ترس هویت
قمر تکاوران
وقتی گفت بهخاطر ازدواجم 20 روز در زندان بودم، شوکه شدم. چند دقیقه سکوت کردم و بعد گفتم واقعا؟ در جواب، روند ازدواجش را برایم توضیح داد. دو سال طول کشیده بود تا ازدواجش را به ثبت برساند. وقتی ثبت ازدواجش تمام شده بود، حکم دو سال زندانش را اعلام کرده بودند. راهی زندان شده بود. 20 روز در زندان بود و در این مدت، مادر و همسرش دوندگی کرده بودند و با اعتراض و پیگیری توانسته بودند با پرداخت مبلغی او را از زندان بیرون بیاورند. همیشه فکر میکردم قانون زندان به خاطر ازدواج با زن ایرانی فقط روی کاغذ است و اجرائی نمیشود، اما داستان مسعود چیز دیگری میگفت. مسعود میگفت حتما پدر من و خیلیهای دیگر هم بهدلیل همین مشکلات و ترس از زندانرفتن، دنبال ثبت ازدواجشان نرفتهاند. مسعود فرزند مادر ایرانی 30 سالهای بود که خودش را ایرانی میدانست. مادرش خرمآبادی و پدرش افغانستانی بود. پدر و مادرش بعد از ازدواج در قم ساکن شده بودند. او و دو برادرش در قم بزرگ شده بودند. دیپلم گرفته و راهی بازار کار شده بود. پدر و مادرش ازدواجشان را ثبت نکرده بودند و مسعود تمام مشکلاتشان را از چشم پدرش میدید. میگفت: تقصیر توست که ما
بیشناسنامهایم. 25 سالش که شده بود، پدر را از خانه بیرون کرده بود. حالا پشیمان بود. میگفت: پدرم مرد خوبی بود. خیلی زحمتکش بود، اما من آن زمان نمیدانستم و فکر میکردم کوتاهی کرده که وضعیت ما این است. پدر دیگر بازنگشته بود. بعد از رفتن پدر وضعیت بدتر شده بود. تا سه سال کارت آمایششان را تمدید نکرده بودند. راهحل را در طلاق دیده بودند. مادر مسعود درخواست طلاق داده بود و در غیاب همسر طلاق گرفته بود تا بلکه فرزندانش بتوانند مدرکی داشته باشند. از مسعود و مجتبی که گذشته بود، اما هادی الان با مدرک طلاق مادرش درخواست شناسنامه داده بود. در این میان، مسعود با دخترخاله مادرش ازدواج کرده بود؛ ازدواجی که تداوم مشکلات بود. حالا او دختری سه ساله داشت به نام معصومه. تنها مدرک معصومه گواهی تولدش بود که آیندهای نامعلوم را برایش نوید میداد. ترس از اینکه کسی بداند او افغانستانی است و او را افغانستانی صدا کند، همیشه با مسعود بود. از ظاهرش مشخص نبود و به همین دلیل هم او میتوانست پنهان کند. به ایرانیها این مسئله را نمیگفت و با فامیلهای مادر و همسرش هم که میدانستند، قطع رابطه کرده بود. میگفت: نمیخواهم کسی بداند. این
ترس همیشه در وجودم هست که بگویند: افغانی!