نگاهي به نمايش «مارلون براندو»، به نويسندگي و کارگرداني مهران رنجبر
سلبريتي، حتی بعد از مرگ
فاطمه فلاح . كارشناس ارشد تئاتر
مهران رنجبر، نويسنده و کارگردان نمايش مارلون براندو است؛ او در کارنامه هنرياش نمايش استيو جابز را دارد و در گفتوگويي بيان کرده که ميخواهد در نمايشهاي بعدياش به چهرههايي مانند آدولف هيتلر و برتراند راسلِ فيلسوف نيز بپردازد. او به دنبال ساختن پرترههايي از چهرههايي است که در عالم تجارت، سينما، فلسفه و سياست تأثيرات عمیقي داشتهاند و در ضمن براي مخاطب تا حد زيادي آشنا هستند. آشنايي مخاطب درباره اين شخصيتها با کنجکاوي همراه است؛ چون از قضا اين افراد و از جمله مارلون براندو زندگيهايي داشتهاند که بعد از مرگشان نيز با حرفوحديث و بازخوردهاي متفاوتي همراه است. بنابراين از نظر موضوعي هنوز تازه و همينطور جذاب هستند. درباره نمايش و مارلون براندو از مهمترين اتفاقات جنجالي زندگي مارلون براندو، بازي او در مقابل ماريا اشنايدر در فيلم «آخرين تانگو در پاريس»، به کارگرداني برناردو برتولوچي است. اشنايدر بعدها از مارلون براندو براي همان صحنه شکايت کرده است. اما وقتي در خاطرات ديگران درباره آن ماجرا صحبت شده است، مارلون براندو نيز بعد از اين صحنه احساس شرم و ويراني حريم شخصياش را داشته است. در اين نمايش نيز سعي شده هم از ديد اشنايدر و هم از ديد براندو اين مسئله بازپردازي شود. از طرفي مارلون براندو طرفداران زيادي داشته است. يکي از اين طرفداران به نام ماريا با دوستش قصد دزديدن براندو را دارند تا در جزيره لانگآيلند با او ازدواج کند. اين دو اتفاق و همينطور بعضي خاطرات دنياي بازيگري و از همه مهمتر زندگي کودکي و رابطه مارلون براندو با پدرش از موضوعات مهم و خط اصلي نمايش مارلون براندو هستند. انتخاب يک بزنگاه زماني مارلون براندو در بازيگري يک اسطوره است؛ بنابراين بازيکردن در نقش او کار بسيار حساسي است. از يک طرف بايد باورپذير باشد و از طرفي قدرتمند، تا حدي که با شخصيت هنري اين بازيگر برابري کند. انتخاب يک بزنگاه زماني درست باعث شده است که اين امر تا حد زيادي حل شود. اين بزنگاه يک ساعت پاياني زندگي مارلون براندو و زماني است که او دارد تمام زندگياش را مثل يک فيلم سينمايي مرور ميکند. همين بزنگاه زماني باعث شده است مرور خاطرات، شکل دراماتيک و احساسي به خود بگيرد و مثل اعتراف پيش از مرگ صادقانه و باورپذير باشد. از طرفي همهچيز دارد در ذهن مارلون براندو رخ ميدهد. بنابراين حس صميميت و نزديکي تماشاگر را برميانگيزد. همچنين در صحنه ابتدايي، مارلون براندو در برابر شخصيت قدرتمند پدرش قرار ميگيرد و عجز او در برابر پدرش باعث ميشود مخاطب آن مارلون براندوي مغرور و شوخ را فراموش کند و بخواهد او را جور ديگري ببيند. اين انتخاب براي وروديه نمايش بسيار هوشمندانه است؛ چون همانطور که گفته شد، باعث همراهشدن مخاطب با شخصيت براندو ميشود و کار بازيگر را براي ارتباطگرفتن تا حد زيادي آسان ميکند. گرچه کمکم در بخشهاي ديگر نمايش آن قسمت مغرور وجود مارلون براندو نيز نمايش داده ميشود. جهان خيال و واقعيت اتفاقات، درون ذهن مارلون براندو رخ ميدهند. بنابراين براي نمايش دنياي ذهني او، صحنه، لباس، گريم و حتی بازيها و شخصيتپردازي دستخوش دستکاريهايي در يک دنياي رئال و واقعي شدهاند. درهايي که روي صحنه باز و بسته ميشوند و شخصيتهايي که وارد ذهن براندو ميشوند درواقع دريچههاي ذهني براندو هستند. دوست ماريا که طرفدار مارلون براندو است، يک سگ است. سگبودن او دليلي نمادين و شخصيتپردازانه در نمايش دارد. او مثل يک سگ مطيع مارياست. طراحي لباس براي او خيلي واقعگرا و درعينحال فانتزي است. پدر براندو که يک گاوچران بوده است، لباس گاوچراني عجيبي دارد که زرقوبرق لباس راکاستارها و خشونت و بدويتي بهخاطر شاخ روي کلاه گاوچرانياش دارد. اين طراحي، هم دنياي روي صحنه را زيبا، عجيب و تازه کرده و هم بر تخيليبودن همهچيز تأکيد مجدد دارد. اين سياليت بين دنياي خيال و واقعيت براي اين رخ داده است که مخاطب بداند همهچيز گرچه از واقعيت برگرفته شده، اما باز هم بسته به يک دنياي ذهني است و قرار نيست چيزي درباره اين شخصيت، قطعیت دنياي واقعي را داشته باشد. درباره بازيگر فريد قبادي در نقش مارلون براندو، هم از نظر جسماني با مارلون براندو نزديکيهايي دارد و هم سعي شده است اين شباهت بيشتر شود. اما مهمترين وظيفه اين بازيگر اين بوده که بتواند اين اسطوره بازيگري را جوري براي مخاطب بازي کند که مخاطب اين مارلون براندوي جديد را از دريچه نگاه نويسنده ببيند. نويسنده، مهران رنجبر، قصدش اين است که درباره براندو و در اصل درباره دنياي سخت و عجيب بازيگري بنويسد. براي همين از گذشته سخت، تا اتفاقات عجيب بازيگري، تا سرنوشت هولناک فرزندان مارلون براندو را در متن ميگنجاند. براندو يک وجود دوگانه دارد: عجز و غرور، صلابت و فلاکت، اوج و حضيض. به اين دليل که همهچيز در يک جهان تخيلي رخ ميدهد، بازيها جنس واقعگرايانه ندارند. ماريا اشنايدر و مارياي طرفدار مارلون براندو و حتی خود مارلون براندو وجودي بيمارگونه دارند. همه بازيگران عمق و درون شخصيتهايي را که بازي ميکنند، دريافتهاند. بازيهاي درخشان اين گروه با بازيهاي فريد قبادي، يلدا عباسي، علي پويا قاسمي، ريحانه رضي و مهران رنجبر انتخاب بهترين را از ميان آنها بسيار سخت ميکند. جمعبندي و حرف پاياني ميتوان گفت اين نمايش فقط درباره يک بازيگر به اسم مارلون براندو نيست، بلکه بهطورکل درباره بازيگر و حتی فراتر از آن درباره هنرمند است، بهخصوص هنرمندي که به دليل شهرت، زندگياش دستخوش فرازونشيبهاست و زير نگاههاي متعدد و متفاوتي قرار دارد و با تمام تظاهر بيروني زندگياش، آخرين پناه براي او دنياي ذهنياش است. دادههايي که از زندگي مارلون براندو در متن گنجانده شده، حاوي ابعاد متفاوت و البته جذاب وجودي اوست و اين دوگانگي عجيب ميان وجوه مختلف شخصيتي او باعث شده است مخاطب از نو مارلون براندو را ببيند. همهچيز از دريچه ذهني مارلون براندو نمايش داده ميشود؛ جايي ميان خيال و واقعيت؛ جايي که قرار نيست قضاوتي در کار باشد و زيبا و ديدني و همانقدر واقعي و ملموس باشد. مارلون براندو يک اسطوره بود يا به تعبير امروزي يک سلبريتي. گويي سلبريتي کسي است که بشود درباره او حتی وقتي مرده باشد، حرف زد. گويي مارلون براندو بعد از مرگ هم روي صحنه نمايش مارلون براندو زنده است و حتی بعد از مرگ نيز يک سلبريتي باقي مانده است.
آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.