|

تیپولوژی جنگ 12روزه

نوشتن درباره جنگی که هنوز افق روشنی درباره اتمام یا شروع مجدد آن وجود ندارد، دشواری‌های خاص خود را دارد. طبعا در چنین شرایطی تحلیل‌ها متفاوت و افق‌های ترسیمی مبهم‌اند. این احتمال وجود دارد که آنچه امروز میان ایران و اسرائیل برقرار شده است، یک آتش‌بس «موقت» باشد.

تیپولوژی جنگ 12روزه

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

معصومه انتظام -   دکترای جامعه‌شناسی سیاسی

 

 

نوشتن درباره جنگی که هنوز افق روشنی درباره اتمام یا شروع مجدد آن وجود ندارد، دشواری‌های خاص خود را دارد. طبعا در چنین شرایطی تحلیل‌ها متفاوت و افق‌های ترسیمی مبهم‌اند. این احتمال وجود دارد که آنچه امروز میان ایران و اسرائیل برقرار شده است، یک آتش‌بس «موقت» باشد. در عرف بین‌المللی آتش‌بس پایدار بر پایه اعتماد و گفت‌وگوهای دوجانبه ساخته می‌شود.

آتش‌بسی که پس از جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل برقرار شد، نه در اثر یک مصالحه شکل گرفته و نه نتیجه یک توافق دوجانبه و نظارت بین‌المللی است و همین شکننده‌بودن آن را محتمل‌تر می‌کند. تأملی کوتاه درباره رویه‌های رژیم اشغالگر ما را بیشتر مجاب می‌کند که با بحرانی طولانی‌تر مواجه خواهیم شد. بر این اساس ضروری است درکی عمیق‌تر و شفاف‌تر از آنچه در طول این ۱۲ روز رخ داده و آنچه پس از آن در حال رخ‌دادن است، داشته باشیم. البته ‌بودن و زیستن در میانه یک وضعیت جنگی خود تجربه‌ای بود تکرارناشدنی. اگر از این وضعیت فاصله بگیریم، تجربه‌ها و تأملات ناشی از آن به روشنی امروز برایمان تداعی نخواهد شد. ایران ۱۲ روز با دو قدرت هسته‌ای جهان روبه‌رو شد و البته تسلیم نشد.

فضای عمومی کشور در این ۱۲ روز واجد مؤلفه‌های مهمی شد، از جمله اینکه‌ نافرمانی عمومی گسترده شکل نگرفت (برخلاف برخی پیش‌بینی‌های انجام شده)، بلکه با موجی از انسجام داخلی همراه شد، یا به تعبیری دیگر «تهدید خارجی» به انسجام داخلی انجامید، برنامه موشکی و هسته‌ای از کار نیفتاد، پدافند اگرچه آسیب‌پذیری‌هایی نشان داد، اما توانست پاسخ‌هایی محدود ولی هدفمند بدهد که این خود نشانگر حفظ ظرفیت فرماندهی و بازدارندگی ایران است. مهم‌تر از همه این جنگ به یک آتش‌بس بدون امتیاز مشخص به اسرائیل ختم شد و در سطح منطقه‌ای افکار عمومی کشورهای عرب، در عراق، سوریه، یمن و لبنان با ایران همدلی داشتند. در شرایط جنگ‌های نامتقارن این مؤلفه‌ها واجد اهمیت استراتژیک بیشتری هستند.

اما مؤلفه‌های مهم برشمرده دلیل بر آن نیست که چشم بر واقعیت‌های سهمگین جنگ ۱۲روزه بست. پس از حملات موشکی جمهوری اسلامی به اسرائیل، روایتی رسانه‌ای شکل گرفت که به‌جای تحلیل واقع‌بینانه از نتایج این جنگ در برخی زمینه‌ها به تحریف واقعیت پرداخت. این واکنش‌ها که در تریبون‌های رسمی نیز نمایانده می‌شوند، نه‌تنها نشانه‌ای از اقتدار نیست، چراکه در هنگامه بحران بالطبع معضلات غفلت و توهم جدی‌تر است، بلکه می‌تواند منجر به اشتباهات فاحش در نظام تصمیم‌گیری و سیاست‌های راهبردی و دفاعی کشور شود.

گزارش‌های رسانه‌ای و تحلیل‌های رسمی به‌جای ارائه تصویری واقع‌بینانه از نتایج حملات موشکی، بر روایت‌هایی متمرکز شدند که «پیروزی» را تبلیغ می‌کردند و واقعیت‌های میدانی مانند شهادت فرماندهان ارشد، نفوذ در شبکه امنیت داخلی ایران، آسیب‌پذیری پدافندی، توان اسرائیل در انجام ترورهای هدفمند و دسترسی به لایه‌های بالای امنیتی ایران، سیطره اسرائیل بر آسمان ایران و برخی از تحلیل‌های انتقادی نادیده گرفته شده‌اند. این در حالی است که در غیاب پیروزی قطعی طرفین در بستر یک جنگ محدود و رسانه‌ای‌شده، بهترین زمانی است که می‌تواند سرمنشأ تغییرات، بازنگری و بازبینی در نظام حکمرانی کشور باشد.

فهم دقیق و درست به دور از هرگونه کوچک‌نمایی و بزرگ‌نمایی باید به تغییراتی در نظام حکمرانی مدیریت کشور در زمانه جنگ و آتش‌بس منتهی شود. باید به خاطر داشت تا وقتی تل‌آویو در لبنان و سوریه مراکزی را می‌زند، تهران باید در حالت «آماده‌باش» باشد. حکومت‌ها دستگاه‌های اجرائی هستند و بزرگ‌ترین ویژگی دولت حاکمیت‌داشتن است، در حالی ‌که دولت مستقر با فشار بی‌امان گروه‌های نفوذ و پروژه‌های تخریبی متعددی مواجه است که بعضا تصمیم‌گیری را مختل کرده و ضعف در برخی قابلیت‌های اجرائی مشهود است.

بحران اقتصادی ناشی از تحریم‌ها و نبود اراده سیاسی لازم برای اعمال اراده حاکمیت دستگاه‌های سیاست‌گذاری کشور مزید بر علت شده است. بر این اساس ضروری است که از سندروم عدم پذیرش بحران خارج و تصمیمات پیچیده چندبعدی و فرابخشی اتخاذ شود که نیازمند بازاندیشی در فضای امنیتی، بهبود رویه‌های حکمرانی و سیاست‌گذاری کشور از عوامل امنیت‌ساز است. در تبیین ابعاد و ویژگی‌های این جنگ می‌توان به تلاش برای اقتدار‌شکنی و امنیتی‌سازی جغرافیای ایران اشاره کرد. در این راستا بیش از هر چیزی این جنگ را باید در چارچوب استراتژی جدید ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی فهمید. این استراتژی سه سطحی داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی در هر سطح دستور کار مدون و مشخص خود را دارد و به نظر می‌رسد در سطح داخلی در پی اقتدارشکنی جمهوری اسلامی و بی‌ثباتی داخلی و در سطح منطقه‌ای معطوف به تبدیل ایران به کشور ضعیف، منفعل و جلوگیری از قدرت منطقه‌ای‌شدن ایران است. بر این مبنا باید از امنیتی‌کردن فضا و محیط داخلی کشور اجتناب کرد.

دشمن در پی آن است که با این جنگ سیاست‌مداران و دستگاه‌های امنیتی و انتظامی را وادار کند‌ فضای مناسبات اجتماعی و سیاسی را امنیتی کنند و همین فضای امنیتی به شعله‌ورشدن نارضایتی‌ها و اعتراضات شهری منجر شود. برای مهار تنش بر پایه عقلانیت استراتژیک، راه‌حل از مسیر «بازدارندگی هوشمند» و «دیپلماسی چندلایه‌ای» می‌گذرد. بر این مبنا ایران باید یک سقف موقت برای غنی‌سازی بالای 6۰ درصد اعلام کند، مشروط به توقف فشار و تهدید.

این نه عقب‌نشینی است نه تسلیم؛ بلکه یک ژست تاکتیکی برای کسب زمان دیپلماتیک است. بازیگران بین‌المللی باید وادار شوند‌ نقش‌شان را به‌درستی ایفا کنند. باید به خاطر داشت که در شرایط کنونی فقدان کانال ارتباطی خود یک تهدید مرگ‌بار است و مذاکره محرمانه یا حتی «مذاکره در سایه تهدید» بهتر از سکوت کامل است. نزاع ایران و اسرائیل ریشه‌ای است. در شرایط فعلی نه می‌توان آن را انکار‌ و نه می‌توان آن را حل کرد، اما می‌شود آن را مهار و محدود کرد. ایران باید هزینه غنی‌سازی بالا را به‌درستی سنجیده و از استراتژی «مبهم‌سازی هسته‌ای» بهره ببرد؛ یعنی ایجاد ظرفیت بازدارنده بدون اعلان علنی. عقلانیت استراتژیک از مسیر اعتمادسازی و تنظیم تاکتیکی رفتار ممکن است. حسب منطق روانی-تاریخی جنگ، به‌ویژه در شرایط تهدید وجودی و در رقابت‌های عمیق ایدئولوژیک مهار هوشمندانه بر انکار یا شلیک پیش‌دستانه اولویت دارد.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.