|

گفت‌وگو با ایمان صفایی به بهانه نمایشگاه خانه

واژه‌ها من را از نو می‌سازند

ایمان صفایی، طراح گرافیک، کیوریتور و هنرمند مفهومی است. ویژگی اصلی آثار او که اغلب شامل حجم و چیدمان است، رجوع به عناصر برگرفته از هنر ایرانی، سنت‌ها و ضرب‌المثل‌ها و نمایش آنها به زبان نمادین است.

واژه‌ها من را از نو می‌سازند

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

نیلوفر محمودی

 

ایمان صفایی، طراح گرافیک، کیوریتور و هنرمند مفهومی است. ویژگی اصلی آثار او که اغلب شامل حجم و چیدمان است، رجوع به عناصر برگرفته از هنر ایرانی، سنت‌ها و ضرب‌المثل‌ها و نمایش آنها به زبان نمادین است. استفاده منحصربه‌فرد از متن، کالیگرافی و خوشنویسی از خصوصیات شاخص هنر ایمان صفایی محسوب می‌شود. او تاکنون در بسیاری از گالری‌های معتبر سال‌ها به ‌عنوان گرافیست و مدیر هنری فعالیت داشته است و همچنین تعداد زیادی پروژه‌های کیوریتال را در کارنامه خود دارد. در سال 1387 به عنوان هنرمند برتر در کتاب سال طراحی گرافیک ایران و همچنین هنرمند برتر چهارمین نمایشگاه تایپوگرافی ایران انتخاب شده است. ایمان صفایی علاوه‌بر هنرمند، به عنوان بنیان‌گذار گالری ۰۰۹۸۲۱ نیز شناخته می‌شود؛ این گالری در سال ۱۳۹۷ و با هدف نمایش و انتشار تعدادی از آثار هنرمندان سرشناس تأسیس شده است. اکنون به بهانه نمایشگاه انفرادی ایشان با نام «خانه» گفت‌وگوی کوتاهی داشتیم.

   

 چرا واژه خانه به عنوان نقطه آغازین و محور این مجموعه انتخاب شده است؟

خانه برای من همیشه واژه‌ای سنگین و چندلایه بوده. تا حدودی‌ هم نقطه شروع است، هم نقطه بازگشت. انتخابش کاملا تصادفی نبود؛ چون وقتی می‌خواهی از جایی یا چیزی حرف بزنی که هم به تو نزدیک است و هم دور می‌شود، پای «خانه» خود به خود وسط می‌آید. با این واژه هرکسی خاطره یا حسی دارد. برای یکی پناه است، برای یکی درد، برای یکی فقط یک اسم، و برای یکی دیگر همه زندگی. به همین دلیل، وقتی با آن بازی می‌کنی، ترکیب می‌سازی، یا حتی آن را تکرار می‌کنی؛ کلی لایه ذهنی و احساسی فعال می‌شود.

 خانه‌ای که در این آثار تصویر شده، بیشتر بر تجربه زیسته و فردی تأکید دارد یا نگاهی جمعی و فرهنگی را دنبال می‌کند؟

فکر می‌کنم چیزی بین این دوتاست. یعنی از طرفی‌ تجربه خودم از خانه، از جابه‌جایی، از خاطره‌ها و حتی از نبودن یا گم‌کردن خانه توی ذهنم خیلی در این کار نقش داشته. ولی در کنارش، خانه چیزی فرهنگی هم هست. ما همه در زبانمان، در اصطلاحاتمان، در شعرهایمان با این واژه زندگی کردیم. خانه‌خراب، خانه‌دوست، خانه‌نشین و... همه‌مان اینها را شنیده‌ایم و با آنها خاطره داریم. پس نمی‌توانستم فقط از خودم بگویم. وقتی داری از «خانه» حرف می‌زنی، ناخودآگاه داری از یک چیز جمعی، از حافظه فرهنگی مشترک هم حرف می‌زنی.

خانه در این مجموعه حامل چه کیفیتی است؟ آرامش، تنش یا وضعیت میان‌مایه‌ای از این دو؟

برای من، خانه در این مجموعه نه‌تنها مکان نیست، بلکه حتی وضعیت ثابتی هم ندارد. گاهی مثل تبعید است، گاهی مثل پناه؛ گاهی خاطره است، گاهی تهدید. آنچه در این چیدمان مهم بود، این بود که خانه را از قالب یگانه‌اش بیرون بیاورم تا نشان بدهم که خانه همیشه یک وضعیت روشن، امن‌ یا تمام‌شده نیست. بیشتر از هر چیز، خانه در این پروژه برایم حامل ابهام بود؛ جایی در میانه آرامش و تنش، تجربه زیسته و زبان.

تا چه اندازه این آثار از تجربه‌های شخصی یا خاطرات زیسته شما الهام گرفته‌اند؟

راستش شروع این پروژه خیلی شخصی بود. واژه «خانه» برایم همیشه با تجربه‌هایی همراه بوده، جاهایی که در آنها حس تعلق داشتم یا نداشتم. خاطره‌هایی که به‌سادگی نمی‌شود تصویرشان کرد. ولی کم‌کم متوجه شدم که این تجربه‌ها فقط برای من نیست. زبان، خصوصا در ترکیب‌های مختلف با خانه، نشان می‌داد که خاطره جمعی ما هم خیلی شبیه است. آنجایی که کار برایم جالب شد، وقتی بود که دیدم ترکیب‌هایی که انتخاب می‌کنم، هم خاطره شخصی را فعال می‌کنند، هم یک حافظه تاریخی یا فرهنگی. انگار دارم از زبان خودم بیرون می‌آیم، ولی به زبان مشترکمان نزدیک‌تر می‌شوم.

آیا خانه در این مجموعه صرفا به عنوان مکان بازنمایی شده یا بیشتر به‌مثابه یک وضعیت درونی یا روانی مطرح است؟

نه، اصلا نمی‌خواستم خانه فقط به عنوان مکان خوانده شود. برای من، بعد از این جنگ، خانه دیگر یک آدرس نبود. یک وضعیت بود: آویزان، ناپایدار، تهدیدشده‌ و انگار همیشه در آستانه ازدست‌رفتن. در این چیدمان، ترکیب‌هایی که انتخاب کردم، خیلی وقت‌ها نشان می‌دهند که خانه بیشتر یک حس است تا یک دیوار. یک وضعیت ذهنی، یک بی‌قراری همیشگی، یک جایی که شاید هست، اما قابل اعتماد نیست.

روند انتخاب رنگ‌ها و بافت‌ها در این مجموعه چگونه شکل گرفته است؟ آیا پشت آنها مفهومی نهفته است یا بیشتر بر شهود و حس تکیه داشته‌اید؟

انتخاب رنگ‌ها و بافت‌ها برای من از دل خود واژه‌ها درآمد. دوست داشتم بوم‌ها طوری باشند که انگار از یک آرشیو قدیمی آمده‌اند، نه شفاف، نه تمیز، نه شلوغ. تا حدودی سکوت داشته باشند، ولی سکوتی که زیرش چیزی دارد هیایو می‌کند. اول کار شهودی بود، ولی وقتی کنار هم قرار گرفتند، فهمیدم که دارم به یک «بافت روانی» می‌رسم، نه صرفا ترکیب بصری.

آیا فرم آثار نیز مانند مضمونشان، مبتنی بر فرایند ساختن، فرسایش یا ویران‌سازی است؛ مشابه فرایند زندگی در یک خانه؟

برای من فرم اثر همان‌قدر مهم بود که مضمونش. سعی کردم خودِ چیدمان مثل یک تجربه زندگی در خانه باشد: شروع می‌کنی به ساختن، با واژه‌ها، ترکیب‌ها و... ولی وسطش می‌فهمی این ساختن، هم‌زمان‌ خراب‌کردن هم هست. بعضی واژه‌ها‌ انگار دیوار را می‌کشند بالا، بعضی‌ها‌ انگار ترک می‌اندازند روی آن. نظمش، رنگش، حتی تکرارهایش، یک جور فرسودگی تدریجی دارد که برای من‌ خیلی نزدیک به زیستن در خانه‌ای است که امن نیست‌ یا مدام دارد تغییر می‌کند.

آیا فاصله زمانی میان خلق اثر و نمایش آن‌ موجب بازنگری یا خوانش دوباره‌ای از مفهوم خانه شده است؟

بازنمایی این پروژه بعد از چند سال‌ مواجهه دوباره با خودم است. سال ۹۶‌ وقتی این کار را ساختم، خانه یک مفهوم انتزاعی بود. بیشتر بازی با زبان، با حافظه و با مفهوم بود. ولی حالا‌ بعد از این جنگ، انگار آن کلمات دیگر بازی نیستند؛ واقعی‌ شدند، سنگین‌تر، خشن‌تر. کلماتی که قبلا برای من معنای ذهنی داشتند، حالا آدم‌هایی را یادم می‌آورند، جاهایی که از بین رفتند، ترس، فرار و... خود پروژه تغییر نکرده، ولی احساس می‌کنم چیزی که در ذهن من و مخاطب اتفاق می‌افتد، خیلی عمیق‌تر شده.

