|

در چهل و ششمین سالگرد آیت‌الله طالقانی مطرح شد:

از ایده شورا تا حل مخاطرات امروز

مراسم چهل و ششمین سالگرد درگذشت سید محمود طالقانی، با عنوان «میراث طالقانی و مخاطرات ملی امروز ما» در کانون توحید برگزار شد.

از ایده شورا تا حل مخاطرات امروز

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

مراسم چهل و ششمین سالگرد درگذشت سید محمود طالقانی، با عنوان «میراث طالقانی و مخاطرات ملی امروز ما»، روز دوشنبه ۱۷ شهریور در کانون توحید برگزار شد.

در ابتدای برنامه، مجری به معرفی بخش‌های مختلف مراسم پرداخت. او در ادامه با بیان اینکه طرح ایده شوراها میراث طالقانی بود، حاضران را به تماشای مستندی با نام «از شوراها تا بحران؛ روایت یک گسست تاریخی» دعوت کرد که توسط مجتمع فرهنگی آیت‌الله طالقانی تهیه شده بود. در این مستند تلاش شده‌بود به این سؤال پاسخ داده شود که آیا ایده شوراها برای حل بحران‌های امروز کارآمد است یا خیر؟

پس از پخش این مستند، محمدحسین رفیعی فعال سیاسی و عضو بازنشسته هیات علمی دانشگاه تهران سخنرانی خود را با عنوان «ایران بر لبه پرتگاه است، آیا امیدی وجود دارد؟» آغاز کرد.

ایران بر لبه پرتگاه؟

او در ابتدا گفت: جمله «ایران بر لبه پرتگاه است» را من نمی‌گویم بلکه رئیس‌جمهوری ایران هم بارها تکرار کرده است.»

رفیعی در ادامه توضیح داد:« امسال اتفاقی افتاد که بعد از جنگ عراق علیه ایران واقعه مهمی به شمار می‌آمد و آن اتفاق، جنگ 12 روزه اسراییل علیه ایران بود. برخی این جنگ را با حمله روسیه به ایران مقایسه کرده‌اند. اما واقعیت این است که این جنگ از جنگ روسیه هم خطرناک‌تر بود. چرا که در آن، طرح اسرائیل، فروپاشی ایران بود. طرحی که جدید هم نبوده و از سال 1920 عملیاتی شده بود. آن‌ها از آن موقع طرح فروپاشی هفت کشور را با کمک آمریکایی‌ها در نظر داشتند و تا الان 6 کشور از آن 7 کشور به فروپاشی رسیده‌اند و تنها ایران باقی مانده است. نتانیاهو این حمله را به امید فروپاشی ایران شروع کرده بود. این جنگ صحنه‌های تلخی داشت اما نکات مثبتی هم داشت. برای مثال، یک معرف برای عملکرد ۴۷ ساله حکومت روحانیون بود و پاسخی به این پرسش که آقایان در این چند دهه چه کردند. آقای بروجردی نماینده مجلس در این باره گفته است ما نه پدافند داشتیم نه آفند داشتیم نه حفاظت اطلاعات! این حرف دقیق‌ترین حرف بود. یعنی فضای ایران در اختیار هواپیماهای دشمن بود.»

او در ادامه افزود: «جالب است که مسئولان جمهوری اسلامی هیچ گزارشی هم به مردم ندادند. بعضی موارد را مثل زندان اوین از تلویزیون نشان دادند. اما هیچ گزارش جامعی ارائه نکردند. اما وزارت جنگ اسرائیل یک گزارش کامل ارائه داد. امیدوارم این گزارش غلط باشد و آقایان هم همت کنند خودشان یک گزارش به مردم بدهند. این مردم محرم باشند. در این ۱۲ روز چه گذشته؟ این سرمایه‌ها مال این مردم است. این افرادی که شهید شدند مردم ایران هستند و باید بدانیم چه اتفاقی افتاده است.»

رفیعی در ادامه آماری از خسارات ایران در جنگ 12 روزه را طبق گزارش وزارت جنگ اسرائیل قرائت کرد: « ۳۱ فرمانده نظامی، ۱۱ فعال هسته‌ای، ۳۵  سایت و ۲۰۰ سکوی پرتاب موشک، ۸۰ سامانه پدافند هوایی، ۱۵ جنگنده، شش فرودگاه نظامی، ۳۵ درصد مراکز ساخت موشک، یعنی کارخانجات، ۱۵۰۰ سورتی پرواز با ۶۰۰ نوبت سوخت‌گیری هوایی و حمله به ۹۰۰ هدف، صدها مأموریت پهپادی. 30 ناوچه، ۹۰ درصد امکان غنی‌سازی اورانیوم، مقر یگان ویژه نیروی انتظامی، قرارگاه ثارالله، پلیس فتا، ستاد بسیج، ستاد سیدالشهدا، سپاه البرز، حفاظت اطلاعات، فرمانده انتظامی، ستاد اطلاعات فرمانده انتظامی، مراکز فرماندهی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، پلیس اطلاعات و امنیت عمومی نیروی انتظامی، هوانیروز کرمانشاه مورد هدف قرار گرفتند. البته 7 بیمارستانی که زده بود و حمله به جلسه شورایعالی امنیت ملی را اعلام نمی‌کند. اسرائیل دقیق اعلام می‌کند و می‌گوید آن‌هایی که ما کشتیم پنج نفر استاد دانشگاه شهید بهشتی بودند دو نفر استاد مالک اشتر، دو نفر دانشگاه امام حسین، دو نفر آزاد اسلامی و یک نفر امیرکبیر. و دقیق می‌گوید سه نفر از آن‌ها PHDشان را در روسیه گرفته بودند. این گزارش وزارت جنگ اسرائیل است.»

محمد حسین رفیعی در بخش دیگری از سخنان خود به شرحی از وضعیت کنونی جهان پرداخت و گفت: «امریکا از ۱۹۴۵ در ۱۱۲ کشور دخالت مستقیم و غیر مستقیم داشته است. و در ۶۰ کشور کودتا کرده است که یکی از آن‌ها کشور ما است. ریشه تمام بحران‌های کنونی در کودتای سال 32 است. این‌ها را من نمی‌گویم که فردا از صحبت‌هایم استنباط شود که با امریکا نمی‌شود کار کرد. الان در امریکا نئوفاشیست رشد کرده است. این آقایی که الان رئیس جمهور شده دقیقاً یک نئوفاشیست است. دیروز اسم وزارت دفاع امریکا را به وزارت جنگ تغییر دادند. گفت این قدرت امریکا را نشان می‌دهد. فریب آن صحبت‌هایشان که می‌گویند ما طرفدار صلح هستیم و ما می‌خواهیم جلوی جنگ را بگیریم، جایزه نوبل صلح را می‌خواهند به من بدهند و غیره، نخورید. دیدید که در حین مذاکره به ایران حمله کرد. در اروپا هم فاشیست در حال رشد است. یعنی جهان در حال تبدیل شدن به جهان بدتری است.»

او در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به عملکرد حاکمیت ایران گفت: «می‌خواهم ایران را از جمهوری اسلامی جدا کنم. ایران به عنوان یک واحد جغرافیایی با ۹۰ میلیون جمعیت با یک فرهنگ، تاریخ تمدن، آثار باستانی، منابع عظیم زیرزمینی، این نامش ایران است. اما از موقعی که آقایان به حکومت رسیدند، چه اتفاقاتی افتاده است؟ شادروان مهندس بازرگان در دهه 60 جمله‌ای کوتاه گفتند که ما خیلی معنی این جمله را نفهمیدیم. گفت من اسلام را برای ایران می‌خواهم، امام ایران را برای اسلام می‌خواهد. امروز می‌فهمیم. که همین ایران در این مدت ۴۶ سال، چهار تریلیون دلار درآمد نفت و گاز داشته است. چهار هزار میلیارد دلار! کجاست؟ از ایران ۹ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر مهاجرت کردند. قیمت این مهاجران طبق معیارهای جهانی، حداقل هشت تریلیون دلار است. چقدر سرمایه از ایران فرار کرده است؟ ما نمی‌دانیم! هیچکس نمی‌داند. سرمایه مخفی فرار می‌کند. طلا، ارز، قالی، عتیقه و غیره می‌روند اما این ۹ میلیون و ۲۰۰ هزار یا مغز هستند یا سرمایه‌دار که از ایران رفتند. آقای آخوندی که وزیر بوده، می‌گوید ۳۰ درصد حجم تجارتی که داریم در دور زدن تحریم‌ها از بین می‌رود. یعنی ما اگر ۱۵۰ میلیارد دلار خرید و فروشمان است، ۵۰ میلیاردش نابود می‌شود. در لیست سیاه FATF هستیم. در 47 سال گذشته، توسعه ایران، منافع ملی، مصالح ملی، رفاه مردم ایران، آزادی، عمداً فراموش شده و به محاق رفته است. همین شاخص‌ها نشان می‌دهد که نه ایران محور بوده است نه منافع ملی. نه منابع طبیعی از جمله آب، خاک، جنگل، آثار باستانی. هیچ‌کدام از برنامه‌های مصوب خود آقایان اجرا نشده است. مثل برنامۀ چشم‌انداز که در دورۀ دوم آقای خاتمی با زحمت تهیه شد. همچنین اقتصاد مقاومتی، سیاست‌های کلی نظام در مورد بهداشت، آموزش، محیط زیست. تغییر اصل ۴۴. هر روز آقای پزشکیان از فلاکت صحبت می‌کند. نه پول داریم به گندم‌کاران بدهیم نه پول داریم به معلمان بدهیم نه پول داریم به طلبکاران بدهیم! این پول‌ها کجا رفته؟ این حجم عظیم کجا رفته؟ آقایی به نام میرباقری می‌گوید برای رسیدن به مقصد قرب الهی، حتی اگر نصف مردم جهان کشته شوند، می ارزد! ۴۲ هزار نفر در غزه که چیزی نیست! از کیسۀ خلیفه می‌بخشد! همین آقای میرباقری می‌گوید خدا یک طرح بزرگ برای مردم جهان دارد. و آن جنگ میان کافران و مؤمنان است. به اهداف کوچک پرداختن مثل توسعه و امثال آن یک جور خیانت به آرمان امام زمان است. در تمام انتخابات دیدید که آقای مصباح و آقای میرباقری می‌گفتند به کسانی که از توسعه حرف می‌زنند، رأی ندهید. به کسانی که از ایران حرف می‌زنند، رأی ندهید. چه هدفی پشت این‌ حرف‌ها خفته است؟ مشکل این است که در خوش‌بینانه‌ترین حالت جهان را نمی‌شناسند. اسرائیل را نمی‌شناسند. جهان سرمایه‌داری را نمی‌شناسند. اگر اسرائیل را می‌شناختند که نمی‌گفتند ۲۵ سال دیگر نابود می‌شود. اسرائیل یک کشور نیست، اسرائیل یک پروژۀ استعماری است که ۱۴۶ سال پیش کلید خورده است. آقایان می‌گویند چون اسراییل کشوری است که ۲۰ هزار کیلومتر مساحت داره و ۷ میلیون یهودی هم بیشتر ندارد، پس راحت می‌توانیم هر کدام یک سطل آب بریزیم تا نابود شود. پس چرا از ۱۹۱۷ که ایجاد کشور اسرائیل عملیاتی شده، همیشه موفق بوده است؟ ترور کرده، زمین فلسطینی‌ها را خریده، این‌ها را اخراج کرده، با انگلیس ساخته بعد با امریکا ساخته بعد با کل جهان سرمایه‌داری ساخته است. در همین جنگ، اسرائیل نبود که با ما می‌جنگید. ناتو می‌جنگید. حتی کشورهای عربی هم در دفاع از اسرائیل شریک بودند. همه کشورهای منطقه و انگلیس و فرانسه آلمان هم بودند. در حمله فقط امریکا علنی بود اما بقیه اطلاعات می‌دادند، اسلحه می‌دادند و ... پس به اسرائیل جور دیگری باید نگاه کرد. یک کشور کوچک نیست که شما فکر کنید می‌توانید نابودش کنید. بعد از ۴۷ سال همه ما شرمنده شدیم. همه ما ایرانی‌ها بسیار خفت دیدیم. یک دولتی که وارث یک انقلاب با آن عظمت است، انقلابی با کمترین خشونت، حالا به این ذلت برسیم؟ ما فکر می‌کردیم بعد از این جنگ یک عبرتی می‌شود. اما همان ادبیات، همان روش‌ها، همان تهدیدها ادامه پیدا کرد. وزیر خارجه عین فرماندهان نظامی منطقه‌ای صحبت می‌کند: گاهی هم جنگ از مذاکره بهتر است! برای چه کسی بهتر است؟ ایران الان در لبۀ پرتگاه است. شوخی هم ندارد. هرچه هم آقایان بگویند دیگر ما با دیدن این ۱۲ روز باور نمی‌کنیم. الان به نظر شما چه کار باید بکنیم؟ انقدر شاخص‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، زیست محیطی و ناترازی‌ها فراوان است که دیگر احتیاج به گفتن ندارد و همه می‌دانند.»

با مردم مذاکره کنید

حسین رفیعی در ادامه در مورد راهکارهای موجود برای حل بحران‌ها گفت: «مذاکره فعلی با امریکا خفت ایران است. چون شما داشتید مذاکره می‌کردید و وسط مذاکره به شما حمله کرده است. یک دیوانه‌ای هم آنجاست که نمی‌گوید مذاکره، می‌گوید تسلیم! دیگر نمی‌گوید انرژی هسته‌ای می‌گوید موشک‌ها را باید بدهید. و فردا چیزهای دیگر هم می‌خواهد. شما چرا با مردم مذاکره نمی‌کنید؟ امتیاز شما در این مملکت این ۹۰ میلیون جمعیت است. اگر شما قصد دارید که با این مردم کار کنید و اگر قصد دارید که کاری بکنیم که امریکا و اسرائیل جرات حمله نداشته باشند، راه حل این است. با آقای بابک زنجانی و زیندشتی و تتلو نمی‌شود مشکلات را حل کنید. با این ۹۰ میلیون می‌توانید مشکلات را حل کنید. این 90 میلیون چه می‌خواهند؟ یکی آزادی است. یکی دموکراسی است. دیگری آزادی زندانیان سیاسی است. همچنین یک مجلس ملی بدون نظارت استصوابی که نماینده قدرت ملی باشد. رئیس جمهور شما با ۳۰% رأی‌دهندگان انتخاب شده است. بعضی نمایندگان مجلس با ۱۰ درصد و ۵ درصد  انتخاب شدند. این‌ها نماینده مردم نیستند. یک انتخابات آزاد، بدون تقلب، بدون نظارت استصوابی برگزار کنید تا یک مجلس ملی تشکیل شود. سندیکاها آزاد شوند، احزاب آزاد شوند، تا قدرت ملی خودش را بروز بدهد. علت این که شکست خوردید همین است. شما فکر کردید ۱۵% را خودی می‌کنید ۸۵ را ناخودی و بعد مملکت را می‌توانید اداره کنید؟ بعد ادعا می‌کنید که اسرائیل را نابود می‌کنید. شما که مهندس بازرگان، آیت‌الله منتظری، خاتمی و میرحسین را حذف می‌کنید، مشاورانتان چه کسانی می‌شوند؟ همین فرماندهان نظامی که می‌گویند هیچ خطری ایران را تهدید نمی‌کند. نکته بعدی فقری است که در جامعه پراکنده شده است. هیچ احتیاجی به تجسس هم ندارد. خود وزارت کار می‌گوید هفت دهک برای معیشت احتیاج به کمک دارند. خیلی غم‌انگیز است. از آن طرف شما ثروت عمومی ملی را در نهادهای غیر عمومی جمع کردید بعد از همان بودجه عمومی به نهادهای مذهبی پول پرداخت می‌کنید. آقای پزشکیان گفت به این‌ها پول می‌دهیم و کاری نمی‌کنند. آیا دین‌داری بهتر شده؟ آیا مسلمانان بیشتر شدند؟ آیا جوانان مسلمان شدند؟ این همه هم پول خرج کردید. به لحاظ شرعی شما می‌توانید پول عموم را برای یک مذهب خرج کنید؟ الان اگر راه حل می‌خواهید که اسرائیل و امریکا جرات نکند به ایران حمله کند، این منابع را به بخش عمومی منتقل کنید. آقای خامنه‌ای در هفتم ماه رمضان همین امسال شکایت کرد و گفت شرکت‌ها صادرات دارند اما ارز را برنمی‌گردانند. گردن کلفتی می‌کنند. بعد می‌گوید از آقای رئیسی گزارش خواسته گزارششان مهمل و پوچ بود. تمام این منابع که مال مردم بوده شما به بهانه خصوصی‌سازی، تغییر اصل ۴۴ قانون اساسی، این‌ها را منتقل کردید به بخش غیر عمومی. این‌ها را برگردانید به بخش عمومی تا دولت، قوه مجریه برنامه‌ریزی کند این‌ها را به کار ببرد و ذی حساب و ناظر بگذارد. حالا آقایان روی آوردند به بابک زنجانی و زیندشتی! بانک مرکزی می‌گوید او پولش را نداده است، اما قوه قضاییه از او دفاع می‌کند. با آن‌ها نمی‌توانید با امریکا و اسرائیل مبارزه کنید. اسرائیل پلید است،  امریکا هم از آن پلیدتر. درگیری درایت می‌خواهد. مقابله درایت می‌خواهد. یک دفعه تاریخ مصدق را بخوانید. موازنه منفی دکتر مصدق را نگاه کنید. هیچ وقت شعاری ضد امریکا و ضد انگلیس نداد ولی در محافل بین‌المللی موفق شد و آن‌ها را شکست داد. اگر فضای سیاسی را کاملاً باز نکنند و اگر منابع عمومی تصرف شده را برنگردانند، باید گفت انا لله و انا الیه راجعون!»

او در پایان با هشدار اینکه اسرائیل طرح فروپاشی ایران را دارد گفت:« می‌خواهند آذربایجان‌، اردبیل، کردستان، خوزستان، بلوچستان، حتی ترکمن صحرا ا را جدا کنند و این وسط یک باریکه می‌ماند که می‌گویند این فارس است. استدلالشان هم این است که این کشورهایی که در آن مذهب‌های گوناگون و قومیت‌های گوناگون است با هم اختلاف دارند. برای اینکه اختلاف پیدا نکنند باید کوچک شوند که مستعمره انگلیس و امریکا و اسرائیل باشند.»

پس از سخنان دکتر رفیعی، ویدئویی از آخرین تصاویر آیت الله طالقانی در نماز جمعه 16 شهریور 1358 با همراهی تصنیف حسین علیزاده پخش شد.

در ادامه برنامه، مجری از همۀ شهدای ایران از جمله شهدای اعتراضات سال 1401 و جنگ 12 روزه، یاد کرد و توضیح داد در حاشیۀ این مراسم نمایشگاهی از آثار دانش‌آموزان هنرستان واوان که مربوط به اردیبهشت امسال است، برگزار شده و نشان می‌دهد علیرغم فاصلۀ نسلی بسیاری که این دانش‌آموزان با آیت‌الله طالقانی داشتند، توانستند با ابزار هنر پیوندی را میان خودشان و او برقرار کنند.

ایران در بحران است؛ بحران احتضار

در بخش بعدی برنامه، هاشم آقاجری سخنان خود را با عنوان «بحران احتضار ایران، میراث طالقانی و چشم انداز آینده» آغاز کرد.

او با بیان این که ایران امروز در بحران است، توضیح داد: «ایران امروز، در بحران است. بحران احتضار. بحران‌ها و ابر بحران‌های گوناگون. مرکب و انباشته. بحران اقتصادی، گرانی، تورم، بحران انرژی، بحران تولید، بیکاری، کسری بودجه، بحران‌هایی که در سطح خرد و کلان امروز همه به آن اذعان دارند. بحران انرژی در زندگی روزمره همه ایرانیان، در ساعت به ساعت زندگیشان از جمله آب و برق خودش را نشان داده است. بحران مدیریت و کارآمدی که یک چشمه‌اش را در جنگ 12 روزه دیدید. بحران سیاست داخلی و تعمیق و گسترش شکاف ملت و حاکمیت. بحران سیاست خارجی، هسته‌ای، جنگ، بحران اجتماعی، که در شاخص‌های توسعه انسانی و در همه زمینه‌ها خودش را نشان می‌دهد. بحران طلاق، خودکشی، اعتیاد، فقر. وزیر کار اعلام کرد 60 میلیون نیازمند رایانه‌ و کالابرگ هستند که ما فعلاً در مرحلۀ اول می‌توانیم به 25 میلیون آن‌ها کالابرگ بدهیم. فاصلۀ عظیم طبقاتی، فرار مغزها، سرمایه‌ها، بحران مرجعیت‌ها، بحران ایدئولوژیک، بحران مشروعیت سیستم و مشارکت. بحران زیست محیطی و آب و فرونشست زمین. بحران‌های آموزشی و افت تحصیلی. شکاف فقیر و غنی در نظام آموزشی. باز همین روزهای اخیر بود که با رشد مناسبات سرمایه‌داری در آموزش ما مشخص شد که متأسفانه سال به سال سهم فرودستان و امکان راهیابی آن‌ها به نظام آموزش عالی کمتر و کمتر می‌شود و تاکنون طبق آمارهایی که در همین دو سه روز اخیر اعلام شد، به چیزی در حدود 10 تا 15 درصد رسیده. بحران‌هایی که حاصل ائتلاف تئوریک و ایدئولوژیک بنیادگرایی اسلامی از یک سو در سپهر تولید و نئولیبرالیسم در سپهر بازتولید اجتماعی است. اقتصاد سیاسی ایران امروز مولود و نتایجی به بار می‌آورد که حاصل آمیزش بنیادگرایی دینی و اسلامی است و نئولیبرالیسم که عملاً حتی به لحاظ نهادی و ساختاری ما می‌توانیم ائتلاف و اتحاد آن‌ها را کاملاً ردیابی کنیم. امروز کمتر کسی است که منکر بحران در ایران باشد ولو با تغییر نام. نامی که در این روزها و هفته‌ها و ماه‌های اخیر جایگزین بحران شده است: ناترازی‌ها. و لذا کمتر کسی است که امروز توان کتمان و انکار این بحران‌ها را داشته باشد. و در واقع تجاوز رژیم صهیونیستی با همراهی و پشتیبانی آمریکا و ناتو بیش از پیش این بحران‌ها را برملا و آشکار کرد.»

از صدور انقلاب تا استراتژی بقا

او ادامه داد: «اما ریشه این بحران‌ها کجا است؟ باز من به صورت خلاصه عرض می‌کنم که این بحران‌ها یک شبه به وجود نیامده است. این بحران‌ها محصول ساختار و فرایندی چند دهه‌ای است. ریشه‌های این بحران‌ها را باید در ناهمزمانی تاریخی سیستم و زیست جهان ایرانی جستجو کرد. پدیدۀ آناکورونیک در حیات ملی ما. ناهمزمانی تاریخی و آناکورونیزم سیستم حاکم با جهان ایرانی و زیست جهان مردم. ساختار و استراتژی‌هایی که در طول سه چهار دهه اخیر ما را به اینجا رسانده است. استراتژی‌ای که با صدور انقلاب شروع شد تا امروز که به استراتژی بقا رسیده است. آن هم در غیاب و به جای ایدئولوژی و استراتژی توسعه ملی متوازن، درون زا و مستقل. دوگانه‌ها و دوگانه‌سازی‌ها و شکاف‌هایی که حیات ملی ما را دچار اختلال و آسیب کرده، در چند دهه اخیر. دوگانه‌هایی مثل اسلامیت و ایرانیت، امت، ملت، خودی، غیرخودی، سنت، مدرن و شکاف‌های متعدد عمودی و افقی.شکاف ملت دولت یا حاکمیت و شکاف‌های گوناگون مذهبی، قومی، جنسیتی، طبقاتی و غیره. شیفت‌های گفتمانی که از یک گفتمان اسلامی نوگرانه مترقی که گشوده بود بر جهان و جمهوریت، دموکراسی، حقوق بشر، برابری زن و مرد، آزادی، توسعه، همراه با معنویت در آن بود و به تدریج این گفتمان انتقال پیدا کرد در یک پروسه قهقرایی رو به عقب از نظر تاریخی، میل کرد به سمت گفتمان‌های نوسنت‌گرا، سنت‌گرا، بنیادگرا که با شخصیتی مثل مصباح یزدی نمادین شد و اخیراً هم با یک گفتمان به شدت آخرالزمانی که صریحاً در همین هفته‌های اخیر ما شاهد بیانش بودیم. و بالاخره فقدان یک نظام دموکراتیک و فرایند بیگانه‌سازی بخش‌های گوناگون ملت ایران از سیستم. فرایند بیگانه‌سازی، فرایند تصفیه. تصفیه‌ای که از بعد از 22 بهمن 57 شروع شد و تا امروز ادامه دارد. و در سال‌های اخیر عنوان خالص‌سازی به خودش گرفته است. و دائم مورد افتخار بود که قطار انقلاب در مسیر حرکت خودش هرچه ایستگاه‌ها را پشت سر می‌گذارد، در این ایستگاه‌ها باید عده‌ای را از قطار انقلاب پیاده کند تا انقلاب خالص و خالص‌تر شود. بدون اینکه توجه کند این فرایند بیگانه‌سازی و خالص‌سازی نهایتاً کار را به جایی می‌رساند که آن موقع این قطار سرنشینی نخواهد داشت جز آن لوکوموتیوران و به قول معروف در پایان فقط علی می‌ماند و حوضش!»

هاشم آقاجری در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران گفت:« این جنگ فقط جنگ اسرائیل نبود. جنگ امریکا، جهان سرمایه‌داری و ناتو بود که به طرق مختلف، پشت اسرائیل بودند و البته امریکایی‌ها هم در یک مرحله مستقیم دخالت کردند. این جنگ البته اهداف متوالی و گوناگونی داشت. اهدافی با اولویت‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت. هدف بلافصل و فوری این جنگ ضربه زدن به پروژه هسته‌ای و تعطیل کردن یا حداقل به تعویق انداختن پروژه ایران. گام دوم سرنگونی رژیم در صورت امکان و گام سوم که هدف میان مدت این تجاوز است و احتمالاً حمله و جنگ و تجاوزهای بعدی، ایجاد هرج و مرج، جنگ داخلی و تجزیه ایران.»

آقاجری در ادامه، جریان‌های سیاسی امروز ایران را اینگونه تقسیم‌بندی کرد:« در این وضعیت با این شرایطی که اکنون در آن قرار داریم، شرایطی که همه از حاکمیت تا مردم منتظر جنگ و تحریم هستند، نیروهای سیاسی، آرایش قوای گوناگونی را نشان می‌دهند. من به طور کلی این آرایش قوا را تقسیم می‌کنم به سه جریان بزرگ و سه حوزه سیاسی. اول محافظه‌کاران هستند. یعنی طرفداران وضع موجود. از طیف تندرو تا آخرالزمانی گرفته تا طیف میانه‌رو و کندرو و حتی روزنه‌گشایان اصلاح‌طلب. همه این‌ها در واقع می‌خواهند به نحوی وضع موجود را با راه‌حل‌ها و پیشنهادهای مختلف حفظ کنند. نیروی سیاسی دوم سرنگونی طلبان و براندازان هستند که عمدتاً امروز به نمایندگی سلطنت‌طلبان به صدا درآمدند. جریانی که علناً گفته است که حتی به قیمت تجاوز خارجی برای تشکیل سلطنت و دولتی وابسته مبارزه می‌کند. در این روزهای اخیر در شبکه‌های اجتماعی حتماً برخی از آقایان و خانم‌ها دیدند که چگونه این جماعت مزدور وابسته همۀ ملت ایران را با رکیک‌ترین و زشت‌ترین عنوان‌ها مورد تهمت و فحاشی و ناسزاگویی قرار داد. چرا؟ برای اینکه به فراخوان نتانیاهو و آلت دست او رضا پهلوی لبیک نگفتند و به خیابان نیامدند. غافل از اینکه تاریخ نشان می‌دهد ملت ایران در صورتی علیه استبداد داخلی فعال می‌شود و دست به جنبش می‌زند که خیالش از حمله و تجاوز خارجی و از به خطر افتادن تمامیت و موجودیت ایران راحت باشد. هرگاه ملت ایران از خارج احساس خطر کرده ، نهایتاً نسبت به استبداد داخلی، بی طرف شده است. در این جنگ 12 روزه شاهد  ایران‌دوستی و ایران‌خواهی و عدم لبیک‌گویی مردم ایران به نتانیاهو بودیم و نیامدن به خیابان و متوقف کردن جنبش‌هایی که چند سال به تناوب و گاه به توالی از سال 78 گرفته تا سال 88 تا سال 96 و 98 و 1401 و بعد جنبش‌های صنفی و گروهی که در همین سال‌های اخیر از 1401 تا امروز داشتی. زیرا برای ایران احساس خطر کردند. نه اینکه از حاکمیت دفاع کنند، احساس خطر کردند و در نتیجه خاموش شدند و آن دعوت ضد ایرانی و خائنانه را اجابت نکردند. و بالاخره نیروی سیاسی سومی که امروز مطرح است، گذارطلبان هستند. گذارطلبانی که دو گزینه بالا را نافرجام، ناممکن و یا غیر مفید می‌دانند و بر گفت و گوی ملی برای یک گذار مسالمت‌آمیز و دموکراتیک پای می‌فشرند.»

هاشم آقاجری بر همین اساس، چند سناریوی ممکن یا محتمل آینده را شرح داد:« یک، تداوم وضع کنونی به تعویق افتادن بحران‌ها و مطالبات مردم و در نتیجه انباشت آن‌ها تا لحظۀ ممکن انفجار اجتماعی و فروپاشی. دو، اصلاحات درون سیستمی که با توجه به تجربه 28 ساله‌ای که از دوم خرداد 76 تا امروز داریم، تجربه دولت‌هایی به نام دولت اصلاحات، دولت اعتدال و اخیراً دولت گفتمان، به نظر می‌رسد که از احتمال بسیار ضعیفی برخوردار است. به خصوص که ما بعد از جنگ 12 روزه و برخلاف انتظاری که همگان داشتند که شاید حاکمیت گامی ولو کوچک به سوی مردم بردارد، دیدیم که نه تنها این چنین نشد بلکه برعکس شد. بگیر و ببندها، اعدام‌های شتاب‌زده، بستن فضا، تهدید، حتی نسبت به نیروهای درون‌سیستمی که دلسوزانه و خیرخواهانه پیشنهاداتی دادند، ادامه یافت. از جمله در مورد بیانیۀ جبهه اصلاحات. در نتیجه این گزینه هم از احتمال بسیار اندکی برخوردار است. امکان جنگ دوباره و تخریب بیشتر زیرساخت‌های بیشتر و فعال شدن براندازان و سرنگونی‌طلبان وابسته، آن هم در شرایط عدم اصلاحات ساختاری و بنیادی و در غیاب اپوزسیون سازمان‌یافته و دموکراتیک و مستقل در درون کشور هم سناریوی دیگر است. این سناریو با توجه به تجربه جنگ 12 روزه نیز از نظر من احتمال بسیار ضعیفی دارد. چهارم، کودتای داخلی. به گواهی تاریخ ایران، کودتاهای موفق در ایران، همواره کودتاهای وابسته بودند. تاریخ ما نشان می‌دهد که ایران هیچگاه یک کودتای مترقی مستقل نداشته است. ما سه کودتای اصلی موفق داشتیم. یکی کودتای محمدعلی شاه در 1286 با حمایت روسیه تزاری و بعد یکی دیگر کودتای سوم اسفند 1299 توسط رضاخان میرپنج با دخالت و حمایت بریتانیا و بالاخره سومین کودتا هم کودتای 28 مرداد 1332 با حمایت و دخالت امریکا و بریتانیا. در نتیجه یا کودتایی اتفاق نمی‌افتد یا اگر هم اتفاق بی‌افتد قطعاً آینده‌ای بهتر از اکنون برای مردم ایران رقم نخواهد زد. این سناریو البته با توجه به ساختار نظامی در ایران، باز بسیار ضعیف است. پنج، انقلاب اجتماعی، سیاسی با نتیجه امکان جایگزینی نظم نوین به جای نظم کهنه. این هم در شرایط فعلی باز هم احتمالش کم است. برای انقلابی که بتواند نظم نویی را جایگزین نظم کهنه بکند، سه شرط لازم است، یک حکومت‌کنندگان نتوانند. دو، حکومت‌شوندگان نخواهند. سه، وجود یک اپوزسیون مشروع، کارآمد و ملی. اپوزسیونی که بتواند یک بسیج فراگیر ملی  برای جایگزین کردن آن نظم نوایجاد کند. ما در انقلاب‌های 120 سال اخیر یعنی از انقلاب مشروطیت به بعد، انقلاب‌هایمان در واقع در سطح رهبری، یا انقلاب‌هایی بوده بر اساس نوعی وحدت گفتمانی با رهبری نامتمرکز که انقلاب مشروطیت نمونه بارز آن است. در انقلاب مشروطیت ما یک رهبر نداشتیم، یا مثلاً یک سازمان و حزب معین و مشخص نداشتیم. یک گفتمان داشتیم در سراسر ایران و بعد رهبری‌های نامتمرکز پراکنده در بخش روشن‌فکری، در بخش روحانی و بخش‌های مختلف. یک نمونه دیگر رهبری‌های کاریزماتیک بوده که نمونه‌اش انقلاب 57 است و بالاخره نمونه سوم نهضت و جنبش ملی‌ای است که از یک طرف رهبری کاریزماتیک دکتر مصدق بزرگ داشت و از طرف دیگر در میدان و در حد فاصل بین رهبری و تودۀ خیابانی، سازمان‌ها و اهداف گوناگونی بودند که جبهه ملی و سازمان‌های مختلف را سازمان‌دهی می‌کردند. ما در شرایط کنونی در ایران نه رهبری کاریزمایی داریم، از طرف دیگر ما در حال حاضر در ایران هیچ جبهه متشکل رهبری‌کننده‌ای که دارای مرجعیت فراگیر باشد نداریم. لذا این سناریو هم به گمان من احتمالش ضعیف است. سناریوی ششم بازخیزی جنبش‌های اجتماعی، شکاف در هیئت حاکمه، آمادگی برای شیفت پارادایمی که این روزها این اصطلاح خیلی در فضای سیاسی و رسانه‌ای تکرار می‌شود. امکان گفت و گوی ملی، آزاد و دموکراتیک برای گذار مسالمت‌آمیز، مدنی با طرف گفت و گوی ملی. یعنی با یک اپوزسیون ملی و دموکراتیک داخلی و انتقال قدرت و تشکیل دولت موقت و برگزاری همه‌پرسی و تشکیل مجلس مؤسسان و بازتخصیص یک ساختار سیاسی دموکراتیک برای حل بحران مشروعیت و شکاف ملت و حاکمیت. بسیج ملی، بازسازی ایران و پیگیری استراتژی توسعه با استفاده از همه ظرفیت‌های انسانی ایرانیان بدون همه تبعیض‌هایی که در حال حاضر وجود دارد. تبعیض سیستمیک، تبعیض مذهبی، دینی، منزلتی و غیره. با توجه به این سناریوها من آخرین سناریو را ممکن‌ترین و در عین حال مطلوب‌ترین و مفیدترین سناریو می‌دانم. اما در این میان فرضیاتی وجود دارد. این فرضیات مثل هر فرضیه دیگری مخالفینی دارد اما راه حل این است که راستی‎آزمایی شوند.»

آقاجری در ادامه سخنان خود این فرضیات را معرفی کرد:«یک، اکثریت مردم ایران، خواهان استقلال کشور و نفی هرگونه سلطه خارجی اعم از شرق یا غرب هستند. دو، اکثریت مردم ایران، رژیم اسرائیل و نتانیاهو را در حمله به ایران متجاوز می‌دانند و در برابر هر تجاوز خارجی از ایران دفاع می‌کنند. سه، اکثر مردم ایران با نظام حکمرانی کنونی، روحانیت‌سالاری و فقیه‌سالاری و اساساً حکومت به نام دین یا حداقل با راهبردها یا سیاست‌های حاکم مخالف هستند. چهار، اکثر مردم ایران خواهان ایرانی آزاد، آباد، توسعه‌گرا هستند. آینده‌ای توأم با امنیت و صلح و آزادی و عدالت و رفاه برای خود و فرزندانشان می‌خواهند. اکثر مردم ایران با راهبرد و سیاست هسته‌ای که تاکنون برایشان فقر، فلاکت، عقب‌ماندگی از قطار سریع‌السیر توسعه در جهان و تحریم و جنگ و احتمالاً تحریم‌ها و جنگ‌های آینده را نداشته است مخالف هستند. پنج، اکثر مردم ایران خواهان صلح و همزیستی با همه ملت‌ها و دولت‌های جهان هستند. و حل مسئله فلسطین را نه در گرو نابودی نظامی آن هم با پیش‌قراولی و پرچم‌داری ایران، بلکه با خیزش فلسطینی‌ها، با ادامه انتفاضه، با همراهی و با همه آزادی‌خواهان جهان که در همین جنایاتی که نتانیاهو دارد در غزه مرتکب می‌شود و متأسفانه جوانان و روشن‌فکران و نیروی مترقی در همه کشورها از امریکا تا استرالیا نشان دادند فعال‌تر و بیشتر از مردم ایران از فلسطینی‌ها حمایت کردند. و خود این یک نشانه بسیار گریه‌آور است. شش، اکثر مردم ایران با هرگونه تجاوز اسرائیل و امریکا مخالف هستند. آن‌ها با مردم مظلوم فلسطین و غزه همدردی دارند. اما از اولویت‌بخشی اهداف خارجی و منطقی نسبت به ضروری‌ترین نیازهای خود در داخل، خشمگین هستند و با این سیاست تبعیض‌آمیز به زیان مردم ایران مخالف هستند. به همین دلیل است که در سال‌های گذشته و امسال البته کمتر متأسفانه برخی در تظاهرات شعار می‌دادند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران. این فرضیات را مانند هر فرضیات علمی می‌توان راستی‌آزمایی کرد. کسانی که با این فرضیات مخالف هستند و احتمالاً حکومت‌کنندگان فعلی ایران می‌توانند و باید آن‌ها را به آزمون بگذارند. روش آزمون هم روش دموکراتیک است. حداقل اگر نظام حاکم، اصل نظام را که اکثر 90 میلیون جمعیت کنونی را که در سال‌های آغازین انقلاب، به دنیا نیامده بودند و ندیدند و به آن آری نگفته‌اند، به آزمون دموکراتیک نمی‌گذارد اصلش را، بر اساس همین قانون اساسی رسمی کنونی و قبول اصل همه‌پرسی به عنوان یک اصل درون سیستمی البته نه فراسیستمی، به رای گذارد. حکومت باید از طریق یک همه‌پرسی آزاد و منصفانه همراه با پیش‌شرط‌های لازم در مورد موضوعاتی همچون سیاست هسته‌ای تن دردهد. با توجه به این فرضیات، چشم‌انداز آینده به گمان من چشم‌اندازی است که اگر بخواهیم بحران‌ها را عقب نیندازیم، موقتاً مسکن تزریق نکنیم، باید برگردیم میراث طالقانی بزرگ پیش روی ما است.»

هاشم آقاجری عناصر کلیدی میراث آیت‌الله طالقانی را این گونه شرح داد: «این میراث نفی دوگانه‌سازی‌های کاذب میان ایرانیت و اسلامیت، شرع، عرف، نفی استبداد سیاسی، استبداد دینی و انحصارطلبی، نفی روحانیت‌سالاری، نفی تقسیم ملت به خودی و غیرخودی و انواع دوگانه‌سازی‌هایی که امروز دیگر کاملاً ساختارمند و نظام‌مند شده. دوگانه‌سازی‌های مذهبی، جنسیتی. آزادی و حاکمیت مردم پایه و دموکراتیک. نفی نظام حکومت‌سالاری، عامی‌پروری، نفی سیستم تبعیض و بی‌عدالتی‌پروری، رعایت حقوق دگراندیشان و دگرآیینان، حکومت اکثریت با حفظ حقوق اقلیت، همبستگی مدنی و ملی بر اساس تز ایران به مثابه ملک مشاع همه شهروندان برابر حقوق، آزادی و برابری. صلح و همزیستی با ملت‌ها و دولت‌های جهان، اولویت سیاست ملی و منافع ملی ایران و مردم ایران. الگوسازی منطقه‌ای و جهانی بر اساس استراتژی توسعه نه استراتژی صدور انقلاب نه استراتژی بقا. بنیادگرایی، ایدئولوژی اسلام‌گرایی فقاهتی و ولایتی در ایران ضد توسعه است. نفی سلطه خارجی، نفی یک جانبه‌گرایی در سیاست خارجی و برقراری روابط متوازن با همه کشورهای جهان.»

او ادامه داد: «ما دو راه بیشتر نداریم، یا تداوم وضع موجود و وخیم‌تر شدن آن و مواجه شدن با تحقق سناریوهای بسیار مخرب که نه فقط جمهوری اسلامی را تهدید می‌کند بلکه ایران را تهدید می‌کند. دوم این است که جنبش‌های مردمی در غیاب خطر خارجی دوباره فعال شوند. اگر حمله اسرائیل نبود ما در بهار و تابستان امسال شاهد فعال شدن جنبش‌های اجتماعی بودیم. راه حل مطلوب و ممکن برای ایران این است که حاکمیت واقعیت‌های این فرضیات را بپذیرد. اپوزسیون ملی و مستقل و دموکراتیک داخلی را بپذیرد و بگذارد این خلأی که امروز در ایران وجود دارد، پر شود. خلأ فقدان یک رهبری ملی مستقل ناوابسته برای اینکه تبدیل شود به سخنگوی مردم و در آن صورت است که بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی که وخامت اوضاع را فهمیده و ایران را بیشتر از قدرت شخصی و گروهی و باندی خودش دوست دارد، حاضر به گفت و گو شود. حاضر به گفت و گو میان دو طرف شود. گفت و گو میان اکثریت مردم و حاکمیت برای گذار و برای تشکیل یک دولت موقت. برای یک رفراندوم و نهایتاً تشکیل مجلس مؤسسان و تدوین یک قانون اساسی جدید و حرکت به سمت یک ساختار دموکراتیک جدید برای نه تنها نجات ایران بلکه توسعه ایران. و به نظر من این پیشنهادی است که مهندس موسوی داده است. آنچه او گفته معنایش این نیست که بلافاصله فردا ما بیاییم رفراندوم بگذاریم. خیر. معلوم است که فردا اگر رفراندوم بگذارید خیلی متفاوت از انتخاباتی که معمولاً تحت نظر حضرات برگذار می‌شود نخواهد شد. مقدمات و فرایند و پروسه‌ای باید طی بشه تا ما به آن نقطه برسیم. حداقل چیزی که در این یکی دو هفته اخیر ارائه شد، اعلامیه‌ای بود که جبهه اصلاحات که یک جبهه درون‌سیستمی است ارائه داد.

آخرین اخبار سیاست را از طریق این لینک پیگیری کنید.