|

بازنشستگی یا بازایستادگی

فلسفه و ماهیت بازنشستگی و نظام تأمین اجتماعی، آسودگی و بی‌دغدغه زیستن کسانی است که معمولا بیش از سه دهه از عمر خود را کار می‌کنند و در دوران فعالیت خود که از توانایی جسمانی بالایی برخوردار هستند، مقداری از درآمد خود را در نهادی معتبر سرمایه‌گذاری کرده تا در زمانی که بازنشسته شدند و عموما نیروی جسمانی آنها رو به تحلیل است، بتوانند با پشتوانه آن سرمایه‌گذاری، با خیال راحت مابقی زندگی خود را سپری کنند.

بازنشستگی یا بازایستادگی

مهدی دهقان‌منشادی

 

فلسفه و ماهیت بازنشستگی و نظام تأمین اجتماعی، آسودگی و بی‌دغدغه زیستن کسانی است که معمولا بیش از سه دهه از عمر خود را کار می‌کنند و در دوران فعالیت خود که از توانایی جسمانی بالایی برخوردار هستند، مقداری از درآمد خود را در نهادی معتبر سرمایه‌گذاری کرده تا در زمانی که بازنشسته شدند و عموما نیروی جسمانی آنها رو به تحلیل است، بتوانند با پشتوانه آن سرمایه‌گذاری، با خیال راحت مابقی زندگی خود را سپری کنند.

صندوق‌های بازنشستگی و تأمین اجتماعی حدود 30 سال قسمتی از درآمد کارمندان و کارگران را می‌گیرند یا به عبارتی به طور قانونی از دست‌شان چنگ می‌زنند و وعده‌ای مشابه وعده سر خرمن می‌دهند. بیمه‌شده در اصل فردی است که پرداخت هزینه‌هایش تضمین شده باشد. تأمین هزینه برای خدمات درمانی در طول خدمت و بعد از خدمت به اکثر این مستمری‌دهندگان به قدری ضعیف است که کارمند یا کارگر برای اخذ خدمات در بیشتر مراکز و مؤسسات درمانی باید باز هم مقدار زیادی وجه پرداخت کند و همین ضعفِ پشتیبانی بیمه پایه باعث می‌شود تا این مستخدمان در دام بیمه‌های تکمیلی گرفتار شوند و چون باز هم جبران کامل هزینه‌ها به وسیله بیمه تکمیلی صورت نمی‌گیرد وظیفه نهایی آن بر دوش بیمه جدیدتری به نام بیمه اکمل می‌افتد.

 این فرایند پیچیده، یک سیستم اشتغال‌زایی نوینی است مانند کاسه‌های تودرتو، که در مجموع کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه بوده و بار مالیِ تحمیلی‌اش بر گُرده کارمند و کارگر سنگینی می‌کند.

حقوق‌بگیران بعد از بازنشسته‌شدن معمولا با دو رویه متفاوت و آزاردهنده مواجه می‌شوند: کاهش حقوق دریافتی که آن هم ارزش خود را به طور روزافزون از دست می‌دهد و افزایش هزینه‌های زندگی که آن هم به خاطر تورم، فزاینده می‌شود. این افزایش هزینه‌های زندگی نتیجه دو عامل است: اول افزایش تعداد نفرات خانواده به خاطر ازدواج و توالد فرزندان آنها و تعدد رفت‌وآمدهای داخل خانواده؛ و دوم فرسودگی جسمی و روانی حاصل از پا به سن گذاشتگی و افزایش هزینه‌های ناشی از آن.

در ایران برایند سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی نادرست و ناکارآمد، به ابتذال کشانیده‌شدن دوره و ماهیت بازنشستگی بوده است. وقتی دریافت حقوق بازنشستگی کفاف گذران زندگی ساده را ندهد و اژدهای تورم با لهیب خود هر لحظه گوشه‌ای از آن را سوزانده و خاکستر کند، بازنشسته مجبور می‌شود برای جبران کمبودها، به اشتغال مجدد متوسل شود.

 کارمندان، کارگران و حقوق‌بگیرانی که به پایان خط دوره کاری خود می‌رسند به جای با فراغت در خانه نشستن و لذت‌بردن از ثمره زندگی خود، متوجه می‌شوند که این پایان، آغازی است برای کلنجاررفتن با مشکلات تازه زندگی؛ پس ناگزیر به جای نشستن، عزم به بازایستادگی و قدم‌گذاردن در مسیری می‌کنند مشابه گذشته، اما سخت‌تر، تا به وسیله آن بتوانند درآمد مازادی برای گذران زندگی کسب کنند.

این بازایستادگی و اشتغال مجدد در اغلب موارد باعث آسیب‌رساندن به منزلت انسانی و اجتماعی افرادی می‌شود که عمری را با آبرو سپری کرده بودند. هرچند کسب درآمد شرافتمندانه از هر طریقی برای آدمی ننگ نیست اما اشتغال در سِمت دست‌فروشی، کارگر رستوران، راننده مسافرکشی، منشی مطب دکتر و... به عنوان شغل دوم برای کسی که یک عمر دارای شغل اجتماعی بالایی بوده، می‌تواند به کرامت انسانی لطمه زده و نوعی سرخوردگی در دوران بازنشستگی را به فرد تحمیل کند. این نوع بازنشستگی و اجبار روزگار برای بازایستادگی از بازی‌های خاص زمانه است که تقدیر در ایران بر سر راه حقوق‌بگیرانِ بدون پشتوانه مالی قرار می‌دهد از آن رو که تا آخرین لحظات زندگی به پویایی زندگی اعتبار ببخشند و کار را که جوهر مرد و زن است تا لب گور با خود به همراه داشته باشند. 

دولت‌های ناتوان در افزایش حقوق بازنشستگان و ناکارآمد در مهار تورم شاید تنها این توانایی را داشته باشند تا به همراهی قشر حامی خود برای آرامش روح کسانی دعا کنند که یک عمر در آرزوی زیستن با حداقل‌های زندگی تا پای جان کار و تلاش کرده‌اند و در حسرت مقصدهای نارسیده، آرزو‌به‌دل سر بر خاک نهاده‌اند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها