگون اعضاي اين گروه بالقوه است. نيازي نيست که اين همکاري به صورت تشکيل يک دولت منطقهاي يا فدرال صورت گيرد. اتحاديه اروپا مدل بسيار آموزندهاي در اين زمينه است. امروز قدرتهاي غربي که توان خود را در کنترل اين منطقه از دست دادهاند، با دامنزدن به اختلافات فرهنگي و مذهبي و واردآوردن فشارهاي اقتصادي مانع اينگونه همکاريها هستند؛ اما ترامپ با حرکات و نمايشهای خود نشان داده است که حتي يک کشور فقير و محلي مانند کرهشمالي ميتواند او را به رقص درآورد.