|

بازاندیشی در گفتمان «شهر اولین‌ها» تبریز

در حافظه تاریخی ایران، تبریز بیش از هر شهر دیگری با واژه «اولین» گره خورده است. از نخستین چاپخانه و مدرسه نو گرفته تا نخستین شهرداری و خیابان سنگ‌فرش‌شده، این شهر همواره در نقش پیشگام تجدد ظاهر شده است، اما همین «پیشگامی» در گذر زمان به نوعی وسوسه تبدیل شده است: وسوسه تکرار افتخار، نه تجربه دوباره آن. شعار «شهر اولین‌ها» امروز بیش از آنکه روایت تاریخ باشد، نوعی بازنمایی از قدرت و حافظه انتخابی است. در این بازنمایی، تبریز نه‌تنها نخستین شهر متجدد ایرانی است، بلکه به‌ اعتباری نخستین شهر خودمصرف ایران نیز به شمار می‌آید. شهری که خاطره پیشگامی‌اش را بارها بازمی‌فروشد تا معنای از‌دست‌رفته اکنون را جبران کند.

مهدیه یلدایی . پژوهشگر معماری و شهرسازی

 


در حافظه تاریخی ایران، تبریز بیش از هر شهر دیگری با واژه «اولین» گره خورده است. از نخستین چاپخانه و مدرسه نو گرفته تا نخستین شهرداری و خیابان سنگ‌فرش‌شده، این شهر همواره در نقش پیشگام تجدد ظاهر شده است، اما همین «پیشگامی» در گذر زمان به نوعی وسوسه تبدیل شده است: وسوسه تکرار افتخار، نه تجربه دوباره آن. شعار «شهر اولین‌ها» امروز بیش از آنکه روایت تاریخ باشد، نوعی بازنمایی از قدرت و حافظه انتخابی است. در این بازنمایی، تبریز نه‌تنها نخستین شهر متجدد ایرانی است، بلکه به‌ اعتباری نخستین شهر خودمصرف ایران نیز به شمار می‌آید. شهری که خاطره پیشگامی‌اش را بارها بازمی‌فروشد تا معنای از‌دست‌رفته اکنون را جبران کند.
از دیدگاه زیستی، میل به پیشی‌گرفتن در ریشه‌های تکاملی انسان جای دارد. پژوهش‌های عصب‌روان‌شناسی نشان داده‌اند که احساس برتری یا موفقیت اجتماعی، با فعال‌شدن نظام پاداش در مغز ارتباط مستقیم دارد. در دوران اولیه حیات انسان، این سازوکار نقشی بقا‌محور داشت: تضمین دسترسی به منابع، جایگاه و جفت‌یابی. اما در جوامع مدرن، همین گرایش زیستی در قالب‌های فرهنگی تازه بازتولید می‌شود؛ از رقابت فردی تا افتخار جمعی و برندسازی شهری. به‌این‌صورت «اول‌بودن» نه‌فقط برساخته‌ای فرهنگی، بلکه گرایشی روان‌شناختی است که فرهنگ مدرن آن را به «پیشرفت» ترجمه کرده است.
«اولین‌بودن» صفتی نسبی و مقایسه‌ای است، نه مطلق. هر پدیده‌ای تنها در نسبت با نظامی از پدیده‌های دیگر «اول» یا «آخر» می‌شود؛ این صفت، همانند مفاهیم «بزرگ‌تر» یا «کوچک‌تر»، بدون قیاس بی‌معناست. در نتیجه، هیچ «اولی» بدون «دیگری» وجود ندارد. در گفتمان شهری نیز، «اولین‌بودن» در تبریز به معنای نخستین‌بودن در ظهور برخی نهادها و پدیده‌های مدرن در ایران است، نه برتری ذاتی در همه عرصه‌ها (البته در خوانش‌هایی خاص و افراطی چنین مفهومی نیز برساخته می‌شود). فهم این نسبیت، از مطلق‌سازی و اسطوره‌پردازی جلوگیری می‌کند و به ما یادآور می‌شود که ارزش هر «اولین» در چارچوب تاریخی و مفهومی خاص خود معنا می‌یابد. سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که آیا «اول‌بودن» به‌ خودی‌ خود ارزش اخلاقی دارد؟ در اخلاق ارسطویی، فضیلت به «اتصال وسیله و غایت» و تحقق خیر انسانی وابسته است. ارسطو بر این تأکید دارد که «خوبیِ عمل» از اثر آن بر زندگی نیک انسانی می‌آید، نه از «اولین‌بودن» آن. در این چارچوب، نوآوری در معماری یا مدیریت شهری زمانی فضیلت‌مند است که کیفیتِ زیست جمعی را بهبود دهد، بنابراین صرف «اول‌بودن» نمی‌تواند معیار ارزشی باشد.
در فرهنگ ایرانیِ پیشامدرن، ارزش اخلاقی و فرهنگی اعمال، نه با تقدم زمانی، بلکه با پیوند آنها با خیر، حکمت و پایداری سنجیده می‌شد. مفهوم «اولین‌بودن» به‌عنوان ارزش، پدیده‌ای مدرن است که با ظهور گفتمان پیشرفت و تاریخ‌نگاری خطی در قرن نوزدهم پدید آمد. مدرنیته، به تعبیر کوزلک (1985)، با تغییر زبان زمان، گذشته را به «عقب‌ماندگی» و آینده را به «هدف» بدل کرد؛ از آن پس، «نو» به‌ جای «خیر» نشست. در این معنا، ستایشِ اولین‌بودن، بازتاب تحولی است که در آن، معیار ارزش از معنا به زمان منتقل شد.
در سنت قرآنی نیز، پیشگامی تنها هنگامی فضیلت است که با تقوا و حق‌پذیری همراه باشد. آیه «وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه، ۱۰–۱۱) سبقت را نه در اولویت ظاهری، بلکه در شتاب به سوی ایمان و عمل صالح معنا می‌کند. این نگاه، تمایز میان پیشگامی ظاهری و پیشگامی اخلاقی را روشن می‌کند: برتری زمانی، تنها زمانی ارزش دارد که در خدمت تعالی معنوی و خیر جمعی قرار گیرد. به‌این‌ترتیب رد پایی از ارزش‌انگاری اولین‌بودن صرف نه در سنت ادبی، هنری، علمی، معماری و شهرسازی و نه در سنت دینی یافته نمی‌شود.
در سنت عمل‌گرایی نیز ارزش هر ایده در نتایج آن برای تجربه انسانی سنجیده می‌شود؛ «نو» اگر تجربه را غنی نکند، به تغییر شکلیِ بی‌معنا فروکاسته می‌شود. از این منظر، «اولین‌بودن» باید در نسبت با «حل مسئله‌» ارزیابی شود، نه در نسبت با جلوه نمادین خود. اخلاق ارسطویی/پراگماتیستی معیارهایی برای ارزیابی ارزشی «اولین‌بودن» به دست می‌دهد: کیفیت، معنا و اثر. تصور کنیم فردی ادعا و تفاخر کند که اولین پنجره مثلثی‌شکل پلاستیکی را در معماری خانه به کار برده است. این پدیده تا زمانی که مشخص نباشد چه ارزش و کیفیتی را حمل می‌کند که موجب بهبود زندگی انسان در آن خانه می‌شود یا به کدام مسئله پاسخ می‌دهد، قابل اعتنا نیست.
از زاویه حافظه و هویت فرهنگی نیز، تکیه بی‌وقفه بر «اولین‌ها» می‌تواند به نوعی یادمان‌سازی ایستا و منفعل بینجامد که گذشته را مصرف می‌کند، نه اینکه آن را بازخوانی کند. پی‌یر نورا نشان داده است که جایگزینی «یادمان‌های حافظه» به‌ جای زنده‌بودن حافظه، نشانه گذار به وضعیتی است که در آن گذشته به ابژه نمایش بدل می‌شود. تله‌ای که در برخورد با هر پدیده‌ای که جنبه‌ای تاریخی داشته باشد، هرآینه در معرض افتادن در آن هستیم.


پیشینه تاریخی «اولین‌بودن» در تبریز و ایران در دوره معاصر
از منظر تاریخی، پیدایش بسیاری از «اولین‌ها» در تبریز ریشه در موقعیت جغرافیایی و ژئو‌فرهنگی این شهر دارد. تبریز در دوره قاجار و پیش از آن، دروازه اصلی ارتباط ایران با قفقاز، آناتولی و اروپا بود؛ مسیری که از یک‌ سو اندیشه‌ها و فناوری‌های جدید و از سوی دیگر، نهادهای آموزشی و تجاری مدرن را به درون سرزمین می‌آورد. حضور کنسولگری‌های خارجی، مدارس میسیونری، کارگاه‌های صنعتی و مسیر بازرگانی روسیه و عثمانی، تبریز را در دوران معاصر به نخستین میدان رویارویی ایران با مظاهر مدرنیته بدل کرد. البته بدیهی است که نمی‌توان علل پدیده‌های تاریخی را تک‌ساحتی انگاشت؛ فراهم‌بودن زمینه و زمانه و استعداد جامعه، مردم و نخبگان شهر علل به‌هم‌پیچیده‌ای است که در نهایت منجر به این واقعیت و تلقی از تبریز شده است. باری بسیاری از پدیده‌هایی که بعدها در تهران و دیگر شهرها گسترش یافتند؛ از مدرسه رشدیه تا چاپخانه و بلدیه نخست در تبریز تجربه شدند. در‌عین‌حال تجربه‌های مشابه در شهرهایی مانند آبادان و تهران، نشان می‌دهد که مدرنیته ایرانی از آغاز پدیده‌ای چندکانونی و در‌عین‌حال شهرسازانه بوده است؛ آبادان با ساختار صنعتی و تجربه منحصربه‌فردی که در زمینه مدرنیته در ایران دارد و تهران با تمرکز سیاسی و اداری‌اش، هریک شکل دیگری از «اولین‌بودن» را رقم زدند. ازاین‌رو این ویژگی نه نشانه ذاتی یک شهر، بلکه بازتاب جایگاه جغرافیایی و تاریخی آن در مسیر تجدد ایرانی است.


از تاریخ تا شعار
«اولین‌بودن» در گفتمان شهری برچسبی برای تمایز، و هم‌داستانی برای غرور جمعی است. اما آیا تقدم زمانی، خودبه‌خود ارزش‌آفرین است؟ پرسش این مقاله نه نفیِ تاریخ و پیشگامی، بلکه تمایز نهادن میان «رخدادِ نخستین» به‌ منزله واقعیت تاریخی و «اولین‌بودن» به‌مثابه ارزش اخلاقی-فرهنگی است. در سطح سیاست‌گذاری شهری، «اولین‌ها» معمولا تلاش دارد اعتبار نهادهای محلی را تقویت کند، سرمایه و گردشگر جذب کند، و احساس هویت ایجاد کند. این همان منطق برندسازی شهری است که در ادبیات تخصصی نیز بحث‌برانگیز بوده است. تلاش برای ساختن بلندترین ساختمان‌ها با مداخله کلان در بافت تاریخی شهر و بیشترین مال‌ها برای به‌رخ‌کشیدن جایگاه اقتصادی شهر هم در راستای همین برندسازی یا به عبارتی «ترین»‌سازی یا «اولین»‌سازی است که حکایت از این دارد که در اذهان حکمرانان شهری در ایران و در تبریز، توسعه در معنای کمی آن، جا خوش کرده‌ است درحالی‌که اکنون در ادبیات تخصصی به‌روز شهرسازی، توسعه کیفی به‌ویژه در شهرسازی در جریان است. از طرفی توجیه اعمال قدرت و مشروعیت‌بخشی به اقدامات نهادهای قدرت نیز از طریق همین شعار صورت می‌گیرد. به هر حال نگاه انتقادی به وضعیت این شعار در شهر تبریز به ما کمک می‌کند شکاف میان فضای تصوری (تصویری که مدیران، برنامه‌ریزان و رسانه‌ها می‌سازند) و فضای زیسته (تجربه واقعی ساکنان) را بفهمیم و تأمل کنیم که چگونه «اولین‌بودن» می‌تواند از سطح تجربه تاریخی به سطح ساختن ایدئولوژی تغییر یابد.
هانری لوفور در کتاب تولید فضا نشان می‌دهد که فضا محصول روابط اجتماعی و میدان نزاعِ معناست. او تمایز سه‌گانه‌ای می‌نهد: فضای ادراکی، فضای تصوری و فضای زیسته. «شعارهای شهری» به‌ طور عمده در سطح «فضای تصوری» ساخته می‌شوند و الزاما با تجربه زیسته همخوان نیستند؛ ازاین‌رو تحلیل آنها بدون رجوع به نیروهای قدرت و سرمایه، ناقص است. دیوید هاروی، با طرح مفهوم «کالایی‌سازی فضا» و نشان‌دادن پیوندهای میان انباشت سرمایه، بازنمایی شهری و تجربه روزمره، توضیح می‌دهد چگونه شهر به «کالا» و «برند» تبدیل می‌شود و چگونه تاریخ و میراث می‌توانند در این فرایند به عناصر بسته‌بندی‌شده بازاری بدل شوند.
شعار «اولین‌بودن» معمولا بر گزیده‌ای از رخدادهای تاریخی تکیه می‌کند؛ گزینشی که بی‌طرف نیست. انتخاب برخی «اولین‌ها» و حذف سایر تجربه‌ها، حافظه جمعی را به‌ سمت یک روایت خاص سوق می‌دهد. این روایت، در سطح سیاست شهری، دو کارکرد کلیدی دارد: اول مشروعیت‌بخشی نمادین؛ یعنی اولین‌بودن تبدیل به گواهی ضمنی برای «شایستگی» مدیریتی امروز می‌شود، گویی گذشته پرافتخار، اکنون را تضمین می‌کند. و دوم کالایی‌سازی هویت؛ تاریخ به بسته مصرف فرهنگی بدل می‌شود؛ شهر، خود را مانند «محصولی متمایز» در بازار رقابتی شهرها عرضه می‌کند (ادبیات نقد میراث سال‌هاست این فرایند را صورت‌بندی کرده است، از میراثِ ناهماهنگ/ناساز تا تنش‌های اخلاقیِ تبدیل گذشته به سرمایه بازاری. این دو کارکرد، سازوکار ایدئولوژیک واحدی را تغذیه می‌کنند: فاصله‌گذاری میان بازنمایی رسمی از شهر و واقعیت زیسته. هرچه این فاصله بیشتر باشد، نیاز به «تقویت شعار» بیشتر می‌شود. ازاین‌رو «اولین‌بودن» به‌ جای آنکه حداقل شاخصی از پیشگامی باشد، نشانه ایدئولوژیک از یک روایت بسته است.
در دو دهه اخیر، موج چشمگیر برندسازی شهری، پیوندی قوی میان میراث و هویت بازاری برقرار کرده است. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که استفاده از میراث در برندینگ می‌تواند هم فرصت ایجاد کند و هم بر مناقشه بیفزاید: از یک سو، میراث تمایز و رقابت‌پذیری می‌آورد؛ از سوی دیگر، خطر کالایی‌سازی و ساده‌سازی گذشته را در پی دارد. برندسازی می‌تواند ابزار سیاست شهری باشد. از این منظر، شعار «شهرِ اولین‌ها» زمانی معنا دارد که با سیاست‌های واقعیِ تولید فضا (بهبود فضاهای عمومی، عدالت شهری و حقوق شهروندی) پشتیبانی شود؛ در غیر‌این‌صورت، صرفا به «دارایی نمادین» بدل می‌شود که با کوچک‌ترین بحران اجتماعی، اعتبار مصرفی خود را از دست می‌دهد.


از «اول‌بودن» تا «اندیشیدن دوباره»
گفتنی است که وضعیت کنونی شهر تبریز در دهه گذشته در مواردی رو به افول بوده است؛ ازجمله در روند رو به رشد فقر شهری. مطالعات نشان می‌دهند که افزایش حاشیه‌نشینی و گسترش سکونتگاه‌های غیررسمی از ویژگی‌های بارز این روند هستند. کاهش فضای سبز و افزایش آلودگی هوا (در‌حالی‌که تبریز در گذشته باغ‌شهر بوده‌ است) از دیگر چالش‌ها است. به‌عنوان یک شاخص نسبی در آموزش، میانگین نمرات دانش‌آموزان تبریز نیز درخور شهری نیست که به اهمیت آموزش نوین بیش و پیش از سایرین در کشور پی برده‌ است. به‌این‌ترتیب «اولین‌بودن»، وقتی از متنِ تاریخ بریده و در قالب بسته‌های نمادین بریده و چسبانده می‌شود، کارکرد شعاری صرف می‌یابد.
این نوشتار دریچه‌ای بر ما می‌گشاید که اولین‌بودن را نه به‌عنوان هدف، بلکه برایند سیاست‌های فرهنگی نقدمحور ببینیم؛ به‌ جای برندسازی صرف، بر خودآگاهی شهری و بازاندیشی مداوم تکیه کنیم. به زبان ساده‌تر نه‌تنها به پیشرفت‌های گذشته تبریز، بلکه به فرصت‌های آینده آن بیندیشیم. تبریز می‌تواند از «اولین‌بودن» به «بهترین‌بودن» تبدیل شود. می‌تواند در کنار حفظ هویت تاریخی خود، به سمت شهری پایدارتر، انسانی‌تر و آینده‌نگرتر حرکت کند. شهر خوب، شهری نیست که فقط نخستین بوده باشد؛ شهری است که هنوز می‌تواند نخستین شود، نه در تعداد «رکوردها»، بلکه در جرئت اندیشیدنِ دوباره و پیوندزدنِ گذشته با خیرِ همگانی امروز.

آخرین اخبار جامعه را از طریق این لینک پیگیری کنید.