بهرام بيضايي در دفترهاي تآتر نیلا
ريشه دواندن در باد
شرق:«من اين سالها دور از ايران نبودهام. دستكم روح من در آن ايرانِ شايد ذهني بود كه مهربانتر از ايرانِ واقعيست و سرچشمه من است. شمار بزرگ ايرانيان اينجا نيز ايرانياند و به فرهنگ ايران دورتر نيستند از بسياري ايرانيانِ درون ايران. ديگر اينكه تجربههايي كه اينجا بختِ آن را يافتم، همانهاست كه در ايرانِ واقعي نه كسي خواست و نه كسي پرسيد و نه حتي كنجكاوي كرد». اين بخشي از گفتوگوي منتشرنشده حميد امجد با بهرام بيضايي است كه در خرداد 1394 انجام شده و مدتي پيش در شماره پانزدهم «دفترهاي تآتر» نشر نيلا كه ويژه بهرام بيضايي است، به چاپ رسيد. دفترهاي تآتر نشر نيلا، مجموعهاي است از مقالات، آثار و گفتوگوها كه شماره پانزدهم آن همزمان با هشتادمين زادروز بهرام بيضايي منتشر شد و در آن بيشتر بر آثار تازهتر بيضايي تمركز شده است. اگرچه آنطوركه ژيلا اسماعيليان در پيشدرآمد اين دفتر نوشته، در فرصت كوتاه تدوين اين مجموعه برخي از مقالات پيشبينيشده آماده نشدند و برخي ديگر هم كه مفصلتر از كار درآمدند، بيرون از دفتر ماندند، اما بااينحال آنچه در ويژهنامه بيضايي منتشر شده، خواندني است و زواياي مختلفي از كار او را پوشش ميدهد. اين مجموعه با چكيدهاي از زندگي و كارنامه بهرام بيضايي آغاز شده و سپس مروري بر كارنامه نمايشي او با عنوان «سنجش خرد ناب» نوشته شهرام جعفرينژاد به چاپ رسيده است. «بيضايي و پيراندللو» عنوان مقالهاي است از حميد امجد كه به مقايسه آثاري از بيضايي و پيراندللو، بر محور خوانشي از نمايشنامه «مرگ يزدگرد» پرداخته است. «چهار قطعه براي چهارراه» عنوان نوشتهاي از محمد چرمشير است كه در آن مروري بر نمايشنامه «چهارراه» شده است. چرمشير در ابتداي متنش نوشته: «نمايشنامه چهارراه براي من حكم خشونت نهادينهاي داشت آرام. بيشتر از آنكه خشونتش به وحشتم بيندازد، اين آرامبودنش بود كه سخت مرا ترساند؛ آرام از جنسِ بديهيبودن و معموليبودنِ خشونت در ميان آدمها». پس از اين، گفتوگوي حميد امجد با بيضايي با عنوان «ريشه دواندن در باد» به چاپ رسيده است. اين گفتوگوي خواندني كه براي اولينبار در اينجا به چاپ رسيده، بهطور عمده به مهاجرت بيضايي مربوط است و به آثار اين دوره او پرداخته است. «ريشهدواندن در باد» بخشي از يك گفتوگوي بلندتر است كه در سال 1394 در كاليفرنيا انجام شده؛ يعني زماني كه پنج سال از اقامت بيضايي و خانوادهاش در كاليفرنيا ميگذشت و او در تدارك نخستين تمرينهاي نمايش «طربنامه» بود. آنطوركه اشاره شد، اين گفتوگو عمدتا به مهاجرت بيضايي مربوط است و در ابتدا او درباره سخت و آسان و خوب و بد مهاجرتش گفته است. بيضايي توضيح ميدهد كه مهاجرتش چطور اتفاق افتاد. بيضايي در جايي از اين گفتوگو و در انتقاد از وضعيتي كه سالها گرفتارش بوده ميگويد: «ما قرار است جهان را نجات بدهيم گرچه خودمان غرق ميشويم؛ اما راستش گيجم از اينكه گفتيد برگشت به ريشهها! فقط ريشه نيست، معنا هم هست و تحول معنا، و گنجايش و گستره امروزي و كارآمدشدنش! و چه برگشتي؟ جستوجوهاي من كه هرگز تمام نشده بود. ذهن من هميشه درگير آن چيزهايي است كه نميدانم. پرسش دور ميزند و نميايستد و پُرسنده را پي خود ميكشد. هربار لايههاي ديگري در پهنههاي زيرينتر نشان ميدهد و گم ميشود بيآنكه رها كند؛ و اين كشاكش نيازمند بازبيني و نگرشهاي دوباره است و تغيير زاويه نگاه و شايد نگاهي آزمودهتر. واقعا درد ميكشم كه وقتي در جاي خود بودم هيچ بنياد فرهنگي باني نشد نمايش در ايران را با آنچه در اين پنج دهه در ريشهيابي و تحليل آن دريافتهام از نو بنويسم. درعينحال مگر من هرگز امكان آزمون و سنجش عملي نگرههايم در نمايش ايران را داشتم؟ نه ولي اينجا تصادفا دفتر مطالعات ايرانشناسي بود به معناي واقعي كلماتي كه اين عنوان را ميسازند كه مجوز از من نپرسيد و نخواست و مهم نبود جد اندر جد كيام؛ مهم بود چه ازم برميآيد در موضوع اين دفتر كه فرهنگ ايران است و بيهيچ برنامه قبلي و تصميم هياهوشدهاي به يك جرقه چشماندازي گشوده شد كه سالها پيِ آن گشته بودم!». پس از اين گفتوگو، بخشي آغاز ميشود كه عمدتا مربوط است به مرور آثار بيضايي كه در يك دهه اخير به چاپ رسيدهاند. حميد امجد در متني با عنوان «در پي روايت گمشده» به نخستين اثر مكتوب بيضايي كه در مهاجرت به سرانجام رسيد، «هزار افسان كجاست»، پرداخته است. «هزار افسان كجاست» يكي از آثار پژوهشي مهم بهرام بيضايي است كه در غياب او در ايران به چاپ رسيد و در مراسم رونمايي اين اثر، حميد امجد صحبت كرد و آنچه در اينجا به چاپ رسيده، خلاصهاي است از صحبتهاي او در آن مراسم. امجد در اين متن آثار هنري- خلاقه و آثار پژوهشي بيضايي را همچون آينههاي روبهرو در نظر گرفته است. در ادامه دفتر، مقالهها و متنهاي ديگري درباره آثار نمايشي اجراشده بيضايي در اين سالها هم از حيث جنبههاي متني و هم بهلحاظ جنبههاي اجرائي آمده است. اميرحسين سيادت، ژاله آموزگار، افشين هاشمي، سهند عبيدي، مهدي فتوحي و حميد احياء از ديگران نويسندگان اين مجموعه هستند و متنهايي از خود بيضايي نيز منتشر شده است؛ متنهايي كه دربرگيرنده طرحِ نمايشنامه و طرح قالبهايي نمايشي و اشاراتي تاريخي و خاطراتي شخصي و تجربههاي اجرائي است. يكي از اين متنها «سايهبازي نمرده است» نام دارد و بيضايي در بخشي از آن نوشته: «خود دستزدن به بازآفريني سايهبازي پس از هفت قرن، مقابله با آن استبداد تاريخي است كه آن را از زندگي مردم ايران حذف كرد. جانا و بلادور تجربهاي است پس از هفت قرن، ولي نه متوقف در هفت قرن پيش. براي من يكي از بسيار آزمونهاي ناشده بود در پاسخ به اين پرسش كه اگر سايهبازي ايران ميماند و ميباليد و به امروز ميرسيد در چه پايهاي و كجا بود؟».
آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.