|

«سیاست آزادی»

«اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»؟

نخیر. «ماجرا تموم نشده. تازه می‌تونه دوباره شروع بشه» و بلکه این «ماجرا» می‌تواند بسط یابد و حداقل سه جریان سیاسی جدید در کشور تقویت شوند و فرایند تاریخی تجربه توسعه سیاسی در ایران جان دوباره‌ای بگیرد.

نخیر. «ماجرا تموم نشده. تازه می‌تونه دوباره شروع بشه» و بلکه این «ماجرا» می‌تواند بسط یابد و حداقل سه جریان سیاسی جدید در کشور تقویت شوند و فرایند تاریخی تجربه توسعه سیاسی در ایران جان دوباره‌ای بگیرد.

1- راهی جز «اصلاح‌گرایی» و توسعه سیاسی وجود ندارد. همین جوانانی را که از گردونه سیاست خارج شده‌اند و علیه شما شعار می‌دهند نیز می‌توانید مشفقانه، همدلانه و شجاعانه به گردونه سیاست‌ورزی بازگردانید. نقل است از یکی از بزرگان شهید این سرزمین که «اگر فرصت داشته باشم برخی از سران «مجاهدین» را به راه می‌آورم». این جوانان که با آنان قابل‌ مقایسه هم نیستند. از منظر توسعه سیاسی شاید یکی از خسارت‌بارترین شعارهای صد سال اخیر همین شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» بود. چرا تمومه ماجرا؟ کدام جریان سیاسی را در تاریخ ایران سراغ دارید که بدنه اجتماعی‌ای همچون این دو جریان داشته باشد؟ اینها سرمایه‌های سیاسی صد سال اخیر کشورند و هنوز هم از ظرفیت اجتماعی شایسته‌ای برخوردارند. حذف اینان راه را برای تخلیه سرمایه سیاسی، گسترش ناامیدی و آشوب اجتماعی هموار کرده است. البته این دو جریان کافی نیست و «سیاست آزادی» باید معطوف به این باشد که حداقل سه جریان سیاسی دیگر بتوانند گرایش‌های مردمان را نمایندگی کنند: نخست یک جریان که گرایش‌های فرهنگی-سیاسی جوانان و زنان را به‌طور ویژه نمایندگی کند. دوم، یک جریان چپ که بتواند گرایش‌های طبقات پایین جامعه، ازجمله کارگران را معرفی کند. سوم، یک گرایش زیست‌محیطی که بتواند چالش‌های زیست‌محیطی را به درون نظام سیاسی بکشاند. هریک از این جریان‌ها به نوبه خود می‌توانند گروه‌ها و احزابی را در بر گیرند. بدیهی است که منظور من جریان‌سازی تصنعی نیست. همان جریان‌های طبیعی را که در کشور وجود دارد، باید میدان داد و برایشان مانع‌تراشی نکرد. همچون جریان طبیعی که از سوی فعالان و ذی‌نفعان محیط زیست در ایران پدید آمده و متأسفانه به جای میدان‌دهی، آنان را با ابزارهای گوناگون محدود کرده‌اند. متأسفانه در دو دهه اخیر از داخل و خارج سعی شده است که همه این گرایش‌ها، هر یک به طریقی، محدود و مسدود شوند. به‌طور ویژه، در آنچه به اصلاح‌طلبان و اصولگرایان مربوط می‌شود، سعی شده است تا این دو جریان سیاسی که در سنت سیاسی پسامشروطه ریشه دارند، به‌گونه‌ای «سیستماتیک» تخریب شوند. البته بی‌دلیل هم نبوده است. اصلاح‌طلبان از داخل و خارج مورد هجمه قرار گرفته‌اند چون هم بدنه اجتماعی و آرای انتخاباتی دارند که مزاحم قدرت‌یابی عده‌ای می‌شوند و هم «آلترناتیو» درونی‌اند که در هنگامه حادثه، عرصه را برای «براندازان» تنگ می‌کنند. جریان اصولگرایی هم از داخل و خارج مورد تحدید قرار گرفته است؛ شماری از نواصولگرایان به دلیل شکاف نسلی و ایدئولوژیک با «بزرگ‌ترهای اصولگرا» و با هدف دستیابی به قدرت و شماری از «اپوزیسیون» به دلیل آنکه آنها را همچون هسته سخت حکومت و عامل ساماندهی اقشار «مذهبی‌تر» جامعه ایرانی می‌دیده‌اند.

2- «سیاست آزادی» به همان میزان که باید از سوی پدران نظام‌های سیاسی معماری شود و از سوی حکومت‌ها تدبیر و «عرضه!» شود و زمینه اعتراض مدنی فراهم شود، به همان میزان باید در میان مردم به‌ صورتی فرهنگی مطالبه شود. البته که مردم حق دارند عصبانی باشند؛ اما آزادی با فحاشی و کینه‌توزی و خشونت به دست نمی‌آید. آزادی یک فرایند تمدنی‌ است؛ فرایندی از اندیشه‌ورزی و اعتراض اجتماعی و مطالبه مدنی و بیش از هر چیز یک امر اخلاقی و انسانی‌ است. «تئوریسین‌های» سازمان‌های پلیسی بین‌المللی که در بخش‌های ضد شورش فعال هستند، ظاهرا خود توصیه به ترویج و تهییج خشونت توسط نیروهای پلیس در جریان جنبش‌های مدنی می‌کنند تا حرکت‌های طبیعی اجتماعی را به خشونت بکشانند و زمینه برای انحراف و سرکوب فراهم شود. چون در جریان شورش‌های کور و خشن، «تقاضای آزادی» امکان‌پذیر نیست. اگر کسی آزادی می‌خواهد تنها راه آن پرهیز از خشونت و کینه‌توزی است در غیر این‌ صورت قدرت تنها در بین افرادی دست به دست می‌شود که اعتقادی به آزادی ندارند.

3- اینکه یک حرکت جهانی از طریق رسانه‌های سعودی-اسرائیلی با صحنه‌‌گردانی به اصطلاح «مجاهدین » و بازی‌دادن «سلبریتی‌های» بین‌المللی و تحت فشار قراردادن «سلبریتی‌های» داخلی، پشت سر یک حرکت اجتماعی قرار گیرد، خود نقض غرض است و چشم‌اندازی از آزادی و توسعه سیاسی در آن نیست. متأسفانه شماری از ایرانیان خارج از کشور گرفتار این جماعت‌اند که هیچ بو و بهره‌ای از «فرهنگ آزادی‌طلبی» نبرده‌اند. نمی‌توانیم به این بی‌توجه باشیم که قدرت‌های خارجی و به‌طور مشخص آمریکا و اسرائیل و عربستان سودای تجزیه ایران را دارند و به اقرار مقامات گوناگون نظامی و سیاسی‌شان، ایران را در فهرست کشورهایی مانند عراق، سوریه، لیبی، سودان، سومالی و لبنان برای تخریب قرار داده‌اند.

4- «سیاست آزادی» اساسا یک حرفه سیاسی است که باید توسط سیاست‌مداران طراحی و اجرا شود. این ربطی به نیروهای امنیتی، نظامی یا قضائی ندارد. اساسا کار اینها از سنخ دیگری‌ است. اینها شغل متفاوتی دارند. حضور ایشان در این عرصه‌ها هم به خودشان آسیب می‌رساند، هم به نهادهایشان و هم به توسعه سیاسی. ایران را نه می‌توان مانند چین و کره شمالی اداره کرد و نه همچون سوئیس؛ «سیاست آزادی» باید با توجه به نیروهای مدنی، ملاحظات دینی و اندیشه‌ورزی ملی طراحی شود.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها