نااميد از خود يا اميدوار به تغيير
الهام فخاری
اهل محل یکییکی میآمدند. کسی لوازم فراهم میکرد، یکی به آمادهکردن چای و خوراکی میپرداخت و فضای خانه را آماده میکرد، برخی پی کارهای تهیه دارو و درمان میرفتند. یکی از هممحلهایها دچار گرفتاری شده بود. دیگ و ملاقه کنار حیاط با کف موزاییکی، از آن موزاییکهای طرحبرجسته است، شعله اجاق و سهپایه را سروسامان میدهند، صلوات میفرستند و سبزی آش را در دیگ بار میگذارند. دو جوان محله سرباز میشوند و در محل برایشان آش پشتپا میپزند. یکی سماور و چای را ردیف کرده و دیگری اوضاع را مدیریت میکند، یکی از بزرگترها مراقبت و پذیرایی میکند. همصنفیها دور هم جمع شدهاند. برای جمعوجورکردن وضعیت کاسب ورشکستشده همفکری میکنند و با صلوات نتیجه این است که چک او برگشت نمیخورد، اتحادیه و بزرگان صنف بزرگی میکنند. اینها خیالبافیهای من نیستند، نماهایی از زندگی زیسته ما در جامعه ایرانی است که اگر کسی زمین میخورد، دیگران حواسشان بود. در همان روزها هم کسانی بودهاند که برای دیگران دستانداز درست میکردهاند، سنگاندازی میکردهاند، آدم زمینخورده را میچاپیدند ولی نظام خویشاوندی گسترده یا محله یا صنف یک دژ استوار فراهم میکرد. بیشتر محلهها هم کاسب داشت هم آموزگار، هم کمبرخوردار هم توانگر.
هرچقدر ساختمانها بلندتر شدند، محلهها از کف کوچه و پسکوچه کنده و در برجها بازتولید شدند، آدمها کمتر همدیگر را میبینند، از خوشی و ناخوشی هم دوری میکنند. دیوارها نازک و خانهها کوچکتر شدهاند. مانند گذشته کسی نمیداند در زندگی همسایه و هممحله یا همکارش چه خبر است. البته خبر که زیاد هست و بازپخش میشود و از ریز و درشت روزمره و خلوت یا فضای همگانی عکس و مطلب زیاد میبینید ولی انگار کمتر کسی درست و درمان، با دل و جان با شما به گفتوگو مینشیند. فناوری و توسعه ما را به اینجا رسانده؟ یا بهسخن برخیها دیگرزدگی در کار بوده است؟ آیا ما دیگر در کار و زندگی هم همکاری نداریم؟ مگر میشود؟ با همه دگرگونیهای ساختاری، رونمایی و زیربنایی، جامعه ایرانی، این جامعه زخمخورده از تاریخ، در هنگامهها به یاری برمیخیزد. آن همراهی و یاوری که در بحرانهای بارش و سیل و زمینلرزه از خود نشان داده، سرپرستی و همدلیای که در رسیدگی به خانوادههای نابرخوردار سازمان یافته، کار مردم است. اگر میگویم کار مردم است در برابر یا رودررویی با سازمان یا ساختارها نیست چون بافت و جانمایه و نیروی انسانی نهادها هم مردم هستند ولی کارکرد ما در گروههای همکاری مردمی و خودخواسته، با کارکردمان بهعنوان وظیفه اداری در یک سازمان، روند و حالوهوای یکسانی ندارد. انگار که وقتی خودمان برای کاری داوطلب میشویم از پنجره دیگری به ماجرا میپردازیم، با شور و شوق دیگری همدیگر را درمیبابیم، بال و پر دیگری برای اوجگرفتن داریم. خیلیها پول خرج میکنند که جامعه ما را از خودش ناامید کنند، سرزنش میکنند، نمادهایی به رخ میکشند و شوربختیهای ما را پیش چشم میکشند. زندگی خیلیهایمان سخت و توانفرساست، دشواریهای خودساخته و دیگرانخواستهمان بسیارند ولی این همه واقعیت نیست. ما سرمایهدار بودهایم نه تنها به نفت و گاز و گوهر و سنگآهن که به نظامهای خویشاوندی گسترده و به پشتوانه همبستگیهای اقوام و تواناییهای مردمی همکارانهمان سرمایه داشته و داریم. در این هنگامههای هولآور، در این ازدستدادنهای زود زود، در این بیمهریها و کمآوردنها، ما همدیگر را داریم. کاش آن سایهروشنها هنوز یادمان باشند، کاش غبار اندوه و تاریکی ما را از هم بیش از این جدا نکند. ۲۲ مرداد روز تشکلها و مشارکتهای اجتماعی است، روز مردم گرامی باد.