ماه رمضان و دیدگاهگیری اجتماعی
سمانه سازگارنژاد . آسیبشناس گفتار و زبان
هر سال در آستانه ماه مبارک رمضان مطالب و مقالات گوناگونی درباره روزه و روزهداری چاپ و منتشر میشود و از مناظر مختلف به این موضوع میپردازند. اینکه روزه یک وظیفه شرعی و امری واجب است یا یک موضوع اخلاقی است، تکلیفی فردی است یا اجتماعی... همگی در جای خود قابل بحث و بررسی است؛ اما به گمان نگارنده میتوان علاوه بر عناوین یادشده امر روزهداری را بهعنوان یک موضوع اجتماعی نیز مورد توجه و مداقه قرار داد، یادداشت حاضر از منظر «دیدگاهگیری اجتماعی» به این مهم پرداخته که امید است مطلوب نظر خوانندگان محترم قرار گیرد. «دیدگاهگیری» یک مهارت کلیدی اجتماعی است؛ این مهارت به توانمندی ما انسانها در مد نظر قراردادن و فکرکردن راجع به جوانب مختلف خود و دیگران اطلاق میشود. اگر از دیدگاهگیری اجتماعی خود به شکل مطلوبی استفاده کنیم، قادر خواهیم بود خود را بهجای دیگران بگذاریم تا درباره شرایط و موقعیتهای اجتماعی مختلف آنگونه که مناسب آن موقعیت خاص اجتماعی است بیندیشیم و متعاقبا تصمیمهای مناسب اجتماعی را برای آن موقعیتهای خاص درباره خود و دیگران اتخاذ کنیم. به این منظور، نیازمند مشاهده، درنظرگرفتن، درک، پردازش و تجزیه و تحلیل مطلوب افکار، احساسات، باورها، اعتقادات، مقاصد، دانش، تجارب و اعمال خود و دیگران در موقعیتها و شرایط مختلف اجتماعی هستیم. تابستان چند سال پیش در بخش توانبخشی سکته مغزی در مرکز توانبخشی Rusk واقع در مرکز نیویورک دستیار پژوهش بودم که ماه رمضان فرارسید. همیشه رسم بر این بود که وقت ناهار در محدوده ساعت ۱۲ تا یک ظهر همه اعضای تیم از جمله سوپروایزر بخش با هم ناهار میخوردیم و من همیشه بهدلیل نوع غذاهای سالم بهویژه سالادهایی که از خانه میآوردم، زبانزد دیگر اعضای تیم بودم و همه منتظر میماندند تا ببینند آن روز ترکیب چه میوهها یا سالادهایی را برای ناهار خود انتخاب کردهام! از قضا روز اول رمضان با دکتر گلتا که سوپروایزر من بود و از استادان نازنینم، در اتاق تنها بودیم و او که اتفاقا گیاهخوار هم بود، وقت ناهار و طبق معمول هر روز شروع به خوردن میوههایش کرد. با هم صمیمی بودیم و دکتر بهمحض اینکه دید من غذایی نیاوردهام، تعجب کرد و شروع کرد به پرسوجوکردن از من؛ نهایتا به او گفتم که رمضان است و روزه دارم. او بلافاصله و بدون اینکه سؤال دیگری بپرسد گفت «پس من نباید الان اینجا جلوی تو چیزی بخورم». با هم گفتوگو کردیم و به او توضیح دادم که از روی خواست و میل خودم روزه گرفتهام، به همین جهت هم دلم اصلا غذا نمیکشد، چون به غذا فکر نمیکنم؛ بنابراین هوسش را هم نمیکنم، پس راحت غذایش را میل کند و نگرانم نباشد. پس از کمی گپ و گفت دراینباره او طاقت نیاورد و به من گفت «پس بگذار پشت به تو بشینم. چون تو نمیخوری، حس خوبی برای خوردن روبهروی تو ندارم». از آن روز به بعد، زمانی که متوجه شدم، این مسئله برای او اهمیت دارد و در حضور من روزهدار احساس راحتی برای خوردن غذایش ندارد، هر روز به بهانهای بخشی از آن یک ساعت ناهار را بیرون از اتاق سپری میکردم. من و او برای یکدیگر احترام فراوان و ارزشی یکسان قائل بودیم؛ بنابراین هریک با تفکر درباره جوانب مختلف خود و دیگری متناسب با آن موقعیت خاص اجتماعی توجه و احترام متقابل را نسبت به هم ابزار کردیم. بهعنوان یک آسیبشناس گفتار و زبان، هر روزه با طیفهای مختلفی از مراجعانی روبهرو هستم که به دلایلی نظیر اختلالات رشدی/ تکاملی (مانند افراد در طیف اوتیسم یا دیگر اختلالات شناختی- اجتماعی) یا اکتسابی (مانند ضربه مغزی) در مهارت دیدگاهگیری یا به زبانی آکادمیک و علمیتر در توانمندیهای «تئوری ذهن» خود با نقص، دشواری و چالش مواجهاند. طبیعتا این دشواریها مستقیم روی درک، برداشتها و قضاوتهای اجتماعی آنها و در نتیجه نحوه بروز رفتارها و مهارتهای اجتماعی آنها اثرگذار است؛ اما آیا امروزه تنها افرادی که بهدلیل نقایص تکاملی یا اکتسابی دچار اختلالات شناختی و ارتباطی- اجتماعیاند، نیازمند کار روی مهارتهای دیدگاهگیری خود هستند؟ واقعیتش این است که همه ما انسانها روی طیفی از توانمندیها و ناتوانمندیها که آنها را نقاط قدرت و ضعف خود مینامیم، قرار داریم و اکثر مسائلی که به ما انسانها مرتبط میشود نیز روی طیفی مشابه قرار میگیرند. این یعنی انجام برخی کارها برای ذهن یا جسم ما بهراحتی میسر است، درصورتیکه برخی دیگر از کارها برایمان دشوارتر است و برای اجرایشان نیازمند دریافت کمک و حمایت هستیم و البته در تعدادی دیگر از توانمندیهایمان نیز ما بین این دو طیف قرار میگیریم. بر این اساس، از لحاظ مهارتهای دیدگاهگیری نیز همگی ما روی یک طیف قرار داریم با نقاط قوت و ضعف متفاوت از یکدیگر. بعضی از ما قادر هستیم در سختترین شرایط اجتماعی با درنظرگرفتن همه جوانب و همه افراد حاضر و درگیر در موقعیت منعطفانهتر فکر و عمل کنیم و برخی دیگر از ما کاملا در آن سوی دیگر طیف قرار داریم و تنها قادر به دیدن و درک دیدگاه خودمان هستیم و متعاقبا بر همین اساس رفتار میکنیم. درک ماه رمضان و تعلق خاطر داشتن به آن نیز عینا از همین جنس است و روی طیفی مشابه قرار دارد. برای کسانی مثل من که از کودکی ورود به ماه رمضان تداعیکننده تجارب، احساسات و تعلقات مثبتی مانند درجمعبودن، افطاریخوردنهای دستهجمعی، رفتوآمدها، بازیها و گفتوگوهای بیشتر خانوادگی و دوستانه، میهمانیدادنها، معنویتی منحصربهفرد و حسهای خاص و دلانگیز شبنشینیهای شبهای قدر بوده، روزهداری نه تنها سخت نبوده بلکه اشتیاقآور بوده و آمدن رمضان با شور و شادی و رفتنش با دلتنگی همراه بوده است. همچنین افراد زیادی را میشناسم که درک، تعصب، عقاید و احساسشان نسبت به این ماه با تقدس، عبادتها و باورهایی فراتر از آنچه بشخصه یا در اطرافم تجربه کردهام همراه است. اما واقعیتش این است که ماه رمضان برای همه اینگونه نیست. برای افراد بسیار دیگری این ماه اصلا تداعیکننده چنین احساسات و تجاربی نیست. برخی افراد اصلا شرایط سلامتی لازم و کافی برای روزهداری ندارند، حتی اگر دلشان بخواهد که روزه بگیرند. برای بعضی دیگر، روزهداری در ساعات طولانی غیرممکن یا خطرناک است و در فصول و شرایط آب و هوایی متفاوت متغیر خواهد بود. شمار دیگری از افراد با وجود برخورداری از سلامتی کامل جسمی و روحی به هیچ عنوان تمایل یا باوری به روزهداری ندارند. آنها تجاربی مثل من و امثال من را نداشتهاند یا اگر هم داشتهاند درک و احساسی متفاوت با این ماه را تجربه کردهاند، به گونهای که آنها را به هر دلیلی به روزهگرفتن ترغیب نمیکند. برخی از نوجوانان و جوانان امروزی با واژه روزه و رمضان فقط در کتب درسی و مدرسه آشنا شدهاند و خارج از آن در فرهنگ و باورهای فرهنگی-مذهبی رشدی و خانوادگی خود الگو و آموزشی برای آشنایی با مفاهیم مربوطه به آن را نداشتهاند یا لازم ندیدهاند که داشته باشند، چه برسد به درک اجتماعی این موضوع یا بروز رفتارهای اجتماعی که تعدادی از ما ممکن است از آنها انتظار داشته باشیم. برای قشر دیگری نظیر اقلیتهای مذهبی که در گوشهگوشه این مرز و بوم زندگی میکنند، ماه رمضان یا در دین و آیینشان نیست یا اگر هست ممکن است رنگ، بو و ظهوری متفاوت داشته باشد. بدین ترتیب، آیا اصلا ممکن است و انصاف که از این طیفهای متعدد افراد با باورها، اعتقادات، تجارب و احساسات متفاوت، انتظارات اجتماعی یکسانی در مورد ماه رمضان داشت؟ در چنین شرایطی سازوکار دیدگاهگیری اجتماعی چگونه است؟ نقش و جایگاه دیدگاهگیری اجتماعی در این رویداد خاص اجتماعی کجاست؟ آیا افرادی که روزه میگیرند باید دیگران را مجبور به روزهداری یا تظاهر به روزهداری کنند؟ یا افرادی که روزه میگیرند با دخالت اجتماعی، قضاوت اجتماعی غیرمؤثر و امر و نهی اجتماعی باید افراد را ترغیب به تظاهر به روزهداری کنند؟ آیا افرادی که روزه نمیگیرند باید وجود ماهی مانند رمضان را کلا نادیده بگیرند و در این ماه نیز مانند سایر ماههای سال وعدههای ناهار خود را در جمع بهموقع و طبق همان شرایط و ضوابط همیشگی بخورند و انتظاراتشان از جامعه اطرافشان نیز عینا یکسان باشد؟ آیا در این موقعیت اجتماعی، افرادی که روزه نمیگیرند باید به عمد روزهدارنبودنشان را به دیگران ابراز کنند؟ اساسا در چنین شرایطی باید فردی فکر کرد یا اجتماعی؟ همه میدانیم که با فرارسیدن رمضان در کشور ما نشانههای فراوان کلامی، شنیداری و دیداری متعددی برای یادآوری و بهخاطرسپردن آغاز و خاتمه ماه رمضان وجود دارد. اما آیا ممکن است افرادی که روزه دارند، به این فکر کنند که اگر فردی در ماه رمضان در حال خوردن و آشامیدن است، ممکن است قصد عمدی برای بیاحترامی به باورهای آنها نداشته باشد؟ یا میتوان تصور کرد فردی که روزه نمیگیرد ممکن است بیمار باشد و باید قبل از مصرف قرص و دارو لقمهای به دهان بگذارد؟ آیا ظاهر افراد لزوما بیانگر روزهدار بودن یا نبودنشان در رمضان خواهد بود؟ از طرفی دیگر، میشود فکر کرد که رانندهای که پشت فرمان نشسته و هنگام ظهر در ماشین خود سیبش را در آرامش میخورد، اعتقادی به ماه رمضان ندارد و فقط گرسنهاش شده است؟ امکان دارد که همین راننده اگر اعتقادی به ماه رمضان نداشته باشد، اصلا فراموش کرده باشد که رمضان است؟ یا میشود چون اطلاعات اجتماعی کافی از وضعیت این راننده و افرادی مشابه او را نداریم، بدون ارزشگذاری رفتارش متناسب با باورهای خودمان بدون تذکردادن از کنارش عبور کرد؟ آیا روشهای غیرمستقیم دیگری برای یادآوری اجتماعی به او وجود ندارد؟ بهتر نیست که روزهداران روزهداری خود، باورهایشان و دلایل آنها را پیش خودشان نگه دارند و از قضاوتهای بیملاحظه ذهنی و کلامی بپرهیزند؟ یا اینکه افرادی که روزهدار نیستند مشاهدهگرها و توجهکنندههای بهتری در این حوزه بهخصوص اجتماعی شوند؟ مطلوب نیست افرادی که روزهدار نیستند به این فکر کنند که اگرچه نوجوانان، جوانان و بزرگسالانی مثل خود آنها روزهدار نیستند، اما قطعا در آنسوی طیف هنوز دختران و پسران کودک و نوجوانی هستند که با توجه به فرهنگ اعتقادی خانواده خود در این ماه روزه میگیرند و ممکن است مانند بزرگسالانی امثال من توانمندی فکرنکردن به خوراکی را نداشته باشند؟ آیا آگاه و متوجه هستیم که ویژگیهای منحصربهفرد بعضی غذاها مثل بوی مطبوع آنها بهطور غریزی ممکن است برای همه افراد چه کودک و چه بزرگسال اشتهابرانگیز باشد؟ یا اینکه اگر بدانیم الان فرد مقابل ما ممکن است گرسنه باشد (که احتمال آن در ماه رمضان ممکن است بیشتر باشد) و ما به هر دلیلی روزهدار نیستم غذاخوردن را به زمانی دیرتر یا محیطی غیراجتماعی موکول میکنیم؟ آیا میتوانیم به رمضان هم اجتماعیتر فکر کنیم و در نظر بگیریم که اگر حتی یک نفر در مکان و زمانی که ما در آن حضور داریم روزهدار باشد مسئولیت اجتماعی ما ممکن است چگونه متفاوتتر از ماههایی دیگر باشد؟ موقعیتی که درباره خود و استادم مثال زدم یک موقعیت اجتماعی خاص با محوریت دیدگاهگیری مرتبط با روزهداری بود. در آن شرایط، هر دو نفر ما با درنظرگرفتن وضعیت، افکار و احساسات یکدیگر رفتارهای مطلوب و مورد انتظار اجتماعی بروز دادیم. من هرگز از استادم انتظار نداشتم آن گفتوگو را با من داشته باشد. در عین حال، او با جمعآوری اطلاعات از من و افزایش دانش اجتماعی خود و فکرکردن به من و شرایطم و سپس برقراری آن گفتوگوها که چندخطی از آن را ذکر کردم تصمیم گرفت که در ماه رمضان هنگام غذاخوردن روبهروی من یا ترجیحا در حضور من نباشد و این موضوع را به دیگر اعضای گروه پژوهشیمان نیز انتشار داده بود. بدین ترتیب من نیز در آن موقعیت احساس در اقلیتبودن نکردم بلکه کاملا بر عکس احساس و باور داشتم به دلیل درک و شناخت اجتماعی بالای دکتر گلتا و ارزشی که برای من قائل بود، من نیز به نوبه خود مسئولیتی اجتماعی در قبال او داشتم و این من بودم که باید در زمانهای روزهداری و بهخصوص وقت ناهار خود را از آن موقعیت دور میکردم تا استادم و دیگران بهراحتی و در آرامش غذایشان را میل کنند. پس ممکن است که با بهرهگیری از تفکر و دیدگاهگیری اجتماعی مسئولانهتر و همدلانهتر حلمسئله و تصمیمگیری کرد؟ یا اینکه میشود باعث شد همه افراد حاضر در موقعیتهای اجتماعی متعلق به هر طیف فرهنگی، اعتقادی و مذهبی تجارب و احساسات خوبی را تجربه کنند؟ شایسته نیست همه افراد با هر باور و اعتقادی حس احترام و با ارزشبودن را تجربه کنند؟ یا ممکن است تعاملات و روابط اجتماعی افراد در طول ماه رمضان و یا حتی دیگر شرایط شبیه آن را چه با آشنا و چه با غریبه بر اساس یادگیریهای اجتماعی مؤثرتر و مفیدتری رقم زد؟ آیا رمضان ممکن است فرصتی باشد برای برانگیختن رفتارهای اجتماعی اخلاقیتر و انسانیتر تا ابراز جهتگیریهای فرهنگی؟ و میسر است که تعاملات و مکالمات ما با اقشار مختلف جامعه بهویژه کودکان و نوجوانان در مورد موضوعات اجتماعی روز مبتنیبر ارتقای مهارتهای دیدگاهگیری و تفکر اجتماعی مطلوبتر آنها قرار گیرد؟ اول به عنوان یک شهروند اجتماعی و سپس به عنوان مربی و درمانگر شناخت و ارتباط اجتماعی که مخاطب اول مطالب ذکرشده در بالا نیز است، به خود یادآوری میکنم که رمضان میتواند یک آغاز باشد؛ آغازی برای ارتقای مهارتهای تفکر اجتماعی و دیدگاهگیری اجتماعی مطلوبتر راجع به خود و اطرافیانمان که بدون شک میتواند منجر به بروز رفتارهای اخلاقیتر برای همه قشرهای درگیر چه روزهدار و چه غیرروزهدار شود.