آیا در گذر این سال‌ها، معنای خانه برای شما دستخوش تغییر شده است؟

راستش بله... سال ۹۶، برای من «خانه» مفهوم فرهنگی بود. یک چیزی که در زبان می‌چرخید، با آن بازی می‌کردم، ترکیب می‌ساختم، فکر می‌کردم دارم از آن فاصله می‌گیرم. ولی حالا، با تجربه این سال‌ها، با ازدست‌دادن، با مهاجرت، با ترس‌های واقعی و... خانه دیگر برای من یک کلمه نیست؛ یک حس گمشده است. نه راه، نه مقصد؛ یک چیزی شده که مدام دنبالش می‌گردم، اما هیچ‌وقت مطمئن نیستم واقعا وجود دارد یا نه. الان که به کارم نگاه می‌کنم، می‌بینم چقدر حرف‌ها و ترکیب‌هایی که آن موقع استفاده کردم، امروز یک معنی دیگر پیدا کردند. انگار آن موقع داشتم واژه‌ها را می‌ساختم، ولی حالا‌ واژه‌ها دارند من را از نو می‌سازند.

آیا این پروژه در ادامه مسیر مفهومی آثار پیشین شماست یا به‌مثابه برشی مستقل و تازه عمل می‌کند؟

فکر می‌کنم این پروژه، هم ادامه کارهای قبلی است، هم یک‌جور نقطه چرخش است. در کارهای قبلی‌ام همیشه با واژه و ساختارهای زبانی کار می‌کردم. برایم مهم بود ببینم چطور معنا شکل می‌گیرد، چطور واژه خودش می‌تواند تبدیل شود به ماده هنری. ولی در «خانه» انگار آن فاصله تحلیلی کمتر شده. اینجا واژه‌ها فقط ابزار فکرکردن نیستند؛ خودشان یک‌جور حس و تجربه‌اند. در این پروژه، برای اولین بار زبان را از فضاهای فلسفی کشیدم به سمت چیزی خیلی شخصی‌تر، حتی تروماتیک‌تر. انگار آن چیزی که قبلا فقط در ذهنم تحلیل می‌کردم، حالا آمده نشسته وسط بدن و خاطره‌ام.

نسبت این مجموعه با پروژه‌هایی مانند «کوچه» که پیش‌تر ارائه کرده‌اید چیست؟ و آیا در این آثار نیز مانند برخی پروژه‌های پیشین، عناصری چون زبان، خاطره یا فرهنگ عامه حضور دارند؟

بله، قطعا. در این پروژه هم مثل بعضی کارهای قبلی‌ام، زبان و خاطره و چیزی که از دل فرهنگ عامه می‌آید، حضور دارند. ولی این ‌بار عمیق‌تر و دردناک‌تر. زبان، همیشه برای من ماده خام بوده. در این پروژه، واژه «خانه» مثل یک خاکِ زبانی است که با آن ساختم. ولی وقتی این واژه‌ها را کنار هم می‌گذاری، مثل «کثافتخانه»، «مرده‌شویخانه»، «خسته‌خانه» و... یک چیز دیگر اتفاق می‌افتد: شروع می‌کنند به زنده‌کردن خاطره‌ها، حس‌ها، حتی زخم‌های جمعی. خیلی از این ترکیب‌ها هم از دل زبان مردم آمده، از فرهنگ عامه. یعنی نه از ادبیات رسمی یا فلسفی، بلکه از حرف‌های روزمره، از تجربه‌های واقعی. برای همین به نظرم این پروژه یک‌جور بافت زنده است از واژه‌هایی که هم فردی هستند و هم جمعی.

تا چه اندازه مفاهیمی چون مهاجرت، جابه‌جایی، یا ناپایداری در تعریف خانه، در شکل‌گیری این پروژه نقش داشته‌اند؟

خیلی زیاد. راستش برای من خانه در این پروژه اصلا یک جای امن یا ثابت نیست. بیشتر شبیه یک خاطره متزلزل یا یک جایی است که مدام از آن پرت می‌شوی. مفاهیمی مثل مهاجرت، ناپایداری، یا حتی بی‌جایی، نقش مهمی در مفهوم چیدمان این پروژه داشته‌اند، نه‌فقط به خاطر تجربه‌های بیرونی، چون اینها در خود واژه‌ها هم هستند. مثلا وقتی می‌نویسی «تاریکخانه» یا «دیوانه‌خانه»، فقط درباره یک مکان حرف نمی‌زنی، داری درباره وضعیتت در دنیا حرف می‌زنی، حس تعلق، حس امنیت، یا ازدست‌دادنش. برای همین این پروژه یک‌جور زبان ناپایدار است. واژه‌ها هم مثل ما کوچ کرد‌ند؛ ثابت نیستند. گاهی دلگیرند، گاهی فراری، گاهی هم فقط یک سایه‌‌اند.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.