درک دوباره از مفهوم هوش
نگاهی به واکنشها نسبت به بیرانوند
واکنشها به صحبتهای علیرضا بیرانوند در یک برنامه تلویزیونی ورزشی بار دیگر او را در معرض قضاوت عمومی قرار داد. این بار نهتنها پاسخهای او به پرسشهای اطلاعات عمومی مورد تمسخر قرار گرفت، بلکه ادعاهایش درباره تحصیلات دانشگاهی نیز زیر سؤال رفت. بیرانوند، همانند برخی دفعات گذشته، با سؤالاتی روبهرو شد که به نظر میرسد با هدف به چالش کشیدن او طراحی شده بودند و این بار نیز واکنشهایش، باعث تحقیرش توسط برخی مخاطبان و حتی رسانهها شد. اما از منظر روانشناسی اجتماعی و تربیتی، چنین موقعیتهایی نیازمند بازنگری هستند.


یونس قیصیزاده
واکنشها به صحبتهای علیرضا بیرانوند در یک برنامه تلویزیونی ورزشی بار دیگر او را در معرض قضاوت عمومی قرار داد. این بار نهتنها پاسخهای او به پرسشهای اطلاعات عمومی مورد تمسخر قرار گرفت، بلکه ادعاهایش درباره تحصیلات دانشگاهی نیز زیر سؤال رفت. بیرانوند، همانند برخی دفعات گذشته، با سؤالاتی روبهرو شد که به نظر میرسد با هدف به چالش کشیدن او طراحی شده بودند و این بار نیز واکنشهایش، باعث تحقیرش توسط برخی مخاطبان و حتی رسانهها شد. اما از منظر روانشناسی اجتماعی و تربیتی، چنین موقعیتهایی نیازمند بازنگری هستند. بسیاری از ما ممکن است در مواجهه اولیه با این تصاویر، بخندیم یا دچار پیشداوری درباره توانایی ذهنی یک فرد شویم. اما حقیقت آن است که ما هنوز در جامعهای زندگی میکنیم که هوش را عمدتا به تواناییهای تحلیلی، ریاضی و حافظهای محدود میداند. نظام آموزشی و رسانههای ما نیز اغلب ناخواسته همین رویکرد تکبعدی را تقویت کردهاند. در حالیکه «هوش منطقی–ریاضی»، در کانون توجه جامعه، مدارس و دانشگاهها قرار دارد، اما سالهاست روانشناسی شناختی، بهویژه با نظریه هوشهای چندگانه «هوارد گاردنر»، به ما آموخته که انسانها علاوه بر این هوش، دارای طیف گستردهتری از انواع هوش هستند؛ از جمله «هوش موسیقایی»، «هوش زبانی–کلامی»، «هوش فضایی-دیداری»، «هوش میانفردی» و «درونفردی» و «هوش حرکتی-بدنی».
از این منظر، ناتوانی یک فرد در پاسخگویی به پرسشهای خاص اطلاعات عمومی یا ریاضی، نهتنها نشانهای از «کمهوشی» نیست، بلکه ممکن است نشاندهنده تمرکز و رشد در نوع دیگری از توانایی ذهنی باشد. علیرضا بیرانوند نمونهای از «هوش بدنی-جنبشی» در بالاترین سطح آن است. او بیش از یک دهه در بالاترین سطح فوتبال ملی، دروازهبان اول تیم ملی ایران بوده، در دو جام جهانی شرکت کرده و رکوردهای کمنظیری از خود به جای گذاشته است. این سطح از عملکرد بدون داشتن سطح بالایی از توانایی ذهنی-بدنی، تمرکز، پردازش فضایی و خودنظمدهی امکانپذیر نیست. واکنشهای ما به چهرههایی مانند بیرانوند، میتواند فرصتی باشد تا تعریف خود از «هوش» را بازبینی کنیم. شاید زمان آن فرارسیده که با نگاهی جامعتر و عادلانهتر به استعدادهای انسانی بنگریم؛ نگاهی که بتواند بهجای قضاوت، مشوق درک، احترام و تنوع باشد. ماجرای علیرضا بیرانوند فقط روایت یک ورزشکار نیست، بلکه تلنگری است تا با دقت و آگاهی بیشتری به اطرافمان نگاه کنیم. به فرزندان، دانشآموزان و دوستانمان نهصرفا با عینک نمره و موفقیتهای تحصیلی، بلکه با نگاهی جامعتر به توانمندیهای واقعی آنها توجه کنیم. شاید مسیر زندگی هر فرد، با آنچه جامعه، مدرسه یا والدین از او انتظار دارند، متفاوت باشد. شاید لازم است بهجای آنکه صرفا از یک قالب مشخص برای سنجش «باهوشبودن» استفاده کنیم، ظرفیتهای واقعی هر فرد را ببینیم و پرورش دهیم. جامعه و نظام آموزشی ما برای سالها، معیارهایی محدود برای سنجش هوش در نظر گرفته است: حفظکردن جدول ضرب، گرفتن جذر، یا از بر خواندن اشعار طولانی. نتیجه این نگاه، تحقیر و ناامیدکردن صدها هزار کودک و نوجوانی بوده است که فقط در این معیارها موفق نبودهاند. اما روانشناسی نوین، بهویژه نظریه «هوشهای چندگانه» نشان میدهد که انسانها انواع متفاوتی از هوش دارند و توانمندی ذهنی محدود به ریاضیات و حافظه نیست. اکنون زمان آن رسیده است که این نگاه محدود را کنار بگذاریم و اجازه دهیم تجربه مدرسه و یادگیری، برای کودکان بهجای سرزنش، تحقیر و احساس ناتوانی، همراه با عزت نفس، کشف تواناییها و رشد شخصی باشد. و شاید مهمتر از همه، زمان آن فرارسیده که لبخندهای تحقیرآمیز بر چهره افرادی که صرفا با معیارهای سنتی «باهوش» به حساب نمیآیند، جای خود را به احترام، پذیرش تفاوتها و حمایت از رشد منحصربهفرد هر انسان بدهد.
آخرین اخبار فردا را از طریق این لینک پیگیری کنید.