یا ببخش یا بفروش
گیسو فغفوری
مستندهای زیادی درباره سرگذشت آدمهایی كه تغییر ایجاد كردهاند، وجود دارد؛ از وارن بافت، بیل گیتس، «RBG»، «اسپیلبرگ» تا «من علی هستم»، رونالدو، سرخیو راموس، مارادونا، توتی، مسی و «آخرین رقص» و... یا «مردانی كه تاریخ آمریكا» را ساختند یا حتی افرادی كه برای دیگران آسایش و آرامش به وجود میآورند؛ مانند «آی آدمها»، «من گرتا هستم»، «آرزوی رابین»، «دیوید اتنبرو» و «باستر بزرگ».
اما شاید بعضی زندگیها خیلی شبیه زندگی روزمره ما باشند. شاید وقتی این فیلمها را ببینیم، احساس نکنیم زندگی قهرمان یا آدم متفاوتی را میبینیم. اما اگر بخواهیم خودمان هم همانطور زندگی کنیم، نیاز به شجاعات بسیار داریم. این روزها سبک زندگی بسیاری از ما به دلیل همهگیری تغییر کرده است؛ بسیاری ناگزیرند در خانه کار کنند، در فضاهای کم و با محدودیتهای بیشتر یا زنانی که مسئولیتهای متعددی را بر عهده دارند. شاید به همین دلیل است که وقتی فیلم «مینيمالیستها» را میبینیم، احساس میکنیم شاید راهحل جدیدی در اختیارمان قرار داده است. این فیلم که توسط نتفلیکس و بر اساس جمله حالا کمتر ساخته شده، زندگی جاشوآ فیلدز میلبرن (بکر) و رایان نیکودیمس ساخته شده؛ دو دوستی که چند کتاب پرفروش، یک پادکست و حالا این فیلم را درباره ایده گسترشداده خود دارند. آنها با اجراکردن زندگی مینیمال، سعی دارند مطرح کنند که «هرچه کمتر داشته باشید، بهتر زندگی میکنید». البته منظورشان ثروت و مسائل مالی نیست، بلکه منظور اسباب و وسایل است. این دو دوست که در نوجوانی چاق بودند، تنها راه مصونماندن از آزار همکلاسیهایشان را در دوستی با یکدیگر دیدند. خانوادههایی که با داشتههای اندک اما به شادی زندگی میکردند. جاشوآ با دیدن مادر مهربان اما همیشه مست و بیهوشش بر کاناپه، یک قول به خودش داد و آن را عمل کرد؛ اینکه بسیار پولدار باشد و اینگونه در 28سالگی همه چیز داشت؛ ثروت، خانه، همسر زیبا و... . مادرش بیمار میشود و او در ماههای آخر بین بیمارستان و شهرش رفتوآمد میکند. سه روز پس از مرگ مادرش، زندگی خانوادگیاش پاشیده شد. او وقتی سراغ خانه مادرش رفت، با آپارتمانی کوچک روبهرو شد که اثاثیهاش میتوانست سه خانواده را سروسامان دهد. اما آن چیزی که ضربه بر او زد و سبب تغییر نگاهش شد، چهار جعبهای بود که زیر تخت مادر از نمرهها، تکالیف مدرسه جاشوآ و پس از آن موفقیتهای کاریاش جمعآوری شده بود. او تصمیم بزرگی گرفت؛ همه چیز را یا بخشید یا فروخت یا بازیافت کرد و فقط چند تکه کوچک به یادگار نگه داشت. این سرآغاز دنبالکردن ایده «کمینهگرایی» از سوی این دو دوست بود. آنها ابتدا سایت راه انداختند و سپس به تبلیغ بیشتر مشغول شدند. در فیلم چندین نفر از کسانی که با این شیوه زندگیشان تغییر کرده است، صحبت میکنند. آنها از این میگویند که چقدر میخریدند و میخریدند و حتی گاهی فراموش میکردند و وسایلی تکراری میخريدند که حتی یک بارهم به سراغش نمیروند. یکی از استادان دانشگاه درباره دلایل خریدکردن زیاد نکات مختلفی را میگوید؛ ازجمله اینکه تبلیغات سبب میشود بسیاری احساس ناکافیبودن داشته باشند و بخواهند با خرید بیشتر، اعتمادبهنفس خود را افزایش دهند. یکی از کسانی که در این مستند حضور داشت، حتی خانهاش را فروخته بود تا بتواند بهتر سراغ تغییر برود. جاشوآ و رایان از تجربیات و فلسفه خود در طول فیلم گفتند؛ ازجمله اینکه «هر چیزی که به زندگیات ارزشی اضافه نمیکند، یا ببخش یا بفروش یا بریز دور» و دیگری درباره شیوه اجرائیکردن گفته بود: «تمام وسایلی که فکر میکنی به صورت روزانه لازم نداری، در جعبه بگذار و گوشه اتاقت قرار بده، بعد ببین در طول یک هفته یا یک ماه کدامش را لازم داری و سراغش میروی. بر اساس آن وسایل زندگیات را دستهبندی کن و از شر بقیهاش خلاص شو». این دو نفر پیش از اینکه آنقدر طرفدار پیدا کنند که نتفلیکس از آنها فیلمی بسازد، کتابی نوشته بودند، ولی این کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده است، اما در سایت نیپنا بخشهایی از این کتاب آمده؛ ازجمله هفت اصل مهم سادهسازی. طبق آن، برای آغاز این شیوه زندگی بهتر است ابتدا دلایل را نوشت و بعد سراغ حذف لوازم تکراری رفت؛ از فنجان گرفته تا صندلی. بعد یک منطقه امن و ایدئال را در نظر گرفت و فقط وسایلی را در این بخش نگه داشت که واقعا ضروری است؛ چه از نظر حسی و چه از نظر روزمره. بهترین کار این است که یک سفر کوتاه چهارروزه هم برای خود تعریف کنید؛ آنهم فقط با نصف وسایلی که فکر میکنید لازم دارید (البته این احتمالا برای شرایط بعد از کروناست) و بعد نوبت رفتن سراغ وسایل سختتر است؛ مانند لباسها، کتابها، فیلمها و کلکسیونها و بعد هم نوبت شیوه غذاخوردن؛ مثلا سه نوع شام برای کل هفته در نظر گرفت و فقط برای آنها وسیله خرید و از همه مهمتر اینکه یک رقم در نظر بگیرید و پسانداز کنید و مدام پسانداز کنید. اینگونه علاوه بر راحتترشدن خیالتان برای روز مبادا از دیدن رقم آن حتما خوشحال خواهید شد (این مورد هم با شرایط اقتصادی کنونی زیاد هماهنگی ندارد). شاید شما آنقدر شجاعت داشته باشید که با طی این مسیر تبدیل به یک مینیمالیست تمامعیار شوید.