|

خودِ روی صحنه

«تو مادرِ منی» نمایشنامه‌ای است از یوپ آدمیرال، نمایش‌نامه‌نویس اهل هلند، که با ترجمه حمید امجد در نشر نیلا منتشر شده است. یوپ آدمیرال نمایش‌نامه‌نویسی است که چنانکه در مقدمه ترجمه فارسی نمایشنامه «تو مادرِ منی» در معرفی او آمده است بیشتر به تئاتر تجربی گرایش داشته و به مدت 13 سال با وِرک تیاتِر که یک کمپانی تولید تئاتر در آمستردام با گرایش به تئاتر تجربی بوده، همکاری داشته است. در آغاز ترجمه فارسی «تو مادرِ منی» درباره این کمپانی و همکاری یوپ ‌آدمیرال با آن چنین آمده است: «وِرک تیاتِر» با تکیه بر کارِ خلاقه‌ی گروهی، تنها آثاری بر صحنه می‌بُرد که توسطِ اعضای گروه، از جمله با تمرین و بداهه‌پردازیِ جمعی، نوشته شوند. یوپ آدمیرال با شرکت در این ‌تجارب و به‌خصوص با ایفای نقشِ زنان در بسیاری از این نمایش‌ها به‌تدریج شهرت و اعتباری کسب کرد». نمایش‌نامه «تو مادرِ منی» از مشهورترین آثار یوپ آدمیرال و درواقع اثری است که برای او شهرتی جهانی به‌همراه داشت و جوایز مختلفی را هم برایش به ارمغان آورد. شخصیت‌های اصلی این نمایش‌نامه خود یوپ آدمیرال و مادرش هستند که در اولین اجرای آن، خود او در هردو نقشِ خود و مادرش روی صحنه رفته است. در پایان ترجمه فارسی این نمایش‌نامه یادداشتی از یان ریتسِما، کارگردان تئاتر، آمده که نوشته‌ای است درباره دورانی که او و یوپ ‌آدمیرال این نمایشنامه را برای اجرا تمرین می‌کرده‌اند. «تو مادرِ منی» نمایش‌نامه‌ای است که در آن نمایش‌نامه‌نویس خودش را روی صحنه آورده است و بدین‌طریق در این نمایش‌نامه می‌توان شاهد پیوندی میان فردیت با مسئله‌ای عام بود. نمایش‌نامه در عین این‌که شاید پرده از لحظاتی شخصی از زندگی نویسنده‌اش برمی‌دارد قابلیت این را دارد که پا از دایره امرِ شخصی فراتر بگذارد و مسئله‌ای شخصی را به مسئله‌ای عمومی پیوند زند. چنین‌ چیزی شاید بیش از هر چیز ماحصل فرمی است که با آن شخص خود را نمایش می‌دهد و این موضوعی است که یان ‌ریتسِما در بخشی از یادداشت پایانی کتاب به آن پرداخته است. او می‌نویسد: «مدام به این پرسش فکر می‌کردیم که تا چه اندازه می‌توانیم خودِ شخصی و واقعی‌مان را بدونِ‌ شرمندگی نمایش بدهیم. فرمی که به موقعیت یا رفتارِ شخصی داده می‌شود، جلوی خجالت را می‌گیرد. ولی بهره‌گیریِ بیش از حد از فرم می‌تواند آن تعلیقِ ضروری را زایل کند. این جوهر و اساسِ کارِ ما بود. تا کجا یوپ یارا و جرئت داشت که خودِ حقیقی‌اش را به‌واسطه‌ی فرم به نمایش درآورد، بی‌آن‌که حاصلش بیش از حد احساساتی شود. اغلب به هم می‌گفتیم: تا همان‌ حدی که توانمان اجازه می‌دهد باید نتیجه را بپذیریم، به شرطی که آن نتیجه حتما ارزشِ تماشا داشته باشد». فرم این نمایش‌نامه به‌گونه‌ای است که در آن گویی اجرا و زندگی در هم ادغام شده‌اند و زندگی جزئی از اجراست و بالعکس. آن‌چه در ادامه می‌خوانید قسمتی است از تک‌گویی یوپ در این نمایش‌نامه: «اولین‌بار که علیهِ مادرم طغیان کردم لابد دوازده یا سیزده سالَم بود... چون اون‌موقع دبیرستانی بودم... هر هفته بعدازظهرِ شنبه باید برای خونه خرید می‌کردم. دوره‌ی ما صبحِ شنبه‌م همه باید می‌رفتن مدرسه... و عصرش من باید می‌رفتم خرید. بچه‌های دیگه آزاد بودن. ولی من نه. این بود که سوارِ دوچرخه‌م، تمومِ راه از مدرسه که توی تیل بود تا بوره با خودم فکر کردم: الان می‌رم می‌گم که دیگه همچه کاری نمی‌کنم! مادر تو اتاقِ ‌نشیمن بود. گفتم: مادر، من دیگه بعدازظهرهای شنبه نمی‌رم خرید... دیگه هیچ‌وقت! آروم رفت طرفِ صندلیش ... خیلی آروم نشست... انگار تو یه تراژدی یونانی... جریحه‌دار شده بود».

دو نمایشنامه از پیراندللو «دمِ درِ خروجی» نمایش‌نامه‌ای است از لوییجی پیراندللو که به‌همراه نمایش‌نامه‌ای دیگر از او با عنوان «گواهینامه» با ترجمه مهدی فتوحی در یک کتاب و در نشر نیلا منتشر شده است. «دمِ درِ خروجی» که دومین نمایش‌نامه کتاب است از دو دسته شخصیت تشکیل شده است: یکی «اشباح» که مرد متمول، فیلسوف، مقتوله و پسرکِ انادر به دست به این دسته تعلق دارند و دیگری «مظاهرِ حیات» که رعیت، زنِ رعیت، الاغِ پیر با جوالِ علف بر پشتش و دخترک جزء این دسته‌اند. نمایش‌نامه این‌گونه با سربرآوردن اشباح از گورستان آغاز می‌شود: «یک دیوار و یک در. این‌سوی دیوار، دهکده است، کنارِ درِ خروجیِ یک گورستان. آن‌سوی دیوارِ سفیدِ گِلی، سروهایی بلند در شفافیتِ رنگ‌باخته‌ی نورِ ملایمِ شامگاه به یک نظاره به چشم می‌آیند. مُردگان کالبدِ بی‌مصرفِ خویش را در گور وانهاده‌اند و سبک‌بال از در خارج می‌شوند - درست با همان ظاهرِ پوچی که در طولِ زندگی داشته‌اند. شبحِ مردِ متمول بر نیمکتی فرسوده پای درختی سترگ می‌نشیند. با دستانی تکیه‌داده به عصا و چانه‌ای نهاده بر دست‌ها، و درحالی‌که روزهای بسیاری‌ست از آن مکان خارج شده اما نتوانسته خویش را قانع کند که می‌باید از آن‌جا نقلِ‌مکان کرد و بی‌آن‌که خرسندیِ خویش را از این‌ کار نشان بدهد شاهدِ شگفتی، دهشت، هشیاری و تنبه و انزجاری‌ست که دیگر اشباح - به هنگامِ خروجِ گاه‌و‌بی‌گاه‌شان از درِ آن گورستان - از خود بروز می‌دهند، و نیز شاهدی بر این‌که هر یک چه‌گونه راهِ خویش را در پیش می‌گیرند؛ مردد یا آزرده، بیزار یا مضطرب. شبحِ فیلسوف آرام‌آرام از گورستان خارج می‌شود. لاغر و ترکه‌ای‌ست و ریشو، و فرقِ سرش کاملا تاس شده است. او نیز چون دیگران شگفتیِ عمیقِ خود را از این هشیاری بروز می‌دهد و سرگردان به همه‌سو می‌نگرد. پس آن‌گاه از دور شبحِ مردِ متمول را می‌بیند که پای درخت نشسته. خود را مرتب می‌کند و به او نزدیک می‌شود».وقایع «گواهینامه» که دیگر نمایش‌نامه کتاب است، در یک محکمه اتفاق می‌افتد و صحنه آن اتاقِ قاضی است؛ اتاقی بزرگ و رنگ‌و‌رورفته، پُر از پرونده و یک قفسِ پرنده در گوشه‌ای از آن و «سمتِ چپِ آن، یک درِ خروجیِ مخفی».

آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.