|

درباره درام سیاسی- تراژدی«خانه‌ای از کارت» فینچر

مورد عجیب آقای کارگردان

نیما توسلی

فیلم‌های متفاوتی ساخته است؛ بیشتر فیلم‌هایش، هم با یکدیگر متفاوت هستند و هم با سبک و سیاق هالیوود. تمام رزومه کاری‌اش شامل 9 فیلم می‌شود: بیگانه 3، بازی، هفت، باشگاه مشت‌زنی، اتاق وحشت، زودیاک، مورد عجیب بنجامین باتن، شبکه اجتماعی و دختری با خالکوبی اژدها. بین فیلم‌هایش هم معمولا دو تا پنج‌سال فاصله بوده، دوسال از آخرین فیلمش گذشته و در حالی که این روزها مشغول ساختن هیچ فیلم سینمایی‌ای نیست، برای اولین‌بار به تلویزیون روی آورده است. درام سیاسی- تراژدی «خانه‌ای از کارت (house of cards)» در قالب مجموعه تلویزیونی، جدیدترین مشغولیت این روزهای آقای کارگردان است. داستان یک نماینده دموکرات آمریکایی (کوین اسپیسی) که پس از آنکه وزیر امورخارجه می‌شود، تصمیم می‌گیرد از همه کسانی که به او خیانت کرده بودند انتقام بگیرد. سریالی که پیشتر، با همین نام در انگلیس نیز پخش شده بود و این روزها (از ابتدای مارس 2013) نمایش آن در تلویزیون آمریکا آغاز شده است. دیوید فینچر معمولا با هنرپیشگان خاصی کار می‌کند. برادپیت، باب استفنسون، اندرو کوین واکر، جورج مگوآیر، کریستوفر جان فیلدز، جوئل بیسونت و ریچموند آرکوئت، از جمله اصلی‌ترین بازیگران بیشتر فیلم‌های او بوده‌اند. در این سریال نیز، او از سه بازیگر سابق در فیلم‌هایش، رگ کتی (که در فیلم هفت نیز بازی کرده بود)، کوین اسپیسی (که در فیلم هفت نیز بازی کرده بود) و رابین رایت (که در فیلم دختری با خالکوبی اژدها نیز بازی کرده بود) استفاده کرده است. او در اولین تجربه تلویزیونی خود، به عنوان کارگردان دو اپیزود نخست این سریال، به گفت‌وگو با مجله اینترنتی«امپایر» پرداخته است. ‌ پیش از اینکه بخواهید اپیزودهای اول این سریال را بسازید، نسخه انگلیسی آن را هم دیده بودید؟ در ابتدا نه، اما از من خواسته شد که ببینم. بعد از تماشای آن، واقعا نمی‌دانستم که چطور باید یک ماجرای سیاسی پارلمانی را به نسخه آمریکایی آن تبدیل کنم. با تیم تهیه‌کننده به بحث درباره مفهوم سیاست پرداختیم و اینکه در هر نظام که تا این حد پول داشته باشد قدرت کامل برای فساد نیز وجود دارد. در نهایت، موضوع داستان را با نسخه آمریکایی آن انطباق دادیم. اینکه چطور قهرمانان شکل می‌گیرند و سپس مغلوب می‌شوند. خیانتکاران ظهور می‌کنند و قهرمان می‌شوند. این نسخه، خیلی آمریکایی بود. ‌ آیا داستان فیلم بسته شده و تغییری در آن ایجاد نخواهد شد؟ نه. معمولا اینطور است که در طول ساخت یک فیلم یا مجموعه تلویزیونی، کارگردان‌ها بارها بخش‌هایی را تغییر می‌دهند. البته رویکرد من طور دیگری است و معمولا از بازیگرها می‌خواهم که خودشان را جای خود درگیر کار کنند و بدانند که برای چه می‌خواهند این بخش از فیلمنامه را بازی کنند تا بتوانند با هر بخش از داستان ارتباط برقرار کنند. البته گاه، پنهانی بخشی از داستان را دوباره می‌نویسم! ‌ خودتان از چه برنامه‌های تلویزیونی‌ای بیشتر خوشتان می‌آید؟ من«اخبار بد (breaking bad)» را خیلی دوست دارم، هر چند که این اواخر تماشا نکرده‌ام. خیلی از برنامه‌های بین فصل«سوپرانوها (sopranos)» را هم دوست داشتم. البته چندان تلویزیون تماشا نمی‌کنم، وقتی کوچک بودم، تماشا می‌کردم اما با این حال این موضوع که آرام‌آرام با یک شخصیت در درازمدت آشنا می‌شوی و این امکان از طریق مجموعه‌های تلویزیونی فراهم می‌شود را دوست دارم. به نظر من تفاوت زیادی وجود دارد بین ارتباطی که با یک شخصیت در یک فیلم دو یا سه‌ساعته برقرار می‌شود با شخصیتی که در یک سریال چندقسمتی در طول زمان به دست می‌آید، تفاوت زیادی وجود دارد. ‌ حالا که در یک مجموعه تلویزیونی مشغول همکاری با نت‌فلیکس هستی، آیا ممکن است با این تهیه‌کننده فیلم هم بسازی؟ برای من، فیلمسازی همیشه تجربه‌ای تئاتری داشته و محیطی است که در آن آدم‌های زیادی درگیر هستند. این تجربه همگانی برای من به معنای فیلمسازی است. اینکه چراغ‌های فیلمبرداری را روشن می‌کنی و مدام جابه‌جا می‌شوی، در حالی که افراد غریبه زیادی اطرافت هستند و تلاش می‌کنی تا برای حدود دو ساعت بین آنچه می‌شنوی و می‌بینی تعادل برقرار کنی. گاه شنیده‌ام که طرفداران کارهای من، فیلم‌هایم را به کارهای تئاتر تشبیه می‌کنند. در حال حاضر ترجیح می‌دهم فیلمی بسازم که ارتباط صمیمی‌تری با بینندگان برقرار کند. شبیه خواندن یک رمان، که می‌توانند بخشی از کتاب را بخوانند و بعد بروند یک ساندویچ بخورند و برگردند و راجع به موضوع داستان فکر کنند. چند بخش دیگر را بخوانند و بعد بروند شنا کنند و بعد خواندن را ادامه دهند. راستش این روزها فیلم‌هایی برای ساخت در ذهنم است که بین 15 تا 30 میلیون‌پوند هزینه برمی‌دارد. اگر هم نت‌فلیکس بپذیرد من آنها را بیشتر برای شبکه رسانه خانوادگی پیشنهاد خواهم کرد. ‌ به عنوان یک موضوع سیاسی، «خانه‌ای از کارت» به‌نظر مجموعه مناسبی باید باشد... ایده حاکم بر هر بوروکراسی‌ای این است که چطور بوروکراسی را ادامه دهد! هر گروه انسانی هم، اگر ایده‌ای داشته باشند، معمولا فکر می‌کنند که حمایت آنها از یک ایده یا گسترش دادن آن، از خود آن ایده مهم‌تر است. در این داستان هم آن چیزی که برایم جالب است این است که فرانسیس (شخصیت اول مجموعه) فکر می‌کند که یک آدم اخلاقی است در حالی که نیست. او توسط یک نظام اعتقادی متفاوت مورد خیانت قرار نگرفته، بلکه این سیاست است که به او خیانت کرده است. ‌ تجربه خاصی از این مجموعه وجود دارد که شما بخواهید در فیلم‌های بعدی خود از آن استفاده کنید؟ بعضی وقت‌ها آدم فکر می‌کند نشستن پشت یک میز و ساعت‌ها پشت ساعت‌ها انجام کارهایی مشابه روزهای قبل، باعث می‌شود احساس کنی هیچ فرقی بین کارهایت و بین روزهایت نیست. در واقع بیشتر اوقات اینطور نیست که یک کارگردان بگوید خب این قسمت کار را اول انجام می‌دهم، بعد این کارها را در وسط کار انجام می‌دهم و این کارها را هم برای آخر می‌گذارم. خیلی وقت‌ها من به‌جای اینکه مثلا 100پلان برداشت کنم 92پلان برداشت می‌کنم. به نظر منطقی نیست. شاید منطقی‌تر این باشد که یک فلوچارت داشته باشی و یک فرآیند را طی کنی اما واقعیت این است که هر کس راهی که حس می‌کند را طی می‌کند. گاه پیش می‌آید که در کار دست‌اندازهایی پیش می‌آید و حسابی حواس آدم پرت می‌شود اما کار را ادامه می‌دهی و کار جلو هم می‌رود. در این زمان است که پیش خودت می‌گویی مهم نیست که امروز به این دست‌اندازها خوردم.

آخرین اخبار اخبار را از طریق این لینک پیگیری کنید.