کرامت و درماندگی، 2 چهره بهار عربی
10 سال پس از آغاز بهار عربی، زمان آن است که بپذیریم ممکن است شرایط وقوع انقلاب دیگر هرگز فراهم نشود. هفدهم دسامبر 2010، «محمد بوعزیزی» با خودسوزی در شهر «سیدی بوزید» در مرکز تونس، آتش تحولات بهار عربی را روشن کرد. حدود دو هفته بعد، جراحتهای ناشی از این خودسوزی باعث جانباختن او شد؛ اما هنوز خیلی زود است که بگوییم بهار عربی نیز سرنوشتی کموبیش مشابه بوعزیزی جوان پیدا میکند. درحالیکه او در بستر مرگ بود، اعتراضهای مردمی به سمت پایتخت تونس سرازیر شد و سرانجام حکومت 24ساله با مشت آهنین و فاسد «زینالعابدین بنعلی» سقوط کرد و رئیسجمهور تونس در 14 ژانویه 2011 به عربستان گریخت. هرگز انتظار نمیرفت که حکومت بنعلی در تونس سقوط کند، همینطور «حسنی مبارک» در مصر و «معمر القذافی» در لیبی؛ اما این حکومتها درپی وقوع بهار عربی ساقط شدند. این تصور وجود داشت که «علی عبدالله صالح» به یمن حضور در سطح اول قدرت در یمن، هنر مدیریت چالشها و بحرانها را آموخته باشد. همچنین «بشار اسد» هم با وجود بروز جنگ داخلی در سوریه توانست قدرت را حفظ کند. تحولات اواخر سال 2010 و سراسر سال 2011 بسیار حیرتانگیز بود و دستکم اکثریت ناظران و سیاستمداران غربی انتظار آن را نداشتند. کمی بعد، روزنامهنگاران، تحلیلگران و مقامهای رسمی نام «بهار عربی»را برای این تحولات برگزیدند؛ نامی که بهنوعی شاعرانه بود، ولی بهطور ضمنی این نتیجهگیری را در درون خود داشت که فارغ از اینکه خونهای زیادی برای آن ریخته میشود، قرار نیست به ثمر برسد. یک دهه از آن روزها و تحولات سریع و خشونتبار میگذرد. معنی آن شورشها و قیامها چه بود؟ در این سالها مقالات زیادی درباره دلیل تبدیل بهار عربی به زمستان مرگبار منتشر شده، بااینحال شاید هنوز برای نتیجهگیری خیلی زود باشد. در هر حال، بهار پراگ هم ابتدا بیرحمانه خرد شد؛ اما دو دهه بعد، مردم چکاسلواکی، حکومت کمونیستی را ساقط کردند. با وجود این، این ایده که خیزشهای دهه گذشته در خاورمیانه زمینه موفقیت در آینده را فراهم کرده است، چندان با استقبال فعالان و تحلیلگران روبهرو نشد. ممکن است زمستان و بهار 2010-2011 مقدمهای برای تغییر باشد که به آرامی رخ میدهد، ولی تغییراتی ناگزیر است. این تغییرات بهطور حتم اقتدارگرایان منطقه را سرنگون خواهد کرد و زمینه را برای سیاستهای دموکراتیک فراهم میکند؛ اما دوباره باید تأکید که این تحولات به کندی رخ خواهد داد. با وجود اینکه بهار عربی ثمرات چندانی به سود دموکراسی در خاورمیانه نداشت، نمیتوان انکار کرد که از زمان خودسوزی بوعزیزی، خاورمیانه با تغییرات زیادی روبهرو شده است. این خیزشها گفتمان منطقه را تغییر داده و نشان داده است كه مراكز قدرت شکستناپذیر نیستند و این واقعیت، نویدبخش آیندهای بهتر برای مردم خواهد بود. اینها عواملی است که فعالان سیاسی میتوانند در صورت ایجاد فرصت جدید برای بهچالشکشیدن اقتدار رهبران، از آنها به سود خود و برای تضعیف طرف مقابل استفاده کنند. بااینحال مدافعان رژیمهای اقتدارگرا نیز تغییر شکل و سیاست دادهاند؛ چراکه از نظر آنها، شرایط میدان نبرد تغییر کرده است. حامیان رژیمهای اقتدارگرای منطقه وقایع رخداده در یک دهه گذشته را انحرافی و تحریف نظم طبیعی امور میدانند و بنابراین مصمم به نظر میرسند که هرگز این امکان را ایجاد نکنند که فضاهای عمومی، خصوصی و مجازی دوباره به حوزههای مخالفت علیه حکومتها تبدیل شوند. با توجه به اینکه سرویسهای امنیتی مصر در دهه گذشته چیزهای زیادی درباره تجمعات اعتراضآمیز و نحوه سرکوب آنها آموختهاند، اجرائیکردن مکانیسم بسیج گسترده مردم بسیار دشوارتر از یک دهه قبل خواهد بود. بااینحال، هنوز هم بسیاری از مقامهای نظامی ارشد مصری و همتایان آنها در دیگر کشورهای منطقه، نسبت به کسانی که یک دهه قبل مسئول برقراری نظم و ثبات در کشورهای خود بودند، مطلعتر و داناتر نیستند. نحوه اندیشیدن و نگاه ناظران درباره آنچه در آینده در کشورهای عربی رخ خواهد داد، کاملا به آنچه 10 سال قبل به آن فکر میکردند و تحولاتی که در پی آن رخ داد، بستگی دارد. در این مورد، میان مخالفان حکومتهای اقتدارگرا کمتر از آنچه انتظار میرود، توافق وجود دارد. آیا این قیامها را میتوان انقلاب نامید؟ به روشی غیرعادی و برخلاف تعاریف کلاسیک، آنها مانند انقلاب به نظر میرسند؛ مردم برخاستند و رهبران سقوط کردند. اما انقلابها پیچیدهتر هستند. وقوع انقلاب مستلزم سرنگونی نظام سیاسی و نظم اجتماعی متقابل است. این همان اتفاقی است که در سال 1979 در ایران رخ داد؛ اما در کشورهای عربی در سالهای 2010 و 2011 چنین اتفاقاتی رخ نداده است. رهبران مستبد سقوط کردند، ولی ساختار سیاسی و نظم اجتماعی سابق همچنان برقرار است و شاهد تغییرات عمیق و ساختاری ناچیزی بودهایم. پس چگونه این تحولات را میتوان «بهار» دانست و این تحولات چگونه میتوانند نویدبخش آیندهای بهتر باشند؟ اطلاق عنوان «بهار عربی» ناشی از شعارهای مردم برای برخورداربودن از حقوق خود ازجمله «نان، آزادی و عدالت اجتماعی» بود. این حقوق زمانی احقاق میشد که رهبران مستبد از کاخها بیرون میرفتند و ساختار سیاسی و اجتماعی متحول میشد. بااینحال، با نگاهی به یک دهه گذشته، درک این مسئله دشوار است که چرا هرکسی میتواند استدلال کند که این خیزشها چیزی بیش از رنج و اندوه تولید کرده است. البته این به آن معنا نیست که خیزشها اشتباه بوده است. تونسیها، مصریها، لیبیاییها، سوریها، یمنیها، بحرینیها و مردم دیگر کشورها در واکنش به شرایط تلخ حاکم بر زندگیشان قیام کردند و خواستار آینده بهتر شدند؛ اما اغلب آنها یا با مشت آهنین سرکوب شدند یا وضعیت زندگیشان بدتر از 10 سال قبل شد. آیا این امر باعث میشود ساکنان خاورمیانه مردمی استثنائی لقب بگیرند؟ خیر. انقلابها نادر هستند و شکست و ناکامی در روند انتقال به دموکراسی بیش از موفقیتهایش است. اگر فعالان سیاسی دوباره موفق شوند فضاهای عمومی شهرهای عربی را با خواستههای خود برای پایاندادن به رژیمهای مستبد اشغال کنند، باز هم هیچ تضمینی برای دستیابی به نتیجه متفاوت وجود نخواهد داشت؛ فقط میتوان امیدوار بود. منبع: فارنپالیسی