|

در ستایش نادانستگی

«اشیای باقی‌مانده» بقایای گذشته‌اند که به‌طور رسمی به نمایش درنیامده‌اند و در تقویم ذهن انسان جای نگرفته‌اند، ولی حامل رد به‌جای‌مانده از گویش‌های فراموش‌شده، روزمرگی، روابط قدرت و... هستند. بعضی از آنها کمتر مشخص یا راستی‌آزمایی شده‌اند، اما می‌توانند گواهی مقاومت، حافظه خامِ جامعه یا نقد روایت‌های غالب باشند.

در ستایش نادانستگی

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

محمدرضا شاهرخی‌نژاد  

 

«اشیای باقی‌مانده» بقایای گذشته‌اند که به‌طور رسمی به نمایش درنیامده‌اند و در تقویم ذهن انسان جای نگرفته‌اند، ولی حامل رد به‌جای‌مانده از گویش‌های فراموش‌شده، روزمرگی، روابط قدرت و... هستند. بعضی از آنها کمتر مشخص یا راستی‌آزمایی شده‌اند، اما می‌توانند گواهی مقاومت، حافظه خامِ جامعه یا نقد روایت‌های غالب باشند. باقی‌مانده تکه‌پارچه‌ یا کفش که از رگِ جریان جا مانده و جایی ثبت نشده است، می‌تواند کارکردی اجتماعی داشته باشد و به اعتراضی ارجاع دهد. هرچند یک شیء باقی‌مانده اگر با مجموعه‌ای از منابع همراه شود، می‌تواند به تدریج به «شیء تاریخی» تبدیل شود و برعکس، یک شیء تاریخی هم ممکن است در فضای عمومی یا فراموشی به «باقی‌مانده» بدل شود و از روایت رسمی کنار گذاشته شود.

مجتبی شعبانی در نمایش آثارش با عنوان «گفت‌وگوهای خاموش» در گالری جاوید، سراغ یک شیء باقی‌مانده یعنی کتاب می‌رود. کتاب وقتی از چرخه حیاتش خارج می‌شود، سرنوشتی تراژیک و در عین حال باشکوه می‌یابد. آنچه در اینجا اهمیت دارد، نه نیت مؤلف و نه حتی محتوای متنی آن، بلکه این «جسم» کتاب است که به سوژه اصلی روایت شعبانی تبدیل می‌شود. 

این جسم‌ -کاغذ، جلد و جوهر- تبدیل به یک «برابر ایستا» می‌شود که تاریخ رنج و تبعید را بر خود حمل می‌کند. این کتاب‌ها‌ که روزی «کیلویی» خرید و فروش یا برای خمیرشدن آماده می‌شدند، جلدشان توسط طراح از چرخه نابودی می‌گریزند، اما نه به‌ عنوان یک متن خوانا، بلکه به‌ عنوان یک «ابژه» مرموز. این «جسد» بازمانده، دیگر یک شیء منفعل نیست، بلکه یک «کنشگر» است.

وجود فیزیکی‌اش، مجتبی شعبانی را وامی‌دارد تا آن را نجات دهد، بر روی آن طراحی و سپس قاب کند. این عمل، یک آیین است؛ آیین تدفین و تجلیل هم‌زمان. قاب‌کردن جسد کتاب، همچون ساختن یک آرامگاه برای یک سرباز گمنام است. ما هویت اصلی فرد را به‌ طور کامل نمی‌شناسیم، اما به صرف «جسم» باقی‌مانده‌اش، برایش یادبود می‌سازیم و تمام‌قد ایستاده، احترام می‌گذاریم در‌حالی‌که «نادانستگی»ها بر ما مستولی هستند. طرحی که بر روی این جسد چاپ می‌شود، نه نفی تاریخ، بلکه در مسیر ادامه تاریخ آن است و برای من ‌مانند «طرس» است؛ یعنی دست‌نوشته‌ای بر روی پوست که تراشیده یا شسته شده است تا برای استفاده مجدد به شکل سندی دیگر استفاده شود. این طرح در لایه نخست بر روی محتوای ناخوانای اصلی می‌نشیند. در دومین لایه، ردپای فرسودگی و تبعید است و در سومین لایه، بر سکوتی تاریخی صحه می‌گذارد. شعبانی تلاش دارد با استفاده هم‌زمان این سه لایه، یک کلیت معنادار جدید خلق کند. این اثر اکنون دارای «هاله‌ای» نوین است؛ هاله‌ای که نه از اصالت اثر، بلکه از تاریخ رنج و بقایش سرچشمه می‌گیرد.

