|

روزگار جوانی به روایت «مرتضی احمدی» ۹۰ساله

فرصت آزمون و خطا به جوانان بدهیم

عسل عباسیان

«مرتضی احمدی» این روزها در آستانه 90سالگی در دهمین دهه زندگی‌اش، با صدایی شق‌ورق می‌گوید هنوز روحیه جوانانه‌اش را حفظ کرده و با نسل امروزی معاشرت فراوان دارد. سرگرم‌شدن با ورزش، تئاتر و موسیقی رمز و راز جوانی پرشور اوست. به‌بهانه هفته جوان، از او خواستیم تا از روزگار جوانی‌اش بگوید که حاصلش را می‌خوانید. جوانی‌تان را چطور توصیف می‌کنید؟ من جوانی واقعا خوبی داشتم. چون تقریبا از 15، 16 سالگی، خانواده‌ام مرا به ورزش‌کردن عادت دادند و نسبت به آن مشتاقم کردند و تا الان هم که در خدمت شما هستم، ورزش‌هایی که مناسب سنم باشد را انجام می‌دهم. در جوانی‌ام هرگز کاری نکردم که مورد انتقاد قرار بگیرم و سعی کردم آدم درستی باشم. مگر آن سال‌ها چگونه گذشتند که امروز وقتی در 90سالگی مرورشان می‌کنید، حس خوبی نسبت به سال‌هایی که از سر گذرانده‌اید دارید؟ من فرصت این را نداشتم که بخواهم درگیر حواشی رایج باشم. رسیدم به 16،15سالگی، کار هنری را شروع کردم و تلاش کردم تا بالاخره در سال 1321 در 18، 19سالگی در یکی از تئاترهای صاحبنام، شروع به کار کردم. پس من جوانی‌ام را با تئاتر و ورزش گذراندم. در ضمن در همان دوران در راه‌آهن هم استخدام شدم. یعنی من چنان وقت خودم را صرف این کارها کردم که دیگر وقتی برای حاشیه‌ها نمی‌ماند. سالم زندگی کردم. از سال 1321 تا همین امروز که تقریبا بیش از 70 سال در تئاتر و خوانندگی و دوبله و سریال و فیلم سینمایی حضور داشتم و فرصتی برای خردکردن افکارم نداشتم. فکرم را متمرکز کردم بر اهدافم، به آنها دست پیدا کردم و از این بابت خوشحالم. سه، چهار سال است که به‌خاطر کهولت سنم، تحرکم کم شده اما باز هم کار می‌کنم. به این شکل که قلم دستم گرفته‌ام و اوقاتم را به نوشتن می‌گذرانم. چند تا از کتاب‌هایم تا به امروز منتشر شده و دو، سه تای دیگر هم در انتظار چاپ دارم. امیدوارم مجوز انتشار پیدا کنند. چقدر آرامش و آسایش این روزهایتان را مرهون روزهای جوانی‌تان هستید؟ خیلی‌زیاد. برای اینکه یک نقطه سیاه در زندگی‌ام نداشته‌ام که آرامش مرا برهم بزند. بسیار مرد آرامی بوده و هستم. از فضای خانواده‌ام لذت می‌برم. بچه‌های خیلی خوبی دارم. من دغدغه‌ای در زندگی‌ام ندارم که بخواهد حال و احوالم را بر هم بزند. من راحتم و همه اینها به خاطر این است که در روزهای زندگی‌ام، پاک زندگی کرده‌ام. آیا آرزویی بود که در روزهای جوانی‌تان داشته باشید و هنوز به آن نرسیده باشید؟ آرزوی من همیشه این بود که بچه‌هایم خوشبخت شوند، که فکر می‌کنم حالا هم خوشبخت هستند و به آرزویم رسیده‌ام. من همیشه بیشتر از حد و سهم خودم از خدای خودم توقع نداشته‌ام. همیشه گفته‌ام که خدایا هرچیز که داده‌ای برایم بس است، همین‌ها را برایم نگه‌دار که کم نشود. من هرگز زیاده‌خواه نبودم. چقدر با جوان‌های امروزی، معاشرت دارید؟ با همه جوان‌ها زود ارتباط برقرار می‌کنم. به آنها نزدیک می‌شوم و همصحبتشان می‌شوم. حرف‌هایشان را می‌شنوم. به آنها احترام می‌گذارم. دوستشان دارم. آنها هم مراقب من هستند. من ممکن است بگویم به‌خاطر کهولت سنم باتجربه هستم اما مسلم است که این تجربه را باید در اختیار جوان‌ها بگذارم. این راهی ندارد جز نزدیکی کامل با نسل جوان. در معاشرت با جوان‌های امروزی، چه تفاوتی بین جوان‌های زمانه خودتان با جوان‌های این دوره می‌بینید؟ بالاخره جوان‌ها زندگی و حال‌وهوایی منحصر به خودشان دارند که اقتضای سن آنهاست. من یک مرد قدیمی هستم. جوان، متعلق به امروز است و خواست‌ها و رفتارهایش مطابق با جامعه امروز. باید به آنها اعتماد کنیم. این اعتماد شما به نسل جوان، از کجا می‌آید؟ چطور شما برخلاف سایر افراد مسن، به آزمون و خطایی که اقتضای سن‌وسال جوان‌هاست، ایمان دارید؟ منِ 90ساله اسمش را می‌گذارم آزمون‌وخطا. آیا جوان هم می‌پذیرد که این آزمون‌وخطاست؟ این نظر من است که در 90سالگی به این نتیجه رسیده‌ام. جوان امروز فکر می‌کند و آنچه را که درست می‌پندارد پیاده می‌کند. او باید به‌مرور زمان، به این نتیجه برسد که چه چیز درست است یا غلط. اینکه من از روی خودخواهی، او را از آنچه که خودم به اقتضای سن‌وسالم نمی‌پسندم منع کنم، اصلا درست نیست. من سعی می‌کنم بی‌قضاوت به دردودل‌هایشان گوش کنم. وقتی به دردودل‌هایشان گوش می‌کنید چقدر خواست‌ها، اهداف و ذایقه‌هایشان را متفاوت از دوران خودتان می‌بینید؟ آن زمان که ما جوان بودیم، حرمت ریش‌سفیدها را خیلی نگه می‌داشتیم اما حالا این موضوع کمی کمرنگ شده. نباید از یاد ببریم که این گناه نسل جوان نیست. نسل جوان، گرفتار مشکلات مالی و کاری و شهرنشینی است. اگر جوان‌ها معترضند و گاهی تندی می‌کنند حق دارند. تفریح و گردشی ندارند، گرفتارند. باید اینها را در نظر بگیریم و بعد ببینیم که باز هم محکومشان می‌کنیم؟ ما هم که جوان بودیم نظراتی داشتیم که روی آن پافشاری می‌کردیم و قدیمی‌تر‌ها خوششان نمی‌آمد. شما برخلاف اغلب همسن‌و‌سالانتان به‌جای محکوم‌کردن جوان‌ها، درکشان می‌کنید. چون منِ 90 ساله اگر قرار باشد جوانی را محکوم کنم، مطمئن باشید قبل از او خودم را محکوم کرده‌ام. یعنی از خرد دور است که من او را محکوم کنم، بی‌اینکه به این فکر کنم که منِ کهنسال در جهت آرامش او چه کاری کرده‌ام؟ آن زمان که جوان بودید، هرگز فکر می‌کردید 90 سال عمر کنید؟ بله چون خانواده‌ام را نگاه می‌کردم و می‌دیدم یکی از مادربزرگ‌هایم 101 سال و مادربزرگ دیگرم 103 سال عمر کرد. پدر و برادر و عموها و خاله‌ها و دایی‌هایم همگی به 100 و 90 رسیدند. من هم مطمئن بودم که به سنین بالا می‌رسم. همیشه وقتی جوان بودم آرزو می‌کردم که یک‌روز ریش‌سفید فامیل باشم، که الان شدم. آن‌زمان که 20ساله بودید، وقتی به 90سالگی فکر می‌کردید، چه تصویری در نظرتان نقش می‌بست؟ خودم را با ریش و موی سپید و پر از آرامش می‌دیدم و اینکه به همه دنیا محبت دارم. امروزتان چقدر شبیه آن تصویر است؟ امروز کاملا همان اتفاق افتاده. الان آرامم و لااقل برای خانواده‌ام خوب و عزیزم. ما هر 15 روز یک‌بار دورهم جمع می‌شویم و از کنار هم بودن لذت می‌بریم. من که از راه می‌رسم، همه جلو پایم بلند می‌شوند، جوان‌ها دوستم دارند و مرا می‌بوسند و این همان چیزی است که من وقتی جوان بودم، در ذهنم تصویرش می‌کردم و آرزویش را داشتم. اگر در 20سالگی، نگاه و تجربه امروزتان را داشتید آیا مسیرتان تغییر می‌کرد؟ آیا کاری بود که انجامش ندهید؟ اگر من آن زمان تجربه امروز را داشتم، سعی می‌کردم بهتر زندگی کنم. مصداق این بهتر زندگی‌کردن چیست؟ اینکه فقط به خودم فکر نکنم، به آن لحظه‌ای که در آن هستم فکر نکنم و همه‌چیز را فراگیرتر ببینم و از جلد خودم بیرون بیایم و از زاویه گسترده‌تری جهان را ببینم. این بهتر زندگی‌کردن برای من خوردن غذای بهتر یا کسب پول بیشتر نیست. این بهتر زندگی‌کردن یعنی من اخلاق خوبی داشته باشم و صبور باشم و خشونت به خرج ندهم. خودم را دست بالا نبینم و خودخواهی نداشته باشم. با این اوصاف که شما جوانی خوبی را از سر گذراندید و امروز پیری آرامی دارید و خودتان را خوشبخت می‌دانید، اگر بخواهید برای جوان‌های امروز پیشنهادی داشته باشید مبنی بر اینکه چطور زندگی کنند که وقتی به سن‌وسال شما رسیدند حس‌وحال شما را داشته باشند، به آنها چه می‌گویید؟ می‌گویم باباجان! بد وجود ندارد. افکار و حال بد را دور بریزید. سلایق متفاوت است اما شما بدبین نباشید. بدی‌ها را نبینید. کمبودها و کسری‌ها را نبینید. اینها عذاب‌آور هستند. هرچیز عذابتان می‌دهد را نبینید. سعی کنید با تکیه بر خوبی‌ها روزگار را بگذرانید. زندگی را سخت نگیرید، خوب و بدش می‌گذرد...
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها