مصاحبه با «فرح اصولي» درباره نمايشگاههايي که با تمرکز بر نقاشان جوان برگزار ميشود
فرصت تعامل گالريدار و هنرمند جوان
امير بهاري
فرح اصولي، نقاش برجسته ايراني، از آن دست هنرمنداني است که هميشه به وضعيتها و موضوعات مختلف مرتبط به هنر ازجمله شرايط و مشکلات هنرمندان جوان توجه دارد و در گفتوگويي که با او انجام داديم، تأکيد ميکند که به آينده هنرهاي تجسمي در ايران خوشبين است. او در رقابتهاي مختلف هنرهاي تجسمي که مربوط به جوانان است، حضوري فعال دارد و در دوره سوم جايزه نقاشي «ورسوس»، از اعضاي هيئت داوران بود. ورسوس يک پروژه در عرصه هنرهاي تجسمي است که چند هفته پيش فراخوان دور چهارم خود را اعلام و از نقاشان علاقهمند زير 30 سال دعوت کرد تا آثارشان را تا انتهاي آبان براي شرکت در مسابقه با مراجعه به سايت ورسوس ارائه کنند. به اين بهانه با فرح اصولي گفتوگويي آسيبشناسانه درباره وضعيت هنرمندان جوان انجام داديم که پيشروي شماست.
با توجه به اينکه شما در رويدادهاي مختلف جزء داوران و هيئت انتخاب نمايشگاههاي رقابتي مختلفي بوديد و در دور سوم جايزه ورسوس از اعضاي هيئت داوران بوديد و حدود صد کاري را که از چند هزار اثر انتخاب شده بود، ديدهايد، با اين پرسش ميخواهم شروع کنم که وضعيت کار جوانان را از نظر ايده و تکنيک چطور ميبينيد؟ بيش از 20 سال است که من داوري ميکنم. اوايل که داوري ميکردم، تعداد شرکتکنندگان جوان زياد نبود، بيشتر شرکتکنندگان ميانسال بودند، جوان نبودند. چندين سال است که يکسري دوسالانه و سالانهها مختص جوانان زير 25-30 سال راهاندازي شده است. در انواع و اقسام آنها نقاشي، طراحي و... شرکت کردهام با کارهاي خوبي مواجه شدم. دوست دارم براي دوسالانهها و رويدادهاي مرتبط با جوانان داوري کنم، دلم ميخواهد ببينم که الان از نظر حسي، مفهومي يا تکنيکي در ذهن جوانان چه ميگذرد. اين جوانها آينده این هنر هستند و ما به آنها علاقه داريم. من به جوانان خوشبين هستم. در اين سالها من هنرمندان بااستعداد و صاحب تفکر و صاحب تکنيک خوب کم نديدم. کساني که 14 سال پيش شروع کردند، در اين بيینالها شرکت ميکردند و تقدير شدند، جايزه گرفتند و امروز هنرمنداني صاحب فکر و سبک هستند. مملکت، مملکت جواني است و خيلي مهم است که در هنر جوانان چه اتفاقي ميافتد. اين جالب است که شما خوشبين هستيد. خوشبينبودن شما تا چه حد به عملکرد دانشکدهها و دانشگاهها در اين زمينه مربوط است. چقدر به عملکرد آموزشگاههاي خصوصي و هنرمنداني که به شکل خصوصي شاگرد تربيت ميکنند و تا چه اندازه اين نگاه شما به تلاش خود هنرمند جوان براي آموختن به شکل فردي ارتباط دارد؟ کسي که دنبال هنر ميرود، خودش جستوجو را آغاز ميکند و تلاش ميکند تا خودش آن هنر را به دست بياورد. دانشکده و کلاس خصوصي هم مؤثر است؛ ولي امروز از آن مؤثرتر اين است که شما با اينترنت به تمام دنيا وصل ميشويد. شما در ايران نشستهايد و ميتوانيد آثار داخل موزه متروپوليتن و همينطور خيلي از اتفاقات در دنيا را ببينيد. آن موقع که ما درس ميخوانديم، چهار تا کتاب سياهوسفيد بود و چهار تا کتاب رنگي محدود که ترجمه نبود، کتابهاي فرنگي بود که کسي از فرنگ ميآورد که ما با اشتياق آنها را دنبال ميکرديم، سرگذشت آنها را ميخوانديم و... . الان هر هنرجوي هنرستان ميتواند بنشيند جستوجو کند، پيدا کند و دربارهشان بخواند. اين يک حُسن است که اطلاعات زيادي ميدهد. يک اشکال هم هست که اطلاعات زيادي هجوم ميآورد که ممکن است فکرتان را مغشوش کند و شما را از خلاقيت دور کند. گاهي هنرمند فقط بايد در درون خودش باشد. الان يکي از معضلات نهفقط در ايران؛ بلکه کشورهاي ديگر و در جاهاي ديگر کپي و برداشت از کارهاي ديگران است. گاهي ما در داوريها اضطراب و نگراني اين را که کار کپي باشد و ما متوجه نشويم، داريم. بعضي وقتها کاري را ميبينيم که براي آدمي در اين سن بيش از اندازه پخته است و دنبال ميکنيم ميبينيم که به جاهايي وصل ميشود؛ اما جداي از اين بحثها خوشبيني من به خاطر اين است که فکر ميکنم وقتي شرايط سخت و پرفشار است، هنر متبلور ميشود و حرف دل آدمها را ميزند و اتفاقا تماشاچي هنر هم زياد ميشود؛ چون با آن همذاتپنداري ميکند. من در جاهاي مختلف دنيا افتتاحيه گالريها و موزهها را ديدهام، شلوغيهايي که در گالريها و افتتاحهايي که در ايران هست، در جاهاي ديگر دنيا نيست. دستکم من کمتر ديدهام. در تمام اين سالها با تمام مشکلات موجود و سانسورها هنوز از آثار هنري استقبال ميشود. فشار هنرمند بهتري را ميسازد. البته اين فشار براي تاريخ هنر خوب است تا کارهاي خيلي خوبي خلق شود؛ ولي براي هنرمند خوب نيست. در دوران جنگ يا دوران انقلاب اتفاقات مهمي در تاريخ هنر اين مملکت افتاده است. آدمهاي شاخصي به عرصه آمدند؛ ولي اين درخشش آسان نبوده و به بهاي زيادي به دست آمده است. بحث مهمي درباره رويدادهاي رقابتي براي جوانان يا حتي خود جشنواره فجر مطرح است؛ اينکه اين رويدادها تا چه حد ميتوانند هنرمندان ايراني را به مخاطبي معرفي کنند که در ايران نيست. الان حراج تهران براي خريداراني که دنبال آثار ايراني هستند، مثل کريستي مرجعيت ندارد. آيا بسترهايي مثل ورسوس ميتوانند پلتفرمي براي هنرمندان جوان ايراني باشند که کنجکاوي گسترده بينالمللي را برانگيزاند؟ البته که ميتواند باشد. 40 سال از انقلاب گذشته و ما هرگز نتوانستهايم يک رويداد بينالمللي تجسمي را کار کنيم. اسمش بينالمللي گذاشته شده، ولي هرگز بينالمللي نبوده و در آن سطحي که بايد اتفاق نيفتاده است. ايران در خط، نقاشي، مينياتور و تذهيب يکي از مهمترين کشورهاست. اينها هنر اسلامي هم هست و نميتوانيم بگوييم که هنر غربي است. حتي يک دوسالانه بیینال منطقهاي خط و نقاشي نداريم که مرجع شود و همهجاي دنيا به آن نگاه کنند. در مينياتور و تذهيب اين همه شاگرد پرورش داده ميشود و دوره را تکرار ميکنند، ولي اگر دورهها را کنار هم بگذاريد، همه شکل هم است. تکنيک و زحمت بينظير است، ولي حاصل، هيچ اتفاقي نميافتد؛ در جهان و حتی در منطقه نميتوانيم حرفي براي گفتن داشته باشيم. سالي که دوسالانه شارجه درست شد، براي من هم دعوتنامه فرستادند. من نپذيرفتم در آن شرکت کنم. بهعنوان يک هنرمند ايراني اين دوسالانه را در حد و اندازه خودم نميديدم، ولي الان علاقهمندم که در بيینال شارجه شرکت کنم! درحالحاضر شرکت در دوسالانه شارجه يا دوسالانه استانبول راحت نيست. يکي از کمکاريهاي ما اين بود که در هيچکدام از سالانههاي دنيا شرکت نميکنيم. يکي از راههاي معرفي هنرمند، شرکت در سالانههاي دنياست. حراج موضوعی جدي است، ولي اصلا معيار و ملاک خوببودن، درخشانبودن يا خاصبودن هنرمند نيست. در حراج کارهاي هنرمندان تثبيت، شناخته و کلاسيکشده را ارائه ميکنند. معيار جوانان ما نبايد شرکت در حراجها باشد؛ سالانهها معيار مهمتري هستند. دوسالانه نقاشي و هنر منسجمی نداشته و نداريم؛ فقط جشنواره فجر سعي ميکند کارهايي انجام بدهد، آنهم به موفقيتي که بايد دست پيدا نکرده است. غيبت ما در بيینالهاي دنيا باعث ميشود هنر جوانان و حتي پيشکسوتان ما ديده نشود. چه کسي بايد دنبال اين مسئله باشد؟ معمولا دوسالانهها را دولتها يا اسپانسرهاي قوي حمايت ميکنند. با اين همه، جداي از حضوري که ميتواند با حمايتهاي دولتي تسهيل بشود، جايگاه هنر تجسمي ايران در فضاهاي بينالمللي خوب به نظر ميآيد. بله، ولي پتانسيل بسيار بيشتري هست. هنرمند ايراني براي ارائه اثر با مشکلات بسياري روبهروست. گاهي کار هنرمندان ايراني را از اينترنت و وبسايتها ميبينند. ما مشکل ردوبدل پول داريم، مشکل کندي اينترنت، مشکل ويزا، رفتوآمد، اقامت و... داريم و هميشه در وضعيت متشنج هستيم که این باعث ميشود هنر ما آنگونه که ميتواند، تأثيرگذار نباشد. خيلي از آرتيستهاي ما بيرون از ايران شانسي پيدا ميکنند که کارشان ديده شود و رفتار خوبي با کار آنها ميشود. زماني که من دبير بيینال ششم نقاشي بودم، از کشورهاي ديگر هم داور دعوت کردم. سياستهايي به کار برديم تا کارهاي جوانان را ببينند. اغلب برندگان هم از جوانان بودند. امروز آن جوانان، هنرمندان مطرحي هستند. در آن دوسالانه يک گالريدار از آمريکا، يک کيوريتور چيني که با بیينال ونيز هم در ارتباط بود، رئيس بیينال شانگهاي و... را دعوت کرديم. تعدادي آدم تأثيرگذار را نیز بهعنوان میهمان دعوت کرديم. اتفاقا خيلي تحت تأثير قرار گرفتند و باعث شد بخواهند در اين زمينه کارهايي با ايران انجام دهند. کارهايي هم انجام شد، ولي تداوم نداشت. در بخشي درباره حامي و اسپانسر صحبت کرديد؛ رويدادهايی مثل دامونفر و ورسوس اين ويژگي را دارند که از جانب حامي مالي حمايت شوند. برای مثال وقتي نمايشگاه ورسوس سال اول برگزار شد و مورد استقبال قرار گرفت، تلقي اين بود که شايد صاحبان سرمايه علاقهمند شده و بيشتر وارد عرصههاي فرهنگي شوند، ولي اين اتفاق رخ نداد. چرا اين موضوع نزد صاحبان سرمايه در ايران چندان جذاب نيست؟ الان نسبت به 25،30 سال پيش بهتر شده است. در آن زمان آدمها براي خودشان کار ميخريدند و به ديوار خانهشان ميزدند، آدمهايي که نگاه ديگري به هنر داشتند، هنر برايشان جالب بود و به هنرمند و به کار خوب احترام ميگذاشتند. کمکم کساني وارد موضوع شدند که به وجه اقتصادي موضوع توجه کردند و به مرور اين حس به وجود آمد که اساسا تابلوخريدن ميتواند نفع مالي هم داشته باشد. حراجهايي مثل کريستيز که در منطقه شروع شد و ايران در آنها شرکت کرد هم تأثير مهمي داشت. شرايط عوض شد و عدهاي به اين ماجرا پرداختند که ميشود روي هنر سرمايهگذاري کرد. فعاليتهايي مثل ورسوس يا دامونفر کمي فرق دارد. کسي که بهجاي خريد تابلو سرمايهاش را روي حمايت از بيینال ميگذارد، هدف ديگري دارد. اين جريانسازي در هنر است و اتفاقا براي آينده هنرمندان جوان بسيار مهم است. به کساني که در اين راه سرمايهگذاري ميکنند احترام ميگذارم. البته کساني که علاقهمند شدهاند، شناخت پيدا کردهاند و کلکسيون درست ميکنند هم نقش مهمي دارند. بهتدريج کمکم بايد اين فرهنگ شکل بگيرد که اسپانسر از هنرمند خاصي حمايت کند. اين فرهنگ در جاهاي ديگر هست، ولي در اينجا تبديل به جريان نشده است. به حراج کريستيز اشاره کرديد. ظاهرا بنا بوده در ايران بهعنوان کشور فعال و هنرخيز منطقه آغاز به کار کند... بله، کريستيز ميخواست در ايران حراج خودش را شروع کند. در دورهاي که سميعيآذر مدير موزه بود، من خودم با رئيس کريستيز و متخصصاني که با او آمده بودند ملاقاتهايي را داشتم، ولي بنا به دلايلي ازجمله بيثباتي، اين اتفاق نيفتاد. خيلي مشتاق بودند و اعتقاد داشتند که هنر ايران در منطقه از بقيه بهتر است. يک نمايشگاه امتحاني مجموعهاي از آثار هنرمندان شناختهشده ايراني را در سالن لندن نمايش دادند. کار من هم بین آنها بود، به همين دليل در جريان بودم، ميخواستند حدود قيمت و استقبال مردم را ببينند. خيلي خوشحال و راضي بودند. به اين نتيجه رسيدند که هنر ايران ميتواند جذاب باشد. کاتالوگ بسيار عاليای هم چاپ کردند، ولي مسئله آمدن خريدار و تماشاچي به ايران، اقامت، ويزاي ايران، مسائل بانکي، مسائل اينترنتي، بيثباتبودن و خيلي چيزها باعث شد تا تغيير عقيده بدهند و به دوبي رفتند. اگر به دور اولش نگاه کنيد، بالاترين فروش مربوط به هنر ايران بود. از جايي که عربها هم از جايي بهبعد کار آرتيستهاي ايراني را نخريدند اتفاقات اينطوري هم افتاد و آرت دوبي، آرت ابوظبي، لوور و بيینال شارجه را درست کردند. در مورد نمايشگاههاي رقابتي با موضوعيت جوانان اين تصور به وجود آمده بود که رويدادي اينچنيني در رقابت با گالريها قرار بگيرد و بعضا گالريدارها مشکل داشتند؛ با توجه به اينکه در اتفاقي مثل ورسوس صددرصد قيمت اثر به خود هنرمند جوان تعلق ميگيرد، آيا برگزاري نمايشگاههاي اينچنيني، رقابت با گالريهاست؟ گالريدار حرفهاي اينطور فکر نميکند. وقتي گالري کار خودش را حرفهاي انجام ميدهد، خط و جهت دارد. ميداند که سالانه هنري نميتواند مانع کار آن شود يا شرايط مالياش را بههم بزند. اتفاقا من گالريداراني را ميشناسم که در بيینال دامونفر يا ورسوس شرکت ميکنند. وقتي داور هستم، خودم به گالريداران توصيه ميکنم که به آنجا بروند و روي جواناني که کارشان خوب است تأمل کنند. بعضي از گالريها آرتيستهاي ثابت خودشان را از همينجا پيدا کردهاند. فرصتي است که مثلا کار حدود صد هنرمند جوان را ببينيد، مقايسه کنيد کدام به خط گالري شما ميخورد و روي کدام ميتوانيد کار کنيد. بعضي از آنها در 20،21 سالگي شرکت کردهاند. بهترين سن است براي اينکه آرتيست را ببينيد و زير نظر بگيريد. در آمريکا و اروپا کيوريتورها به دانشگاههاي مهم ميروند و کارهاي آرتيست را نگاه ميکنند و در استوديو آنها را ويزيت و انتخاب و بعد با آنها شروع به کار ميکنند. اين موقعيت در دانشگاههاي ما ميسر نيست، ولي اينجا بهترين فرصت است تا جوانان را ديد و روي آنها سرمايهگذاري کرد.