در نقد نمایش «رامکردن زن سرکش»
رامش شعارگونه اما شاعرانه
ستاره جاوید
کمدی معروف «ویلیام شکسپیر» که به جامعه سنتی قرن 16 طعنه میزند و تصویری از یک زن به ظاهر سرکش را که میتواند نمادی از یک زن استقلالطلب و غیروابسته باشد، بهتصویر میکشد؛ جانمایه خلق آثار هنری متعددیشده و کمتر کسی است که طعم وسوسه روی صحنه بردن این اثر خواندنی را نچشیده باشد؛ خوانش فانتزیای که «مریم کاظمی»، بازیگر و کارگردان، از نمایشنامه «رامکردن زن سرکش» کمدی معروف دارد، علاوه بر پاسخ به همان وسوسه، روایتی تکلایه، اما بیپیرایه، ساده و صدالبته بیپروا همراه با نگاهی خلاق در پردازش است که در پنج پرده بازی میشود و موردپسند مخاطب ایرانی قرار میگیرد. کاترینا، زن سرکشی که شخصیتش جانمایه خلق نمایش شده، زنی خودرأی، مستقل، بدون عشوه و کرشمه معمول زنانه، رئوف و تلخزبان است که در زمان خلق نمایشنامه (سالهای 1۵۹4-۱۵۹7) شهره شهر است و تنها. داستان از آنجا شروع میشود که باپتیستأمینولا (با بازی آرام و اطواری حسین محباهری) بازرگانی بسیار ثروتمند اهل پادوآ، دو دختر دارد. دختر بزرگتر، کاترینا (با بازی پرانرژی و کمتر اداگونه مریم کاظمی)، در دیار خود انگشتنماست و بیشوهر مانده؛ حال آنکه خواهر کوچکتر، بیانکا که محجوب و سربهزیر است، خواستگاران بسیار دارد، ولی پدر از دادن پاسخ مساعد به خواستگاران خودداری میکند؛ مگر آنکه ابتدا دختر بزرگتر شوهر کند... . پرده پایین است. با شنیدن موسیقی ایرانی و ضربهای فولکلور، از همان ابتدا میتوان حدس زد کاظمی کوشیده به اجرای خود رنگوبویی ایرانی بدهد. طبق سلیقه ازپیشطراحیشده، گروه نوازندگان که موسیقی ایرانی را در کنار متن کلاسیک برای مخاطب روایت میکنند در عمق صحنه تماشاخانه «ناظرزاده کرمانی» در ایرانشهر جای گرفتهاند و در لباسهایی متحدالشکل، مزین به مؤلفههای ایرانی پوشش و لباس، سازها را بغل گرفته و با تکنوازیها یا همنوازیهای بجا و حسابشدهای، ملودیهای معروف ایرانی را برای سرایش پردههای حزن یا شادی مینوازند و بر غلظت بار کمدی نمایش میافزاید و به آن غنا میبخشند. نمایشی که به نویسندگی و کارگردانی کاظمی شاهد هستیم، بر بازی بازیگران استوار است. هرکدام از بازیگران عهدهدار بیش از یک نقش هستند و با بدنهای تمریندیده، سرعت بدنی و کلامی مناسب و نسبتا بالا، در کنار ریتم تند موسیقی فولکلور و کلاسیک ایرانی، در یک کار گروهی درجهیک، خیلی خوب توانستند به دیدهشدن بازیها و اجراها کمک کنند. کاظمی هرجا لازم شده لحن و کلام ایرانی را به خدمت گرفته و در استفاده مناسب از بدن بازیگران و طراحی میزانسنهای فانتزی و گاهی سوررئال، در انتقال بار معنایی نمایش موفق عمل کرده است. استفاده از سبک فانتزی که در برخی صحنهها رگههایی از سوررئالیسم (ماسکهایی که رقصندگان بهصورت دارند) بهخود میگیرد در کنار دیالوگهای پینگپنگی و بامزهای که تکتک پرسوناژها، طوطیوار و با سرعت بیان میکنند، همگی دستبهدست هم دادهاند تا کلیت اجرا به دل مخاطب ایرانی بنشیند و از دیدن نمایش لذت ببرد. فارغ از نگاه ساده و غیرپیچیدهای که کاظمی و گروهش به نمایش دارند، نقطه قوت نمایش، استفاده از ریتم تند، چه در بازی چه در موسیقی و چه در طراحی تغییر میزانسنهاست که به خلق اثر تئاتری کمک کرده و به دور از طمطراقهای معمول که در سالهای اخیر گریبان تئاتر را گرفته است، تماشاچی به مدت 90 دقیقه، بازیها و اداهای بامزهای از یک گروه پرانرژی را به تماشا نشسته است که علاوهبر اینکه خنده را بر لب مینشاند، انرژی جسمانی بالایی را به اتمسفر سالن تحمیل میکند و جالب اینکه این انرژی به تماشاگران هم منتقل میشود و نقطه قوت در اینجاست که همین سرعت مدیریتشده بازیها و تنها، به ایفای فانتزی نقشها کمک کرده و در نوع خود، هم تازه است و هم قابل نقد. اینکه استفاده از این سرعت چقدر آگاهانه بوده یا غیرآگاهانه و در فواصل بازیهای کمیک خلق شده است را باید از زبان کاظمی شنید. در کنار انرژی بالایی که تکتک بازیگران به اجراها بخشیدهاند، همه در یک مسیر مشترک، به نقشهای مکمل متعددی که هریک بهعهده دارند، کمک کرده تا در نهایت، نمایش در انتقال بار معنایی متن، موفق ظاهر شود. در طراحی صحنه هم، مینیمالیسم و سادگی بیشیلهپیله در کنار نگاهی خلاقه، به بازیها کمک کرده و دو لنگه در چوبی متحرک هم، همانند بازیگران نمایش، مفهومی بیش از در را برعهده گرفته و بازیگران نمایش با بازیگرفتن طنازانه از دو لنگه در چوبی، خوب توانستند در روایت صحنهبهصحنه داستان پیش بروند. در کنار تمام زیباییهای دیداری و لذتهای شنیداری که این کمدی شاعرانه بر ذهن و روح مخاطب به جا میگذارد؛ متأسفانه دو آفت، این روایت خطی، ساده و درعینحال کمدی شاعرانه را تهدید میکند: اول افراط در زبان بدن پرسوناژهایی است که بیشتر مکمل نقشها هستند و موظفند سیر خطی کمدی را حفظ کنند. در برخی صحنهها به دلیل نگاه ایرانیای که کاظمی به اجرا داشته و کوشیده سبک ایرانی و کلاسیک خارجی را با هم تلفیق کند و به یک خوانش متفاوت برسد، استفاده از موسیقی کوچهبازاری ایرانی و حرکات نمایشی در برخی میزانسنها، به لمپنیسم نزدیک میشود و ما با حجمی از قر کمر و تننمایی بازیگران مرد نمایش روبهرو میشویم که پیشتر در فیلمفارسیها شاهد بودیم و اینجاست که این آفت بر آن سرعت ثمربخش و زبان بدن قشنگی که بازیگران با تلاش و زحمت در صحنههای قبل یا بعد بهنمایش میگذارند، لطمه میزند و مخاطب آبدیده تئاتر را از اثر دور میکند. دوم، پایانی است که مریم کاظمی برای اجرای نمایش خود انتخاب کرده است؛ پایانی شعارگونه که تأثیر آنهمه سرعت سازنده بازیهای دلنشین، دیالوگهای پینگپنگی و حاضرجوابیهای ماندگار و بیپروا را بیاثر میکند و توی ذوق میزند. چه نیازی هست صحنه پایانی نمایش اینقدر شعارگونه بر مضمون خانواده و لزوم حفظ همدلی همسران تأکید کند و بیتوجه به شعور مخاطب، با یک مونولوگ شعاری و مسطح از زبان کاترینا، خط بطلانی بکشد بر تمام تأثیر دلنشینی که میتوان از تماشای یک کمدی شاعرانه در خود احساس کرد. پایانبندی شعارگونهای که تمام جانمایه یک کمدی شاعرانه 90 دقیقهای را دود میکند و بههوا میبرد و لذت دو ساعت لبخند ناب روی لب مخاطب میماسد.
آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.