|

۹۶ سال از تولد دكتر حسين فاطمي گذشت

بسم الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران...

نزهت امیرآبادیان : به تهران که آمد جوانکی بود و هنوز 20 سال نداشت. با هشت تومان پول در جیب و مدرک دیپلم در دست، در روزنامه «ستاره» هم تحریریه را تمیز می‌کرد، هم مقاله می‌نوشت و هم غلط‌گیری می‌کرد. اما چند سال بعد سرمقاله‌های او در روزنامه «باختر» دست به دست می‌گشت، هنوز 25 سالگی را از سر نگذرانده بود که سهیلی نخست‌وزیر را «شاه سلطان‌حسین» نامید، بی‌پرده می‌نوشت، مقالاتش آکنده از انتقاد بود، همین قلم تند و تیز نام سیدحسین فاطمی را بر سر زبان‌ها انداخت و همین قلم او را پای جوخه اعدام برد. 12 مهر 1298، محمد نایینی از روحانیون بنام نائین و معروف به سیدالعلما، صاحب پسری شد که او را حسین نامید. حسین سنی نداشت وقتی که شروع به نوشتن مقالات ادبی برای روزنامه‌ها کرد، مقالاتی که توجه افرادی مانند ملک‌الشعرای بهار و دبیر اعظم بهرامی را به خود جلب کرد. در کتاب «کشتگان بر سر قدرت» نوشته شده: «تا رضا شاه از ایران تبعید شود و روزگار پیری و هذیان را در عزلت ژوهانسبورگ بگذراند، همه آنها که جان بر سر قدرت نهاده بودند دستی به قلم داشتند... اما حسین فاطمی بیش از همه این طایفه با قلم آشنا بود. قلم، کار او را بدانجا کشاند که شد شهید بزرگ نهضتی که به روزگار خود در دنیا انفجاری بزرگ آفرید». در دهه 1330 در دعوای مشروطه‌خواهان و شاه، مشروطه‌خواهی آمیخته‌ای از شور و هیجان بود، شتابزدگی بین همه گروه‌ها وجود داشت و خشونت نتیجه جدایی‌ناپذیر آن. نویسندگان، روشنفکران و آزادی‌خواهان، همگی در سودای دنیای شگفت‌انگیز نویی بودند که گمان می‌کردند تنها چند قدم با آن فاصله دارند. این شتابزدگی تنها مختص جوانانی مانند حسین فاطمی نبود. خشونت بخشی از ادبیات دوره مشروطه و بخشی از تفكر سیاسی آن زمانه بود که تا سال‌های بعد و زمان ملی‌شدن صنعت نفت نیز ادامه داشت. چنان‌که عارف قزوینی یکی از شعرای مشروطه سروده است: ایران فدای بلهوسی‌های خائنین/ گردیده یك قشون فداكارم آرزوست/ خونریزی آنچنان كه زهر سوی، جوی خون/ ریزد میان كوچه و بازارم آرزوست در چنین فضایی هر دو سوی مناقشه، قتل و ترور را یکی از راه‌های به کرسی‌نشاندن عقیده و رأی خود می‌دانستند. حتی جویندگان راه عدالت و آزادی گمان می‌کردند که این راه را تنها با خون باید شست. آن‌گونه که دکتر سیف پور فاطمی برادر دکتر حسین فاطمی، در کتاب «گزند روزگار»، (خاطراتی از تحولات فارس در آستانه جنگ دوم جهانی، مجلس چهاردهم و بحران آذربایجان 1325- 1317) می‌نویسد، اولین‌بار حسین فاطمی در دوره رضا شاه، به علت نوشتن شعری از میرزاده عشقی در نشریه باختر زندانی شد. کسانی مانند محیط طباطبایی و حسام دولت‌آبادی، حسین فاطمی را با استعداد آتشین نوشتنش می‌شناختند، دولت‌آبادی فاطمی را به‌عنوان نماینده مطبوعات در هیأتی به پاریس معرفی کرد، فاطمی به فرانسه رفت و در رشته حقوق در پاریس جنگ‌زده و ویرانِ پس از جنگ جهانی دوم، تحصیل کرد. او با بی‌پولی و مشکلات فراوان اوایل سال 1327 دکترای حقوق خود را با تزی با عنوان «وضع کار در ایران» گرفت. جوانکی که با هشت تومان پول به تهران آمده بود، حالا دکتر فاطمی 31ساله بود که در محافل سیاسی ایران شهرت بسیار داشت، شهرتی وابسته به قلم تند و تیزش. در زمان کوتاهی توانست امتیاز روزنامه «باختر امروز» را بگیرد. فاطمی در اولین شماره، روزنامه‌اش را این‌چنین معرفی کرد: «باختر امروز» با همان تهور دیروز «باختر» با همان جسارت و بی‌پروایی از مصالح علف‌خورها، پابرهنه‌ها، گرسنه‌ها و بی‌کفن‌ها دفاع خواهد کرد. این روزنامه مال میلیون‌ها مردمی است که در اثر ضعف و ناتوانی در شرایط زندگی قرون وسطی باقی مانده‌‌اند و از دنیای قرن بیستم خبری ندارند. شعار ما این است: «یا مرگ یا آزادی». حسین فاطمی را می‌توان قابله «جبهه ملی» دانست. با اتمام مجلس پانزدهم، دکتر مصدق و هم‌فکرانش که بعد از 15 بهمن 1327 از فعالیت سیاسی منع شده بودند، بار دیگر به میدان سیاست آمدند و اعلام کردند که خواهان انتخابات آزاد هستند. صبح جمعه 22 مهر ماه 1328 مردم دسته‌دسته در اعتراض به تقلب در انتخابات شانزدهم به دنبال مصدق و فاطمی و برخی دیگر از یاران آنان در خیابان کاخ اجتماع کردند، 20 نفر متحصن شدند و دست به اعتصاب غذا زدند اما سرانجام تحصن بی‌نتیجه ماند. مصدق دلگیر و خسته به احمدآباد رفت. اما با انتشار اعلامیه فاطمی که در آن دربار و هیأت حاکمه را محکوم شناخته و انتخابات (دوره شانزدهم) را غیرقانونی اعلام کرده بود، مصدق جان تازه‌ای گرفت. جبهه ملی متولد شد، دکتر فاطمی رئیس کمیسیون تبلیغات، روزنامه باختر ارگان حزب و دکتر مصدق رهبر آن شد. 13 آبان 1328 گلوله حسین امامی در مسجد سپهسالار عبدالحسین هژیر وزیر دربار وقت را کشت، شاه انتخابات را باطل کرد و پیروز این میدان محمد مصدق و جبهه ملی بودند. انتخابات مجددی برگزار شد و هشت نفر از جبهه ملی به مجلس ر اه یافتند. در مجلس شانزدهم، مصدق و یارانش توانستند صنعت نفت ایران را ملی کنند. دکتر محمد مصدق بارها گفته که پیشنهاد ملی‌کردن صنعت نفت را فاطمی به او داده بود. محمد مصدق در خاطراتش می‌نویسد: «ملی‌شدن صنعت نفت در سراسر كشور ابتكار شادروان دكتر حسین فاطمی است كه چون كمیسیون نفت مجلس شورای ملی پس از چند ماه مذاكره و مباحثه نتوانست راجع به استیفای حق ملت از شركت نفت انگلیس و ایران تصمیمی اتخاذ كند، دكتر فاطمی با من كه رئیس كمیسیون بودم مذاكره نمود و گفت با وضعی كه در این مملكت وجود دارد استیفای حق ملت كاری است بسیار مشكل، خصوصا كه دولت انگلیس مالك اكثریت سهام شركت است و به‌عنوان مالیات بر در آمد هم هر سال مبلغ مهمی از شركت استفاده می‌كند و من باب مثال در سال 1948 از شصت و یك ملیون (میلیون) لیره عوائد خالص شركت نفت، به دولت ایران كه مالك معادن نفت است از بابت حق‌الامتیاز فقط 9 ملیون (میلیون) لیره رسیده درصورتی‌كه دولت انگلیس به‌عنوان مالیات بر در آمد 28 ملیون (میلیون) لیره استفاده كرده است. بنابراین اول باید در فكر آتیه بود كه از مال ملت بیش از این سوءاستفاده نكنند و عوائد نفت هر چه هست نصیب ملت ایران بشود. سپس راجع به گذشته هر اقدامی ممكن باشد نمود. همان‌طور كه كشور انگلیس بعضی از صنایع خود را در سراسر كشور ملی كرده است، نفت را باید ملی كرد تا دنیا بداند كه