از منظر «شبح‌شناسی» دریدا، این کتاب نه کاملا مرده است و نه کاملا زنده؛ بلکه همچون شبحی، گذشته را به حال تحمیل می‌کند. شبح‌شناسی در کتاب «اشباح مارکس» مطرح می‌شود و به‌جای هستی‌شناسی کلاسیک می‌نشیند. دریدا با الهام از مارکس و نقد مدرنیته، می‌گوید گذشته هرگز به ‌طور کامل از میان نمی‌رود، بلکه همچون «شبح» در اکنون حضور دارد و بر آن تأثیر می‌گذارد. این شبح‌ها بیانگر وعده‌های برآورده‌نشده تاریخ، عدالت‌ یا ایده‌هایی‌ هستند که هنوز بازگشت‌شان ممکن است. شبح‌شناسی در واقع نوعی اندیشیدن به حضور غایب است؛ چیزی که هم نیست و هم هست، حضوری فرّار و نامتعین.

کتاب تبعیدشده، مانند یک «شبح» عمل می‌کند؛ موجودیتی که نه کاملا مرده است (چون جسد فیزیکی‌اش باقی است) و نه کاملا زنده (چون محتوایش ناخوانا یا حذف شده است). این شبح، گذشته را به حال تحمیل می‌کند و حاضر می‌شود حقیقت سرکوب‌شده را فاش کند. حالا زمانی که جسد کتاب در قاب قرار می‌گیرد، یک «شیء بازمانده» است؛ باقی‌مانده‌ای از یک فاجعه که سیستم نتواسته آن را به ‌طور کامل نابود کند. حتی این بازمانده، از متن خوانده‌شده درونش گویاتر شهادت می‌دهد. 

این کتاب‌های تبعیدشده، همچون یک باستان‌شناس که در گودالی به بقایای تمدنی ناشناخته برمی‌خیزد، به دست ما می‌رسد. ورق می‌زنیم اما اغلب زبان آن را نمی‌فهمیم و در مقابل «نادانستگی»مان سر به زیر می‌اندازیم. همان‌طور که نوشتم، اغلب‌مان سرافکنده از آیین برمی‌گردیم ولی اثر به یک «یادبود» تبدیل شده است. این یادبود نه به‌ عنوان قربانی منفعل، بلکه به ‌عنوان شاهدی است که به جایگاه فراخوانده می‌شود.

آثار شعبانی نقش شاهد را بر عهده گرفته‌اند. انسان وقتی قرار است شهادت بدهد، از آنچه کدگذاری شده است، بهره می‌برد؛ یعنی نورون‌ها در مغز الگوهایی از فعالیت را تشکیل می‌دهند و به‌ عنوان یک «فهرست‌دار» موقت عمل می‌کنند تا الگو را نگه دارند و این الگوها به شبکه‌های سطح بالاتر قشر مغز منتقل می‌شوند تا برای مدت طولانی ذخیره شوند و در زمان بازیابی وقتی خاطره‌ای بازخوانی می‌شود، فرایند بازسازی ممکن است به تغییراتی منجر شود. اما شیء باقی‌مانده که قرار است شهادت دهد با اینکه ما هیچ گذشته‌ای از آن نمی‌دانیم، «بدن-آرشیو» است و جلد آن ‌مانند بدنی عمل می‌کند که به‌ عنوان یک «مکان ذخیره‌سازی» برای اسناد جسمی درک شود. به نظر من این حافظه صرفا «تقلید» یا «یادآوری» نیست؛‌ الگویی فیزیکی‌ است که همانند تنش عضلانی و واکنش‌های فیزیولوژیکی انسان، نشانگر خاطرات گذشته است. اما آثار شعبانی به‌جای تنش عضلانی، به نماد «طرس» تبدیل شده است.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.