استفاده از عناصر موسیقایی در رسیدن به مفهوم سایهروشن در گفتوگو با هومن دهلوی
رقص نور و سایه در گفتوگوی پیانو و شاهکمان
با هومن دهلوی، موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده، فرزند استادان گرانقدر حسین دهلوی و سوسن اصلانی (دهلوی)، به بهانه خلق اثری دیگر به گفتوگو نشستم. «سایهروشنها» همچون دیگر آثار وی روایت منحصربهفرد خود را دارد. این ویژگی موجب شده کارهای او شبیه یکدیگر نباشند، در عین حال امضای خاص هنرمند را دارد. موسیقی به مدد الهام از نقاشی و عناصر طبیعی، فضایی وهمآلود ایجاد کرده است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
فرزانه نکواصل: با هومن دهلوی، موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده، فرزند استادان گرانقدر حسین دهلوی و سوسن اصلانی (دهلوی)، به بهانه خلق اثری دیگر به گفتوگو نشستم. «سایهروشنها» همچون دیگر آثار وی روایت منحصربهفرد خود را دارد. این ویژگی موجب شده کارهای او شبیه یکدیگر نباشند، در عین حال امضای خاص هنرمند را دارد. موسیقی به مدد الهام از نقاشی و عناصر طبیعی، فضایی وهمآلود ایجاد کرده است. روایتگر جدال با تاریکی، بدون رفتارهای اغراقآمیز و در عین حال اثری از حزن و اندوه و بودن در تاریکی مطلق و ناامیدی در آن دیده نمیشود. زندگی، امید و تلاش مدام برای رسیدن به روشنی را به کمال مطلوب به تصویر کشیده است. این ویژگیها موجب شده این اثر از دیگر کارهای دهلوی متمایز شود.
از «سایهروشنها» بگویید.
«سایهروشنها» مجموعهای است که در ابتدا قرار بود براساس یک فیلم مستند درباره زندگی و آثار نقاش معاصر ایرانی حمیدرضا اندرز ساخته شود. آشنایی و دوستی ما و همینطور شناخت از آثار ایشان به سالهای دور برمیگردد. وقتی پیشنهاد ساخت موسیقی این فیلم مستند که بخشی از آن ساخته شده بود به من داده شد، از آن استقبال کردم. براساس فضای فیلم و آثار هنرمند، اتودهایی با پیانو زدم و ضبط کردم. در اولین دیداری که داشتیم قطعاتی از موسیقی را برای آنها پخش کردم که از آن بسیار استقبال شد. تصمیم گرفته شد در همان فضا پیش برود. از همان ابتدا در ذهنم بود علاوه بر پیانو یک ساز کششی هم به مجموعه اضافه کنم که بتوانم کنتراست مناسبی از نظر رنگ و جنس صوتی به وجود بیاورم. ساز را ویولنسل انتخاب کرده بودم و همینطور نوازندهای توانا و خلاق که قابلیت اجرای آنچه را در ذهنم بود، داشت. خوشبختانه توانستم در همان زمان روی بخش پیانو کار کنم و با تکمیل اتودهای اولیه، حدود 40 دقیقه موسیقی اجرا و ضبط شد. در این مسیر قصد نداشتم نت به نت جلو بروم، میخواستم بیشتر براساس بداههپردازی و بسط و گسترش ذهنی پیش بروم. فیلم را فقط یک بار دیدم و نخواستم دوباره ببینم، چراکه معمولا برای ساختن موسیقی تئاتر و سینما بر مبنای ذهنیتی که همان بار اول در من ایجاد میشود سوژههایی پیدا میکنم. اینجا هم به همین شکل براساس احساس و برداشتی که از ابتدا داشتم، ایدههای موسیقی را ساختم و به مرور بسط و گسترش دادم که بیشتر به حالت بداهه پیش بردم و جاهایی نیز برای حضور ساز کششی تعیین کردم. به دلیل مشغله کاری و در دست داشتن پروژههای دیگر یک فاصله زمانی حدود یکساله ایجاد شد. سراغ کار را گرفتم. متوجه شدم به خاطر برخی مشکلات پیشآمده، پروژه متوقف شده. مدتی صبر کردم و در نهایت با مشورت و موافقت آقای اندرز تصمیم گرفتم این مجموعه را به طور مستقل منتشر کنم. در این فاصله نوازندهای که برای ساز کششی در نظر داشتم مهاجرت کرده بود و دسترسی به او نداشتم، اما مصمم بودم به هر شکل این مجموعه را تکمیل کنم. یک روز بهطور اتفاقی ویدئویی از اجرای دوست عزیزم آقای کوروش بابایی با ساز شاهکمان دیدم. صدای این ساز نظرم را جلب کرد. به ذهنم آمد که این ساز میتواند جایگزین مناسبی برای ویولنسل در مجموعه «سایهروشنها» باشد. از آنجایی که با کوروش نیز آشنایی و دوستی قدیمی داشتم، تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم. ایشان هم استقبال کردند و قرار ملاقات گذاشته شد. وقتی شاهکمان را از نزدیک دیدم، شخصیت ساز، تواناییهای آن به لحاظ صدادهی و ساختارش نظرم را جلب کرد. بدون تردید شاهکمان، جایگزین ویولنسل شد و کار را شروع کردیم.
درباره ساز شاهکمان و نقش آن در این مجموعه بیشتر توضیح میدهید؟
شاهکمان ساز جدید و کمتر شناختهشدهای است، از خانواده کمانچه محسوب میشود که صدای بمتری دارد. ویژگیهایی دارد که من در سازهای کششی دیگر ندیدهام و واقعا منحصربهفرد است. به عنوان مثال یکسری سیمهای آزاد درون دسته ساز نهفتهاند که نقش واخوان (واخون) را اجرا میکنند. واخوان صدایی است که معمولا روی سیم ساز به صورت آزاد یا بدون انگشتگذاری اجرا میشود، درحالیکه ملودی اصلی روی سیم دیگری نواخته میشود و با تولید صداهای هارمونیک به موسیقی عمق و غنای بیشتری میبخشد. در واقع مثل پدال پیانو عمل میکند که موجب تولید حجم صوتی بیشتر و پررنگتر میشود که یکی از ویژگیها و زیباییهای سازهایی چون پیانو و هارپ است. این انعکاس صوتی در اغلب سازهای کششی بهدلیل کوچکبودن بدنه ساز و کمتر بودن تعداد سیمها، متفاوت است. اما شاهکمان تنها چهار سیم اصلی دارد، تعدادی سیم هم بهصورت آزاد دارد که میتوانند بر مبنای نوع موسیقیِ اجرایی کوک شوند. این ویژگی خاص در این ساز موجب شده تا بتواند حجم صوتی بیشتر و طنین خاصی تولید کند. بهگونهای که برای من نقش سایهها را در این مجموعه میتوانست بیان کند. از آنجایی که بخش پیانو از قبل ضبط شده بود و ترکیبهای صوتی و هارمونیکهای آن شکل گرفته بودند، از نوازنده خواستم به خاطر تداخل نداشتن با هارمونیکهای پیانو، فقط سیمهای واخوانی را استفاده کنیم که به حجم و فضای صوتی کمک میکردند.
کار بر اساس حس اولیه شما و فضای فیلم مستند پیش رفت یا تغییر کرد؟
در ابتدا تم اصلی کار براساس برداشت و حسی که از فیلم داشتم شکل گرفت اما چون پروژه متوقف شد، ادامه آن براساس نقاشیهای هنرمند و برداشت شخصی خودم از آثار او پیش رفت.
درباره کارهای آقای حمیدرضا اندرز و ارتباطی که با آثار ایشان داشتید بگویید.
سبک کارهای ایشان را بسیار دوست دارم. خوشبختانه در صفحه اینستاگرام حمید بسیاری از آثارش موجود بود و هر وقت نیاز داشتم آنها را مرور میکردم. از طراحیهای مدادی و زغالی تا کارهای رنگی که اغلب رنگهای محدودی دارند. یک ویژگی خاص و مشترک بین آنها هست که در بیشتر موارد محو و کمرنگ هستند. در این بین کارهایی پررنگ و شفاف هم دیده میشود، اما این ویژگی خاص در این کارها هم هست و انگار قرار نیست هیچ خط و مرز مشخصی به مخاطب ارائه شود. اغلب کارهای او هیچ عنوانی ندارد. البته در آثار نقاشی این امر متداول است، اما داشتن عنوان میتوانست کمک بزرگی برای من باشد تا با ذهنیت هنرمند درمورد اثرش بیشتر آشنا شوم. حس محو بودن یا از لایهای به لایهای دیگر رفتن بدون اینکه هیچ مرز و خط واضح یا مستقیمی دیده شود، در بیشتر آثارش به چشم میخورد. به طور مثال اگر درختی در کارهای او میبینید، به سختی میتوان تشخیص داد که خود درخت است یا سایه آن. چنان از زمینه جدا شده که شما هیچ خط و مرز مشخصی در اثر نمیبینید. به عقیده من حمیدرضا اندرز مثل تمام هنرمندان برجسته، نگاه و امضای خاص و منحصر به فرد خود را دارد و من هم سعی کردم با الهامگرفتن از کارهای او به این تضاد مشترک برسم و در تمام مراحل ساخت، تنظیم و حتی انتخاب سازها، از عناصر موسیقایی چنان بهره بگیرم که مانند نور و سایه این خصوصیات را بیان کنم و لایههای صوتی را به شکل محو به هم پیوند بزنم.
کدام ساز نقش سایه و کدام نقش روشن را دارد؟
جوابدادن به این سؤال کمی سخت است چون در طول کار، نقش این دو ساز مدام جابهجا میشود. البته آگاهانه این کار را انجام دادهام چون نمیخواستم سازها یک نقش ثابت داشته باشند. در عین حال هرکدام شخصیت مستقل خود را حفظ میکنند، در جاهایی طوری ادغام شدند که یک ترکیب صوتی مشترک ایجاد کنند و بسان ترکیب نور و سایه یا ترکیب رنگها در هم آمیخته شوند.
این خوششانسی را داشتم این اثر را زودتر بشنوم. بیم و امید، بدون احساس بودن در سیاهی و در نهایت رسیدن به روشنی را در تمام مجموعه میشود دید و شنید. چقدر با برداشت شخصی بنده به عنوان مخاطب موافق هستید؟
به نوعی نگاه اصلی من هم بود. در عین حال که شاید تداعی یک فضای وهمآلود در برخی آثار حمید هم هست. این وهم، ترسناک یا ناامیدکننده نیست. سعی کردم همین حس در موسیقی نیز جاری باشد و نخواستم به سوی فضای خاصی چون غم و اندوه یا فضایی پرهیاهو بروم اما ممکن است این حسها به نوعی در لایههای مختلف موسیقی وجود داشته باشند. همانطورکه در برخی از نقاشیهای هنرمند هم میبینیم بهعنوان مثال جایی دو توتفرنگی به سادگی در وسط تابلو نقش بستهاند، درحالیکه با قرمز تندی به تصویر کشیده شده، ولی به نرمی در زمینه حل شدهاند. در واقع به نوعی ادغام مفاهیم مختلف و گاه متضاد در یک اثر بهطور آگاهانه آن چیزی است که ارزش هنری اثر را بیان میکند. انتخاب اسم سایهروشنها هم دلیل تداعی همین مفهوم بود. سایه و روشن دو چیز متضاد هستند که در کنار هم معنا پیدا میکنند.
اگر این مجموعه ترکبندی نمیشد، من بهعنوان مخاطب متوجه پایان یک ترک نمیشدم. انگار مرزی بین ترکها وجود ندارد. در اینباره توضیح میدهید.
این ویژگیای است که به مرور در ساخت این قطعات به وجود آمد. این مجموعه از دو سوژه موسیقایی شکل گرفته که شاید بازتابی از نور و سایه باشند و ابتدا بهصورت جداگانه معرفی میشوند و در ادامه توسط واریاسیونهایی (دگرگونی) که به مرور انجام میگیرند، در هم آمیخته میشوند و در جاهایی با کمک تکنیکهای افکت مانند آهنگسازی در ساز شاهکمان، ترکیب میشوند و بسط و گسترش پیدا میکنند. همانطورکه یک اثر نقاشی به مرور و گاهی بهصورت بداهه تکامل پیدا میکند، بسیاری از بخشهای موسیقی این مجموعه نیز براساس بداههنوازی روی تمهای اصلی شکل گرفتند. برای من مهم بود که مخاطب این موسیقی حتی اگر نقاشیها را ندیده باشد، بتواند حس کلی آنها را درک کند. البته برداشت شخصی و حس هرکسی متفاوت است و این خاصیت هنر است، اما یک تابلوی نقاشی یا یک اثر موسیقی میتواند این ویژگی را داشته باشد که هر شخص با نگاه خاص خود، در آن فضا قرار گیرد و بتواند داستان خودش را تجسم کند. در یک نمایشگاه نقاشی، مجموعهای از آثار ارائه میشوند نهفقط یک اثر و مخاطب با تمام آنها مواجه میشود. شاید از همینرو است که در این مجموعه هم بهتر است شنونده بتواند تمام قطعات را پشت سر هم گوش کند تا ارتباط بهتر و بیشتری از روند کلی آن حس کند.
انتخاب اسم مجموعه و همینطور ترکها بر چه اساسی بود؟
اصولا پیداکردن نام برای یک اثر موسیقایی برای من کار دشواری است. از آنجایی که در این مورد نقاش آگاهانه هیچ پیشنهادی نکرد و همه چیز را بر عهده من گذاشت، همینطور تعداد ترکها هم زیاد بودند (۱۵ ترک)، موجب شد زمان زیادی صرف پیداکردن اسامی شود. در عین حال که میخواستم نامها به هم مرتبط باشند و به فضای کار نزدیک، اما نمیخواستم اسامی ذهنیت خاصی به مخاطب بدهند یا قضاوت قبل از شنیدن در مخاطب ایجاد شود. در نهایت عناوین ترکها معرف نشانههای اصلی هستند و عبور از سایه و رسیدن به روشنی را
طی میکنند.
درباره انتخاب طرح روی جلد سیدی بگویید.
این طرح از میان آثار نقاش به این دلیل انتخاب شد که بسیاری از ویژگیهای کاری ایشان را داشت. از طرفی هم سعی شد با حساسیت زیاد فقط نوشتههای لازم همچون عنوان اثر روی کار اضافه شوند که کمترین لطمه به آن وارد شود. حتی برای انتخاب فونت و رنگ آن با گرافیست مجموعه، آقای محمد شهیدی، زمان زیادی صرف کردیم و از فونتهایی شبیه قلممو تا فونتهای مدرن را تجربه کردیم، ولی در نهایت به سادهترین شکل ممکن که سازگاری مناسبی با اثر داشت، رسیدیم.
درباره روند میکس و ادیت کار بگویید.
توضیح دادم که از ابتدا چندان با نتنویسی قطعات را پیش نبردم و بیشتر بر مبنای بداههپردازی روی تمهای اصلی جلو رفتم؛ بنابراین یادداشتهای محدودی داشتم. از طرفی هم ساز شاهکمان جایگزین شد که در مراحل ضبط، برای هر قطعه سه خط مختلف با ایدههای متفاوت ضبط کردیم و از آنجایی که آقای کوروش بابایی، نوازنده شاهکمان، بسیار باتجربه و توانمند هستند، تمام بخشها با ظرافت بسیاری انجام شد؛ بهخصوص تکنیکهایی را که برای اینگونه سازها غیرمعمول هستند، به بهترین شکل ممکن اجرا کردند. با توجه به اینکه پیانو از قبل اجرا و ضبط شده بود، افزودن خطهای جدید که آنها هم در موارد بسیاری براساس بداههنوازی اجرا شده بودند، کار بسیار دشواری بود و شاید به جرئت بتوانم بگویم میکس این مجموعه به اندازه یک ارکستر زمان برد. علاوه بر ترکیب خطها، میخواستم آن حس محوبودنی را که در آثار نقاشی به آن اشاره کردم نیز در لایههای مختلف صوتی حفظ کنم و سازها بهصورت محو روی هم قرار بگیرند. لازم میدانم از آقای صادق نوری، صدابردار محترم، تشکر ویژهای داشته باشم که در مراحل میکس و مسترینگ کار را با صبر و حوصله فراوان، مهارت و صرف وقت زیادی پیش بردند. معمولا در مراحل میکس قطعات خیلی صبور و سختگیر هستم، اما در این کار ایشان از من سختگیرتر و صبورتر بودند.
کار و پروژهای جدید در دست دارید؟
بله، چند پروژه نیمهکاره دارم که مشغول انجام آنها هستم و در موقع لازم حتما توضیح خواهم داد، اما یک پروژه خاص در این میان هست که بهصورت جدی آن را از حدود یک سال پیش شروع کردم. البته اصل موضوع به سال ۱۳۹۶ برمیگردد؛ هنگامی که در جمعی دوستانه، دیداری با هنرمند گرامی آقای بیژن ارژن (شاعر) داشتم و ایشان موضوع مجموعه شعری را که براساس داستان شیرین و فرهاد نوشته بودند، مطرح کردند. این مجموعه قبلا به زبان کُردی چاپ شده است و در آن دیدار ایشان آن را به زبان فارسی و برای اولین بار در قالب رباعی کل داستان را روایت کردند. میدانیم که رباعی ترکیبهای مختلفی دارد و قالبهای وزنی آن گاهی پیچیده میشود، اما نکته حائز اهمیت، برداشت تازهای از داستان خسرو و شیرین و داستانهای مشابه بود که در اینجا محوریت اصلی داستان بر دوش شیرین بود و برای همین نام این مجموعه را «شیرین خواب» گذاشتهاند. خاطرم هست در همان دیدار این موضوع آنقدر برایم جذابیت داشت که کل منظومه را که فکر میکنم بیش از 180 رباعی بود، برای من خواندند و متوجه شدم که داستان جنبه نمایشی بسیار خوبی دارد. با اینکه اشعار گاهی سخت بوده و با اوزان عروضی مختلف شکل گرفته بودند، اما به نظرم بسیار جنبه موسیقایی داشت. از طرفی هم شاید این موضوع در ذهنم آمد که اولین اپرایی که پدرم ساخته بود، اپرای «خسرو و شیرین» نام داشت که براساس داستان نظامی گنجوی نوشته شده بود و به نوعی همین داستان را با نگاه دیگری مطرح میکرد. اینک بعد از گذشت بیش از نیمقرن با روایتی نو و نگاهی متفاوت که از جانب ذهن و اندیشه کسی سرچشمه میگرفت که خود متعلق به آن منطقه است و در عین حال کاملا جنبههای اسطورهای و افسانهای داستان را با مستندات تاریخی مطابقت داده بود، بیان کرد. به هر جهت، در نهایت همکاری نوشتن یک اپرا روی این مجموعه اشعار بهصورت رباعی آغاز شد و با حضور ایشان و آقای صادق نوری، متن اپرا در سه پرده نوشته شد. باید اشاره کنم که در روند ملودینویسی این کار تصمیم گرفته شد در حد ممکن براساس موسیقی مقامی کُردی پیش بروم، ازاینرو همکاری و حضور آقای صادق نوری که شناخت زیادی بر ادبیات و موسیقی آن نواحی دارند، ضروری است.
علت تأخیر در به اتمام رساندن چنین پروژه متفاوتی چیست؟
به دلیل اتفاقات مختلف و بهخصوص پروژههای نیمهکاره دیگری که داشتم نتوانستم تنها روی این کار متمرکز شوم. چنین مجموعهای نیاز به تمرکز خاص دارد و کاری تماموقت و طولانی است. درواقع حجم کار طوری است که نمیتوان همزمان با پروژههای دیگر آن را پیش برد و به ثمر رساند.
درباره آخرین کار منتشرشده قبل از «سایهروشنها» هم توضیح مختصری بدهید.
«هفت آسمان» مجموعهای بود برای پیانوی تکنواز که در دو قسمت در پاییز سال ۱۴۰۳ توسط یک شرکت بلژیکی بهصورت دیجیتالی منتشر شد. چون تعداد قطعات زیاد بود (۱۹ قطعه)، ناشر پیشنهاد داد که در دو بخش منتشر شود که انتخاب درستی هم بود. بخش اول شامل قطعاتی بود که سالها پیش نوشته بودم و در فرمها و قالبهای مشخص طراحی شده بودند؛ فرمهایی که در موسیقی کلاسیک بیشتر متداول هستند، مثل فرمهای ساده دوبخشی، تم و واریاسیون والس، پرلود و سونات. بخش دوم شامل قطعاتی بود که فرمهای آزادتر و پیچیدهتری داشتند و از نظر اجرا هم تکنیک بالاتری را میطلبید. بیشتر این کارها مدتها پیش بهصورت کتاب توسط مؤسسه فرهنگی هنری ماهور با همین عنوان هفت آسمان منتشر شده بود، اما ضبط این کار به دلیل مشکلاتی مثل نبود پیانوی مناسب در استودیوها با تأخیر طولانی مواجه شد که در نهایت با همکاری و همت دو دوست هنرمند و پیانیست، آقایان وفا واقفی و کسری فریدی، در تهران، استانبول و تورنتو ضبط شد. سیدی این مجموعه نیز بهصورت محدود چندی پیش توسط شرکت نغمه هزاردستان منتشر شد که بهصورت فیزیکی هم برای علاقهمندان در دسترس است.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.