چراغها را خودمان روشن نگه داریم
شنبه گذشته برای رونمایی از کتاب «آمادگی مدرسه و خانواده در برابر زلزله»، به دعوت دوستم خانم لیلا کفاشزاده که زحمت هماهنگی چاپ کتاب را با نشر کیوی کشیده بود، به نمایشگاه سالانه کتاب در مصلای امام خمینی تهران رفتم. آن روز مسیر تولید این کتاب چنان خوب توضیح داده شد و آنقدر افراد دلسوز و نازنینی که در آن جلسه حضور داشتند، مدنی و شایسته رفتار کردند که مرتب با خود میگفتم: اگر در تمام شئونات زندگی بتوانیم اینگونه مستقل، آگاهانه، دستهجمعی و با عشق و علاقه عمل کنیم، ایران گلستان میشود!
شنبه گذشته برای رونمایی از کتاب «آمادگی مدرسه و خانواده در برابر زلزله»، به دعوت دوستم خانم لیلا کفاشزاده که زحمت هماهنگی چاپ کتاب را با نشر کیوی کشیده بود، به نمایشگاه سالانه کتاب در مصلای امام خمینی تهران رفتم. آن روز مسیر تولید این کتاب چنان خوب توضیح داده شد و آنقدر افراد دلسوز و نازنینی که در آن جلسه حضور داشتند، مدنی و شایسته رفتار کردند که مرتب با خود میگفتم: اگر در تمام شئونات زندگی بتوانیم اینگونه مستقل، آگاهانه، دستهجمعی و با عشق و علاقه عمل کنیم، ایران گلستان میشود! البته تا همینجا هم کم نبودهاند در این مرزوبوم انسانهای بزرگی که از قدیم در کسوت خیرین مدرسهساز یا محک و بهنام دهشپور در امر خیر عمومی دست به کار شدهاند؛ یا امثال خانم فاخره صبا و همسرش علیرضا افضلیپور که در کرمان دانشگاه ساختند؛ فرهیختگانی مانند نگار اسکندری که به فراخور نیاز جامعه، مؤسسات آموزشی هنری و سینمایی دایر کردهاند. هزاران نفری که در همین سالهای اخیر با راهاندازی کافههای زیبا در خانههای قدیمی در این شهر بینفس هم خانهها را حفظ کردهاند و هم محیطی زیبا برای جمعشدن جوانان و خانودهها تدارک دیدهاند. حتی دیروز خبر رسید دوستان «شرق» هم مدرسه کاربردی هنر و علوم ارتباطات خود را برای علاقهمندان به رسانه دوباره فعال کردهاند. آری، در همه جای دنیا نیز چنین است: مردم بنا بر توانایی و سلیقه خود رأسا محیطهایی را برای تولید و خدمات و آموزش میآفرینند که به مراتب بهترند، زیرا این کارها یا کسبوکارها، با عشق و با دستمایه صاحبانشان برپا شدهاند و از ابتدا قرار بر این است که عملکردشان کارا و مقبول باشد. کار لیلا کفاشزاده هم جالب بود. او برای میهمانانش چنین روایت کرد: «... در نهایت فقط یکی، دو کتاب به زبان فارسی با موضوع زلزله برای کودکان در اینترنت یافتم، اما صدها کتاب به انگلیسی درباره زلزله، سیل، تورنادو، توفان، سونامی، آتشفشان و... همانجا وجود داشت. کتاب را یافتم و برای ترجمه به خانم پوپک جوان، از دوستانم در شورای کتاب کودک سپردم، اما مطالب باید «بومیسازی» میشد. بین مراکز آموزشی و پژوهشی زلزله، دکتر پوراحمد را در مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران یافتیم. نقاشیها ایرانی شدند. سراغ مردمشناسان میراث فرهنگی و پژوهشگران بحران هم رفتیم. خلاصه کتابی از کار درآمد که خواندن گروهی آن با بچهها در مدارس و در مانورهایی که باید به طور منظم از طرف هلالاحمر در مدارس اجرا بشود، بتواند ذهن کودکان را برای «زندگی با زلزله» آماده کند». آنچه به جلسه آن روز رنگ و بویی ویژه داد، حضور دوستانی از هلالاحمر و نیز کودکان سرودخوان هلالاحمر بود. ایشان گفتند متأسفانه فقط یک بار در سال مانور زلزله در مدارس اجرا میشود. به هر حال، اگر این کارها جدی دنبال شود، آمادگی اولیهای برای زلزله در خانوادهها ایجاد خواهد شد، اما داستان کیف نجات و پناهگیری زیر میز اولین گام است و چیزهای زیادی باید هنوز در شهرها و ساختمانهای ناپایدار آنها سامان بگیرند. در جامعه ما خیلیها بنا بر تجربه باور دارند از دست دولت کار زیادی برنمیآید و مردم باید خودشان در سطح خانواده و محله برای بحرانها آماده شوند. مهندس امینی، مؤسس گروه مجازی آمادگی برای زمینلرزه، میگوید: ما دندان طمع را باید از کمکهای دولت و شهرداری بکشیم. خودمان باید به فکر خودمان باشیم. باید برنامهای گام به گام بچینیم و بیشتر هم آن را در گروههای محلی یا خانوادگیِ مجازی پیش ببریم. با کوچه بالاییها و کوچه پایینیها هماهنگ بشویم که در آن 72 ساعت اول زلزله چگونه عمل کنیم... . ما باید روزمره با خطرات زندگی کنیم و آنها را پیشبینی و حل کنیم. سؤال این است: این استقلال تا کجا؟ ما در اجتماعاتی زندگی میکنیم که در سطوح محله تا منطقه و کلانشهر، امکانات و خدماتی باید برای ساکنان داشته باشند. جوامع شهری ما باید در نزدیکی خود فضاهای سبز و بازی داشته باشند که در هنگام زلزله شهروندان به آنجاها پناه ببرند و پدافند غیرعامل، هلالاحمر، سازمان مدیریت بحران و تمام سیستم شبکهای بهداشت و درمان بتوانند با دسترسی مناسب به کمک مردم بشتابند.
آمادگی مردم در کمکرسانی به یکدیگر در دو، سه روز اول زلزله در سطح محلات عالی است، اما به همانجا محدود نمیشود. امینی میگوید: «لطف همه چیز در جزئیات است. پاسخهای کلی و یکسان کارا نیستند». درست میگوید. شکل شهر و خیابانهایش، مدلهای شهرسازی یعنی خانههای کوتاه و ریزدانه یا مجتمعهای بلندمرتبه با تراکم زیاد و فاقد فضای باز و سبز کافی در هر گوشه از شهرهای ما شرایط دسترسی و خدمترسانی خود را دارند. لزوم تجهیز و خالی نگهداشتن پارکها و زمینهای بزرگ شهر برای بحران زلزله را نمیتوان نادیده گرفت. ما متأسفانه به طور جدی از این نکات غفلت کرده و میکنیم. مثلا شهرداری متوجه نیست که باید از مجوز ساخت دادن به ساختمانهای زیاد و متراکم در محلاتی با دسترسی محدود پرهیز کرد. متخصصان معمار و شهرساز و نیز پژوهشگران زلزله، مرتضی و علیاکبر موسوی و عرفان علوی معتقدند که باید مسائل جدید تکتونیک، ایمنی زلزله، تابآوری و پیشگیری را جدی بگیریم. استفاده از سیستمهای ساخت سبک و خشک، افزایش مقاومت ساختمانها با استحکامبخشی مناسب، مصالح و شیشههای پنجره استاندارد و... دیگر الزامی تلقی میشود. تراکمفروشی و ساختمانسازی روی گسلها خطرناک است. ضوابط و آییننامهها باید اصلاح و رعایت شوند. تهران اشباع شده است اما شهرداری هنوز سیاست بهسازی و مرمت ساختمانهای مسکونی موجود را اولویت کار خود قرار نداده است.
باشد که چنین شود!