|

تنهايي در عصر مدرن

احساس تنهايي احساسي است كه همگي از كودكي با آن آشنا هستيم؛ از آن روزي كه انگار همه همبازي داشتند غير از ما، يا از آن میهماني كه در آن هيچ‌كس را نمي‌شناختيم و دور‌و‌برمان آدم‌هايي، سخت گرمِ صحبت با هم بودند. تاكنون تعاريف گوناگوني از تنهايي به دست داده‌اند، اما يك‌چيز در همه اين تعاريف مشترك است: حس درد يا اندوه از جدا یا تنها‌ماندن و احساس عدم نزديكي به ديگران. تنهایی، خلوت‌گزینی، انزوا و گوشه‌گیری مترادف‌های دقیقی نیستند. شاید پیش‌تر این لغات زیاد از هم متمایز نبودند و در یک معنا به‌کار گرفته می‌شدند، اما به‌تدریج این تمایز در متون بیشتر شده و هرکدام بار ارزشی متفاوتی به خود گرفته‌اند. انسان ممکن است با خویش بیگانه شود بی‌آنکه متوجه آن باشد، ولی تنهایی چنین نیست؛ چون تنهایی نوعی احساس رنج و درد است که بر اثر اختلال در روابط فرد با دیگران پدید می‌آید. كتاب «فلسفه تنهايي» نوشته لارس اسونسن كه در سال ۲۰۱۷ منتشر شده است، به بررسي جنبه‌هاي مختلف تنهايي در زندگي انسان مدرن مي‌پردازد. اين كتاب از مجموعه «تجربه و هنر زندگي» است كه پيش از اين با دبیری خشایار دیهیمی در نشر گمان منتشر می‌شد و از اين پس سري دوم آن ازسوی نشر نو چاپ خواهد شد. کتاب‌های این مجموعه درباره فلسفه است اما تلاش دارد فلسفه را به زندگی مردم معمولی و موضوعات روزمره وارد كند. اسونسن معتقد است یک‌گونه دوگانگی یا تضاد درون ما وجود دارد که ما را هم به‌سمت دیگران می‌کشاند، چون نیازمندشان هستیم و هم ما را پس می‌راند چون نیازمند حفظ فاصله از دیگران هستیم و می‌خواهیم به حال خودمان باشیم. امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، این نکته را با تعبیر «معاشرت‌طلبی غیراجتماعی»‌ توضیح داده است. از نظر اسونسن فرد لیبرال آن‌قدرها هم که خودش فکر می‌کند خودمختار و از نظر اجتماعی غیرمقید نیست اما درعین‌حال چنین هم نیست که بی‌آنکه ردی از خودش برجای بگذارد در جامعه منحل شود. فرد لیبرال در محدوده جامعه و اجتماع زندگی می‌کند اما تعلقات اجتماعی پاسخ‌گوی اين سؤال نیست: چگونه باید زندگی کنم؟ فرد لیبرال، در رابطه‌اش با دیگران گرفتار این پارادوکس می‌شود که هم خواهان آزادی بی‌حدومرز است و هم خواهان تعلق اصیل. خواسته‌اي كه آشکارا تحقق‌یافتنی نیست، دست‌کم تا زمانی که آزادی را معادل استقلال یا نداشتن حد‌و‌مرز می‌پنداریم. تلاش اسونسن در كتاب اين است كه نشان دهد فرد لیبرال در عمل توانایی یک‌جا‌گردآوردن آزادی و تعلق را دارد. کتاب «فلسفه تنهایی» هشت فصل دارد. در فصل اول گزارشي از تنهايي به دست داده مي‌شود كه بيشتر مبتني‌بر منابع روان‌شناسي و علوم اجتماعي است تا فلسفه، اما در ضمن سعي مي‌شود معناي چند مفهوم را هم روشن كند؛ از جمله تمايز ميان احساس تنهايي و تنهابودن. در اين فصل همچنين انواع مختلف تنهايي بررسي مي‌شود تا خواننده متوجه شود كه آنچه در نهايت تنهايي را از تنهابودن جدا مي‌كند جنبه احساسي قضيه است. در فصل دوم براي درك بهتر قضيه بحث كوتاهي عرضه مي‌شود درباره ماهيت احساسات و بر جنبه احساسي تنهايي تأكيد مي‌شود. در فصل سوم نويسنده بر اين موضوع تمركز مي‌كند كه چه كساني تنها هستند و احساس تنهايي مي‌كنند و نيز چه عواملي بيش از همه به احساس تنهايي دامن مي‌زنند. در همين زمينه اين بحث مطرح مي‌شود كه عامل «اعتماد‌نداشتن» احتمالا مهم‌ترين عامل هم در توضيح تنهايي افراد است و هم در توضيح تنهايي شايع در ميان كشورهاي مختلف. از‌این‌رو، فصل چهارم به اعتماد اختصاص پيدا كرده است. سپس اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا تنهايي در نقطه مقابل عشق و دوستي قرار دارد؟ براي درك بهتر تنهايي در فصل پنجم به نقشي كه عشق و دوست در زندگي آدم‌ها دارند، پرداخته مي‌شود. از طرف ديگر، تنهايي به‌نوبه خودش مي‌تواند توضيحي باشد بر اين مسئله كه چرا عشق و دوستي پديده‌اي چنين حياتي براي زندگي معنادار و خوشبختي انسان است. در اكثر آثاري كه به مسئله تنهايي پرداخته‌اند، از فردگرايي مدرن به عنوان يكي از علت‌هاي اصلي تنهايي ياد مي‌شود. به همين دلیل، در فصل ششم نگاهي دقيق‌تر انداخته مي‌شود به «فرد مدرن» تا روشن شود چرا فرد مدرن چنين گرفتار تنهايي شده است. در فصل هفتم خلوت‌گزيني و انزوا كه صورت مثبتي از تنهايي محسوب مي‌شود به بحث گذاشته مي‌شود و نويسنده اين نكته را مطرح مي‌كند كه در واقع شايد مشكلي كه امروزه با آن مواجهيم اين نيست كه تنهايي در حال رشد و افزايش است، بلكه اين است كه عملا ديگر «خلوتي» بر جاي نمانده است. سرانجام در فصل آخر به بحث درباره مسئوليت تك‌تك افراد در مديريت تنهايي پرداخته مي‌شود.

آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.