شکلهای زندگی: پراگماتیسم، درک موقعیت تصمیمگیری لحظه
عقل سیاسی برشت
زندانیان به شکل دایرهوار راه میروند، دو نفر از آنها وقتی به هم میرسند، با احتیاط با یکدیگر صحبت میکنند: «اولی: پس تو هم نانوایی؟ دومی: بله تو هم نانوایی؟/ اولی: بله، تو را برای چه به اینجا آوردهاند؟/ دومی: برای اینکه حاضر نشدم علف و سیبزمینی داخل نان کنم، چند وقت اینجایی؟/ اولی: دو سال./ دومی: برای چه؟/ اولی: برای اینکه علف و سیبزمینی داخل نان میکردم، آن موقع این کار تقلب در مواد غذایی بود».


به گزارش گروه رسانهای شرق،
نادر شهریوری (صدقی)
زندانیان به شکل دایرهوار راه میروند، دو نفر از آنها وقتی به هم میرسند، با احتیاط با یکدیگر صحبت میکنند: «اولی: پس تو هم نانوایی؟ دومی: بله تو هم نانوایی؟/ اولی: بله، تو را برای چه به اینجا آوردهاند؟/ دومی: برای اینکه حاضر نشدم علف و سیبزمینی داخل نان کنم، چند وقت اینجایی؟/ اولی: دو سال./ دومی: برای چه؟/ اولی: برای اینکه علف و سیبزمینی داخل نان میکردم، آن موقع این کار تقلب در مواد غذایی بود».1 این قطعه برگرفته از نمایشنامه مشهور برشت «ترس و نکبت رایش سوم» است. این مجموعه نمایش بیستوچهار تکپردهای بیانگر موقعیتهای گوناگون جامعهای ازهمگسیخته و ناپیوسته است. «دو نانوای» برشت هرکدام در دو موقعیت متفاوت به جرمهای واهی به حبس در زندان محکوم شدهاند. درک موقعیتهای دو نانوا از نظر برشت به معنای تأیید حکم صادره نیست، بلکه فهم سیاسی موقعیتی است که منجر به صدور چنین حکمی شده است. موقعیتها در نمایشنامههای برشت دائما تغییر میکنند.
«مرد: من چیز دیگری نگفتم./ زن: پس چرا نمیروی به کلانتری بگویی که آنها روز یکشنبه میهمان نداشتهاند؟ مرد: من نمیروم آنها مثل حیوان میمانند، ندیدی که با او چه کردند؟ زن: حقش بود، چرا وارد سیاست میشود».۲ برشت «ترس و نکبت رایش سوم» را در ۱۹۳۸ مینویسد و در آنجا فضای اجتماعی و روحی جامعهای را توصیف میکند که در آستانه به قدرت رسیدن کامل هیتلر و واردشدن جهان به جنگی خانمانسوز است.
«درک موقعیت»، ایده اصلی برشت در خلق نمایشنامههای پرتعدادش است، اما برشت هر موقعیتی را متغیر میبیند که نیازمند درک همان موقعیت مشخص است. از این نظر سوژه سیاسی نیز باید همزمان با همان موقعیت، سیاست مقتضی خود را اعمال کند. رابطه متقابل سوژه و موقعیت دیالکتیک برشت برای «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» است. این ایده یعنی «تحلیل مشخص از شرایط مشخص». همچنین ایده لنین در پاسخ به سؤال عملگرایانۀ «چه باید کرد؟» است که براساسآن میتوان روشن کرد که یک واقعه در موقعیت و یا لحظۀ معینی از حیات اجتماعی از چه اهمیتی برخوردار است و بیانگر چه امکاناتی است که میتواند به وقوع بپیوندد، تنها در این شرایط است که سوژه میتواند همزمان هم مولد و هم محصول، هم آموزشدهنده و هم آموزشگیرنده، هم پیششرط و هم حاصل همان واقعۀ مشخص باشد.
«سیاست» در آثار برشت حضوری تعیینکننده دارد. درواقع او جهان را مملو از سیاست میداند، «سیاست» از نظر برشت در اساس امکانپذیر کردن امر مشخص است. در این شرایط سوژه سیاسی در مواجهه با «امر مشخص» از توان و آزادی عمل بیشتری برای تحقق ایدههای خود برخوردار است. این درک از سیاست و از تاریخ و از گذشته، درکی متفاوتتر از ایدهپردازان همفکر و همعصر برشت مانند لوکاچ و بنیامین است.
این هر سه اندیشمند البته به «تغییر» میاندیشند، اما تلقی آنان از تاریخ که دستمایه کارشان است، با یکدیگر تفاوت دارد. گذشته برای لوکاچ پیششرط زمان حال است؛ او میان گذشته و حال و آینده نوعی پیوستگی مییابد. درحالیکه گذشته برای والتر بنیامین یک اکنون همیشگی است که پتانسیل آن را دارد که بدل به «زمان حال» شود تا در خدمت هدف اصلی خود که همانا تغییر وضع موجود است، قرار گیرد. اما گذشته برای برشت بیش از هر چیز یک فرایند در حال تغییر است که به شکل دیالکتیکی -رابطه پویای میان سوژه و واقعیت- ظاهر میشود و تحلیل آن تابع همان شرایط است و در بهترین حالت تناقضات واقعیت و همینطور پیامدهای آن را مورد توجه قرار میدهد.
«تحلیل مشخص از شرایط مشخص» بهعنوان راهنمای عمل سیاسی میتواند مرزهای مشترک بیشتری با پراگماتیسم پیدا کند؛ این نوع پراگماتیسم در بحرانهای سیاسی بیشتر آشکار میشود، یعنی در موقعیتهای مشخصی که سوژه سیاسی ناگزیر به فهم «درک موقعیت» و «تصمیمگیری لحظه» برای پیشبرد یا احیانا بقای سیاسی خود است. لنین در طرح اقتصادی معروف به سیاستِ «نپ» با «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» میکوشد راه عملگرایانهای برای گریز از تحریم پیدا کند. موقعیت دشوار سیاسی، مقتضیات لحظه، سیاست جدیدی را طلب میکند.
لنین در کنگره حزب -۱۹۲۱- میگوید بهتر آن است ما در شرایط کنونی با چوبدستهای سرمایهداری راه برویم تا آنکه اصلا قادر به راهرفتن نباشیم. برشت از معدود نویسندگانی است که در تحلیل موقعیت هملت، برخلاف تصوری که از او انتظار میرفت، هملت را به «بیعملی» متهم نمیکند. به نظر برشت انتقامنگرفتن هملت از عمویش، کلادیوس که قاتل پدر، همسر مادر و پادشاهِ «بهناحق» بر تخت نشستۀ دانمارک است، اتفاقا عملی بهنگام است که به بقای کشور آلمان کمک میکند، زیرا در صورت کشتهشدن پادشاه به وسیله هملت، کشور دانمارک دچار جنگی از پیش تدارک دیدهشده از جانب همسایگانش میشد که این جنگ میتوانست دانمارک را در معرض نابودی قرار دهد. در اینجا سیاست واقعی که همان امکانپذیر کردن امر مشخص است، «بیعملی» هملت بهمثابه کنشی رادیکال و کاملا عملگرایانه برای بقای دانمارک است.
پراگماتیسم در اساس چندان نسبتی با اخلاق به معنای عادات و هنجارها یا به طور کلی «خوب» و «بد» ماجرا ندارد. در این شرایط، برشت راهحل دیالکتیکی را بر داوری اخلاقی ترجیح میدهد. به بیان دیگر برشت در حین تلاش برای بیان تناقضات و یافتن «حقیقت مشخص» که دغدغه اوست، به سودمندی آن نیز فکر میکند؛ آن نوع سودمندی که میتواند واجد نفع عمومی برای همه باشد.
شاهکار پراگماتیستی برشت خلق شخصیت «گالیله» است. در این نمایش گالیله دارای ویژگیهای شخصی گوناگونی است که در یک قالب نمیگنجد؛ او اگرچه دانشمند و فیزیکدان برجسته و بنام است، اما نمیخواهد خود را در قالب ثابت و تغییرناپذیر یک موقعیت حبس کند و پاسخگوی انتظارات، عادات یا اخلاق و منشی باشد که دیگران از او طلب میکنند. کنش گالیله خرق عادت و رهایی از توقعی است که دیگران از او دارند. در اینجا برشت نیز برخلاف سنت فکری خود «خرق عادت» میکند و گالیله را در قامت فردی لذتطلب که پایبند به اصولی نباشد، معرفی میکند.
گالیلۀ برشت شخصیتی است عاری از هر متافیزیک که کاملا مشخص به جهان پیرامون خود مینگرد. او بر این باور است که در وهله اول باید فراغت و رفاه مادی داشت تا بتوان از آزادی برخوردار بود و به پژوهشهای علمی پرداخت. شاید بههمیندلیل تلسکوپی را که تازه در هلند ساخته شده، میدزدد و به نام اختراع خود به دولت میفروشد تا پولی بابت آن طلب کند، اما این سرقت مانع از آن نمیشود تا گالیله تلسکوپِ دزدیدهشده را در خدمت هدف مشخص خود قرار ندهد. گالیله به چیزی که شب گذشته در تلسکوپ دیده، فکر میکند تا از همان تلسکوپ دزدیشده به کشفی عظیم برسد.
حقیقتی که گالیله به آن باور دارد، حقیقتی پراگماتیستی در راستای رسیدن به هدف مشخص است. به نظر میرسد با وجود دو موقعیت متفاوت، شباهتهایی میان گالیله و هملت وجود داشته باشد؛ آنها خود را با خواست «دیگری بزرگ» -اخلاق، هنجار و...- تطبیق نمیدهند. به نظر برشت هر موقعیتی ویژگی خاص خود را دارد -مانند دو نانوای زندانی- که متأثر از همان موقعیت است. این دیگر به ابتکارات سوژه ربط پیدا میکند تا بتواند از درون آن موقعیت موفق بیرون آمده، سوژگی و بقای خود را استمرار بخشد.
اخلاق در برشت، به اقتضای سیاست ربط پیدا میکند. این به منزلۀ آن نیست که برشت اخلاق را نفی نمیکند؛ دنیای بهتری که برشت طلب میکند، دنیای اخلاقی است، اما آن اخلاقی که برشت ناقد آن است، نوعی ایدئولوژی است که از آن میتوان تحت نام «ایدئولوژی خوببودن» نام برد. به نظر برشت «خوببودن»، «قهرمانشدن» یا در شکل یک دانشمند ظاهرشدن و به تعبیر امروزی «سلبریتیشدن» میتواند پوششی مقبول برای جامعهای باشد که اخلاق رایج را بازتولید میکند، اما شهرت نیز تابع سازوکارهای سیاسی است، به نظر برشت اولویت همواره با سیاست است.
1، 2. «ترس و نکبت رایش سوم» برتولت برشت، ترجمه شریف لنکرانی
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.