اگر قلب من ميايستاد؟
محمداحسان رحيمينژاد . پزشک
مدت کوتاهي است که دردي مبهم در قفسه سينهام احساس ميکنم. دردي که در يک صبح بهاري حين پيادهروي تشديد ميشود و منِ کمتوجه به سلامت خويشتن را به درمانگاهي شبانهروزي ميکشاند. حدود نيمساعت از هفت گذشته است. پزشکي خداحافظي ميکند و شيفت را به پزشک بعد تحويل ميدهد. هيچکس از همکاربودنمان اطلاعي ندارد. بعد از چند دقيقه انتظار، انساني جاافتاده و موقر مرا به داخل اتاق فراميخواند. احوالپرسي گرمي ميکند. شرح حال ميگيرد. کمي نگراني در چهرهاش پديدار ميشود. فشار خونم را چک ميکند و به پرستار روي برگهاي دستور ميدهد که قند خونم را چک کند و نوار قلب بگيرد. پرستار محترمانه مرا راهنمايي ميکند. حين گرفتن نوار قلب زيرچشمي به برگه تازه از تنور درآمده نگاه ميکنم. تغييرات مختصري در بخشي از نوار قلب که مربوط به ليدهاي سينهاي ميشود، مشهود است. اين تغييرات ميتواند ناشي از گرفتگي عروق قلب باشد. ليدها هنوز به دست و پا و سينهام وصلاند که پرستار براي نظرخواهي از پزشک اتاق را ترک ميکند. با يک عبارت «نگران نباش، چيزي نيست» قرص زيرزباني نيتروگليسرين براي من گذاشته و ناگهان ماسک اکسيژن روي دهانم نقش ميبندد. ميپرسم مگر
نوار قلب مشکلي داشت؟ و پاسخ ميدهد: «خير. فقط کمي احتياط است». پزشک بر بالينم حاضر ميشود. از من درباره محل زندگي و همراه و وسيله نقليهام ميپرسد. هيچکدام را ندارم و از شهري دور به اينجا نقل مکان کردهام. به من ميگويد بايد به بيمارستان اعزام شوي اما اطمينان ميدهد نوار قلب سالم بوده است. با توجه به نداشتن وسيله نقليه مرا با ماشين شخصي کارمند درمانگاه به بيمارستان ميفرستد. روي نامه ارجاعي عبارت
unstable angina نقش بسته است؛ به معني يک درد قلبي که زماني طولانيتر و ماهيتي متفاوتتر از دردهاي قبلي بيمار دارد و شايد به درمانهاي اوليه مانند قرص زيرزباني پاسخ ندهد و در دستهبندي سندرمهاي حاد عروق کرونر قلب قرار ميگيرد. (گاهي نوعدوستي و دلسوزي ما را به دردسر مياندازد. براساس يک تصميم عاقلانه بهتر بود من در درمانگاه تحت نظر قرار ميگرفتم و از يک خودروي مجهز به وسايل اوليه براي انتقال من استفاده ميشد). در اورژانس بيمارستان مرکزي قلب اين شهر به مسئول ترياژ تحويل داده ميشوم. فشار خونم را ميگيرد. نامه ارسالي را ميخواند و بدون پرسيدن از داشتن يا نداشتن همراه، به من ميگويد بايد پرونده تشکيل دهم و سطح سه ترياژ را در پروندهام ثبت ميکند. (بيماران با درد قفسه سينه مشکوک به بيماري قلبي سطح 2 ترياژ محسوب ميشوند. سطح دو به معني نياز به مراقبت و درمان سريعتر است). حالا داستان برايم از جنبههاي اخلاقي و علمي جذابتر ميشود و دوست دارم يک ناظر بيطرف باشم. به باجه ميروم و پرونده اورژانس تشکيل ميدهم و خود را يک ديپلمه با شغل آزاد معرفي ميکنم. (حرکت فيزيکي براي بيمار مشکوک قلبي ممکن است موجب تشديد آسيب
به بافت قلب شود. ما در بيمارستانها عملا تمهيدات مشخصي براي ارائه خدمت به افراد تنها نداريم و ممکن است ناخواسته باعث آسيب به بيماران شويم). بعد از تشکيل پرونده روي يک تخت خالي دراز ميکشم. حدود نيمساعت منتظر ميمانم تا مسئول نوار قلب به ترتيب از تختها نوار قلب بگيرد و نوبت به من برسد. (زمان؛ زمان مهمترين مسئله در بيماران قلبي است. هر چه بيشتر زمان را از دست بدهيم، بيماران را به ازدستدادن بخشي از بافت قلبي نزديکتر کردهايم). «نوار قلب دارم»، «نه بايد مال اينجا باشه».
بدون هيچ حجاب فيزيکي و پيش از رؤيت نوار قلب قبلي توسط پزشک و گرفتن شرح حال دوباره از من، نوار قلب گرفته ميشود (بدن بيمار بايد هميشه مورد احترام ما باشد. چرا تختهاي بيمارستان قلب که حتما در فرايند بستري بخشي از بدن بدون پوشش خواهد شد، نبايد هيچ محافظ فيزيکي مثل پرده ساده يا پاروان داشته باشد؟؛ نوار قلب ظاهرا طبيعي است. حدود 15 دقيقه منتظر ميمانم و اولين پزشک با صدازدن نامم بر بالينم حاضر ميشود. دستيار رشته قلب و عروق است. شرح حال من بر اساس دانش پزشکي شرح حالي است که به typical chest pain مشهور است. دردي مبهم با ماهيت فشارنده با ارجاع به دست که با تهوع و تعريق همراه و با فعاليت مرتبط است. با توجه به تشديد اخير اين درد و متفاوتبودن نسبت به دفعات قبل که مرا وادار به مراجعه به پزشک کرده، اين درد «آنژين ناپايدار» محسوب ميشود. بخشي از شرح حال از من پرسيده نميشود و بخشي به اشتباه ثبت ميشود (شرح حال رکن اصلي در بررسي بيماريهاي قلبي است که مديريت بيمار بر اساس آن شکل ميگيرد. کاش براي شرح حال چکليست داشتيم تا مواردي را از قلم نيندازيم). مجددا توسط يک پزشک متخصص ويزيت ميشوم. يک قرص آسپرين و يک قرص
کلوپيدوگرل براي من تجويز و مجددا از من بدون محافظت فيزيکي نوار قلب گرفته ميشود. آزمايشي از من گرفته نميشود (بر اساس پروتکلها در بيمار مبتلا به unstable angina آنزيمهاي مربوط به بافت قلب نقش بسزايي در تصميمگيري درباره نحوه مواجهه با بيمار دارند). با ذکر اينکه نوار قلب نرمال است، به درمانگاه براي بررسيهاي بيشتر ارجاع داده ميشوم و کارت ويزيت مطب خصوصي متخصص براي مراجعه احتمالي بعدي به من داده ميشود.
پرونده را شخصا ميبندم و پس از تسويهحساب از بيمارستان خارج ميشوم. حين خروج از بخش، در خنکاي دلچسب بهار، به اين فکر ميکنم که چگونه بيماريهاي قلبي عروقي در صدر علل مرگومير در ايران قرار گرفتهاند؟ مسئوليت چه بخشي از اين آمار بر عهده ماست؟ به اينکه ما در نظام سلامت، دلسوز، زحمتکش ولي سهلانگاريم. چه ميزان از سهلانگاري را ميتوان به کمبود نيروي انساني يا مراجعات بيش از حد استاندارد يا سوءمديريت نسبت داد؟ و چه ميزان به اشتباهات شخصي پزشکان برميگردد؟ به نظر ميرسد در نظام سلامت به جزئيات توجهي نميشود. جزئياتي که ميتواند باعث آسيب به بيماران شود.
مدت کوتاهي است که دردي مبهم در قفسه سينهام احساس ميکنم. دردي که در يک صبح بهاري حين پيادهروي تشديد ميشود و منِ کمتوجه به سلامت خويشتن را به درمانگاهي شبانهروزي ميکشاند. حدود نيمساعت از هفت گذشته است. پزشکي خداحافظي ميکند و شيفت را به پزشک بعد تحويل ميدهد. هيچکس از همکاربودنمان اطلاعي ندارد. بعد از چند دقيقه انتظار، انساني جاافتاده و موقر مرا به داخل اتاق فراميخواند. احوالپرسي گرمي ميکند. شرح حال ميگيرد. کمي نگراني در چهرهاش پديدار ميشود. فشار خونم را چک ميکند و به پرستار روي برگهاي دستور ميدهد که قند خونم را چک کند و نوار قلب بگيرد. پرستار محترمانه مرا راهنمايي ميکند. حين گرفتن نوار قلب زيرچشمي به برگه تازه از تنور درآمده نگاه ميکنم. تغييرات مختصري در بخشي از نوار قلب که مربوط به ليدهاي سينهاي ميشود، مشهود است. اين تغييرات ميتواند ناشي از گرفتگي عروق قلب باشد. ليدها هنوز به دست و پا و سينهام وصلاند که پرستار براي نظرخواهي از پزشک اتاق را ترک ميکند. با يک عبارت «نگران نباش، چيزي نيست» قرص زيرزباني نيتروگليسرين براي من گذاشته و ناگهان ماسک اکسيژن روي دهانم نقش ميبندد. ميپرسم مگر
نوار قلب مشکلي داشت؟ و پاسخ ميدهد: «خير. فقط کمي احتياط است». پزشک بر بالينم حاضر ميشود. از من درباره محل زندگي و همراه و وسيله نقليهام ميپرسد. هيچکدام را ندارم و از شهري دور به اينجا نقل مکان کردهام. به من ميگويد بايد به بيمارستان اعزام شوي اما اطمينان ميدهد نوار قلب سالم بوده است. با توجه به نداشتن وسيله نقليه مرا با ماشين شخصي کارمند درمانگاه به بيمارستان ميفرستد. روي نامه ارجاعي عبارت
unstable angina نقش بسته است؛ به معني يک درد قلبي که زماني طولانيتر و ماهيتي متفاوتتر از دردهاي قبلي بيمار دارد و شايد به درمانهاي اوليه مانند قرص زيرزباني پاسخ ندهد و در دستهبندي سندرمهاي حاد عروق کرونر قلب قرار ميگيرد. (گاهي نوعدوستي و دلسوزي ما را به دردسر مياندازد. براساس يک تصميم عاقلانه بهتر بود من در درمانگاه تحت نظر قرار ميگرفتم و از يک خودروي مجهز به وسايل اوليه براي انتقال من استفاده ميشد). در اورژانس بيمارستان مرکزي قلب اين شهر به مسئول ترياژ تحويل داده ميشوم. فشار خونم را ميگيرد. نامه ارسالي را ميخواند و بدون پرسيدن از داشتن يا نداشتن همراه، به من ميگويد بايد پرونده تشکيل دهم و سطح سه ترياژ را در پروندهام ثبت ميکند. (بيماران با درد قفسه سينه مشکوک به بيماري قلبي سطح 2 ترياژ محسوب ميشوند. سطح دو به معني نياز به مراقبت و درمان سريعتر است). حالا داستان برايم از جنبههاي اخلاقي و علمي جذابتر ميشود و دوست دارم يک ناظر بيطرف باشم. به باجه ميروم و پرونده اورژانس تشکيل ميدهم و خود را يک ديپلمه با شغل آزاد معرفي ميکنم. (حرکت فيزيکي براي بيمار مشکوک قلبي ممکن است موجب تشديد آسيب
به بافت قلب شود. ما در بيمارستانها عملا تمهيدات مشخصي براي ارائه خدمت به افراد تنها نداريم و ممکن است ناخواسته باعث آسيب به بيماران شويم). بعد از تشکيل پرونده روي يک تخت خالي دراز ميکشم. حدود نيمساعت منتظر ميمانم تا مسئول نوار قلب به ترتيب از تختها نوار قلب بگيرد و نوبت به من برسد. (زمان؛ زمان مهمترين مسئله در بيماران قلبي است. هر چه بيشتر زمان را از دست بدهيم، بيماران را به ازدستدادن بخشي از بافت قلبي نزديکتر کردهايم). «نوار قلب دارم»، «نه بايد مال اينجا باشه».
بدون هيچ حجاب فيزيکي و پيش از رؤيت نوار قلب قبلي توسط پزشک و گرفتن شرح حال دوباره از من، نوار قلب گرفته ميشود (بدن بيمار بايد هميشه مورد احترام ما باشد. چرا تختهاي بيمارستان قلب که حتما در فرايند بستري بخشي از بدن بدون پوشش خواهد شد، نبايد هيچ محافظ فيزيکي مثل پرده ساده يا پاروان داشته باشد؟؛ نوار قلب ظاهرا طبيعي است. حدود 15 دقيقه منتظر ميمانم و اولين پزشک با صدازدن نامم بر بالينم حاضر ميشود. دستيار رشته قلب و عروق است. شرح حال من بر اساس دانش پزشکي شرح حالي است که به typical chest pain مشهور است. دردي مبهم با ماهيت فشارنده با ارجاع به دست که با تهوع و تعريق همراه و با فعاليت مرتبط است. با توجه به تشديد اخير اين درد و متفاوتبودن نسبت به دفعات قبل که مرا وادار به مراجعه به پزشک کرده، اين درد «آنژين ناپايدار» محسوب ميشود. بخشي از شرح حال از من پرسيده نميشود و بخشي به اشتباه ثبت ميشود (شرح حال رکن اصلي در بررسي بيماريهاي قلبي است که مديريت بيمار بر اساس آن شکل ميگيرد. کاش براي شرح حال چکليست داشتيم تا مواردي را از قلم نيندازيم). مجددا توسط يک پزشک متخصص ويزيت ميشوم. يک قرص آسپرين و يک قرص
کلوپيدوگرل براي من تجويز و مجددا از من بدون محافظت فيزيکي نوار قلب گرفته ميشود. آزمايشي از من گرفته نميشود (بر اساس پروتکلها در بيمار مبتلا به unstable angina آنزيمهاي مربوط به بافت قلب نقش بسزايي در تصميمگيري درباره نحوه مواجهه با بيمار دارند). با ذکر اينکه نوار قلب نرمال است، به درمانگاه براي بررسيهاي بيشتر ارجاع داده ميشوم و کارت ويزيت مطب خصوصي متخصص براي مراجعه احتمالي بعدي به من داده ميشود.
پرونده را شخصا ميبندم و پس از تسويهحساب از بيمارستان خارج ميشوم. حين خروج از بخش، در خنکاي دلچسب بهار، به اين فکر ميکنم که چگونه بيماريهاي قلبي عروقي در صدر علل مرگومير در ايران قرار گرفتهاند؟ مسئوليت چه بخشي از اين آمار بر عهده ماست؟ به اينکه ما در نظام سلامت، دلسوز، زحمتکش ولي سهلانگاريم. چه ميزان از سهلانگاري را ميتوان به کمبود نيروي انساني يا مراجعات بيش از حد استاندارد يا سوءمديريت نسبت داد؟ و چه ميزان به اشتباهات شخصي پزشکان برميگردد؟ به نظر ميرسد در نظام سلامت به جزئيات توجهي نميشود. جزئياتي که ميتواند باعث آسيب به بيماران شود.