نمایندگان جبهه ملی جز آسایش مردم چیزی نمی‌خواهند و با هیچ سیاستی سازش ندارند». (خاطرات و تألمات دکتر مصدق) هفدهمین دوره مجلس در ١٧ اردیبهشت‌ماه ١٣٣١ آغاز شد. به دنبال درگیری مصدق با مخالفان، او در ١٢ مرداد ١٣٣٢ در رفراندومی، دوره هفدهم مجلس شورای ملی را منحل و شروع انتخابات دوره هجدهم موکول به اصلاح قانون انتخابات کرد. ساعت پنج صبح 25 مرداد 1332، کودتای دربار علیه دولت قانونی مصدق شکست خورد. شاه با همسرش ثریا در ساعت دو بعدازظهر همان روز از ایران گریخت. حسین فاطمی جزء وفادار ترین یاران مصدق بود و در حمایت از او حد و مرز نمی‌شناخت. محمدعلی سفری، روزنامه‌نگاری که در باختر امروز کار می‌کرد، در جمعي نقل كرده كه در یکی از آن روزهای پرهیاهوي بين 25 تا 28 مرداد، مشغول بستن صفحه نخست روزنامه بوده است. دکتر فاطمی از خانه مصدق با او تلفنی تماس می‌گیرد و تیتر صفحه يك را كه مضمون آن تشكيل دادگاه صحرايي براي كودتاچيان بود، تغییر می‌دهد. اين اتفاق چندبار تكرار مي‌شود و هربار از حدت و خشونت تيتر كاسته مي‌شود و در نهايت تيتري با مضمون «تشكيل دادگاه و محاكمه قانوني دست‌اندركاران كودتا» بر صفحه نخست مي‌نشيند. سفری بار آخر به دکتر فاطمی می‌گوید: دکتر می‌دانید که هر بار عوض كردن صفحه يك، چه زحمتي براي ما و كارگران چاپخانه ايجاد مي كند؟ فاطمی پاسخ می‌دهد: حق با توست اما این پیرمرد (مصدق) در کنار من نشسته و مدام می‌گوید قانون، قانون. حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دولت مصدق، در فاصله بین دو کودتای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در روزنامه باختر امروز، سه سرمقاله نوشت. به دلیل نگارش این سرمقاله‌ها روز ۲۸ مرداد، عوامل کودتا دفتر روزنامه را غارت کردند و قطعا لحن آتشین سرمقاله‌ها در اعدام فاطمی تأثیری انکارناپذیر داشته است. سرمقاله یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه ملک فاروق را سفید کرد پس از حادثه نهم اسفند که دست خود شاه دخالت مستقیم در آن داشت، من دیگر تا آن وقت به دربار نرفته بودم، ولی ناگهان برای گفتن مطالبی تلفن کردم و یکسر گرسنه از وزارتخانه به کاخ اختصاصی رفتم دیدم شاه از دکتر مصدق گله می‌کند و می‌گوید مصدق از من رنجیده است به گمان اینکه در حادثه نهم اسفند من دست داشته‌ام. شما چه می‌گویید؟ بی‌پروا به او گفتم من تردید ندارم اعلیحضرت به‌وجودآورنده این صحنه شرم‌آور بوده‌اید، بعد به دو چشمان او که خیلی داعیه معصومیت دارند نگاه کردم گفتم به من بفرمایید تا کجا می‌خواهید بروید. آیا اعمال فاروق برای شما درس عبرت نیست؟ فاروق تا توانست نوکری انگلیس‌ها را کرد و پشت به ملت خود تا آنجا رفت که تخت و تاج خویش را در روز موعود از دست گذاشت، آیا شما هم از آن راه می‌خواهید بروید؟ اینها که شما را نصیحت می‌کنند با نهضت مردم جنگ کنید چه کسانی هستند؟ مگر شما چه بدی‌ای از این ملت دیده‌اید که در صف اول مخالفان او قرار می‌گیرید؟ آن روز خیلی صحبت کردیم بالاخره به او گفتم یک‌بار در 30 تیر به دستور سفارت انگلیس، دکتر مصدق را مجبور به استعفا کردید و سزای آن را دیدید؛ آیا خیال می‌کنید ممکن است آن آزمایش تلخ را تکرار کرد؟ دربار در تمام 10 سال اخیر قبله‌گاه هرچه دزد، هرچه بی‌ناموس و هرچه واخورده اجتماع بوده قرار داشته و از همه بدتر تنها تکیه‌گاه خارجیان و نقطه اتکای سفارت انگلیس این دربار گند و کثیف و لعنتی بوده است. دربار دشمن همه آزادمردان، وطن‌پرستان و خصم مبارزان راه استقلال و آزادی است... . فاطمی در جای دیگری از سرمقاله درباره شاه می‌نویسد: یکی نیست از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پابرهنه و لختی که 20 سال پدرت آنها را به نفت جنوب زیر نظر مستقیم خویش فروخت و برای 40 سال بعد از خود نیز قرارداد 1933 را باقی گذاشته، چه می‌خواهید؟ ثروت یک مملکت را به غارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده 30 سال است در امان نبوده، حالا هم مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده می‌کنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف می‌برید؟ آمدن هژیر و ساعد و رزم‌آرا محصول همین مسافرت‌های کلاردشت و مشاوره با عوامل مستقیم اجنبی بود. این کودتای مسخره دیشب نیز بدون شک از آنجا سرچشمه گرفته است. اگر راست می‌گفتید و نشانه‌ای از حمیت در شما وجود داشت در پناه تاریکی شب دست به این جنایت هول‌انگیز نمی‌زدید و تفنگ سربازانی را که از مالیات علف‌خوارهای ایرانی تهیه شده و گارد شاهنشاهی شما را تشکیل داده است، به‌روی وطن‌خواهان نمی‌کشیدید... . دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ خائنی که می‌خواست وطن را به خاک و خون بکشد، فرار کرد دکتر فاطمی در سرمقاله روز 26 مرداد شاه را فراری بغداد نامید و خطاب به او نوشت: برو ای خائن که تو را آن‌قدر اجانب نیز پست و حقیر شناخته‌اند که دیگر برای این جنایت هولناک که ورق آخر و برگ نهایی 12 سال سلطنت توست و با اشاره و دستور مستقیم آنان صورت گرفت مزدی به تو نخواهند پرداخت... . اکنون از غارتی‌های پدر و از دلار‌ها و لیره‌های یغماشده خویش باید خرج کاباره‌های اروپا را تأمین کنی. ملت ایران تشنه انتقام است و می‌خواهد تو را در روی میز متهمین دادگاه و آنگاه بر چوبه دار ببیند. تو نیز چون از بغض و نفرت مردم خبر داشتی و هم می‌دانستی که چقدر بی‌شرمانه فرمانبردار و آلت بی‌اراده اجنبی هستی پس از آنکه دستور «ارباب» در برابر بیداری و مقاومت عمومی نقش بر آب شد به بیرون از مرزهای مملکت فرار کردی. برو ای اسیر اراده اجنبی که تاریخ جنایت‌آمیز دودمان 30 ساله پهلوی را تکمیل کردی، آن سفاکی و خونریزی و چپاول پدر و خیلی از خصوصیات دیگر «خاندان جلیل» این فصل شرم‌آور و این ورق سراپا ننگ آخر را نیز لازم داشت. از مولود کودتای «آیرنسید» جز اینکه در سوم شهریور فرار کند و از مخلوق سوم شهریور نیز غیر از اینکه به نهضت ملی ایران خیانت نماید هیچ انتظار دیگری کسی نداشت. صدای تنفر ده‌ها هزار مردم تهران که دیروز در بهارستان بر ضد کودتای خائنانه فرزند قراردادی ۱۹۳۳ بلند بود، غریو شادی که از شنیدن خبر فرار او از جمعیت برخاست نشان داد که ملت ایران در راه به‌ثمررسانیدن نهضت مقدس خویش تا چه حد مصمم و ثابت و پایدار است. سرمقاله سه‌شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ شرکت سابق و روزنامه‌های محافظه‌کار لندن دیروز عزادار بودند لحن دیروز اخبار و تفسیرهای مطبوعات و رادیوی انگلیس بسیار غم‌انگیز، ماتم‌خیز و سوزناک بود. همین که به لندن خبر رسید که دستور «ارباب» نتوانست کاملا به‌موقع اجرا درآید و نوزاد ناپاک «کودتا» در مشیمه مادر خفه شد تأثر عمیق همه آن مجالس را که هنوز از محصول کودتای «آیرنسید» کلنل همراه و الهام‌دهنده رضا‌خان بهره می‌بردند و دربار را مجری اراده و تعالیم خود می‌دانستند فرا گرفت و بیشتر از همه روزنامه‌های محافظه‌کار برای «فراری بغداد» گریه و نالان سردادند و نوشتند آخرین حربه‌ای را که ممکن بود با کمپانی سابق قرار و مدار سازش بگذارد از دست ما بیرون رفت و فرار او قدرت و قوت بیشتری به ملت ایران داد تا شانه‌های خودش را به هر قیمتی که هست از نفوذ خارجی رهایی دهد. فاطمی در انتهای سرمقاله درباره شاه نوشت؛ سعدی چه خوب مکنون ضمیر مرا در این شعر آورده است: عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود / گر‌چه با آدمی بزرگ شود. اعدام فاطمی پس از کودتای ٢٨ مرداد، دکتر فاطمی مدتی به کمک حزب توده و در منزل مریم فیروز مخفیانه زندگی کرد، اما سرانجام در اسفند 32 دستگیر شد، دکتر حسین فاطمی دو بار هدف ترور قرار گرفت یک بار در بهمن 1330 توسط محمدمهدی عبدخدایی و در زمان دفن محمد مسعود (روزنامه‌نگار) در گورستان ظهیرالدوله، فاطمی پس از این ترور مجبور شد برای درمان مدتی به آلمان برود. دکتر بار دوم در اسفند 1332 با ضربه‌های چاقوی شعبان جعفری مجروح شد. حکومت می‌خواست که فاطمی را در حین دادرسی توسط یک حرکت به‌ظاهر خودجوش مردمی به قتل برساند. فریدون مظاهرتهرانی، شاهد این ماجرا، می‌نویسد: «شعبان بی‌مخ و يارانش با چاقوهای برهنه به دكتر فاطمی حمله‌ور شده و ضرباتی چند وارد كردند. خانمی كه بعدا فهميدم خانم سلطنت فاطمی خواهر دكتر فاطمی است و از طريق خبر راديو مطلع شده بود كه برادرش را دستگير كرده و به محل دفتر فرمانداری نظامی تهران كه آن‌موقع در داخل كاخ شهربانی (ساختمان ۷ فعلی وزارت‌خارجه) بود، آورده‌اند خود را به آن محل رسانده كه مصادف با حمله چاقوكشان به دكتر فاطمی شده و خود را سپر بلا كرده‌ بود. حمله‌كنندگان شش ضربه به دكتر فاطمی و ۱۰، ۱۱ ضربه به خانم سلطنت فاطمی وارد کردند. دكتر فاطمی را درحالی‌كه روی زمين افتاده بود و خون از بدنش جاری بود با همان جيپی كه آورده بودند از محل دور كردند. در آن تاريخ رئيس كل شهربانی سپهبد مهدی‌قلی علوی‌مقدم، فرماندار نظامی تهران سرتيپ تيمور بختيار و فرمانده گارد شاهنشاهی سرتيپ نعمت‌الله نصیری (ارتشبد بعدی) بودند». شعبان جعفری بعدها در مصاحبه‌ای منکر این ترور شد و گفت که به فاطمی چاقو نزده و تنها او را کتک زده است. روز ١٨ آبان سال ١٣٣٣، دکتر حسین فاطمی را درحالی‌که به‌شدت زخمی و بیمار بود کشان‌کشان تا پای جوخه‌ اعدام بردند. حسین فاطمی فریاد زد «بسم‌الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران، زنده‌باد دکتر مصدق» و بعد صدای رگبار گلوله برخاست. اما حکومت کودتایی شاه با تیرباران حسین فاطمی ته‌مانده مشروعیت خود را از دست داد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها