نگاهي به رمان «صداي مردگان»
گاهي جدايي بهتر از يکيشدن است
سارا منتظري : رمان «صداي مردگان» جدیدترین اثر حميد امجد، به هويت انساني و شخصيت مستقل آدمها ميپردازد. هيچگاه اينکه خودت باشي و خودت را زندگي کني، ديگران را راضي نکرده و نميکند. همه ما در هويتپذيري يکديگر نقش داريم. رفتار و احساس ما ميتواند هويت يک انسان را تخريب يا آن را قويتر کند که اين بخشي از مسئوليت اجتماعي ما بهعنوان يک شهروند در جامعه است. در رمان «صداي مردگان» با دو شخصيت اصلي روبهرو هستيم: «کاوه» و «کيوان» همزاد هم بودند، نه آنها دو جسم بودند و يک روح، و اي کاش ميگذاشتند همينگونه باقي بمانند. اي کاش ميفهميدند اين تفاوتها را، اين آينههاي روبهروي هم را؛ که گاهي جداماندن را به يکيشدن ترجيح ميدهند. اي کاش هميشه دنيايي بود براي تو و همزادت، آنگاه که همديگر را ميفهميد، دنيايي که در آن مجبور نباشيد فهميدن هم را براي نفهميدنهاي ديگران توجيه کنيد. نخواهيد براي آينهبودن آنقدر از هم دور شويد که «کيوان» بخواهد بشود «کاوه»؛ که «لاله» و «لادن» ديگر روي اين دنيا را نبينند. گاهي طبيعت بينظمي خودش را دارد تا بتواند تعادل خود را حفظ کند. گاهي بايد لاله به لادن بچسبد، گاهي بايد کيوان را همانجور که هست، پذيرفت. وقتي هويتت را خاک ميکني، بهتر زبان مردگان را ميفهمي! زبان کتيبهها را، زبان زيستههاي هزاران سال پيش را... ؛ حتي وقتي هرگز نديدهاي هنگام زندگاني چه پوشيدهاند، چه خوردهاند و چگونه عشق ورزيدهاند. براي مردن همين کافي است که شايد روزي برسد که آنقدر زبان زندهها برايت بيگانه باشد که همصحبتي با مردگان بيشتر به دلت بچسبد؛ اما وقتي ميخواهي همانگونه که با مردگان همذاتپنداري ميکني، با زندگان همصحبتي کني، جور درنميآيد؛ چون حالا ديگر زبان توست که براي آنها بيگانه است. تو از عشق ميگويي و طوري سخن ميگويي که حتي شنيدن يک واژهاش براي کسي ماندگار نيست. تو از زبان عشق سخن ميگويي و تنها عاشقان هزاران سال پيشاند که حرف تو را ميفهمند. نميدانم، شايد هزار سال دير به دنيا آمدهاي... . اي کاش روزي يکديگر را مستقل از آنچه ميخواهيم بپذيريم و کاش روزي بفهميم که به تعداد آدمهاي روي کره زمين، هويت و شخصيت مستقل وجود دارد. به اميد آن روزي که همه انسانها روي زمين، نقش خود را بازي کنند؛ نه ديگري. روزي كه بتوان آدمها را آنطور که هستند، پذيرفت. آنها را براي خودشان دوست داشت، نه به خاطر چيزي که ما دوست داريم باشند. «کيوان» و «کاوه» آينه هم بودند. اين تفاوتگذاشتنها و همه آن دوستداشتن و نداشتنها هويت تو را سردرگم ميکنند و تو را در جهاني بيمعني گم ميکنند... . شايد روزي دلت بخواهد به خاطر همه اين نفهميدنها و درکنشدنها تا ابد سکوت کني. ميخواهي همه آزارهايي را که از زندگان ديدهاي، با همصحبتي با مردگان تلافي کني. ميخواهي آنقدر در دنياي ديگري گم شوي که هيچکس نه زبانت را بفهمد و نه دنيايت را. دستكم کار مردگان نفهميدن و تحقيرکردن نيست. کار مردگان سکوت و گوشدادن است. ميتواني تا ابد غرق سکوتشان شوي و برايشان از دردهاي دلت بگويي! بيآنکه بخواهند تو را به چيز ديگري تبديل کنند يا تحقيرت کنند. چقدر لذتبخش است داشتن چيزي که ديگران از آن محروماند و چقدر لذتبخشتر است داشتن شنونده بيقضاوت. رمان «صداي مردگان»، سومين و جدیدترین اثر داستاني حميد امجد، نويسنده، مترجم و نمايشنامهنويس، است که بهتازگی در نشر نيلا منتشر شده و رمان قبلي اين نويسنده «کوچه درختي» سال 97 منتشر شد و پيشازآن حميد امجد داستانهاي كوتاه «عکسهاي دستهجمعي» را نيز در سال 93 منتشر كرد، اولين اثر داستاني او مجموعهداستان «خيانتشدهها» است كه در سال 70 منتشر شد.
آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.