|

مقصود فراستخواه در گفت‌وگو با «شرق»

آلترناتيوي جز اصلاحات وجود ندارد

هستي قاسمي: تحرکات اخير را چه با عينک امنيتي ببينيم، چه از ديدگاه سياسي و چه ريشه‌هاي آن را در مشکلات اقتصادي و سیاسی جست‌وجو کنيم، به هر روي نبايد از کنار بررسي لايه‌هاي اجتماعي و خاستگاه آن بي‌تفاوت گذشت؛ زيرا در صورت کنکاش‌نکردن در ريشه اعتراض‌های اخير و خاستگاه اجتماعي آن و بررسي‌نکردن اين مهم، بازهم در آينده شاهد موارد مشابه خواهيم بود؛ چراکه به نظر می‌رسد يکي از دلايل تشديد خشونت امروز، همان بي‌توجهي به خاستگاه اجتماعي اين اعتراض‌ها و بررسي جدي ريشه‌هاي آن در سال‌هاي گذشته بوده است.
تحليل‌هاي مختلفي از ريشه حوادث اخير از سوي سياست‌مداران و جامعه‌شناسان اعلام شده است؛ از منظر جناب‌عالي علل و عوامل دخيل در اعتراض‌های اخير چيست؟
ريشه اصلي اعتراض‌های اخير در شيوه اداره کشور است و بنزين بهانه‌اي بيش نبود. چه بپذيريم و چه نپذيريم، در ميان بخش‌هايي از جامعه، هم مقبوليت و هم کارآمدي بحث‌برانگيز شده است. برای نمونه، نتايج تحقيقات مختلف نشان داده است نيمي از کودکان ايراني از فقر غذايي رنج مي‌برند. 10 درصد کودکان چهار تا10‌ساله در ايران کار مي‌کنند. سه‌ميليون‌و 200 هزار کودک بازمانده از تحصيل به‌ويژه در شهرها و استان‌هاي محروم وجود دارد. فقر، تهيدستي و احساس نابرابري در ايران افزايش يافته است. در علوم اجتماعي، احساس نابرابري و فقر از خود فقر و نابرابري مهم‌تر است. ممکن است برخي بگويند مردم موبايل دارند يا ساندويچ مي‌خورند، چرا بايد احساس فقر داشته باشند؟! در‌حالي‌که خوردن ساندويچ يا داشتن موبايل ملاکي براي دارايي و بي‌نيازي افراد نيست؛ چراکه امروز سطح زندگي و مصرف تغيير پيدا کرده است. علاوه بر اين، بخش مهمي از علل ذهني و عيني نارضايتي‌ها، به وجود فساد، حتي غلتيدن افراد غيرمفسد و سالم در آن، سقوط ارزش پولي کشور، افزايش رکود تورمي و بقيه موارد بازمي‌گردد. وقتي ارزش پولي کشور سقوط کرد، هم‌زمان با آن يک‌سوم دارايي افراد از بين رفت. برای نمونه، يک استاد دانشگاه با وجود 15ميليون تومان درآمد ماهانه، از عهده مخارج بالاي زندگي برنمي‌آيد؛ اين نشان‌دهنده همان رکود و سقوط ارزش پول ملي در ايران است. امروز سرمايه اجتماعي و اعتماد جامعه رو به فرسايش است. در چنين شرايطي، مشارکت، همدلي و پيوند همگاني کاهش مي‌يابد؛ چنان‌که مصائب طبقات فرودست، افزايش کودکان خياباني و تشديد فقر براي جامعه تبديل به امري عادي شده است. با وجود برخورداري از ثروت ملي، جامعه گرفتار مسائل زيست‌بومي و فقر است که اين خود به ساختارها، رفتارها و رويه‌هاي معيوب بازمي‌گردد. به همين دليل بديهي است که مشکل‌ها مي‌مانند و شدت پيدا مي‌کنند. در‌حالي‌که مشکل را مي‌توان به مسئله‌ای علمي و عقلي تبديل کرده و براي آن با سياست‌گذاري و برنامه‌هاي تعاملي، عقلاني و علمي، راه‌حل‌هاي رضايت‌بخش اجتماعي پيدا کرد؛ اما وقتي مشکلات انباشته و متراکم مي‌شوند، وجدان عمومي را آزار مي‌دهند و جريحه‌دار مي‌کنند و به بحران تبديل مي‌شوند، ديگر خروج از آن به دشواري امکان‌پذير است. گاه اين تصور ميان مسئولان وجود دارد که بي‌توجهي مديران به حل مشکلات، منجر به فراموشي تدريجي آن در افکار عمومي مي‌شود؛ د‌رحالي‌که چنين نيست؛ مشکلات تلنبار می‌شوند و بعد به بحران مي‌انجامند. در واقع بحران ناشي از اختلال ساختي کارکردي است؛ وقتي هر‌يک از ساختارها بگويند حل اين مسائل بر عهده ما نيست يا رئيس‌جمهور اعلام کند من براي حل بحران‌ها اختيارات لازم را ندارم و کسان ديگری نيز همه اينها را فقط کم‌کاري و ندانم‌کاري قوه مجريه وانمود بکنند، اين سيستم را دچار بحران مي‌کند. نظام سياسي نيز مانند ارگانيسم عمل مي‌کند؛ بيماري بدن را دچار بحران کرده و سپس مسئله مرگ و زندگي انسان به ميان مي‌آيد. به همين دليل بايد اذعان کرد که گراني بنزين جرقه‌اي براي اشتعال نارضايتي‌هاي ديگر بود؛ زيرا در سراسر جهان ممکن است افراد به گراني کالا و سوخت اعتراض کنند، اما با يک پاسخ مناسب از سوي مسئولان آن کشورها، راه‌حلي پيدا مي‌شود.
چرا اعتراض‌ها در ايران هر بار خشونت‌بارتر از دفعات قبل مي‌شود؟
در هر جايي ابتدا بحران شکل مي‌گيرد و اگر مواجهه منطقي، دموکراتيک و رضايت‌بخشي با آن نشود، دوره‌اي از کمون را طي مي‌کند و سپس آشکار و در نهايت تشديد مي‌شود؛ در ايران هم همين است، نمونه بارز آن اعتراضات دي‌ماه 96 و تابستان 97 بوده است. اما وقتي نشانه‌شناسي بحران در کشور وجود ندارد، بديهي است که نارضايتي‌ها و خشونت تشديد مي‌شود. بنابراين عدم مواجهه مطلوب و هوشمندانه با بحران‌ها آن هم پس از علني‌شدن منجر به تشديد خشونت مي‌شود. علت ديگر تشديد بحران به دليل بي‌توجهي به خاستگاه اجتماعي معترضان است. زيرا در شرايطي، اعتراض‌کنندگان طبقه متوسط جامعه هستند که زبان و رفتار نسبتا واحدي دارند و اغلب از رفتارهاي خشونت‌آميز اجتناب مي‌ورزند. هوشمندي سيستم نيازمند وجود اندام‌هاي حسي، اطلاعات دقيق، رسانه‌هاي آزاد و مستقل، استفاده از ظرفيت‌هاي عقلاني و انتقادي جامعه مدني و حوزه عمومي است. به اين مفهوم که دولت، تحت تأثير رسانه‌هاي مستقل باشد و نه بولتن‌هاي خبري وابسته به خود. متفکران آزاد، مستقل و منتقد با تحليل به‌موقع راهکارهاي مطلوبي براي حل بحران ارائه مي‌دهند.
اعتراضات از جنبه سياسي و اجتماعي، جنبه اقتصادي به خود گرفته؛ آيا اين به اين مفهوم است که طبقات متوسط روزي دغدغه مسائل سياسي و اجتماعي را داشتند اما امروز دچار فروپاشي شده‌اند؟
امروز مسئله اقتصاد و درآمد طبقات مختلف جامعه مطرح است؛ حتي طبقات متوسط جامعه هم به دليل سقوط ارزش پولي ملي و گراني‌ها دغدغه معيشت دارند. ايران اکنون از ميان دو سر طيف؛ يعني ارزش‌هاي بقا و ارزش‌هاي خودشکوفايي، متأسفانه بيشتر به سمت ارزش‌هاي بقا رانده مي‌شود و اين خطري براي توسعه کشور است. ارزش بقا به مفهوم سر پا نگه‌داشتن، تلاش براي تأمين نيازهاي اوليه و در نهايت زنده‌ماندن است. ارزش‌هاي خودشکوفايي به مفهوم گذر از نيازهاي اوليه و تلاش براي تأمين نيازهاي سطح بالا به تعبير آبراهام مزلو نظير تغيير سبک زندگي، تأمين اوقات فراغت، آزادي مدني و مطبوعات و اعتلاي فرهنگ، اخلاق، هنر، ادبيات، دانش و عقلانيت است. زماني جامعه ايران حساسيت بالايي نسبت به خودشکوفايي يا همان سبک زندگي، آزادي اجتماعي و مطبوعات و فکر و... نشان مي‌داد اما اکنون نيازهاي پايه نظير گرسنگي و تلاش براي سرپاماندن براي مردم اهميت دارد. نگراني افراد امروز عدم امنيت شغلي، ازدست‌دادن کار، اجاره‌خانه و... است. در نتيجه طبقه متوسط به دليل رکود تورمي رو به فرسايش و ضعف است. بديهي است که نيازهاي سطح بالا نظير مشارکت اجتماعي‌ و خلاقيت‌هاي مدني و ان‌جي‌اويي و به ‌طور کل خودشکوفايي به حاشيه رانده مي‌شود. حال‌ آنکه ايران در رده بيست‌وهفتمين کشور ثروتمند جهان از منظر توليد ناخالص داخلي قرار دارد اما از منظر خوشبختي عمومي در سطوح پايين قرار داريم. بنابراين چگونه مي‌شود که يک کشور با وجود دارايي بالقوه بالاي اقتصادي، اين همه گرفتار تهيدستي و محنت شود؟ به نظر مي‌رسد که نه تنها روز به‌ روز طبقه متوسط با ارزش‌هاي خودشکوفايي خود فاصله مي‌گيرد بلکه حتي ارزش‌هاي اوليه بقا نيز روز به روز براي عموم جامعه مخدوش مي‌شود.
مي‌توان گفت که تنزل رويکرد از سطوح بالاي سياسي و اجتماعي به اقتصادي نشان از تفاوت عميق رويکردها در اعتراضات از 78 با رويکرد عموم در سال‌های 96 و 98 دارد؟
بله همين‌طور است. امروز مسئله بقا بيش از هر چيز براي عموم جامعه در اولويت قرار دارد در نتيجه اعتراضات به سمت نيازهاي اوليه سوق مي‌يابد که امري خطرناک است. زماني مطالبات جامعه معطوف به اموري همچون مطبوعات آزاد، تئاتر، فيلم و حقوق انتخاباتي بود اما با خود مي‌گفتند اگر مطبوعات در کشور آزاد نيست، حداقل مسئله رفاه و معيشت نداريم. اکنون علاوه بر نيازهاي خودشکوفايي، خواسته‌هاي مربوط به بقاي جامعه پاسخ داده نشده است به همين دليل نه تنها رويکردها نسبت به 78 تغيير يافته بلکه خاستگاه اجتماعي و طبقاتي نيز از سطح متوسط به لايه‌هاي پايين يا دستمزدبگيران، حاشيه‌نشينان و تهيدستان شهري تنزل کرده است. علاوه بر اين، از منظر تعداد نيز اعتراضات نسبت به گذشته بالاست و پراکندگي در آن هم ديده مي‌شود. پايگاه نظرسنجي گالوپ احساسات و عواطف مثبت و منفي افراد را در جهان مورد سنجش قرار مي‌دهد. طبق گزارش 2019 اين پايگاه، ايران پس از چاد، نيجريه، سريلانکا و عراق جايگاه پنجم را در جهان دارد. چراکه جامعه اغلب عصباني است، احساس رضايت به زندگي ندارد و اميد به آينده و اعتمادش مخدوش شده است. در چنين شرايطي کساني هم مي‌توانند از احساسات جامعه سوءاستفاده کنند و بر اين امواج سوار شوند. يک جامعه هيجاني مناسب براي موج‌سواران است؛ آن هم افرادي که براي مصلحت و منافع ملي دل نمي‌سوزانند و به چيزي جز مقاصد فردي خود نمي‌انديشند؛ اين وضعيت هم ناشي از اهمال و بي‌توجهي مديران است. زيرا نشانه‌هاي بحران را به‌موقع و درست شناسايي نکرده و متوجه علائم اوليه بحران نشده‌اند.
مشارکت‌نداشتن جامعه در تصميمات چه پيامدهايي در پي دارد؟
بدون‌ترديد مشارکت جامعه در تصميمات مهم کشور از اهميت بالايي برخوردار است. در آلمان براي الزامي‌کردن استفاده از کمربند ايمني سه سال به طور مداوم نظرسنجي صورت گرفت؛ حتي اگر فردي هم با الزامي‌کردن کمربند ايمني مخالف بود، پس از سه سال متقاعد مي‌شد؛ زيرا به قدر کافي براي جلب رضايت افکار عمومي اين کشور تلاش شده بود. حال آنکه در روزهاي اخير ‌يکباره اعلام شد که بنزين از فردا به قيمت سه‌ هزار تومان افزايش مي‌يابد؛ قطعا مردم دچار اضطراب و سراسيمگي مي‌شوند. نه‌تنها بنزين؛ بلکه در بسياري از تصميمات چنين رفتاري از سوي مسئولان ديده شده است. براي حفظ وحدت ملي بايد همه آحاد، شناسايي و ديده شوند. وقتي جلوي اجتماعات گرفته ‌شود و جامعه نتواند از طريق مطبوعات آزاد و نهادهاي مدني مسائل و نارضايتي‌هاي خود را به مسئولان منتقل کند، بديهي است که نارضايتي‌ها سر از خيابان درآورده و به خشونت مي‌گرايد. براي ترميم روابط ملت و دولت نياز به همبستگي اجتماعي و همدلي است که اين به نهادهاي مدني و حزبي و همه‌پرسي و حوزه عمومي و مشارکت و برخورداري از حقوق شهروندي نياز دارد. تا زماني که هيچ تدبيري براي همبستگي و پيوند اجتماعي اتخاذ نشود، به ‌طور قطع بايد در انتظار تشديد خشونت بود. در واقع وقتي طبقات متوسط جامعه رو به حذف باشد و به مطالبات اوليه عموم نيز پاسخ مطلوب داده نشود، نارضايتي‌ها تشديد مي‌شود.
چنانچه در آينده بدون در‌نظر‌گرفتن عواقب اجتماعي، اقدام به جراحي اقتصادي شود، چه تبعاتي متوجه کشور خواهد بود؟
بحران‌ها در مراحل اوليه نشانه‌شناسي نمي‌شوند. روز‌به‌روز شدت مي‌يابند. حتي بحران‌ها از يکديگر تغذيه مي‌کنند. به عبارتي بحران اقتصادي منجر به بحران اجتماعي يا تشديد نارضايتي و خشونت مي‌شود. به‌عنوان نمونه خشکيدن درياچه‌ها و تالاب در زيست مردم تأثير مخرب دارد؛ اما بي‌توجهي مسئولان به حل مسئله، اعتراض عموم را در پي دارد و در نتيجه بحران زيست‌‌محيطي به بحرانی ديگر تبديل مي‌شود؛ زيرا سياست مدون، برنامه‌ريزي‌شده و مستقلي براي حل بحران درياچه‌ها و تالاب‌ها وجود ندارد. بحران بين‌المللي مانند خروج آمريکا از برجام منجر به بازگشت يکباره تحريم‌هاي هسته‌اي و غيرهسته‌اي از سوي اين کشور شده است؛ درحالي‌که موفقيت برجام مي‌توانست شرايط اقتصادي، اجتماعي و بين‌المللي ايران را بهبود ببخشد. البته بخشي از اين وضعيت به دليل سنگ‌اندازي‌هاي نيروهاي مخالف دولت در داخل و سوءاستفاده ترامپ از اين اوضاع بود؛ در نتيجه با شکست ديپلماسي عقلاني ايران، اکنون بحران بين‌المللي، به بحران ملي دامن مي‌زند؛ زيرا تحريم بر روي غذا، دارو، درآمد، رکود و... تأثير مي‌گذارد. پس از یک نظر بخشي از علل بحران ملي را مي‌توان در بحران بين‌المللي جست‌وجو کرد.
اعتراضات اخير چه تأثيري بر انتخابات مجلس مي‌گذارد؟ آيا مي‌توان گفت وضعيت موجود به نفع برخي از جريان‌هاي سياسي در انتخابات پيش‌رو خواهد بود؟
امروز وضعيت ايران به‌ جايي رسيده که بايد حواس‌مان جمع باشد. به عبارتي بايد بپذيريم همه با يکديگر زندگي آزادمنشانه افقي و صلح‌آميز و گفت‌وگو و آشتي ملي بکنيم و عقل متوسط و ميانگين ديدگاه‌هاي يکديگر را بپذيريم. به‌همين‌دليل بايد همه گروه‌ها به آشتي ملي و حل مشکلات از طريق اصلاحات اساسي ساختاري تن در ‌دهند. معلوم شد که اصلاحات ضعيف در ايران اصلا پاسخ‌گو نيست. ما به رقابت‌هاي دموکراتيک و صلح‌آميز و بازي‌هاي برد- برد نياز داريم؛ در غير‌اين‌صورت نبايد خوش‌بين بود که نيروها و کشورهاي بيگانه مشکلات داخلي ايران را بتوانند حل کنند؛ چراکه هيچ کشوري نمي‌تواند براي کشوري ديگر آزادي و دموکراسي به ارمغان بياورد. ايران امروز آلترناتيو ديگري جز اصلاحات ساختاري ندارد. کشور امروز دست‌کم به اصلاحات ساختاري در سطح کف نياز دارد. به‌زودي انتخابات مجلس را در پيش داريم؛ مثل آب‌خوردن، نياز به ورود نماينده‌هاي مستقل و شايسته و کارآمد به مجلس بدون مانع، در رأس امور بودن مجلس و تقويت بخش انتخابي و مسئول و قابل بازخواست داريم؛ وگرنه همه جريان‌هاي موجود خواهند باخت و کشور را به خطر خواهند انداخت. درحالي‌که مردم در انتخابات 92 و 96 با اميد در پاي صندوق‌هاي رأي حضور يافتند و به اصلاحات اميدوار بودند؛ اما امروز اميد چنداني به مشارکت بالاي مردم در انتخابات وجود ندارد؛ جز آنکه به اصلاحات ساختاري تن در دهيم. براي ترميم اعتماد عمومي بايد چند اقدام را مدنظر قرار داد: نخست؛ ديپلماسي عقلاني، تصميمات مربوط به مسائل بين‌الملل از سوی نيروهاي متخصص و آگاه بر‌اساس مصلحت کشور اتخاذ شود. امروز بدون دادن بهانه‌ به مخالفان، ايران بايد به‌عنوان کشوري صلح‌طلب و اهل مذاکره در جامعه بين‌الملل تعريف شود. مسئولان بايد از کوچک‌ترين فرصت‌ها و امکانات براي حل مشکلات بين‌المللي بهره ببرند. تا زماني که بحران بين‌المللي را حل نکرده‌ايم و گفت‌وگوي ملي، اصلاحات ساختاري و بازي برد- برد را در دستور کار قرار نداده‌ايم، بايد در انتظار پيچيده‌ترشدن مسائل بود. امروز ايران در وضعيت بسيار حساسي به سر مي‌برد. افرادي که مسئوليت بيشتري دارند، بايد مسائل را جدي بگيرند و به دنبال ارائه راه‌حل براي برون‌رفت از آن باشند. نبايد تصور کرد که بحران را مي‌توان با مسدودكردن اينترنت حل کرد. حقيقتا به اين شور زندگي شرافتمندانه، حق‌طلبانه، عدالت‌خواهانه و تحول‌خواهانه و صلح‌آميز در ملت و به اين ميل به مشارکت و حقوق و آزادي‌ها احترام بگذاريم و اجازه بدهيم تداوم يابد. اين مردم سزاوار زندگي بسيار بهتر از اين هستند.
هستي قاسمي: تحرکات اخير را چه با عينک امنيتي ببينيم، چه از ديدگاه سياسي و چه ريشه‌هاي آن را در مشکلات اقتصادي و سیاسی جست‌وجو کنيم، به هر روي نبايد از کنار بررسي لايه‌هاي اجتماعي و خاستگاه آن بي‌تفاوت گذشت؛ زيرا در صورت کنکاش‌نکردن در ريشه اعتراض‌های اخير و خاستگاه اجتماعي آن و بررسي‌نکردن اين مهم، بازهم در آينده شاهد موارد مشابه خواهيم بود؛ چراکه به نظر می‌رسد يکي از دلايل تشديد خشونت امروز، همان بي‌توجهي به خاستگاه اجتماعي اين اعتراض‌ها و بررسي جدي ريشه‌هاي آن در سال‌هاي گذشته بوده است.
تحليل‌هاي مختلفي از ريشه حوادث اخير از سوي سياست‌مداران و جامعه‌شناسان اعلام شده است؛ از منظر جناب‌عالي علل و عوامل دخيل در اعتراض‌های اخير چيست؟
ريشه اصلي اعتراض‌های اخير در شيوه اداره کشور است و بنزين بهانه‌اي بيش نبود. چه بپذيريم و چه نپذيريم، در ميان بخش‌هايي از جامعه، هم مقبوليت و هم کارآمدي بحث‌برانگيز شده است. برای نمونه، نتايج تحقيقات مختلف نشان داده است نيمي از کودکان ايراني از فقر غذايي رنج مي‌برند. 10 درصد کودکان چهار تا10‌ساله در ايران کار مي‌کنند. سه‌ميليون‌و 200 هزار کودک بازمانده از تحصيل به‌ويژه در شهرها و استان‌هاي محروم وجود دارد. فقر، تهيدستي و احساس نابرابري در ايران افزايش يافته است. در علوم اجتماعي، احساس نابرابري و فقر از خود فقر و نابرابري مهم‌تر است. ممکن است برخي بگويند مردم موبايل دارند يا ساندويچ مي‌خورند، چرا بايد احساس فقر داشته باشند؟! در‌حالي‌که خوردن ساندويچ يا داشتن موبايل ملاکي براي دارايي و بي‌نيازي افراد نيست؛ چراکه امروز سطح زندگي و مصرف تغيير پيدا کرده است. علاوه بر اين، بخش مهمي از علل ذهني و عيني نارضايتي‌ها، به وجود فساد، حتي غلتيدن افراد غيرمفسد و سالم در آن، سقوط ارزش پولي کشور، افزايش رکود تورمي و بقيه موارد بازمي‌گردد. وقتي ارزش پولي کشور سقوط کرد، هم‌زمان با آن يک‌سوم دارايي افراد از بين رفت. برای نمونه، يک استاد دانشگاه با وجود 15ميليون تومان درآمد ماهانه، از عهده مخارج بالاي زندگي برنمي‌آيد؛ اين نشان‌دهنده همان رکود و سقوط ارزش پول ملي در ايران است. امروز سرمايه اجتماعي و اعتماد جامعه رو به فرسايش است. در چنين شرايطي، مشارکت، همدلي و پيوند همگاني کاهش مي‌يابد؛ چنان‌که مصائب طبقات فرودست، افزايش کودکان خياباني و تشديد فقر براي جامعه تبديل به امري عادي شده است. با وجود برخورداري از ثروت ملي، جامعه گرفتار مسائل زيست‌بومي و فقر است که اين خود به ساختارها، رفتارها و رويه‌هاي معيوب بازمي‌گردد. به همين دليل بديهي است که مشکل‌ها مي‌مانند و شدت پيدا مي‌کنند. در‌حالي‌که مشکل را مي‌توان به مسئله‌ای علمي و عقلي تبديل کرده و براي آن با سياست‌گذاري و برنامه‌هاي تعاملي، عقلاني و علمي، راه‌حل‌هاي رضايت‌بخش اجتماعي پيدا کرد؛ اما وقتي مشکلات انباشته و متراکم مي‌شوند، وجدان عمومي را آزار مي‌دهند و جريحه‌دار مي‌کنند و به بحران تبديل مي‌شوند، ديگر خروج از آن به دشواري امکان‌پذير است. گاه اين تصور ميان مسئولان وجود دارد که بي‌توجهي مديران به حل مشکلات، منجر به فراموشي تدريجي آن در افکار عمومي مي‌شود؛ د‌رحالي‌که چنين نيست؛ مشکلات تلنبار می‌شوند و بعد به بحران مي‌انجامند. در واقع بحران ناشي از اختلال ساختي کارکردي است؛ وقتي هر‌يک از ساختارها بگويند حل اين مسائل بر عهده ما نيست يا رئيس‌جمهور اعلام کند من براي حل بحران‌ها اختيارات لازم را ندارم و کسان ديگری نيز همه اينها را فقط کم‌کاري و ندانم‌کاري قوه مجريه وانمود بکنند، اين سيستم را دچار بحران مي‌کند. نظام سياسي نيز مانند ارگانيسم عمل مي‌کند؛ بيماري بدن را دچار بحران کرده و سپس مسئله مرگ و زندگي انسان به ميان مي‌آيد. به همين دليل بايد اذعان کرد که گراني بنزين جرقه‌اي براي اشتعال نارضايتي‌هاي ديگر بود؛ زيرا در سراسر جهان ممکن است افراد به گراني کالا و سوخت اعتراض کنند، اما با يک پاسخ مناسب از سوي مسئولان آن کشورها، راه‌حلي پيدا مي‌شود.
چرا اعتراض‌ها در ايران هر بار خشونت‌بارتر از دفعات قبل مي‌شود؟
در هر جايي ابتدا بحران شکل مي‌گيرد و اگر مواجهه منطقي، دموکراتيک و رضايت‌بخشي با آن نشود، دوره‌اي از کمون را طي مي‌کند و سپس آشکار و در نهايت تشديد مي‌شود؛ در ايران هم همين است، نمونه بارز آن اعتراضات دي‌ماه 96 و تابستان 97 بوده است. اما وقتي نشانه‌شناسي بحران در کشور وجود ندارد، بديهي است که نارضايتي‌ها و خشونت تشديد مي‌شود. بنابراين عدم مواجهه مطلوب و هوشمندانه با بحران‌ها آن هم پس از علني‌شدن منجر به تشديد خشونت مي‌شود. علت ديگر تشديد بحران به دليل بي‌توجهي به خاستگاه اجتماعي معترضان است. زيرا در شرايطي، اعتراض‌کنندگان طبقه متوسط جامعه هستند که زبان و رفتار نسبتا واحدي دارند و اغلب از رفتارهاي خشونت‌آميز اجتناب مي‌ورزند. هوشمندي سيستم نيازمند وجود اندام‌هاي حسي، اطلاعات دقيق، رسانه‌هاي آزاد و مستقل، استفاده از ظرفيت‌هاي عقلاني و انتقادي جامعه مدني و حوزه عمومي است. به اين مفهوم که دولت، تحت تأثير رسانه‌هاي مستقل باشد و نه بولتن‌هاي خبري وابسته به خود. متفکران آزاد، مستقل و منتقد با تحليل به‌موقع راهکارهاي مطلوبي براي حل بحران ارائه مي‌دهند.
اعتراضات از جنبه سياسي و اجتماعي، جنبه اقتصادي به خود گرفته؛ آيا اين به اين مفهوم است که طبقات متوسط روزي دغدغه مسائل سياسي و اجتماعي را داشتند اما امروز دچار فروپاشي شده‌اند؟
امروز مسئله اقتصاد و درآمد طبقات مختلف جامعه مطرح است؛ حتي طبقات متوسط جامعه هم به دليل سقوط ارزش پولي ملي و گراني‌ها دغدغه معيشت دارند. ايران اکنون از ميان دو سر طيف؛ يعني ارزش‌هاي بقا و ارزش‌هاي خودشکوفايي، متأسفانه بيشتر به سمت ارزش‌هاي بقا رانده مي‌شود و اين خطري براي توسعه کشور است. ارزش بقا به مفهوم سر پا نگه‌داشتن، تلاش براي تأمين نيازهاي اوليه و در نهايت زنده‌ماندن است. ارزش‌هاي خودشکوفايي به مفهوم گذر از نيازهاي اوليه و تلاش براي تأمين نيازهاي سطح بالا به تعبير آبراهام مزلو نظير تغيير سبک زندگي، تأمين اوقات فراغت، آزادي مدني و مطبوعات و اعتلاي فرهنگ، اخلاق، هنر، ادبيات، دانش و عقلانيت است. زماني جامعه ايران حساسيت بالايي نسبت به خودشکوفايي يا همان سبک زندگي، آزادي اجتماعي و مطبوعات و فکر و... نشان مي‌داد اما اکنون نيازهاي پايه نظير گرسنگي و تلاش براي سرپاماندن براي مردم اهميت دارد. نگراني افراد امروز عدم امنيت شغلي، ازدست‌دادن کار، اجاره‌خانه و... است. در نتيجه طبقه متوسط به دليل رکود تورمي رو به فرسايش و ضعف است. بديهي است که نيازهاي سطح بالا نظير مشارکت اجتماعي‌ و خلاقيت‌هاي مدني و ان‌جي‌اويي و به ‌طور کل خودشکوفايي به حاشيه رانده مي‌شود. حال‌ آنکه ايران در رده بيست‌وهفتمين کشور ثروتمند جهان از منظر توليد ناخالص داخلي قرار دارد اما از منظر خوشبختي عمومي در سطوح پايين قرار داريم. بنابراين چگونه مي‌شود که يک کشور با وجود دارايي بالقوه بالاي اقتصادي، اين همه گرفتار تهيدستي و محنت شود؟ به نظر مي‌رسد که نه تنها روز به‌ روز طبقه متوسط با ارزش‌هاي خودشکوفايي خود فاصله مي‌گيرد بلکه حتي ارزش‌هاي اوليه بقا نيز روز به روز براي عموم جامعه مخدوش مي‌شود.
مي‌توان گفت که تنزل رويکرد از سطوح بالاي سياسي و اجتماعي به اقتصادي نشان از تفاوت عميق رويکردها در اعتراضات از 78 با رويکرد عموم در سال‌های 96 و 98 دارد؟
بله همين‌طور است. امروز مسئله بقا بيش از هر چيز براي عموم جامعه در اولويت قرار دارد در نتيجه اعتراضات به سمت نيازهاي اوليه سوق مي‌يابد که امري خطرناک است. زماني مطالبات جامعه معطوف به اموري همچون مطبوعات آزاد، تئاتر، فيلم و حقوق انتخاباتي بود اما با خود مي‌گفتند اگر مطبوعات در کشور آزاد نيست، حداقل مسئله رفاه و معيشت نداريم. اکنون علاوه بر نيازهاي خودشکوفايي، خواسته‌هاي مربوط به بقاي جامعه پاسخ داده نشده است به همين دليل نه تنها رويکردها نسبت به 78 تغيير يافته بلکه خاستگاه اجتماعي و طبقاتي نيز از سطح متوسط به لايه‌هاي پايين يا دستمزدبگيران، حاشيه‌نشينان و تهيدستان شهري تنزل کرده است. علاوه بر اين، از منظر تعداد نيز اعتراضات نسبت به گذشته بالاست و پراکندگي در آن هم ديده مي‌شود. پايگاه نظرسنجي گالوپ احساسات و عواطف مثبت و منفي افراد را در جهان مورد سنجش قرار مي‌دهد. طبق گزارش 2019 اين پايگاه، ايران پس از چاد، نيجريه، سريلانکا و عراق جايگاه پنجم را در جهان دارد. چراکه جامعه اغلب عصباني است، احساس رضايت به زندگي ندارد و اميد به آينده و اعتمادش مخدوش شده است. در چنين شرايطي کساني هم مي‌توانند از احساسات جامعه سوءاستفاده کنند و بر اين امواج سوار شوند. يک جامعه هيجاني مناسب براي موج‌سواران است؛ آن هم افرادي که براي مصلحت و منافع ملي دل نمي‌سوزانند و به چيزي جز مقاصد فردي خود نمي‌انديشند؛ اين وضعيت هم ناشي از اهمال و بي‌توجهي مديران است. زيرا نشانه‌هاي بحران را به‌موقع و درست شناسايي نکرده و متوجه علائم اوليه بحران نشده‌اند.
مشارکت‌نداشتن جامعه در تصميمات چه پيامدهايي در پي دارد؟
بدون‌ترديد مشارکت جامعه در تصميمات مهم کشور از اهميت بالايي برخوردار است. در آلمان براي الزامي‌کردن استفاده از کمربند ايمني سه سال به طور مداوم نظرسنجي صورت گرفت؛ حتي اگر فردي هم با الزامي‌کردن کمربند ايمني مخالف بود، پس از سه سال متقاعد مي‌شد؛ زيرا به قدر کافي براي جلب رضايت افکار عمومي اين کشور تلاش شده بود. حال آنکه در روزهاي اخير ‌يکباره اعلام شد که بنزين از فردا به قيمت سه‌ هزار تومان افزايش مي‌يابد؛ قطعا مردم دچار اضطراب و سراسيمگي مي‌شوند. نه‌تنها بنزين؛ بلکه در بسياري از تصميمات چنين رفتاري از سوي مسئولان ديده شده است. براي حفظ وحدت ملي بايد همه آحاد، شناسايي و ديده شوند. وقتي جلوي اجتماعات گرفته ‌شود و جامعه نتواند از طريق مطبوعات آزاد و نهادهاي مدني مسائل و نارضايتي‌هاي خود را به مسئولان منتقل کند، بديهي است که نارضايتي‌ها سر از خيابان درآورده و به خشونت مي‌گرايد. براي ترميم روابط ملت و دولت نياز به همبستگي اجتماعي و همدلي است که اين به نهادهاي مدني و حزبي و همه‌پرسي و حوزه عمومي و مشارکت و برخورداري از حقوق شهروندي نياز دارد. تا زماني که هيچ تدبيري براي همبستگي و پيوند اجتماعي اتخاذ نشود، به ‌طور قطع بايد در انتظار تشديد خشونت بود. در واقع وقتي طبقات متوسط جامعه رو به حذف باشد و به مطالبات اوليه عموم نيز پاسخ مطلوب داده نشود، نارضايتي‌ها تشديد مي‌شود.
چنانچه در آينده بدون در‌نظر‌گرفتن عواقب اجتماعي، اقدام به جراحي اقتصادي شود، چه تبعاتي متوجه کشور خواهد بود؟
بحران‌ها در مراحل اوليه نشانه‌شناسي نمي‌شوند. روز‌به‌روز شدت مي‌يابند. حتي بحران‌ها از يکديگر تغذيه مي‌کنند. به عبارتي بحران اقتصادي منجر به بحران اجتماعي يا تشديد نارضايتي و خشونت مي‌شود. به‌عنوان نمونه خشکيدن درياچه‌ها و تالاب در زيست مردم تأثير مخرب دارد؛ اما بي‌توجهي مسئولان به حل مسئله، اعتراض عموم را در پي دارد و در نتيجه بحران زيست‌‌محيطي به بحرانی ديگر تبديل مي‌شود؛ زيرا سياست مدون، برنامه‌ريزي‌شده و مستقلي براي حل بحران درياچه‌ها و تالاب‌ها وجود ندارد. بحران بين‌المللي مانند خروج آمريکا از برجام منجر به بازگشت يکباره تحريم‌هاي هسته‌اي و غيرهسته‌اي از سوي اين کشور شده است؛ درحالي‌که موفقيت برجام مي‌توانست شرايط اقتصادي، اجتماعي و بين‌المللي ايران را بهبود ببخشد. البته بخشي از اين وضعيت به دليل سنگ‌اندازي‌هاي نيروهاي مخالف دولت در داخل و سوءاستفاده ترامپ از اين اوضاع بود؛ در نتيجه با شکست ديپلماسي عقلاني ايران، اکنون بحران بين‌المللي، به بحران ملي دامن مي‌زند؛ زيرا تحريم بر روي غذا، دارو، درآمد، رکود و... تأثير مي‌گذارد. پس از یک نظر بخشي از علل بحران ملي را مي‌توان در بحران بين‌المللي جست‌وجو کرد.
اعتراضات اخير چه تأثيري بر انتخابات مجلس مي‌گذارد؟ آيا مي‌توان گفت وضعيت موجود به نفع برخي از جريان‌هاي سياسي در انتخابات پيش‌رو خواهد بود؟
امروز وضعيت ايران به‌ جايي رسيده که بايد حواس‌مان جمع باشد. به عبارتي بايد بپذيريم همه با يکديگر زندگي آزادمنشانه افقي و صلح‌آميز و گفت‌وگو و آشتي ملي بکنيم و عقل متوسط و ميانگين ديدگاه‌هاي يکديگر را بپذيريم. به‌همين‌دليل بايد همه گروه‌ها به آشتي ملي و حل مشکلات از طريق اصلاحات اساسي ساختاري تن در ‌دهند. معلوم شد که اصلاحات ضعيف در ايران اصلا پاسخ‌گو نيست. ما به رقابت‌هاي دموکراتيک و صلح‌آميز و بازي‌هاي برد- برد نياز داريم؛ در غير‌اين‌صورت نبايد خوش‌بين بود که نيروها و کشورهاي بيگانه مشکلات داخلي ايران را بتوانند حل کنند؛ چراکه هيچ کشوري نمي‌تواند براي کشوري ديگر آزادي و دموکراسي به ارمغان بياورد. ايران امروز آلترناتيو ديگري جز اصلاحات ساختاري ندارد. کشور امروز دست‌کم به اصلاحات ساختاري در سطح کف نياز دارد. به‌زودي انتخابات مجلس را در پيش داريم؛ مثل آب‌خوردن، نياز به ورود نماينده‌هاي مستقل و شايسته و کارآمد به مجلس بدون مانع، در رأس امور بودن مجلس و تقويت بخش انتخابي و مسئول و قابل بازخواست داريم؛ وگرنه همه جريان‌هاي موجود خواهند باخت و کشور را به خطر خواهند انداخت. درحالي‌که مردم در انتخابات 92 و 96 با اميد در پاي صندوق‌هاي رأي حضور يافتند و به اصلاحات اميدوار بودند؛ اما امروز اميد چنداني به مشارکت بالاي مردم در انتخابات وجود ندارد؛ جز آنکه به اصلاحات ساختاري تن در دهيم. براي ترميم اعتماد عمومي بايد چند اقدام را مدنظر قرار داد: نخست؛ ديپلماسي عقلاني، تصميمات مربوط به مسائل بين‌الملل از سوی نيروهاي متخصص و آگاه بر‌اساس مصلحت کشور اتخاذ شود. امروز بدون دادن بهانه‌ به مخالفان، ايران بايد به‌عنوان کشوري صلح‌طلب و اهل مذاکره در جامعه بين‌الملل تعريف شود. مسئولان بايد از کوچک‌ترين فرصت‌ها و امکانات براي حل مشکلات بين‌المللي بهره ببرند. تا زماني که بحران بين‌المللي را حل نکرده‌ايم و گفت‌وگوي ملي، اصلاحات ساختاري و بازي برد- برد را در دستور کار قرار نداده‌ايم، بايد در انتظار پيچيده‌ترشدن مسائل بود. امروز ايران در وضعيت بسيار حساسي به سر مي‌برد. افرادي که مسئوليت بيشتري دارند، بايد مسائل را جدي بگيرند و به دنبال ارائه راه‌حل براي برون‌رفت از آن باشند. نبايد تصور کرد که بحران را مي‌توان با مسدودكردن اينترنت حل کرد. حقيقتا به اين شور زندگي شرافتمندانه، حق‌طلبانه، عدالت‌خواهانه و تحول‌خواهانه و صلح‌آميز در ملت و به اين ميل به مشارکت و حقوق و آزادي‌ها احترام بگذاريم و اجازه بدهيم تداوم يابد. اين مردم سزاوار زندگي بسيار بهتر از اين هستند.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها