|

شمس آقاجانی، شاعر و منتقد ادبی درگذشت

زیرزمینِ شعر

شمس آقاجانی، شاعر و منتقد ادبی، متولد سال 1347 در میان ناباوری اهالی ادبیات درگذشت. او از شاگردان کارگاه شعر رضا براهنی بود، کارگاهی که در دهه 70 بی‌تردید سرنوشت شعر نو ایران را به ترتیب دیگری رقم زد و امکانی تازه پیش‌روی شعر فارسی نوپدید گذاشت.

شرق: شمس آقاجانی، شاعر و منتقد ادبی، متولد سال 1347 در میان ناباوری اهالی ادبیات درگذشت. او از شاگردان کارگاه شعر رضا براهنی بود، کارگاهی که در دهه 70 بی‌تردید سرنوشت شعر نو ایران را به ترتیب دیگری رقم زد و امکانی تازه پیش‌روی شعر فارسی نوپدید گذاشت. از میان شعرهای ماندگار او شعر «زیرزمین» است که به‌نوعی به تجربۀ کارگاه شعر براهنی اشاره دارد و نمایانگر جهانِ شعری آقاجانی نیز هست: «...اگر بگویم عشق از کنار دست تو آغاز شد می‌گویید منوچهر آتشی گفته است/ اگر بگویم حالا دو روز تربت من در راه است می‌گویید خطش بزن براهنی زده است/ ما شعرمان را زیرزمین می‌گوییم/ نور که نباشد چشم‌ها درشت‌ترند/ لودگی می‌کند کلمه، کلمه را می‌بلعند/ کلمه به جای عشق می‌نشیند، عشق را می‌بلعند/ پنج متر، ما شعرمان را پنج متر پایین‌تر از سطح زمین می‌گوییم». شمس آقاجانی دهه 70 را از حیث تاریخی دهه مهمی می‌داند که همواره مورد توجه جامعه منتقدان و نویسندگان بوده است و در این میانه، کارگاه نقد و شعر رضا براهنی در حوزه ادبی، یکی از مهم‌ترین مکان‌هایی بود که به‌زعمِ او منشأ بخش مهمی از آن تحولات و گسترش‌های خلاقه و نظری شد. این جلسات دو بخش داشت؛ جلسات نظری که روزهای پنجشنبه برپا بود و یک روز در هفته هم مختصِ بررسی کارگاهی آثار شرکت‌کنندگان بود و در زیرزمین خانه دکتر براهنی برگزار می‌شد و آقاجانی از سال ۱۳۷۱ تا سال ۱۳۷۵ که این کارگاه برگزار می‌شد و با مهاجرت دکتر براهنی تمام شد، در جلسات شرکت داشت. شمس آقاجانی، زیرزمینِ شعر را با توجه وی‍ژه زبان درک کرد، با خانه‌کردن شعر در زبان. او باور داشت که «شعر همواره با ناممکن‌ها سروکار دارد. با چیزی که تنها در زبان امکان وقوع دارد: یک واقعیت زبانی». از دیدِ او «شعر محل امن عیش است». ازاین‌رو بود که آقاجانی، ناممکن‌ها یا به تعبیر خودش «ناسازه‌ها» به شعر فرامی‌خواند تا جهانی در زبان بسازد که در دنیای بیرون امکان‌پذیر یا بالفعل نیست. «یک ناسازه، ارائه‌ناشدنی، تنها در زبان است که می‌تواند مکان و مأوای خود را بیابد». این شاعر سال‌ها پیش در گفت‌وگویی از دنیای مدرن سخن گفت که با معماها و پیچیدگی‌های بیشتری مواجه است، اما در‌عین‌حال همواره این امید یا «باوری مبهم» وجود دارد که پیچیدگی‌ها سرانجام امکان گشوده‌شدن دارند و این گشوده‌شدن از طریق ساختِ نوعی واقعیت زبانی ممکن می‌شود. شمس آقاجانی به رابطه هستی‌شناختیِ شعر با زبان معتقد بود و این رابطه را مختص دیروز و امروز یا گرایش‌ها و مکاتب فکری مختلفِ ادبی نمی‌دانست‌ بلکه نوعی رابطه و امر ژنریک مختص شعر می‌دید که در «سخن رمز دهان» به آن پرداخته است. البته شعرِ آقاجانی در طول سالیان تحولاتی هم داشت که به تقاضای عصر یا تجربه‌های جدید زبان هم مربوط می‌شد و خودش معتقد بود «می‌توان بخش‌های مهمی از وضعیت تازه را با همین چندزبانی، دیگرزبانی و ورود سامانه‌ای (ناسامانه‌ای!) از زبان‌ها و انگاره‌های زبانی مختلف و متقاطع به درون یک متن شعری، تا حدود زیادی توضیح داد». به هر تقدیر مسئله زبان در شعر از همان روزهای سرودن در پنج متر پایین‌تر از سطح زمین و در مقالات و نقدهای ادبی و شعرهای آقاجانی همواره مطرح بود، تا حدی که او هر شعر را به‌نوعی یک زبان ناگزیری می‌خواند، یا یک زبان ناچاری. «وقتی زبان حسی می‌شود، دیگر نمی‌تواند به چیز دیگری توجه داشته باشد. یعنی دیگر دست خودش نیست. این حس و تجربه در لحظه است که دستور می‌دهد. اما فراموش نکنیم زبان هم برای خودش دستور و قواعد و مهم‌تر از همه معنا دارد و بدون این معنا وجود خارجی ندارد. این‌هم یک وضعیت پارادوکسیکال است. شعر هم در اطاعت از زبان ناچار است و هم در فرار از آن و نافرمانی و گردن‌کشی‌کردن. این لحظه، لحظه سخت و کشنده‌ای است. مشکل بتوان از آنجا سربلند بیرون آمد. آن‌قدر سخت که تعداد شعرها و شاعران خوب را باید با چراغ دور شهر گشت و به دنبال آنچه یافت می‌نشود، بود! که گفته‌اند آنچه یافت می‌نشود، آنم آرزوست. شعر محل آرزوهاست. به قول یکی از همین متفکران هنر، اراده معطوف به آرزوست». از آثار شمس آقاجانی می‌توان به کتاب‌های «مخاطب اجباری»، «گزارش ناگزیری»، «سخن رمز دهان»، «درس‌های ادبی»، «چرا آخرین درنا باز می‌گردد»، «راوی دوم شخص» اشاره کرد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها